مجله
شبانه باشگاه خبرنگاران،
ستون سر مقاله امروز روزنامه کیهان،به مقاله ای از محمد ايماني و با عنوان«راه دو شاگرد اول از كجا جدا شد ؟» اختصاص یافت:
اگر از شما بخواهند فهرستي از 50 سياستمدار شاخص كه در تعاملات و كش و قوس هاي سياسي به چشم مي آيند تهيه كنيد، نام كدام چهره ها را در اين فهرست مي گنجانيد؟ ترجيحا فهرست كاملي تهيه كنيد كه جامع اشخاص متفاوت و احيانا مخالف يكديگر باشد، با اين مشخصه كه اثرگذار و مدعي اند؛ مدعي خدمتگزاري خدا و خلق.
ترجيح ديگر آن است كه گزينه هاي شما از افرادي باشند كه در گذشته از آنها تعريف و تمجيد شده، از جمله در كلام امام و رهبري. حتما موافقيد كه در صورت تهيه اين فهرست از سوي افراد مختلف، احتمالا 10 يا 20 اسم مشترك خواهد بود. آيا در فهرستي كه تهيه كرده ايد، حتي يك نفر هست كه معصومين عليهم السلام درباره وي فرموده باشند «منّا اهل البيت»؟!
پرسش غريبي است؟! حق با شماست، هم درباره ظاهر سؤال و هم درباره پاسخ آن. شما درباره هيچيك از 50 نفر فهرست خود، حديثي از رسول خدا(ص) يا امير مؤمنان(ع) پيدا نمي كنيد كه فرموده باشند او از ما اهل بيت است. اما در روزگار صدر اسلام مردان بزرگي بودند كه به مدال پراعتبار «منّا اهل البيت» نائل شدند. اولي سلمان فارسي و دومي زبيربن عوام است.
هر دو صحابه رسول خدا(ص) بودند كه پس از خدمات فراوان و رحلت آن حضرت، در ماجراي تلخ سقيفه پاي امير مؤمنان ايستادند و در بيعت آن حضرت بودند. اما عاقبت اين دو صحابه بزرگ و بي نظير يكي نشد. جناب سلمان، پيمان را وفادارانه به سر برد و جناب زبير نقض پيمان نمود و تمام رشته هاي ساليان سخت مبارزه و مجاهدت را پنبه كرد؛ گويا اين آيت الهي را نشنيده بود كه «ولا تكونوا كالتي نقضت غزلها من بعد قوه انكاثا.
مانند كسي نباشيد كه رشته هاي تابيده و محكم كرده را واتابيد و از هم گسيخت». امير مومنان درباره زبير فرمود «زبير پيوسته مردي از ما اهل بيت بود تا اين كه پسر شوم او عبدالله پا به سن جواني گذاشت» (حكمت 453نهج البلاغه). «با اهل بيت ماندن»، جناب سلمان را تا عرش برد اما «از اهل بيت بودن» كفايت جناب زبير را كه روگردان شده بود، نكرد.
فرق سلمان و زبير چه بود كه ميان دو شاگرد اول مكتب اهل بيت تا اين حد فاصله انداخت؟ سلمان خود را بدهكار دايمي اسلام مي ديد و خود را آزاد شده و هدايت يافته رسول خدا(ص) مي دانست. او اين افتادگي و د ين به پيامبر را در ملازمت ركاب امير مومنان(ع) نشان داد اما كار زبير به جايي رسيد كه براي او از قطب استكبار(دربار معاويه) پالس هاي ائتلاف و هم پيماني فرستادند. معاويه در خطاب نامه خود به زبير، از او به عنوان اميرالمومنين ياد كرد و زبير را در مقابل حاكميت امام گذاشت و چون سكوت و رضايت و هيجان زبير را ديد، طمعش در وي دوچندان شد. معاويه در جمل نه از سپاه علي(ع) كه از زبير و سوابق رزمندگي او در بدر و احد انتقام گرفت.
زبير در آن اواخر خود را هم طراز امام پنداشته بود كه جرئت كرد مقابل حضرت صف آرايي كند يا دست كم كساني بيماري غرور را زير پوست او تزريق كرده بودند كه به اين صف آرايي نابخردانه از نگاه ناظران بيطرف تن داد. اما سلمان تلقي ديگري داشت. خوب است او خود را معرفي كند تا بهتر بشناسيمش.
جمعي از صحابه پيامبر(ص) دور هم نشسته اند و از افتخارات و دارندگي ها و بزرگي هاي خود مي گويند. يكي قبيله اش را به رخ مي كشد، ديگري تعداد فرزندان برومندش را، سومي ميزان دارايي و خدم و حشم خويش را و آن يكي سوابق مبارزه و جهاد خود را. «سلمان! ساكتي؟ تو خود را معرفي كن كه به چه مي نازي و با چه چيز خويشتن را مي شناساني؟»
رحمت خاصه الهي بر روح بلند سلمان كه گفت «من سلمانم، پسر عبدالله. گمراه و گمشده بودم، خداوند هدايتم كرد به بركت وجود رسول الله(ص). برده بودم و خدا آزادم كرد به بركت وجود پيامبر. و فقير و ناتوان بودم، پروردگار مرا به بركت رسول خدا توانگر و بي نياز ساخت». ذره اي تكبّر و تبختر و طلبكاري و خودشگفتي و از خود متشكر بودن در اين ادبيات ديده نمي شود. او هرگز نگفت اگر من نبودم انقلاب رسول خدا پيش نمي رفت يا من صاحب انقلابم يا من بودم كه آن را احيا كردم و يا من بودم كه علي(ع) را روي كار آوردم. سلمان و زبير هر دو از اهل بيت بودند اما «من» آنها يكي بدهكار اهل بيت و نهضت اسلامي بود و ديگري طلبكار.
داستان را فعلا تا همين جا نگه داريد! اگر قرار باشد 50 نفر خدمتگزار گمنام را كه اصلا به چشم نمي آيند و در اولويت و حواشي هيچ رسانه اي نمي گنجند فهرست كنيد، نام چه كساني را روي كاغذ مي آوريد؟ اين سوال سخت تر از سوال اول است؟ حق با شماست. خدمتگزاران گمنام، نوعا ناشناس مي مانند.
چند نفر از ما حتي نام شريف حسن تهراني مقدم يا مصطفي احمدي روشن را شنيده بوديم؟ راه دور چرا برويم؟ چند نفر از ما حتي با اسم آسماني شهيد حسن شاطري آشنا بوديم تا بماند رسم مومنانه و مجاهدانه او؟ و كدام سعادت از اين بالاتر كه كارنامه پركار و خدمت اين مجاهدان گمنام حتي بعد از شهادت و گشوده شدن راز سر به مهر شيدايي آنان ناگشوده و ناگفته مي ماند؟ «الذين آمنوا و عملوا الصالحات طوبي لهم و حسن مآب» (سوره رعد، آيه 29). آيا نمي شود تعريف تازه و متدينانه اي از عملگرايي و پرتلاشي كرد به گونه اي كه از بيغوله عمل زدگي و پراگماتيسم و گم شدگي هدف سر درنياورد؟
يا اين گونه بپرسيم كه چرا برخي خوشنامان و خوش سابقان همراه جبهه حق، به انحراف مي گروند و تسليم طلب مي شوند و نهايتا هرچه در برابر دشمن كم مي آورند، در برابر جبهه حق شاخ و شانه مي كشند؟ اين وارونگي شخصيت كه باعث مي شود برخي نامداران با دشمنان فروتن شوند و با مومنان از روي لجاجت و تكبر و نخوت و غرور مواجه شوند، از كجا مي آيد؟ اين آسيب شناسي، ضرورت راهبردي امروز و فرداي ماست.
خواص اهل حق در كدام روند سقوط مي كنند كه تبديل به مزاحم و معارض جبهه حق مي شوند به آنها براي توجيه خودخواهي و خودشگفتي ابتدا بدعت مي آورند و اين بدعت، آنان را به انحراف بيشتر مي كشاند و از دل همين انحراف، جنين فتنه زاييده مي شود. كساني هستند مدام سقوط مي كنند و در عين حال دوست دارند به خاطر كم گذاري هايشان ستايش شوند! «گمان مبر آنها كه از كرده خود شادماني مي كنند و دوست دارند ستايش شوند به خاطر كاري كه نكرده اند، گمان مبر كه از عذاب الهي نجات پيدا مي كنند» (آيه 188 سوره آل عمران) اما افراد پركار و عملگرا هم هستند كه خداوند آنان را زيانكارترين مردم شمرده است.
«بگو آيا شما را از زيانكارترين مردم از نظر عمل با خبر كنيم؟ آنها كه تلاش شان در زندگي دنيا گم و نابود شد در حالي كه گمان مي برند كه نيكوكار و خوش كردارند» (آيات 103 و 104 سوره كهف). اصبغ بن نباته روايت مي كند شخصي از اميرمومنان درباره تفسير «اخسرين اعمالا» پرسيد و امام در پاسخ فرمود «منظور يهود و نصارا هستند. اينها در آغاز با حق بودند، سپس بدعت هايي در دين خدا آوردند و اين بدعت ها آنها را به انحراف كشاند اما مي پنداشتند كار نيك انجام مي دهند... خوارج نهروان نيز چندان از يهود و نصارا فاصله نداشتند».
نفاق هميشه مقدم بر پيمان شكني نيست بلكه گاه بي وفايي و نقض پيمان- و توبه نكردن و بازنگشتن- از انسان، منافق تمام عيار مي سازد. «فاعقبهم نفاقا في قلوبهم الي يوم يلقونه بما اخلفوا الله ما وعدوه... نفاق را تا روزي كه خدا را ملاقات كنند، در دل هاي آنان برقرار ساخت به خاطر تخلف و سرپيچي كه از پيمان الهي كردند» (توبه، آيه 77).
پاي گذاشتن در حريم ممنوعه حرام و حرمت هاي الهي، انسان را در برابر خطا و خيانت هاي بعدي آسيب پذير و در مقابل دشمنان، بي طاقت و تسليم طلب مي كند. قرآن حكيم در ماجراي مقابله سپاه طالوت با لشكر باطل (جالوت) شرح مي دهد كه لشكر حق در راه عزيمت به ميدان جنگ با نهر آبي مبتلا و امتحان شدند. فرمان خدا اين بود كه از اين نهر ننوشند مگر به اندازه يك مشت.
اما اكثر آنان اطاعت نكردند و زياده روي كردند. آنان هنگامي كه به سپاه دشمن رسيدند، منطق شان اين شد؛ «لاطاقه لنا اليوم بجالوت و جنوده. ما امروز طاقت رويارويي با جالوت و سپاه او را نداريم.» اما منطق مومنان چيز ديگري بود «چه بسا گروه هاي كم شمار كه به اذن الهي بر گروه هاي پرشمار غالب شدند و خدا با صابران است... خداوندا پيمانه صبر را بر ما فرو بريز و قدم هاي ما را استوار بدار و ما را بر گروه كافران پيروز گردان» (آيات 249 و 250 سوره بقره).
امروز هيچ شگفت زده نمي شويم از اين كه ببينيم در مقابل آمريكا كساني تسليم طلبي يا ابراز ضعف مي كنند كه دست بر قضا حرمت هاي انقلاب و نظام اسلامي را پاس نمي دارند. و نيز تعجب نمي كنيم كه برخي از آنها ولو در رقابت و عداوت با هم بوده باشند، مشتركا خانه هاي جدول دشمن را پر مي كنند. اين اتفاق تاسف بار كاملا قاعده مند است.
تك تك آنها كه در جبهه انقلاب بودند و براي نظام و انقلاب ايجاد مزاحمت كردند و دانسته و ندانسته تبديل به سرعت گير و دست انداز سر راه پيشرفت ملت ايران شدند با وجود تفاوت و تعارض هاي بسيار، يك ويژگي مشترك داشته اند و آن منم منم گفتن آنان است. ملت ما از امام و رهبري هرگز نشنيدند كه بگويند «من» صاحب يا پدر انقلابم و يا گفته باشند انقلاب و نظام را «من» حفظ كردم. با اين وصف اگر كسي دچار اين خيال شد كه صاحب و پدر انقلاب يا منجي كشور است، پيداست كه دچار سوءتفاهم و عدم هم پايي و همراهي لازم با امت و امامت است.
اگر فرزند يك رجل سياسي آمد و در مصاحبه با نشريه اي گفت «پدرم انقلاب را فرزند خود مي داند... و من پدرم را از صاحبان اين انقلاب مي دانم»، بايد از اين حس مالكيت نگران شد؛ همان گونه كه اگر چند نفر در پستويي نشستند و توهم پروراندند كه مثلا نظام رأي مردم را نداشت و ما بوديم كه رأي آور شديم، پس حق آب و گل داريم و مي توانيم از قوانين عبور كنيم يا منت سر انقلاب و نظام بگذاريم!
البته بايد نگران بود از جانب خودي هايي كه؛ 1- بدكردار و كج رفتار 2- ازخودمتشكر و 3- اشخاصي هستند كه نسبت حقيقي خود با انقلاب و نظام و ولايت فقيه را گم كرده و احيانا اصالتي براي شخص خود قائلند. آنها از ياد برده اند اين كلام راهبردي حضرت امام خميني را كه انقلاب به هيچ كس بدهكاري ندارد. ولي نعمتان حقيقي انقلاب همان توده هاي پاك و بصير و پرصبر و استقامتي هستند كه با وجود فشارهاي كينه توزانه دشمن و ماجراسازي هاي تلخ برخي دوستان، حماسه روز 22 بهمن را آفريدند و پاسخ يك سال خباثت دشمن را با عزت تمام دادند.
تنها آنها سزاوار شكرگزاري بي حد و مرزند همچنان كه بايد اعتراف كرد از عهده شكر نعمت بي بديل ولايت فقيه و برخورداري از مقتدايي حكيم و بصير نمي توان برآمد. ملاك ارزيابي و قضاوت ما درباره تك تك رجال سياسي همين تراز بي مانند نظام امت و امامت است. سياستمداران تا آنجا محترمند كه حرمت اين حريم را پاس بدارند. بايد عاقبت جناب سلمان را براي رجال سياسي دعا كرد و اميدوار بود كه هيچ كدام آنها عبرت آيندگان نشوند.
تحلیل محمدسعيد احديان از تکرار پیشنهاد امریکا مبنی بر مذاکره مستقيم با ايران،را در مقاله امروز روزنامه خراسان و با این عنوان می خوانید:
مذاکره با آمريکا فقط در اتاق شيشه اي 1+5
چرا آمريکا پيشنهاد مذاکره مستقيم با ايران را تکرار مي کند؟ دو پاسخ براي اين سوال به ذهن مي رسد. اول اينکه بعد از انتخابات رياست جمهوري در آمريکا شرايط جديدي پيش آمده و اوباما دنبال اين است که با فشار آوردن بر اسرائيل زمينه حل مناقشه قديمي بين دو کشور را فراهم کند و پاسخ دوم به اين سوال نيز حاوي اين پيام است که تمرکزآمريکا بر تکرار پيشنهاد علني مذاکره با ايران فقط هدفي رسانه اي در فضاي ديپلماسي عمومي دارد.
روشن است که هرکدام از اين پاسخ ها مي تواند تغييري اساسي در ديپلماسي ايران ايجاد کند مخصوصا اگر قائل به پاسخ اول باشيم و کوچک ترين احتمالي وجود داشته باشد که از مذاکره با آمريکا منافع ملي ايران قابل تامين است نبايد با پاسخ سريع و صريح منفي راه تفاهم را ببنديم.
البته روزگذشته رهبرانقلاب، هم موضع جمهوري اسلامي را دراعتقاد به واقعي نبودن پيشنهاد آمريکا روشن کردند و هم بخشي از دلايل اين موضع را به صورتي منطقي و مستدل تبيين کردند و علاوه برآن عليرغم نگاه منفي که به اين پيشنهاد داشتند راه را براي آمريکا نبستند و شرايطي که باعث تغيير نگاه ايران مي شود را نيز مشخص کردند.
در اين نوشته بنا نيست به تکرار موارد ذکر شده توسط معظم له بپردازيم بلکه مي خواهيم به شيوه اي ديگر دلايلي ارائه کنيم که در درست بودن موضع ايران حداقل در اين مقطع ترديدي به خود راه ندهيم و در ادامه پيشنهادي نيز به مسئولين ديپلماسي ايران ارائه کنيم، تا در انتخاب ادبياتي مناسب که در جنگ رسانه اي با آمريکا مي تواند نقش کليدي و بسيار مهمي بازي کند، کمکي در حد توان کرده باشيم.
دلايل متعددي در غيرصادق بودن آمريکا در پيشنهادش مي توان ارائه کرد اما در اين نوشته شيوه اي که براي ارائه اين دلايل انتخاب مي کنيم بررسي مسئله از نگاه آمريکا است بگذاريد خودمان را جاي آمريکا بگذاريم و ببينيم آيا حتي احتمال اندکي نيز مبني بر جدي بودن آمريکا در پيشنهاد مذاکره وجود دارد؟
1. براي همگان روشن است که نگاه آمريکا به ايران (به دليل ترس از بمب اتمي يا شکسته شدن هژموني ابرقدرتي يا هردليل ديگر) نگاهي تقابلي است در اين نگاه زماني آمريکا راضي به معامله واقعي با ايران مي شود که چاره اي جز پذيرفتن "ايران قوي" نداشته باشد.
واقعيت اين است که از نگاه آمريکايي ها(هرچند اين نگاه نادرست است) شرايط نه تنها به نفع ايران تغيير نکرده است بلکه آن ها شيب تحولات را براي ايران منفي تلقي مي کنند. آنها با توجه به اتفاقاتي که بعد از انتخابات 88 افتاد به اين تصور رسيدند که زمينه اجتماعي براي جدا کردن مردم از نظام وجود دارد لذا با اميدواري تمام توانستند اجماعي جدي عليه مردم ايران ايجاد کنند و شدت تحريم ها را به شکلي کم سابقه افزايش دهند.
آن ها به دليل سيگنال هايي که از داخل دريافت کردند اينگونه فکر مي کنند که تحريم هايشان اثرگذاربوده است با اين وصف هرعقل حسابگري مي گويد زماني که آنها شرايط را به نفع خود محاسبه مي کنند هيچ گاه حاضر نمي شوند امتياز مهمي به ايران بدهند و طبيعي است که در اين شرايط تنها هدفي که از پيشنهاد علني مذاکره دنبال نمي کنند گرفتن " نتيجه اي منطقي" از مذاکره است.
اگر تکرار اين پيشنهاد قبل از آغاز وقايع 88 يا حداقل آغاز تحريم ها بود مي شد اين احتمال را داد که آن ها نسبت به موفقيت تحريم ها نااميدند و يا اگر اين پيشنهادها بعد از راهپيمايي 22 بهمن مطرح شده بود که حضور پرشور مردم ميزان دلبستگي مردم به نظام را برايشان روشن کرد شايد مي شد به اين احتمال فکر کرد که از سر پذيرفتن شکست تحريم هابه سراغ تعامل با ايران آمده اند اما زمان ارائه اين پيشنهاد که از نگاه آن ها در بهترين شرايط موقعيتي صورت گرفته است کاملا نشان مي دهد که آن ها پيشنهاد مذاکره را به باور خودشان از موضع قدرت مطرح کرده اند نه براي رسيدن به نتيجه اي منطقي.
2. نبايد فراموش کرد که انتخابات رياست جمهوري در ايران نيز نزديک و روشن است که اگرآمريکا از پيشنهاد مذاکره دنبال نتيجه اي واقعي براي حل مسئله بود و اهداف ديگري را دنبال نمي کرد صبر مي کرد تا انتخابات رياست جمهوري در ايران به سرانجام برسد چرا که اين انتخابات حداقل از دو منظر براي هر تصميمي درباره ايران موثر است اول اينکه آن ها منتظر هستند نتيجه اصلي تحريم ها را در انتخابات و ميزان مشارکت مردم ببينند و به تصور خودشان با ضعيف شدن عقبه استراتژيک ديپلماسي ايران، فشارها را بر مردم ايران بازهم بيشتر کنند تا مجبور به پذيرفتن همه خواسته هاي آمريکا شوند.
دوم اينکه معمولا انتخاب رئيس جمهور جديد فرصتي مناسب براي تغيير رويکردها در راهبردهاي سياسي يک کشور است و آن ها بهتر مي دانند اگر بخواهند به صورت واقعي با ايران مذاکره کنند و به معامله اي برد برد برسند نه امکان کافي و نه فرصت و زمان لازم براي اين مفاهمه وجود ندارد پس روشن است که اگر آمريکا پيشنهاد مذاکره را چند ماه مانده به انتخابات رياست جمهوري ايران مي دهد بي ترديد به دنبال "نتيجه منطقي" نيست بلکه اهداف ديگري را دنبال مي کند.
3. اگر به مذاکراتي که ايران و آمريکا درباره موضوع افغانستان و عراق داشتند نظري بيندازيم بازهم از غيرصادق بودن آمريکا مطمئن مي شويم چرا که در آن مذاکرات (فارغ از نتيجه) به نظر مي رسيد آمريکا به دليل نيازي که به ايران داشت به دنبال نتايجي واقعي بود لذا هيچ گاه پيشنهاد مذاکره را به صورت علني در رسانه ها طرح نکرد چرا که مي دانست علني شدن اين مسئله تنها حساسيت ها را بالا مي برد و امکان تفاهم و "نتيجه منطقي" را از بين مي برد.
براساس اين تجربيات شايد بتوان به طور کلي بر يک اصل و "شاخص صداقت" صحه گذاشت که هرگاه آمريکا پيشنهاد مذاکره با ايران را به صورت علني مطرح کرد مفاهمه و نتيجه منطقي هدف نيست بلکه علني کردن پيشنهاد مذاکره براي تاثيرگذاري روي افکار عمومي دنيا و مردم ايران صورت مي گيرد تا از خود چهره اي مناسب ارائه کند و ايران را، هم پيش ديگر کشورهاي دنيا و هم نزد مردم ايران غيرمنطقي تصوير کند هدفي که در ادامه براي مقابله با آن پيشنهادي ارائه مي گردد.
4. چهارمين دليلي که مي توان آن را مهمترين دليل دانست نکته اي است که مي تواند در انتخاب ادبيات مناسب براي مقابله با ديپلماسي رسانه اي آمريکا مفيد باشد. پايه اين دليل براين امر روشن و بديهي استوار است که مسئله اي که در گام اول محور اصلي مناقشه بين ايران و آمريکا است ماجراي هسته اي ايران است و تا مسئله هسته اي ايران حل و فصل نشود جايي براي مذاکره بر ديگر موارد باقي نمي ماند. اين سوال مطرح مي شود مگر سازوکار مذاکره ايران با 1+5 که آمريکا نيز به صورت مستقيم در آن نماينده دارد چه نقص و ضعفي براي حل کليدي ترين مسئله بين ايران و آمريکا دارد که نياز به مذاکره مستقيم با ايران مطرح مي شود.
اگر آمريکا واقعا به دنبال حل مسئله با ايران است هر مذاکره يا تعامل يا مفاهمه اي (حتي فراتر از مسئله هسته اي) مي تواند در مذاکرات ايران با 1+5 صورت گيرد اتفاقا اگر هدف حل مسئله و رسيدن به "نتيجه اي منطقي" است که حضور ديگر کشورها بيشتر مي تواند به عنوان ميانجي نقش آفريني کند همين نکته به تنهايي روشن مي کند که آمريکا از پيشنهاد مذاکره به دنبال مفاهمه و "نتيجه گيري منطقي" نيست و از تکرار پيشنهاد مذاکره با ايران آن هم به صورت علني شروع جنگي رسانه اي همزمان در ديگر جبهه ها است .
لذا به نظر مي رسد در مقابل نيز ايران براي اينکه بتواند در جنگ ديپلماسي رسانه اي پيروز باشد بايد ادبياتي مناسب، هدفمند و پرنفوذ و تاثيرگذار برمخاطبان داخلي و خارجي انتخاب کند.
با توضيحي که داده شد به نظر مي رسد بتوان پيشنهاد داد تمرکز بر اين ادبيات که اگر آمريکا دنبال حل مسئله هست به جاي حاشيه سازي، مذکرات 1+5 را جدي بگيرد که از مبناي منطقي و شفافي براي افکارعمومي دنيا برخوردار است و انتخاب و "تکرار" کليد واژه هايي شبيه « مذاکره فقط در اتاق شيشه اي 1+5» توسط مقامات ايراني مي تواند پاسخي در خور براي فريبکاري رسانه اي آن ها باشد.
مصطفی ایزدی( فعال سیاسی اصلاحطلب) در مقاله انتقادی خود در خصوص پیامد های منفی عملکرد نامناسب دولت ،برای ستون سرمقاله روزنامه آرمان این طور نوشت:
تخریب نه، گفتوگو آری!
رفتار دولت بهگونهای است که معتقد است به دلیل محبوبیتی که دارد، میتواند هر تصمیمی بگیرد و با هر تصمیم همراهی و همدلی مردم را هم با خود همراه کند. این دیدگاه پیامدهایی دارد که آثار آن در حوزههای گوناگون دیده میشود. این موضوع را در رابطه با انتخابات آینده نیز میتوان تحلیل کرد و این سوال را مطرح نمود که آیا دولت به دنبال فضاسازی و ایجاد شرایطی است که بخواهد همچون انتخابات گذشته فضای سیاسی کشور را دو قطبی کند؟
در واقع مشاهده میشود کسانی به دنبال دوقطبی کردن هستند که میخواهند افرادی که در برخی از تصمیمگیریها تاثیر دارند را تخریب کنند و البته تفاوتی نمیکند فردی که قرار است تخریب شود آیتا... هاشمی باشد یا حدادعادل یا قالیباف یا هرکس دیگر. تصور حامیان دولت این است که اصلاحطلبان توان و قدرتی برای پیروزی در انتخابات آتی ندارند بنابراین رقیب جدی محسوب نمیشوند لذا این فضای دوقطبی تنها درون اصولگرایان شکل میگیرد و به اتفاقاتی منجر میشود که این بار نه بین اصولگرایان و اصلاحطلبان بلکه تنها در میان خود اصولگرایان شاهد آن هستیم.
اگر به مسئولان دولت دهم نگاه کنیم، شاید شخصیتهای شاخص و مشهوری را بشود نام برد اما قطعا این شخصیتها در سپهر سیاسی ایران چندان تاثیرگذار نیستند. آنچه مسلم است افرادی چون لاریجانی یا حدادعادل و رضایی و... اشخاصی هستند که در فضای سیاسی کشور تاثیرگذارند و به نوعی تصمیمساز محسوب میشوند اما شخصیتهایی که در دولت فعالیت دارند اغلب کسانی هستند که همراه با رئیس دولت رشد کردهاند بنابراین برای جا انداختن و معرفی بیشتر آنها در دنیای سیاست به عنوان افراد تاثیرگذار از روشی استفاده میشود که هرچند معمول نیست اما تاکنون جواب داده است.
به طور کلی شرایطی که بخواهند تمام گناهها را بر گردن دیگران بیندازند؛ بیش از آنکه حاصل فضای جمعی یا اقتصادی یک جامعه باشد، محصول رفتار شخصی افراد است چراکه کسانی که این رفتار را در پیش میگیرند احتمالا نتوانستهاند براساس برنامه صحیح عمل کنند و به نتیجه برسند.
نتیجه این اقدامات بیش از هرچیز به رفتار رقبای سیاسی بستگی دارد؛ اینکه با عناوینی چون مصلحتسنجی سکوت کنند یا دست به افشاگری بزنند و دیدگاههای طرف مقابل را نقد کنند. بنابراین بهترین تصمیمی که در این میان میتوان گرفت این است که از اصول سیاستمداری و گفتوگو و مذاکره به جای افشاگری استفاده شود، هرچند بعید است اصولگرایان در شرایط موجود بتوانند به توافق برسند.
در ادامه مقاله سیدجواد سیدپور را در خصوص بیانات روز گذشته مقام معظم رهبری ،خطاب به مسئولان دولت ، مجلس وقوه قضائیه،که در روزنامه تهران امروز به چاپ رسیده است می خوانید:
نقش استراتژیک ولایت فقیه
بیانات مهم مقام معظم رهبری خطاب به مسئولان دولت ، مجلس، قوه قضائیه و سایر نهادها که روز گذشته ایراد شد، حجت را بر تکتک مقامات و دستاندرکاران تمام کرد که مسیر حرکتی خود را دقیقا در همان ریلی تنظیم کنند که ایشان به بیانی صریح و دقیق ترسیم فرمودند. عرصه عمومی کشور طی یکی، دو هفته گذشته و در پی اتفاقات تلخی که در مجلس و متعاقبا درقم رخ داد دچار به هم ریختگی کاذب شده بود و از آن مهمتر دشمنان درونی و بیرونی نظام جمهوری اسلامی را شادمان کرده بود که بالاخره آن اتفاقی که سالیان سال انتظارش را میکشیدند به گونهای رخ داده است و پس از 34 سال به خیال خود میتوانند ماهی مراد خویش را از این آب به ظاهرگلآلود شده صید کنند.
البته مطابق همیشه هم به خطا رفته اند چرا که مهمترین نقطه اتکای نظام جمهوری اسلامی یعنی ولایت فقیه و نقش استراتژیک این ستون خیمه و حصون محکم نظام در بزنگاههای حساس را به درستی محاسبه نکرده بودند. نظام جمهوری اسلامی ایران طی 34 سال گذشته با تکیه بر ستون خیمه ولایت فقیه و به رهبری داهیانه امامخمینی(ره) و حضرت آیتالله العظمی خامنهای توانسته است از تمام گردنههای سخت عبور کند و با عبور از هر گردنهای مقاومتر و آبدیده تر از گذشته به راه خود ادامه داده است.
سخنان روز گذشته مقام معظم رهبری تجلی آشکار ایفای چنین نقش مهم و حساسی بود. ایشان با تسلط کامل بر تحولات داخلی و خارجی به تبیین تک تک فرصتها و تهدیدات سر راه حرکت ملت ایران پرداختند و در عین حال برای هر کدام از این موارد راهکارهایی کاربردی و کاملا کارشناسی ارائه دادند. بحث مذاکره با آمریکا، تحریم و مسائل اقتصادی و برخی حادثهسازیهای کاذب در عرصه عمومی کشور که متاسفانه برخی مسئولان ارشد – با سهمالتقصیر کمتر یا بیشتر- هم خالق چنین حادثههایی بودند، مواردی بود که در توصیههای ایشان منعکس شد و برای آن راهکار ارائه دادند.
ماحصل بیانات نیزهموار شدن راهی است که به علت برخی بداخلاقیهای بی مورد داخلی و سنگاندازیهای خارجی دچار ناهمواری شده بود. اکنون هموار شدن این راه فرصتی است که بیش از همه، مسئولان باید ازآن استفاده کنند و نهایت جد و جهد خویش را بهکارببرند و جهت ریل حرکتی خود را بر همان محوری قرار دهند که رهبر معظم انقلاب به عنوان فصل الخطاب تمام دست اندرکاران نظام اسلامی بدان تاکید کردند.
درک دلایل دشمنی آمریکا با ملت انقلابی ایران،ضرورت اتحاد مسئولان مقابل کینه توزیهای دشمنان، تبدیل تهدید تحریم به فرصت پیشرفت به همراه توجه جدی به مسائل اقتصادی، مهار گرانی و تورم از جمله جهات حرکتی است که مقام معظم رهبری با ظرافت خاصی آنرا تبیین کردند. پیش از این هم ایشان به مناسبتهای مختلف همین موارد را بیان کرده بودند اما بیانات روز گذشته با صراحت بیشتری بود تا اگر احیانا برخی برداشتهای متفاوت نزد مسئولان وجود دارد، این تفاوت برداشتها یکدست شده تا جای شک و تردیدی برای هیچکس باقی نماند.
حال بر مسئولان است که هر کدام بنا به نقش و جایگاه خود ریل حرکتی خود را در مسیری که رهبر معظم انقلاب ترسیم فرمودند، تنظیم کرده و باب هر گونه مجادله و حادثهسازی مصنوعی در عرصه عمومی کشور را ببندند چرا که طبق فرمایشات رهبری معظم انقلاب چنین حادثهسازیهایی خلاف حقوق اساسی مردم است و مردم هم خواستار زندگی در آرامش و امنیت روانی و اخلاقی هستند. بر مسئولان است که با عملکرد خود زمینه را برای یک زندگی توام با آرامش و پیشرفت برای آحاد شهروندان فراهم کنند.
سالگرد دوساله شدن انقلاب مردم بحرین ،روزنامه حمایت را بر آن داشت تا صبح امروز یادداشتی با عنوان «رسوايي غرب در بحرين»رامنتشر کند:
14 فوريه سال 2011 جهان شاهد آغاز حرکت مردمي بحرينیها بود. قيامي که نه صرفا براي بهبود شرايط اقتصادي بلکه براي دگرگوني در ساختار سياسي و اجتماعي کشور برپا شد. مردم بحرين با اتحاد و اهدا شاخههاي گل به يکديگر به عنوان نماد وحدت شيعه و سني يکصدا در برابر آل خليفهاي قرار گرفتند که تحت حمايت آل سعود و غرب سلطه تبعيضآميز بر ملت بحرين را اجرايي کرده است.
در طول دو سال گذشته ملت بحرين به صورت مسالمتآميز و صرفا با برپايي راهپيمايي بر احقاق حقوق خود تاکيد کردهاند. اکنون قيام بحرينيها در حالي دو ساله شده است که همچنان يک اصل در قبال آن مطرح است و آن سکوتسازمانهاي بينالمللي و غرب در قبال تحولات اين کشور است.
اين کشورها و مدعيان حمايت از حقوق بشر در دو سال گذشته با عناوين مختلف از جمله سكوت مستقيم در برابر سرکوبگريهاي آل خليفه، عدم مخالفت با اشغال بحرين توسط آل سعود، جلوگيري از فعاليت رسانههاي مستقل در بحرين و بهرهگيري از رسانههاي وابسته نظير بيبيسي براي وارونه جلوه دادن تحولات اين كشور، کمرنگسازي اهداف انقلابي ملت بحرين و برجستهسازي ادعاهاي به ظاهر صلحطلبانه آل خليفه، بازي در مجامع بينالمللي براي نشان دادن چهرهاي مثبت از آل خليفه، جلوگيري از فعال شدن نهادهاي حقوق بشر در قبال بحرين تنها بخشهاي کوچکي از تحرکات غرب براي حمايت از مهره خود در بحرين است.
آنها براي تکميل اين سناريو از انفجارهاي ساختگي براي متهم سازي انقلابيون، اتهام زني به کشورهاي منطقه و حزبالله درباره تحولات بحرين، فروش سلاح به آل خليفه براي سرکوب مردم و ... استفاده کرده و ميکنند. نکته مهم آنکه همين کشورها و سازمانهاي بينالمللي در حالي درد و رنج ملت بحرين را ناديده گرفتهاند که همزمان در ليبي به نام حمايت از مردم جنگي سراسري را به پا کردند که نتيجه آن اشغال اين کشور بوده است. اکنون نيز در سوريه تمام تلاش خود را به کار گرفتهاند تا سلطه بر اين کشور را اجرايي سازند.
برخي ناظران سياسي تاکيد دارند از اهداف اصلي سرنگوني نظام سوريه بهرهگيري از اين شرايط براي اجراي سياست سرکوب مردم بحرين ميباشد. سناريويي که البته در عربستان نيز تکرار ميشود.بررسي کارنامه کشورهاي غربي در قبال بحرين و ساير تحولات منطقه از يک سو مظلوميت ملت بحرين را آشکارتر ميسازد و از سوي ديگر نقاب از چهره واقعي غرب برميدارد. غربي که ادعاي حمايت از حقوق بشر سر ميدهد در بحرين نشان داد که در چارچوب اهداف خود گام برميدارد و جان انسانها براي آن هيچ ارزشي ندارد.
محمد كاظم انبارلويي در مقاله امروز خود برای روزنامه رسالت با یاد آوری اتفاق تلخی که در روز استیضاح وزیر کار در مجلس رخ داد،به تذکرات روز گذشته رهبر معظم انقلاب در همین خصوص اشاره کرد :
با هدايت رهبري از بداخلاقيها عبور ميكنيم
بداخلاقيهاي روز استيضاح وزير كار، كام مردم را تلخ كرد. بويژه آنكه اين رويداد تلخ هنگامي رخ داد كه مردم عزيز و انقلابي ايران در تدارك جشنهاي دهه فجر بودند. اين رويداد خاطر عزيز رهبر عظيمالشان ما را هم مكدر نمود و وعده فرمودند كه درباره آن سخن خواهند گفت. معظم له ديروز در چند كلمه از اين تلخكامي سخن گفتند و انصاف بايد داد داوري ايشان با قضاوت بسياري از مردم كه از راديو جريان استيضاح را دنبال ميكردند منطبق بود.
يكي از داوريهاي مردم اين بود كه واقعا چند ماه مانده به پايان دوره دولت دهم چه نيازي به استيضاح بود. بويژه آنكه وزير در موضوع خاص استيضاح خيلي مقصر نبود. ارادهاي از روي لجاجت و يكدندگي اصرار بر ابقاي آقاي مرتضوي داشت كه مربوط به وزير نبود. رهبر معظم انقلاب ديروز فرمودند: "اصل استيضاح وزير در ماههاي پاياني دولت، آن هم به علت و دليلي كه مربوط به آن وزير نيست بدون توجيه، بيفايده و غلط بود."
يكي ديگر از داوريها اين بود چرا رئيسجمهور در موضوع مربوطه سخن نگفت و مطالبي را پيش كشاند كه مربوط به استيضاح نميشد. او ادعايي را مطرح كرد كه فاقد استحكام حقوقي بود متاسفانه اتهامي را به روساي دوقوه وارد كرد و خود را، هم در جايگاه قاضي و هم در جايگاه شاكي نشاند بدون آنكه متشاكي حضور داشته باشد تا از خود دفاع كند. مردم اين كار را خلاف مروت و جوانمردي و انصاف ميدانستند و از رئيسجمهور واقعا گله داشتند.
مقام معظم رهبري ديروز در جمع مردم تبريز فرمودند: "رئيس يك قوه به استناد اتهام اثبات نشدهاي در دادگاه دو قوه ديگر را متهم كرد كه كار بد و نامناسب تضييع حقوق اساسي مردم،خلاف شرع و اخلاق و خلاف قانون بود."
خوب اين داوري خيلي مهم است. رئيسجمهور سوگند خورده است؛ "از حرمت اشخاص و حقوقي كه قانون اساسي براي ملت شناخته است حمايت كند." رئيسجمهور سوگند خورده است "از هرگونه خودكامگي بپرهيزد و در ترويج اخلاق خود را وقف خدمت به مردم كند." وقتي رئيسجمهور مفاد سوگند خود را رعايت نميكند واقعا موجب تاسف و تاثر است.
چرا آقاي رئيسجمهور بيمحابا تهمت ميزند، آن هم در خانه ملت و حاضر نيست احساسات سركش خود را مهار كند. مردم به خاطر خدمات دولت برخي بداخلاقيها را تحمل ميكنند اما آقاي احمدينژاد نبايد از صبر انقلابي مردم سوء استفاده كند.
كساني كه در جريان استيضاح بودند و آن را از راديو دنبال ميكردند دفاع آقاي لاريجاني را طبيعي اما قدري آن را غير معقول ميدانستند مثلا انتظار داشتند او از وزير دفاع كند و مسائل و مصالح مملكت را به اين بگو مگوها دخالت ندهد. البته شرايط و جو سنگين مجلس ظاهرا به او چنين اجازهاي را نميداد. برخي نمايندگان هم زياده رويهايي داشتند و حرفهاي نامناسبي مطرح كردند كه خارج از تعامل قوا بود.
مقام معظم رهبري ديروز در همين باب فرمودند: "دفاعي كه رئيس محترم قوه مقننه از خود در قبال تهمتي كه زده شده بود، كرد قدري زيادهروي بود و لزومي نداشت."
طبيعي است مردم انتظار دارند پس از اين بداخلاقيها مسئولين كار خود را انجام دهند و به خدمت به كشور فكر كنند. مردم آرامش و امنيت رواني و اخلاقي جامعه را مهم ميدانند. مقام معظم رهبري هم در تبيين اين رويداد تلخ داوري خود را فرمودند؛ نتيجه اين اعلام آن است كه قواي كشور با پوزش از مردم و رهبري معظم انقلاب تكليفي را كه به عهده دارند انجام دهند.لذا بايد سخنان مقام معظم رهبري در اين باب را فصل الخطاب بدانيم.
معظم له در ديدار ديروز به اين نكته تاكيد فرمودند: "اين نصيحت و گلهگذاري امروز نبايد موجب شود كه عدهاي راه بيفتند و عليه افرادي به عنوان "ضد ولايت فقيه وضد بصيرت شعار بدهند."در حقيقت رهبري انقلاب جلوي هرگونه سوءاستفاده از اين بيانات را گرفتند.
نكته مهمي كه ميتواند به آرامشبخشي كمك كند و مسئولان را به ريل خدمت به مردم بازگرداند موضوع تمركز روي وظايف و حل مشكلات مردم است اما در شرايطي كه فضا، فضاي بيمهري و تنافر است قدري عمل به اين تكليف مشكل به نظر ميرسد لذا مقام معظم رهبري فرمودند: "تقوا، تقوا، تقوا، صبر، صبر و ميدان ندادن به احساسات سركش جزء توقعات ماست."
اگر تقوا پيشه كنيم راه نفوذ شيطان را ميبنديم. اگر تقوا پيشه كنيم برادري بين ما استحكام مييابد و درك مشتركي از دشمن خواهيم داشت. ملت ما از اين مرحله عبور ميكند. اميدواريم با نصيحت رهبري تعامل مجلس و دولت بويژه در آستانه بررسي بودجه كل كشور يك روند اخلاقي، قانوني و توام با مودت و همكاري به خود بگيرد و مردم در آستانه عيد شاهد يك نشاط و سرزندگي در رفتار مسئولان باشند.
صبح امروز روزنامه جمهوری اسلامی ستون سرمقاله خود را به مقاله ای با عنوان «حجت بر همه تمام است»اختصاص داد:
بسمالله الرحمن الرحيم
بيانات ديروز رهبر معظم انقلاب در ديدار مردم تبريز درباره وقايع قم و حرم امام، حجت را بر كليه كساني كه خود را حزب اللهي و پيرو رهبري ميدانند تمام كرده و از اين پس نميتوان هيچ عذر و بهانه و توجيهي را درباره ايجاد اخلال در مجالس و محافل و سخنرانيها و اجتماعات پذيرفت.
كلام رهبري در اين زمينه چنين است:
"بنده با كارهائي كه در قم اتفاق افتاد و يا در حرم امام رخ داده بود مخالفم. بارها به مسئولين تذكر دادهام كه جلوي اين كارها را بگيرند. اگر اين افراد حزب اللهي هستند، بدانند اين كارها خلاف شرع و به ضرر كشور است و انجام ندهند و اگر اعتنائي به اين حرفها ندارند كه حسابشان جداست."
نكته مهم ديگر در بيانات رهبري در همين زمينه اينست كه نسبت دادن ضديت با ولايت و ضديت با بصيرت و اين قبيل عناوين به اين و آن و به چنين بهانههائي شعار دادن عليه افراد، از نظر رهبر انقلاب، مردود است. ايشان در اين زمينه نيز گفته اند:
"اينكه عدهاي را ضد ولايت و ضد بصيرت بنامند و شعار بدهند نظير آنچه اخيراً در قم روي داد، اقدامي غلط است."اكنون با توجه به اين نهي صريح، هيچ راهي براي توجيه باقي نميماند و هيچكس نبايد به خود اجازه بدهد به بهانه دلسوزي براي انقلاب مرتكب اقداماتي شود كه به تعبير صحيح رهبري به ضرر كشور است.
اگر تا ديروز اين امكان وجود داشت كه افرادي به دليل عدم اطلاع روشن از نقطه نظرات رهبري در مورد اين قبيل مسائل، توجيهي براي اقدامات خلاف خود بتراشند يا توجيهات افراد مغرض و احزاب و گروههاي سودجود را بپذيرند، اكنون ديگر چنين امكاني نيز وجود ندارد و طبعاً اگر كسي مرتكب اقداماتي از قبيل آنچه مورد نهي رهبري قرار گرفته است بشود بايد بداند كه مردم او را خارج از جرگه پيروان رهبري و معتقدان به ولايت فقيه ميدانند.
تأكيد بر اين نكته را در همينجا لازم ميدانيم كه معتقدان واقعي به ولايت فقيه هرگز نيازي به چنين تصريحي از ناحيه رهبري ندارند، زيرا لازمه اعتقاد به ولايت فقيه اينست كه اين نكته را نيز درك كنند و بدانند كه جايگاه ولي فقيه ايجاب ميكند با چنين اقداماتي مخالف باشد و هر تصوري غير از اين با ولايت فقيه سازگاري ندارد.
اصولاً امتياز نظام جمهوري اسلامي بر ساير نظامهاي حكومتي همين است كه در اين نظام، ولايت فقيه حافظ اخلاق، اعتقادات، حرمتها و حقوق انساني افراد و كل جامعه است و اين حفاظت را بر مبناي دين برعهده دارد. بنابر اين، اگر كسي مدعي اعتقاد به ولايت فقيه باشد و تصوري غير از اين از ولايت فقيه داشته باشد بايد در نوع نگاه خود تجديدنظر كند و اگر كساني با اين واقعيت آشنا باشند اما به آن پاي بندي عملي نشان ندهند، همانگونه كه رهبر انقلاب فرمودهاند بايد حسابشان را جدا كنند.
از اينها مهمتر و حساس تر، شناختن ريشه اين كجروي هاست. عوامل ميداني و اجرائي اغتشاشات و برهم زدن جلسات و شعار دادن عليه اين و آن، ابزارهائي هستند كه توسط مجموعههاي سياسي قدرت طلب ساخته ميشوند. مقالههاي پر از اهانت، دروغ و نسبتهاي ناروا عليه رقباي سياسي، مصاحبههاي خلاف واقعيت و مالامال از كينه توزيها، سخنرانيهاي تحريك كننده و انتشار مطالبي كه به شستشوي مغزي جوانان پاك دل و ساده لوح منجر ميشود، عواملي هستند كه صحنههاي زشتي از قبيل آنچه در جوار حرم حضرت معصومه سلامالله عليها در روز 22 بهمن رخ داد و يا آنچه در سالروز رحلت امام خميني در حرم بنيانگذار نظام جمهوري اسلامي مشاهده شد را رقم ميزنند. براي جلوگيري از تكرار اين قبيل صحنهها بايد جلوي اين نوشتههاي خلاف و اين مصاحبهها و سخنرانيهاي تحريك كننده كه همگي از مصاديق بداخلاقي هستند را گرفت.
شايد اشاره به يك نمونه از همين قبيل بداخلاقيها بتواند كمكي به درك صحيحتر اين واقعيت تلخ كند. در دهه فجر امسال، يكي از گروههاي افراطي در يكي از مساجد قم يك دهه سخنراني برگزار كرد كه هر شب يكنفر از عناصر وابسته به آن گروه سخنراني ميكرد. اين افراد، به جاي آنكه با استفاده از فرصت ايامالله دهه فجر، كه ايام تقويت وحدت و همبستگي ملي است، به بيان مطالبي در جهت وحدت اقشار مختلف بپردازند، تا توانستند عليه شخصيتهاي مسئول كنوني كشور تبليغ كردند و افراد شركت كننده در آن جلسات را در جهت اهداف گروهي خود شستشوي مغزي دادند. نكته جالب اينست كه به شهادت فيلمهاي موجود از اين جلسات و جلسه 22 بهمن شبستان امام خميني حرم حضرت معصومه، عدهاي از اخلالگران 22 بهمن قم همان كساني بودند كه در آن 10 شب دهه فجر توسط آن گروه افراطي تحريك شده بودند.
اين واقعه را نبايد كوچك شمرد و بايد از همينجا براي تحقق خواسته رهبر معظم انقلاب كه خواستار جلوگيري از اخلالگريها و شعار دادنها عليه اين و آن شدهاند شروع كرد. مسئولين مورد اشاره رهبري كه در بيانات ديروزشان گفتند بارها از آنها خواستهاند جلوي اين كارها را بگيرند، بايد به اين عوامل ريشهاي توجه و با آنها برخورد نمايند. ادامه اين وضعيت به اعتبار و حيثيت نظام جمهوري اسلامي لطمه وارد ميكند. همه بايد براي حفظ اعتبار و حيثيت نظام جمهوري اسلامي احساس مسئوليت كنند.
توضيح و پوزش
در سرمقاله ديروز كه تحت عنوان "نقش مرموز شيوخ قطر در تحولات منطقه" به چاپ رسيد، كلمه "آل خليفه" اشتباهاً به جاي "آل ثاني" آمده است كه بدينوسيله ضمن پوزش از خوانندگان محترم تصحيح ميشود.
« روز از نو، سیاست ارزی از نو»عنوان مقاله امروز روزنامه دنیای اقتصاد نوشته علی ابراهیم نژاد( دانشجوی دکترای فاینانس در Boston College آمریکا )که در ذیل می خوانید:
در روزهای اخیر اخباری مبنی بر تصمیم بانک مرکزی برای حذف بازار غیررسمی ارز منتشر شده است.
خبرگزاریها به نقل از یک مقام ارشد شورای پول و اعتبار اعلام کردهاند که «با اجرای طرح جدید بانک مرکزی، هرگونه خرید و فروش ارز خارج از سیستم رسمی ممنوع خواهد بود و نگهداری ارز نیز جرم تلقی میشود.» برای روشنتر شدن چشم انداز پیش رو، بد نیست مروری بر وقایع ارزی از زمان بروز اولین نوسانات ارزی تا به امروز داشته باشیم.
اولین جهشهای قیمت ارز در مهرماه 89 پس از خبر قطع مسیر حواله ارز از طریق امارات رخ داد که قیمت دلار آمریکا طی یک هفته از 1060 تومان تا 1250 تومان اوج گرفت. بانک مرکزی با تعلل یک هفتهای اقدام به تزریق ارز به بازار کرد که به دلیل محدود بودن میزان عرضه نتوانست عطش تقاضا را فرونشاند. این مداخله و اصرار بر حفظ نرخ مرجع منجر به ایجاد شکافی حدودا 7 درصدی در نرخ ارز مرجع و بازار شد و نظام تک نرخی ارز را که در سال 81 به اجرا درآمده بود، عملا به حاشیه راند.
با گذشت زمان و تقاضای سیریناپذیر برای استفاده هرچه بیشتر از رانت حاصل از فاصله قیمت مرجع و بازار، بانک مرکزی تدریجا مجبور به جیرهبندی ارز شد. در خرداد 90 بخشنامهای به منظور محدود کردن میزان ارز مسافرتی توسط بانک مرکزی ابلاغ شد که طبیعتا از سوی بازار به عنوان سیگنال محدود بودن منابع ارزی تلقی شد و قیمت ارز مسیر افزایشی خود را ادامه داد. با رشد بیشتر قیمت دلار، در دی ماه 90 بانک مرکزی خرید و فروش ارز در بازار را ممنوع اعلام کرد، اما بازار همچنان ساز خود را زد تا بانک مرکزی در بهمن 90 ناچار به تغییر نرخ مرجع به 1226 تومان شود.
تا به اینجا سیکل اول وقایع ارزی بازگو شده است. حال کافی است در پاراگراف بالا تنها قیمتها و تاریخها را جابهجا کنید تا به سیکل دوم وقایع برسید: مجددا با اصرار بر ثابت نگه داشتن نرخ مرجع، شکاف میان نرخ بازار و ارز مرجع افزایش یافت و تا پایان اسفند 90 نرخ ارز به حدود 1900 تومان رسید. تزریق محدود ارز به بازار ادامه داشت تا اینکه بانک مرکزی مجبور به اعمال محدودیتهای بیشتر از جمله کاهش ارز مسافرتی در اردیبهشت 91 و اولویتبندی دهگانه کالاها در تابستان شد. در همان زمان، ممنوعیت مبادله ارز به نرخ آزاد هم به صرافیها ابلاغ شد که حتی لغو مجوز متخلفان هم کارگر نیفتاد و بازار به مسیر خود ادامه داد.
سرانجام در مهرماه 91 بانک مرکزی مجددا نرخ ارز رسمی را البته با نام ارز مبادله به حدود 2400 تومان افزایش داد. سیکل سوم هم با اصرار مجدد بانک مرکزی بر نرخ دستوری و فاصله گرفتن نرخ بازار آزاد در مهرماه 91 آغاز شد. تزریق محدود ارز توسط اتاق مبادلات ارزی و اعمال محدودیت در عدم پرداخت ارز به برخی اولویتها مجددا بازار را به محدود بودن منابع بانک مرکزی متقاعد کرد و قیمت ارز در پاییز و زمستان امسال رشد خیرهکنندهای پیدا کرد. اخیرا هم که ممنوعیت مجدد خرید و فروش ارز توسط مجلس و بانک مرکزی قوت گرفته است.
همه ما امیدواریم این بار اتفاق متفاوتی بیفتد، اما اگر قرار باشد باز هم همان قصه تکراری اتفاق بیفتد از همین حالا می توان آینده را پیش بینی کرد: بازار این رفتار را نیز به عنوان سیگنالی از کمبود منابع ارزی بانک مرکزی و بهانهای برای رشد قیمت تلقی خواهد کرد و در آیندهای نه چندان دور هم باید منتظر اعلام نرخ جدیدی براي ارز توسط بانک مرکزی باشیم و ادامه ماجرا...
میتوان ساعتها بحث کرد که اگر بانک مرکزی مداخلات اشاره شده را انجام نمی داد قیمت ارز خیلی کمتر یا خیلی بیشتر از آنچه امروز هست میبود؛ اما شاید بد نباشد یک بار هم که شده پاسخ را به جای سپردن به اقتصاددان از یک پزشک بپرسیم: سر درد معمولا علامتی است از یک مشکل بزرگتر و لازم است به جای تمرکز بر تسکین سردرد ابتدا مشکل بزرگتر را درمان کنیم. سالها است اقتصاد ایران به مدد مُسکّنهای نفتی توانسته سردرد ناشی از بیماریهای ریشهای خود را تسکین دهد.
حال که دیگر مُسکنی در کار نیست چارهای نیست جز درمان بیماریها. اینکه این بیماریها چه هستند و راه درمانشان چیست مثنوی هفتاد من کاغذ است، اما آنچه در چارچوب وظایف بانک مرکزی است وظیفه کنترل تورم و انتظارات تورمی است که سالها است به دلایل متعددی چون عدم استقلال بانک مرکزی معطل مانده است. با تکیه بر آموزههای اقتصادی، اگر بانک مرکزی در گذشته توانسته بود تورم و انتظارات تورمی را مدیریت کند، امروز با شوک ارزی خفیف تری مواجه بودیم.