می نویسم برای برادران شهید صابرینم ...باشد که مورد رضایت حضور نورانی و آسمانی شان قرار گیرد....

به گزارش مجله شبانه  باشگاه خبرنگاران، وبلاگ پرواز تا یکی شدن در جدیدترین نوشته خود آورده است:

بسم الله الرحمن الرحیم

می نویسم برای برادران شهید صابرینم ...

باشد که مورد رضایت حضور نورانی و آسمانی شان قرار گیرد....

دعایم کنید ای راد مردان ملکوتی .....

من به دعای مادرم زهرا "س" نیازمندم ...

خدایا؛ بپذیر این ناچیز را از بنده ی کوچک ،ناتوان ،زار و حقیر خودت ...

باشد تا یاری ام کنی تا برای تو پر از اخلاص شهیدان شوم...

باشد که مرا نیز در جوار رحمت و قرب خویش ، در کنار برادران آسمانی ام جای دهی ....

     باشد که قفل شهادت را بر دل زخم خورده و روح ناپاک و آلوده ام باز کنی .....

باشد تا بپذیرَدَم مهدی زهرا"عج"

  اولین پست تقدیم به دوشقایق گلگون کفن یگان صابرین برادران عزیزم

"مصطفی صفری تبار و محمد محرابی پناه"

اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک

حتی نوشتن از شما هم با هم بودنتان را می طلبد ...

در نگاه ما زمینی ها نیز، شما مردان حقیقی آسمانی از هم جدا شدنی نیستید..

بگذریم،...

تنها مانده ام ....

    در باورم نمی گنجد که تنها آمده ام  و تنها نیز راهی خواهم شد...

من به روزمرگی ها و عادت هایمان خو کرده ام ...

من روح بلند و ملکوتی شما را به استمداد می طلبم به واسطه ی

حضرت حسین "علیه السلام"

کمیل جان....

چه عاشقانه زندگی کردی و چه آسمانی پرواز کردی؟؟!!!

باورم این شده که روح هر چه بزرگ تر شود،طاقت جسم کمتر می شود و دیگر

تاب تحملی ندارد،تا آنجا که سرریز می شود

و تن ،هستی اش را به پای تعالی روح تقدیم می کند...

و چه زیباست این گونه با خدا عشق بازی کردن...

و چه تماشا کردنی است این تلاش و تکاپوی روح برای رها کردن جسم خاکی...

و چه اشتیاق برانگیز است شنیدن قصه های دلتنگی تان به محبوب آسمانی ....

آنجا که می گوئی!!! من ....انسان ضعیف النفس...ضعیف الایمان ....

و چه حسرت عمیقی بر دل می نشیند از این عشق بازی هایت با خداوند....

و چقدر رنج می برم از اسارت روحم به این زمین خاکی دنیا ....

و چقدر پرواز را دوست می دارم .....

و اما تو....محمد جان عزیزم ....

چه حسرت عمیقی را می توان در عمق حرکات جسمانی ات مشاهده کرد...

آنجا که زانوانت را در آغوش گرفته ای ؟!!

- مزار سردار را می گویم.....

محمد جان؛ چگونه با خدا گفتی ؟؟

به سردار چه گفتید: که راه آسمان را برایتان گشودند ..!!؟؟؟

محمد...دستانم را چگونه به سمت آسمان دراز کنم تا تو ،از آن بالا ناتوانی ام

را ببینی و به حال زار و پریشانم رحم کنی ؟؟!!!...

محمد....زهرایت به من گفت: در آخرین عملیات ......

چه کردی محمد؟؟....

چگونه این مقام را ارزانی روح آسمانی تان کردند؟؟!!!

و اما من .....

ای برادران معنوی آسمانی ام ...می دانم که هوایم را داشته اید ؟!!

              می دانم که لایق اینهمه نگاهتان؛ نه بوده ام ....نه هستم....و نه خواهم بود....

فقط میدانم مسیر پیش رویم سخت و هولناک و دردآور خواهد بود...

.و من با همه ی وجود نیازمند نگاه

گرم و معنویتان در دنیا،در لحظات سخت جان کندن و در زندگی ابدی ام هستم ....

مرا ببخشید ای آسمانیان مهربان...

نیازمند دعای پاکتان هستم ای بهترین دوستانم

رهایم نکنید...

می خواهم  شرمنده ی مادرم زهرا "سلام الله علیه " نشوم .....

مرا دریابید برادران صمیمی ام ....من نیازمندم به دعای آسمانی تان ........

التماس دعا...
برچسب ها: وبلاگستان ، باشگاه ، کمیل ، محمد
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.