به گزارش
خبرنگار اجتماعی باشگاه خبرنگاران،در سفر خود به مرزهای کشور ناگفتنی ها را دیدم و لمس کردم،دیدنی هایی که سختی بود و شجاعت،سختی ای که بی عشق مسیر نمی گشت و جنگی که انگار تمامی نداشت.
لحظه ای آرزو می کردم باز به تهران بازگردم و در شلوغی شهر به آرامی قدم بردارم بی آنکه لحظه ای در استرس درگیری باشم.
گفتم جنگ،یاد و لحظاتی از 8 سال دفاع مقدس به ذهنم خطور کرد ولی با تفاوتی که حس کردنش دشوار است،حسی که دیدنش با شنیدنش فرق دارد آن هم از زمین تا آسمان...
جنگ ایران در زمان گذشته اگر ماهی یک عملیات و شبیخون داشت جنگ در آنجا که من بودم چند عملیات و شبیخون در بر داشت...
آن زمان اگر جنگ تمامی مردم را به همکاری وادار می کرد تا از جان و مال و ناموسشان دفاع کنند آنجا جنگ تنها برای عده ای جان بر کف منتهی می گشت.
اشراری که در آنجا می جنگیدند تا دندان مسلح بودند،مزدور از سطح یک،که هرکدام دالونی هزار توی را در خود جای داده بودند هزار دست پنهان پشت آنان قصدشان تنها نابودی ایران بود.
مزدور اگر درست معنی شود به کسی گفته می شود که تعلیم دیده است و بخاطر پول و هر ذلتی که برای آنان لذت است هر کاری می کنند.
آنان به راحتی آدم می کشند،انسان سر می برند و به تنهایی قادرند یک شهر را به فساد و تباهی بکشند در یک جمله آنان تنها انسان نمای مطلق هستند.
حال اگر جنگ با چنین افرادی در هر ساعت از شبانه روز ادامه داشته باشد به طور حتم مقابله و ایستادگی در برابر آنان عزمی راسخ و دلی پر ز ایمان به خدا و رهبری می خواهد...
آنان که در گوشه ای گمنام دشت را سجاده خود می کنند برای حفظ میهن،بی امان ترکش و گلوله را به جان می خرند.
اینها را نگفتم تا عذاب وجدان بگیری و یا جملاتی را به استهزا، فقط گفتم که بدانی مرزبانان از جان مایه می گذارند تا محموله های نابودی به کشور وارد نشود و جوانان میهن را به مرگ تدریجی دچار نکنند.
تو هم قدر بدان و از لحظه لحظه های زندگیت لذت ببر./ف
گزارش از مهدي محسني