اندیشکده
روسی نوشته است: روابط دوجانبه آمریکا با روسیه از دولت جورج دبلیو بوش به
بعد دچار سردی شد. اما دولت اوباما زمان و انرژی بسیاری را صرف کرد تا به
بهبود و ارتقاء روابط دو کشور کمک کند. همچنین روسی نموداری را ارائه داده
است که در آن به بررسی عملکرد باراک اوباما طی 4 سال گذشته می پردازد. این
نمودار می گوید به نظر شما اوباما روابط خارجی را بهبود بخشیده، وخیم تر
کرده و آیا تفاوتی در روابط آمریکا با این کشورها به وجود آمده یا نیامده
است؟
این
نمودار نشان می دهد که اروپایی ها در سال 2009 از اوباما حمایت کردند و
مایل بودند که وی در رقابت با میت رامنی پیروز و بار دیگر به ریاست جمهوری
این کشور برگزیده شود . اما علی رغم حمایت اروپایی ها از باراک اوباما،
اروپا آنچنان اقدام موثری از آمریکا در بهبود شرایط سیاسی با خود ندید.
کشورهای کلیدی اروپا همانند انگلیس، آلمان، فرانسه، روسیه، حتی اتحادیه
اروپا و ناتو از عملکرد سیاست خارجه دولت اوباما راضی نیستند.
طبق
آخرین نظرسنجی ها، اوباما در طول دوره ریاست جمهوری خود به گسترش روابط با
کشورهای موسوم به بریک BRIC countries پرداخته است. کشورهای موسوم به بریک
شامل هند، چین و برزیل می باشد. نمودارها اعلام می کنند که تلاش اوباما در
برقراری روابط با شمال آفریقا از تلاش وی در اروپا بیشتر بوده است.
34
درصد از نظرسنجی ها می گوید: اوباما حتی در خاورمیانه هم کوشش بسیاری کرد
اما در نتیجه آن، بدترین نوع روابط با آمریکا رقم خورد. یکی از شواهد بر
این موضوع اعتراضات ضد آمریکایی مردم این منطقه علی رغم تلاش های اوباما
برای بهبود روابط با کشورهای مسلمان می باشد.
به طورکلی اندیشکده روسی معتقد است: در شعارهای اوباما و اثراتی که وی در سیاست خارجی برجا گذاشته است؛ شکافی عمیق وجود دارد.
اولویت های آمریکا برای چهار سال آینده
نمودار دوم می گوید دولت اوباما کدامیک از کشورها را در طول چهارسال آینده مورد توجه ویژه خود قرار می دهد.
این
نمودار گویای آن است که اوباما در 4 سال پیش رو، توجه خود را به سمت آسیا
متمرکز کرده و به نظر می رسد دیگر اروپا از کمترین اهمیت برای دولت آمریکا
برخوردار است. کارشناسان معتقدند تغییرات بنیادینی در توازن نسبی قدرت در
شرق و جنوب جهان به وجود آمده است. اروپا نیز که روزگاری به آمریکا به چشم
یک ابرقدرت اقتصادی و امپراطوری سیاسی نگاه می کرد اکنون چشم به آلمان
دوخته و به لحاظ اهمیت استراتژیکی و نقش اقتصادی و سیاسی در قاره، وزنی
سنگین برای آن قائل است.
همچنین ثابت شده است که چین برای آمریکا از
جایگاه ویژه ای برخوردار است. آمریکا روابط دوجانبه خود را با چین به قصد
رسیدن به یک پایداری جهانی تر و بهبود وضعیت اقتصادی گسترش داده و از اروپا
غافل می شود. از طرف دیگر رشد روزافزون چین برای آمریکا یک تهدید به حساب
می آید.
نتایج تحقیقات روسی می گوید اروپا نیازمند یک تفکر استراتژیک
وار است که در سایه آن بتواند تشخیص دهد که رهبری آینده را چگونه به سمت
خود متمایل کند و جایگاهی را که اکنون چین پیدا کرده است را بازیابد؟
اما
از سیاست خارجه آمریکا که بگذریم، دلایل متعددی در اثبات این مسئله وجود
دارد که آمریکا نه تنها روح خود را در خارج از مرزهایش از دست داده بلکه در
درون هم بر لبه فروپاشی ایستاده است. آنچه بر تزلزل درونی این کشور حکایت
می کند، به اجمال عبارت است از:
1- حرص و ولع نهادینه در
نظام سرمایه داری این کشور. " وال استریت" به عنوان بازار بورس آمریکا به
بعد منفی اقتصاد آمریکا تبدیل شد و با حرص و طمع بسیار، کنترل واشنگتن را
در دست گرفت.
2- افزایش شکاف طبقاتی در آمریکا. 1 درصد از آمریکایی ها
بیش از 90 درصد ثروت را در اختیار دارند. متوسط درآمد کارگران در 3 دهه
گذشته کاهش یافته و درحالی که پاداش هایی که به مدیران تعلق یافته بیش از
10 برابر شده است.
3- گرایش به تجزیه طلبی. شمار زیادی از مردم آمریکا
توان پرداخت مالیات های سنگین خود را ندارند و از تحمل بار هزینه جنگ طلبی
های کاخ سفید خسته شده اند، تجزیه ایالت خود را خواستارند.
البته صدها دلیل دیگر نیز در از بین رفتن ابهت دولت این کشور در درون خود وجود دارد.