به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران ، در جزایر فیجی به ستاره میگویند «کالوکالو». «پزه»های تایوان ستاره را «مینتول» مینامند و مردمان «ملاناؤ» بورنئو به آن میگویند «بیتن». زبانشناسان فکر میکنند همه این واژهها از یک ریشه باستانی مشتق شدهاند، اما آن ریشه کدام است؟
الگوریتمی که توسط محققان کانادایی و کالیفرنیایی طراحی شده، اکنون میتواند پاسخ این پرسش را بدهد. مثلاً نیاکان مشترک ساکنین فیجی، پزههای تایوان و ملاناؤهای بورنئو به ستاره –احتمالاً- میگفتند «بیتوکن». این نرمافزار میتواند ریشههای برآمده از زبانهای منقرضشده را بر اساس زبانهای امروزی بازسازی کند. دانشمندان زبانشناس پیش از این هم سعی میکردند همین کار را انجام دهند، اما نه بر اساس تخیل و تصور، بلکه طی فرایند پیچیدهای که باید با توجه به قوانین تغییرات آوایی و واجی و درنظرگرفتن جوانب مربوط به تمام زبانهای مربوط به یک خانواده، اما با دست و روی کاغذ انجام میشد.
مثال آشنایش، واژههایی هستند که ما به عنوان واژههای زبان ایرانی باستان با توجه به واژههای بازمانده در متون اوستایی و پارسی باستان و پارسی میانه و دیگر زبانهای ایرانی «میسازیم» و فرض میکنیم چنین واژهای منشاء واژههای زبانهای امروز ایرانی بوده است. (برای آنکه چگونگی ریشهیابی و ترسیم یک زبان باستانی را بهتر متوجه شوید، بخش یک مثال ایرانی را چند خط پایینتر بخوانید)
با بازسازی زبانهای باستانی از این طریق، بررسی فرضیههای مرتبط با تکامل زبانی بسیار سادهتر خواهد شد. پژوهشگران روش جدید خود را در مجله Proceedings of the National Academy of Sciences گزارش کردهاند. البته پیشتر از این هم بازسازی خودکار زبانهای باستانی انجام شدهبود، اما تلاشهای قبلی، چندان دقیق و هوشمند نبودند، بستگی زیادی به تعیین شرایط اولیه محاسبات از سوی زبانشناس داشتند و خطاهای زیادی هم داشتند. شیوه جدید میتواند با جمعآوری دادههای مربوط به زبانهای بسیار زیاد، کیفیت بازسازی زبانهای منقرضشده باستانی را افزایش دهد و از قوانینی استفاده کند که تغییرات واجی را در زبانهای مختلف، با حالتی انعطافپذیرتر و بیشتر مبتنی بر احتمالات، پیشگویی میکنند.
پژوهشگران زبانشناس باید به این نرمافزار فهرستی از واژهها در هر کدام از زبانهای مورد نظرشان بدهند، به علاوه باید معنای این واژهها را هم مشخص کنند. به جز اینها باید یک درخت فرگشت زبانشناسی (درخت فیلوژنتیک زبانی) را که نشاندهنده میزان خویشاوندی زبانهای مختلف است هم به این نرمافزار بدهند.
منطق نرمافزار همان منطق فرگشت زیستی است که زبانشناسها از روی دست زیستشناسان یادگرفتهاند. درختهای فیلوژنتیک هم، درختهایی هستند که در زیستشناسی برای رسم میزان خویشاوندی میان گونهها و گروههای مختلف جانداران ترسیم میشوند و باز هم زبانشناسان از روی دست زیستشناسان استفاده از این درختها را یاد گرفتهاند. دلیل این موضوع هم شباهت مسیر فرگشت زبانها به فرگشت موجودات زنده است.
درختهای زبانی
این الگوریتم به صورت خودکار میتواند کلمات همریشه را شناسایی کند (کلمات همریشه کلماتی هستند که در دو زبان خویشاوند، به ریشه مشترکی در یک زبان باستانیتر بازمیگردند: مثل کلمات پدر و مادر پارسی، Pater/Mater لاتین، Father/Mother انگلیسی. نباید این کلمات را با وامواژهها، یعنی کلماتی که از یک زبان به زبان دیگر رفتهاند اشتباه گرفت. مثلاً تلفن یک وامواژه فرانسه است و ریشهای در زبان پارسی ندارد.
این الگوریتم سپس تغییرات واجها را در زبانهای مختلف حدس میزند (مثلاً «Day» انگلیسی با «Tag» آلمانی همریشه است. پس /T/ آغاز واژه آلمانی در انگلیسی به /D/ تبدیل میشود. واژه پارسی نو «فردا» هم با «فرتاک» پارسی میانه همریشه است. «فر~» که معنی «پیش» را میرساند و «دا/تاک» پارسی نو/میانه هم به معنی روز است، پس /ت/ پارسی میانه به /د/ پارسی نو تبدیل میشود). البته این نرمافزار به دنبال واجهایی میگردد که در چندین واژه مختلف همریشه در زبانهای مختلف طبق الگوی یکسانی تغییرکرده باشند (مثلاً در واژههای متعددی در پارسی میانه /ت/ وجود دارد که در پارسی نو به /د/ تبدیل شدهاند، یا واژههای آلمانی بسیاری هستند که با /T/ شروع میشوند و همریشه انگلیسی آنها با /D/ شروع میشود).
طراحان این نرمافزار، آن را روی 637 زبان آسترونزی (زبانهای جنوب شرق آسیا و جزایر اقیانوسیه) آزمودند. پیشتر از این روشهای «دستی» برای ترسیم زبانی ابتدایی و باستانی که مادر همه این زبانها بودهاست استفاده شده بود؛ زبانی که تصور میشد باید از تایوان منشاء گرفته باشد.
نتایج به دست آمده از این نرمافزار، در 85 درصد موارد با نتایج به دست آمده توسط روشهای دستی همخوانی داشت (مثلاً همان واژه «بیتوکن»). این نرمافزار هم دقیقاً از همان نگاه و روشهای یک زبانشناس باستانی استفاده میکند و تنها کمکی برای کاهش دردسرها و سختیهای روشهای دستی پیشین و افزایش دقت و عینیتگرایی آماری در روند تحقیقات زبانشناسی باستانی است. با این وجود این روش چیزی بیش از یک تخمین به دست نمیدهد و باید نتایج آن توسط زبانشناسان باستانی بازبینی شود.
پژوهشگرانی که این شیوه را ابداع کردهاند، یکی از فرضیاتی راکه در سال 1955/1334 در زبانشناسی مطرحشده بود، مورد آزمایش قرار دادند. این فرضیه میگویند صداهایی که در تشخیص معنای واژهها مهمترند، کمتر دستخوش تغییر واقع شدهاند. حتی برای چند زبان معدود هم پیداکردن چنین الگویی و بررسی صحت این فرضیه با روشهای دستی بسیار دشوار است، اما نتایج بررسی 637 زبان آسترونزین با این نرمافزار به روشنی این فرضیه را تأیید کردند.
یک مثال ایرانی
برای این که چگونگی ریشهیابی و ترسیم یک زبان باستانی را بهتر متوجه شوید، بگذارید از ریشهیابی یک واژه در زبانهای باستانی یک مثال بزنیم.
به نظر شما، ایرانیان باستان برای نامیدن «قلب» از چه نامی استفاده میکردند؟
خب، اول از همه به پارسی نو نگاه میکنیم. این همان زبانی است که در اصل زبان خراسانیان-از آسیای مرکزی تا سیستان و قومس-بوده، از حدود قرن چهارم هجری به زبان سیاسی-فرهنگی حکومتها، تاجران و شاعران مسلمان-از خاوردور تا خاورنزدیک و حتی مسلمانان شرق اروپا-تبدیل شد و از دربار هند تا دربار عثمانی جایگاهی رفیع پیدا کرد، و از دوره صفوی نیز به واسطه افزایش نفوذ تشیع، مهمترین زبان شیعیان تحت حکومت صفوی در ایران شد. در زبان پارسی نو به قلب میگوییم «دل». برای اینکه مقایسه کاملتری داشته باشیم به زبانهای ایرانی دیگر مثل کردی و پارسی میانه هم نگاه میکنیم.
در
پارسی میانه این کلمه «دیل» تلفظ میشود. در اشعار باباطاهر هم به صورت
«دیل» دیده میشود. دوبیتیهای باباطاهر احتمالاً طی چند سده اخیر، با نفوذ
بیشتر پارسی نو، اندکی طی نقل سینهبهسینه تغییرکردهاند و در اصل به
گویشی از یکی از زبانهای غرب کشور مثل لری بودهاند. لری و پارسی، هر دو
از شاخه موسوم به غربی-جنوبی زبانهای ایرانی هستند.
شاخه مهم
دیگر زبانهای ایرانی، شاخه غربی-شمالی است که شامل زبانهایی مثل زازکی،
کردی (کرمانجی و سورانی) و با کمال تعجب، زبان بلوچی میشود. در زازکی به
«دل» میگویند «زره». در کردی کرمانجی-سورانی به دل میگویند «دیل» (در
لهجه اربیل: دیر) و البته «زیل». در بلوچی هم به این واژه میگویند «دیل» و
نیز «هاتیر».در متون پارسی باستان، مادی و دیگر زبانهای ایرانی غربی این
واژه ثبت نشده است. اما در شاخه زبانهای ایرانی شرقی میتوانیم جستجوی خود
را گسترش دهیم.
مهمترین زبان ایرانی شرقی، زبان
اوستایی است. اوستایی هیچگاه زبان مردمان فلات ایران نبوده، بلکه زبان
پسرعموهای شرقی آنها بوده که در آسیای میانه باستان میزیستهاند و تنها
به خاطر اهمیت دینی کتاب اوستا، به فلات ایران هم رسیده است. بنابراین
زرتشت هم به احتمال زیاد (و نیز روایتهای نیمهتاریخی) ساکن شهری در
افغانستان امروزی (مثلاً شاید بدخشان) بوده است. به ویژه آنکه یکی از
مهمترین زبانهای ایرانی شرقی امروزی که خویشاوندی نزدیکتری با اوستایی
دارد، زبان پشتون است.
سکاها که زمانی از شرق ایران تا تمام خاک
روسیه امروزی و حتی شرق اروپا را در اختیار داشتند، گروه دیگری از ایرانیان
شرقی بودند که زبان نزدیک به اوستایی داشتند. یکی از بازماندگان سکاها،
آسیها و ایرونیهای ساکن در اوستیا (بین گرجستان و روسیه) هستند. زبان
آنها، یعنی آسی (اوستی) یکی دیگر از زبانهای ایرانی شرقی و بسیار نزدیک
به اوستایی و پشتون است. خب ببینیم در این زبانها به دل چه میگویند. در
متون اوستایی کلمه «انگهیوش» برای دل ثبت شده که به نظر میرسد از ریشه
متفاوتی گرفته شده باشد. اما در زبان پشتون به دل میگویند «زره» و در زبان
اوستی هم به آن میگویند «زَردَه».
یک الگوی کلی
اگر
کلمههای دیگری را که با واج /د/ آغاز میشوند، در این زبانها با یکدیگر
مقایسه کنیم (مثلاً دریا، دانستن،...)، میتوانیم به الگویی کلی برسیم
(مثلاً دریا در زبانهای مختلف ایرانی غربی-شمالی و نیز شرقی به صورت
«زره-زریا» دیده میشود، دانستن/دان نیز به صورت «زانستن/زان» دیده میشود)
که واج /ز/ آغازین در زبانهای ایرانی شرقی و غربی-شمالی در زبانهای
ایرانی غربی-جنوبی به واج /د/ تبدیل شده است. اما /ل/ چه؟ از آنجا که در
زبانهای اوستایی و پارسی باستان هیچجا واج /ل/ وجود ندارد و حتی نام
کشورهای خارجی مثل «بابل» در پارسی باستان به شکل «بابیرو» ثبت شده، حدس
میزنیم ایرانیهای آن زمان نمیتوانستند بگویند «ل»! از طرف دیگر مقایسه
واژههای امروزی پارسی نو که دارای واج /ل/ هستند با واژههای همریشه
آنها در زبانهای دیگر به خصوص زبان پارتی (زبان حکومت اشکانها از ایرانی
غربی-شمالی) و پارسی میانه به راز پیدایش مجدد واج /ل/ پی میبریم: سال:
سرد؛ زال: زرد؛ پردیس: پالیز؛ کلیه: گرده. بعدها واژههای سرد و زرد و خیلی
واژههای دیگر معنایی اختصاصی و متفاوت با صورت جدیدترشان یافتهاند،
مثلاً «سرد» در متون پیش از اسلام، هم به معنای «سال» است و هم به معنای
«سرما». به این ترتیب مشخص میشود چرا در پارسی نو میگوییم «دل» ولی در
اوستی یا پشتون میگویند «زِرْد/زَردَه».
از روی همه این شواهد و
قرائن (که خیلی از آنچه گفته شده گستردهتر هم هستند) میتوانیم حدس
بزنیم در پارسی باستان به دل میگفتهاند: «دِرْد/دِرِدْ» و در ایرانی
باستان (زبانی که نیاکان ایرانیهای شرقی و غربی چندصدسال پیش از
شاخهشاخهشدن قبایل مختلف ایرانی به آن سخن میگفتند) به آن میگفتند
«زِرِد، زِرْد».
مقایسه با دیگر زبانهای هندواروپایی
تازه
این اول ماجراست. زبانشناسهایی که به دنبال کشف نیای مشترک زبانهای
هندواروپایی هستند همه این مقایسهها را با زبان سنسکریت (هندی باستان و از
نزدیکترین زبانهای غیرایرانی به زبانهای ایرانی) هم انجام میدهند. در
زبان سنسکریت به دل میگفتند «جِرِد» و البته به «دانستن» میگفتند «جانتی»
(ظاهراً یعنی که /ج/ سنسکریت -->/ز/ اوستایی و /د/ پارسی).
ماجرا
باز هم جالبتر میشود که این واژهها را با «کارد» یونانی و «کور: Cor»
لاتین (لاتین زبان رومیان باستان است) به معنی دل مقایسه کنیم که در قالب
اصطلاحات آناتومیک و پزشکی به انگلیسی هم رسیدهاند (کاردیوگرافی:
تصویربرداری از قلب). به علاوه «دانستن» هم در یونانی به صورت «گنو/گنوسیس»
دیده میشود و در لاتین به صورت «گنو/گنوچره» (gnōscere) که در قالب
واژههایی مثل cognition (در لاتین: co+gnitio) به انگلیسی هم راهیافته
است (ظاهراً /ک/ یونانی و لاتین --> /ج/ سنسکریت --> /ز/ اوستایی و
/د/ پارسی).
دقتکنید که این شباهتها به معنی
این نیست که واژهای از زبانی به زبان دیگر رفته، نیز به معنی این نیست که
یکی از این زبانها نیای زبانهای دیگر است، بلکه به این معنی است که همه
این زبانها به ریشهای باستانیتر و قدیمیتر و البته منقرضشده
بازمیگردند. ماجرا وقتی جالبتر میشود که همین کلمات
«دل/زل/زرد/جرد/کارد/کور» را با معادلهای آنها در شاخه زبانهای ژرمنی
(مثل آلمانی و انگلیسی) مقایسه کنیم. خب، ما فقط به انگلیسی بسنده میکنیم:
Heart (هارت) دقیقاً معادل و همریشه واژههای دیگری هستند که در زبانهای
هندواروپایی دیگر از پارسی تا هندی باستان و یونانی دیدیم. «دان/دانستن»
هم در انگلیسی میشود «Know» (حرف K در انگلیسی باستان تلفظ میشده و این
کلمه در انگلیسی باستان cnāwan بوده و /کناون/ تلفظ میشده). میتوان این
Kn انگلیسی را در کلمه Knee (نی: زانو) هم دید و اگر دقت کنید میبینید که
با «زانو» در پارسی و Genu (گنو: زانو) در لاتین همریشه است. از طرف دیگر
کلمات زیادی در لاتین و یونانی هستند که با واج /ک/ شروع میشوند که
همریشه آنها در انگلیسی با /هـ/ آغاز میشود (Hound انگلیسی: Canis
لاتین؛ Horn انگلیسی: Corn لاتین؛ Hundred انگلیسی: Cent لاتین که در لاتین
کلاسیک «کنت» تلفظ میشود).
ممکن است در ظاهر
هیچ شباهتی میان Heart انگلیسی و دل پارسی نباشد، اما بررسی این واژهها،
البته بر اساس مقایسه موازی با واژههای دیگر نشان میدهد همه این زبانها
بیش از آنچه که فکر میکنیم با یکدیگر پیوند تاریخی دارند و همگی به زمانی
بازمیگردند که ملتهای هندی، ایرانی و اروپایی، یک قوم بودهاند.
دانشمندان زبانشناس پس از مقایسه همه این واژهها حدس میزنند مردمانی
باستانی که پدر همه اقوام امروزی هند و ایرانی و اروپایی بودهاند، به دل
میگفتهاند «کِرِد». این واژه در مسیرهای متفاوتی توسط هندیها،
ایرانیها و اروپاییها تغییر کرده و به «جِرِد» سنسکریت، احتمالاً «دِرِد»
پارسی باستان، دل «پارسی نو»، «زِرِد» ایرانی شرقی، «زیل/زره» کردی و
زازکی و نیز «هاتیر» بلوچی، «کارد» یونانی، «کور» لاتین و «هارت» انگلیسی
تبدیل شدهاست.
منبع:خبرآنلاین