مجله شبانه باشگاه خبرنگاران،
روزنامه کیهان در ستون یادداشت روز خود مقاله ای به قلم حسام الدين برومند با این مضمون منتشر کرد:
بن بست سكولاريسم
شوراي اطلاعات ملي آمريكا اخيرا گزارشي را منتشر كرد كه در آن تلاش شده بود تا تحولات خاورميانه تا سال 2030 مورد ارزيابي قرار بگيرد.البته اين نكته گفتني است كه شوراي اطلاعات ملي آمريكا زير مجموعه جامعه اطلاعاتي آمريكاست و هر 4 سال يكبار گزارش ويژه اي را منتشر مي كند و ديدگاه و نتايج بررسي هاي خود را درباره تحولات آينده جهان ارائه مي دهد.
در اين گزارش كه تلاش شده چشم انداز خاورميانه در دو دهه آينده با نگاه به منافع واشنگتن مورد واكاوي قرار بگيرد آنچه كه بيش از هر چيزي توجهات را به خود معطوف مي كند دغدغه مواجهه آمريكا با «اسلام سياسي» و «موج قدرت گرفتن اسلام گراها» است.
تهيه كنندگان اين گزارش در ارزيابي تحولات خاورميانه در آينده و اينكه اين منطقه استراتژيك دستخوش چه تغييراتي خواهد شد سؤالات و گمانه زني هاي متعددي را مطرح كرده اند.
يادداشت پيش روي، به واكاوي اين گزارش و بررسي فرضيه هاي آن درباره تحولات خاورميانه در دو دهه آينده اختصاص ندارد اما نكته اي كه حائز اهميت است و در ادامه به موضوع اصلي اين نوشته مرتبط است هراس و ترس پژوهشگران شوراي اطلاعات ملي آمريكا از ظهور و بروز قدرتمندانه اسلام گرايي در منطقه خاورميانه است و از همين روي؛ به پيروزي احزاب اسلام گرا طي سال هاي اخير اذعان مي كنند.
مقارن با اين فضا، موضوع همه پرسي در قانون اساسي مصر قابل اعتناست. شنبه گذشته- 15دسامبر- دور اول همه پرسي قانون اساسي مصر در قاهره، اسكندريه و 8 استان ديگر برگزار شد و حدود 60درصد از شركت كنندگان به قانون اساسي رأي مثبت دادند.
دور دوم اين همه پرسي نيز پس فردا- 22 دسامبر- در 18 استان باقي مانده برگزار خواهد شد.
نكته كليدي اين است كه در قانون اساسي جديد مصر تصريح شده است «شريعت اسلامي» بايد منبع اصلي قانون گذاري در كشور باشد.اكنون درباره هراس آمريكايي ها از موج اسلام خواهي در منطقه از يكسو و قرار گرفتن شريعت اسلامي به عنوان منبع اصلي قانون گذاري در مصر كه مي رود الگويي براي كشورهاي ديگر در منطقه باشد نكاتي قابل تامل است؛
1- با پيروزي انقلاب اسلامي در بيش از سه دهه پيش، اتفاق مباركي كه در صحنه اجتماع و سياست بروز پيدا كرد حاكميت آموزه هاي ديني و اسلامي بود.
براي همين در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران منبع اصلي قانون گذاري، شريعت اسلام قرار گرفت.اصل چهارم قانون اساسي كشورمان تصريح دارد؛ «كليه قوانين و مقررات مدني، جزايي، مالي، اقتصادي، اداري، فرهنگي، نظامي، سياسي و غير اينها بايد براساس موازين اسلامي باشد، اين اصل بر اطلاق يا عموم همه اصول قانون اساسي و قوانين و مقررات ديگر حاكم است و...»
نكته اين است از زماني كه جمهوري اسلامي اين نسخه حاكميتي را به صحنه آورد آمريكايي ها و ديگراني كه حاكميت اسلام را برنمي تافتند و با منافع زياده خواهانه و افزون طلبانه آنها مغاير بود كوشيدند تا نسخه هاي به اصطلاح دموكراسي يا سكولار را به منطقه تحميل نمايند.
اما سؤال اين است كه آيا موفق بوده اند و توانسته اند جلوي الهام بخشي و نفوذ جمهوري اسلامي را در پهنه تحولات خاورميانه بگيرند؟ بدون ترديد اگر در اين راه موفق مي بودند اكنون تحولات خاورميانه در بستر بيداري اسلامي با الهام بخشي از انقلاب اسلامي ايران شتاب نمي گرفت.واقعيت دقيق و عميق ماجرا را مي توان در اذعان برخي از تحليلگران و رسانه هاي غربي نيز پي گرفت.
نمونه ها در اين زمينه بسيار است اما تحليل نشريه فرانت پيج كه چهار روز پيش منتشر شد خواندني است؛
«بايد پذيرفت كه كشورهاي عربي در انقلاب هاي اخير از انقلاب اسلامي ايران الگوبرداري كرده اند.» اين نشريه چاپ آمريكا همچنين با اشاره به همه پرسي قانون اساسي مصر مبتني بر شريعت اسلامي مي نويسد؛ «تلاش هاي آمريكا در سال هاي اخير براي برقراري دموكراسي در خاورميانه اين ارمغان را داشته كه كشورهايي غيرليبرال به وجود آمدند و اسلام گراها قدرت را به دست گرفته اند كه در برقراري نسخه اي از حكومت اسلامي مانند ايران با هم اشتراك دارند.»
2- در سطحي بزرگتر آنچه كه اكنون محرز شده اين است كه پروژه «اسلام هراسي» آمريكا و چند كشور غربي به شكست انجاميده است. آمريكا و متحدانش بخصوص در 12 سال گذشته و به بهانه حادثه ساختگي 11 سپتامبر در ادامه گفتمان دروغين مبارزه با تروريسم، پروژه «اسلام هراسي» را كليد زدند ولي سؤالي كه به ميان مي آيد اين است كه نتيجه اين پروژه با تحولات كنوني منطقه خاورميانه چقدر منطبق است؟ پاسخ آن است كه اين پروژه نتيجه معكوس داده و موج اسلام خواهي به صورت فزاينده اي در حال پيشروي است.
به تعبير «نيويورك تايمز» حتي لشكركشي هاي آمريكا به عراق و افغانستان نيز نتوانست جلوي اسلام خواهي در منطقه را بگيرد.براي همين است وقتي كه شوراي اطلاعات ملي آمريكا آينده تحولات خاورميانه را براي 20 سال بعد به ارزيابي مي نشيند بيش از هر چيزي از موج اسلام خواهي و قدرت گرفتن اسلام گراها احساس نگراني مي كند.
3- از سوي ديگر؛ الهام گيري انقلاب هاي منطقه از انقلاب اسلامي ايران و نشانه هايي چون تدوين جديد قانون اساسي مصر مبتني بر شريعت اسلامي كه همه پرسي 15 دسامبر مهر تاييدي بر آن بود به وضوح بيانگر آن است كه پروژه سكولاريسم نيز در منطقه خاورميانه به محاق رفته است.
به موازات لشكركشي و قشون كشي هاي آمريكا در بيش از يك دهه گذشته به خاورميانه، آنها تلاش مي كردند مدل به اصطلاح دموكراسي غربي را در قالب پروژه سكولاريسم به كشورها و ملت هاي اين منطقه تحميل نمايند.حذف دين و آموزه هاي اسلامي از صحنه اجتماع و سياست، هدف نهايي و اصلي مدعيان دموكراسي بود تا حكومت هاي سكولار شكل بگيرد.
البته ناگفته پيداست كه حكومت هاي مرتجع عربي چون خطري براي منافع آمريكايي ها نداشت به همان شيوه هاي سلطنتي و پادشاهي با حاكمان سرسپرده و دست نشانده ادامه حيات مي داد ولي ملت هاي منطقه در بستر بيداري اسلامي اين ذلت را بر نتافتند و بي شك چشم انداز آينده را بايد در چنبره اسلام خواهي مردم خاورميانه تحليل و ارزيابي كرد.اين نكته را نيز بايد به مطالب بالا علاوه كرد كه تلاش براي تحقق پروژه سكولاريسم در منطقه خاورميانه با حمايت مستقيم و بي پرده آمريكا و غرب صورت گرفت.
از همين روي تحركات و دسيسه ها براي دنيوي كردن دين مردم- بخوانيد فرآيند سكولاريزاسيون- در جاي جاي خاورميانه دنبال شد و گروه هايي چون 14 مارس در لبنان، العراقيه در عراق، جريان اصلاحات و بعد فتنه سبز در ايران در همين راستاست. البته با حمايت و پشتيباني آمريكا طي سال هاي اخير تلاش زيادي شده است تا مدل «اسلام سكولار» - بخوانيد اسلام وارونه- نيز مدل و الگوي منطقه خاورميانه قرار بگيرد كه خيزش و خروش معنادار ملت ها در بستر بيداري اسلامي با شاخص هايي چون ضد آمريكايي بودن نشان مي دهد اين تاكتيك به سرانجام نرسيده است.
4- و بالاخره بايد گفت تحولات كنوني منطقه آشكارا نشان مي دهد پروژه هاي آمريكايي كه شريعت اسلامي را نشانه رفته با شكست همراه بوده است و حتي امپراتوري رسانه اي غرب با فضاسازي ها و جنجال پراكني ها در فريب افكارعمومي و ملت هاي مسلمان و آزاديخواه خاورميانه ناكام بوده است.
دور اول همه پرسي مردم مصر نيز نمونه اي است كه بخوبي ثابت مي كند سياست غربي ها در مديريت مطالبات افكارعمومي به در بسته خورده است و مردم علي رغم تمام تحركات رسانه اي غربي و فضاسازي ها، آگاهانه به قانون اساسي مبتني بر شريعت اسلامي راي داده اند.
آنچه در اين ميان محرز بوده اين است كه تلاش گروه ها و تشكل هاي سياسي كه گفتمان دموكراسي غربي را دنبال مي كنند و آرزوي حاكميت سكولاريسم را به انتظار نشسته اند مصداق تخم افكندن در شوره زار است كه هيچ گاه ثمره و محصولي را در پي نخواهد داشت. طرفه آنكه اكنون برخي از مدعيان اصلاحات به آنچنان حقارتي افتاده اند كه نسخه سكولاريسم را به ملت هاي مسلمان پيشنهاد مي كنند.
دست خالي آمريكا و متحدانش براي مقابله با حاكميت ديني به جايي رسيده است كه به توصيه آنان عنصر حقيري نظير مهاجراني وزير دولت اصلاحات اخيرا طي يادداشتي در روزنامه الشرق الاوسط به مصري ها توصيه مي كند از حاكم شدن احكام اسلامي بر كشورشان جلوگيري كنند!
اين نسخه پيچي براي آن است كه از همان ابتدا كه مدعيان اصلاحات، ارزش هاي اسلامي را زميني برشمردند و قرائت هاي مختلف از دين را پيش كشيدند و «اسلاميت» نظام را مانع پيشرفت و ترقي دانستند معلوم بود كه آينده آنها وضعيت امثال جناب مهاجراني خواهد بود كه اكنون ريزه خوار سفره وهابيت و آل سعود شده اند و طبيعي است كه بايد از احكام اسلامي گريزان باشند.
سيدمحمد اسلامي در ستون یادداشت روز روزنامه خراسان خود این چنین قلم زد:
ايران و آينده بيداري اسلامي
اين روزها وارد سومين سال از آغاز بيداري اسلامي در منطقه شده ايم. در 2 سال پر حادثه اي که پشت سر گذاشته ايم چشم هاي بسياري خيره به شمال آفريقا و خاورميانه بودند. اکنون با ورود به سومين سال از آغاز اين توفان، به نظر مي رسد بايد بار ديگر ابزارهاي سياست خارجي در اين باره را مورد بازبيني قرار دهيم.
کشورهاي بيداري اسلامي در دوران گذار
اولين مسئله در مواجهه با تحولات و رخدادهاي کشورهاي بيداري اسلامي توجه به ويژگي هاي "دوران گذار" درباره آن ها است. به عبارت ديگر تنها چيزي که اين سال ها در اين کشورها "ثابت" خواهد بود، "تغيير مداوم" است. بنابراين بهتر است ما در ايران نه به نسيمي موافق دلخوش شويم و نه از بادي مخالف بهراسيم. عمل گرايي، توانايي عکس العمل سريع و پخته، انعطاف پذيري و صبر و حوصله تا حصول نتيجه از نيازهاي سياست خارجي ايران در مواجهه با درياي توفاني بيداري اسلامي است.
بيداري اسلامي و مسئله شناخت
بسياري از ما نيز در ايران انتظار وقوع اين چنيني رخدادها در منطقه را نداشتيم. ورود به شرايطي که ديگر از وفاداري هاي حسني مبارک به اسرائيل و شتر و خيمه هاي معمر قذافي خبر نباشد. روزگاري که سوريه گرفتار خشونت بي انتهاي القاعده شود و مرزهاي جغرافيايي برخي از کشورها در معرض تجديد نظر قرار بگيرند. به هر روي گذشته، گذشته است.
امروز بي درنگ بايد به شناخت دقيق و سريعي از ويژگي هاي تعيين کننده در هريک از اين کشورها دست يابيم. البته شناخت و تلاش براي ارتباط با "افراد" موثر در اين کشورها، نبايد ما را از برقراري رابطه با "گروه"هاي مختلف باز دارد و سرگرم شدن به گروه هايي که در دوران گذار شکل گرفته اند ما را از "شخصيت هاي نوظهور"ي که ممکن است قاعده بازي را تغيير دهند، غافل نکند. برقراري ارتباط با احزاب جديد التاسيس، اعضاي پارلمان ها، قضات، شخصيت هاي دانشگاهي، تجار ذي نفوذ و ... بايد با توجه به مقتضيات هر کشور بيش از پيش محقق شود.
با توجه به اين نکته که بازنده هاي امروز در انتخابات و راي گيري هاي دوران گذار ممکن است روزي به برنده هاي دوران ثبات در اين کشورها بدل شوند. به علاوه اينکه هرچند بي ترديد گروه هاي اسلامگرا در اولويت سياست خارجي ايران هستند، اما شناخت و ارتباط با گروه هايي که در اين دايره نمي گنجند نيز به همان اندازه اهميت دارد.
به واقعيت و هويت مستقل گروه ها احترام بگذاريم
از مهم ترين موضوعات در تعامل با افراد، گروه ها و کشورهايي که در حال نو شدن هستند، احترام به هويت مستقل آن ها است. بنابراين بايد بپذيريم که آن ها حق دارند با توجه به شرايط ويژه اي که در آن به سر مي برند، اظهاراتي داشته باشند که لزوما با تمام ابعاد سياست خارجي ايران منطبق نباشد. حتي در مواردي بايد اجازه بدهيم که اين گروه ها به تصميماتي عمل کنند که در آينده متوجه نادرست بودن آن ها مي شوند.
با تاکيد بر اينکه در بسياري از موارد ممکن است آن ها نيز با ما هم نظر باشند اما محدود به شرايطي باشند که يا نتوانند و يا صلاح ندانند که اين موضوعات را علني کنند. بررسي نحوه رفتار هوشمندانه رهبر انقلاب در تعامل با حماس و گروه هاي متنوع مصري در اين زمينه مي تواند مفيد باشد.
اقتصاد؛ پشت صحنه تحولات سياسي
همه آن دسته از گروه هاي انقلابي که با بيداري اسلامي به قدرت رسيده اند، در برابر آزمون و چالش "کارآمدي" قرار دارند. آمريکا و کشورهاي غربي هم اکنون به خوبي از اين ابزار براي تاثير گذاري بر روند سياسي و اجتماعي اين کشورها استفاده مي کنند، که اين روند در آينده گسترده تر و عميق تر نيز خواهد شد. امروز تاثير اعمال نفوذ اقتصادي غرب در تحولات کشورهاي مصر، ليبي، يمن، تونس و سوريه هريک به نوعي، مشهود است.
بنابراين ما در ايران نيز بايد ابزارهاي غير رسمي سياست خارجي را در اين زمينه فعال کنيم. بخش خصوصي مي تواند با دستي باز و رها از محدوديت هاي رسمي براي دستگاه سياست خارجي نقشي جدي در گسترش ارتباط ايران با اين کشورها بر عهده داشته باشد. ايده ارائه "خدمات" و "آموزش" در برابر "کالا"، جذب گردشگران مسلمان و نمونه هاي ديگري از اين دست مي توانند هم به سامان دادن اين کشورها پس از انقلاب هاي سهمگين کمک کنند و هم راهي براي برون رفت از سياست تحريم هاي بانکي غرب عليه ايران باشند.
گسترش راه هاي ارتباط دو سويه با جوامع کشورهاي بيداري اسلامي
از جمله دلايل سير "دومينو وار" انقلاب ها در کشورهاي منطقه، زبان و فرهنگ و مشکلات مشترک بين آن ها بوده است. گسترش سازمان هاي مردم نهاد بين المللي و همچنين ارتقاي کيفيت و کميت رسانه هاي بين المللي عرب زبان و انگليسي زبان به ما کمک مي کند که نقش واسطه گري رسانه هاي غربي بين جامعه ايران و جوامع بيداري اسلامي را حذف کنيم.
آينده نگري درباره گزينه هاي پيوستن به قطار بيداري اسلامي
اما اکنون در شرايطي هستيم که مي توانيم پيش بيني هرچند غيردقيقي از رويدادهاي آينده داشته باشيم. بحرين، اردن، کويت و سودان کشورهايي هستند که ممکن است در سال سوم بيداري اسلامي به اين قافله بپيوندند. بنابراين هرگونه سياست گذاري و سرمايه گذاري ما در اين کشورها بايد با درنظر گرفتن پيامدهاي مثبت يا منفي تغييرات احتمالي در اين کشورها باشد.
عنوان مقاله ابراهيم نكوعضو كميسيون اقتصادي مجلس درستون سرمقاله روزنامه تهران امروز:
قانون خوبي كه بد اجرا شد
گزارشي كه دبير ستاد هدفمندي يارانهها از نتايج دو ساله اجراي قانون هدفمندي ارائه داده است بخشي از واقعيات و نتايج منفي و مثبت اين قانون را عيان كرده است. با اين وجود بررسي محتوايي اين گزارش نشان ميدهد كه در مجموع، پيامدهاي منفي اين طرح بيشتر از آثار مثبت آن است و دليل اصلي آن هم به اجراي ناقص و منحرف شدن اين قانون حين اجرا برميگردد.
چرا كه در قانون مصوب مجلس قيد شده بود كه دولت درآمد حاصل از آزادسازي را بر اساس ضوابطي كه باز هم در قانون تعيين شده بود، بين خانوارها، بخش توليد و دولت تقسيم كند. ليكن گزارش دبير ستاد هدفمندي نشان ميدهد كه اين قانون از همان ابتدا منحرف شده است. از يكسو دولت دو برابر درآمدش يارانه نقدي پرداخت كرده و از سوي ديگر سهم گروههاي سهگانه را رعايت نكرده است.
در كلامي سادهتر ميتوان گفت: گزارشاتي كه از حسابو كتابهاي فاز اول هدفمندي يارانهها اعلام شد به نوعي دلايل بههمريختگي اقتصاد كشور را عيان كرد. به بيان بهتر اين گزارش نشان داد كه تورم و ركود توليد و رشد غول نقدينگي در كشور ريشه در چه دلايلي دارد. آنطور كه اين گزارش نشان داد، دولت تا به حال 71 هزار ميليارد تومان يارانه نقدي به خانوادهها داده است.
و فقط 18 هزار ميليارد تومان از اين مبالغ به توليد و صنعت كشور رسيدهاست. آن هم در شرايطي كه ما احتياج بسيار زيادي به رشد توليد و صنعت داشتيم. تازه درباره صحت همين رقم هم بحث بسيار زيادي مطرح است. بنابراين مشخص ميشود كه ضعف توليد در كشور از كجا آب ميخورد.
آنطور كه همگان ميدانند ضعف در توليد كشور به صورت زنجيروار تبعات منفيتري را در اقتصاد حاصل ميكند. به بيان بهتر لنگ بودن توليد از يكسو افزايش نقدينگي آسيبرسان را در پي دارد و از سوي ديگر به ركود و در عين حال تورم عمومي دامن ميزند. در روزهاي پيش هم اتفاقا گزارشهاي بسياري از ضعف عملكرد دولت در فاز اول قانون هدفمندي يارانهها روي رسانهها قرار گرفت.
سوء مديريت خواسته يا ناخواسته دولت در بحث هدفمندي يارانهها از يكسو موجب تورم و گراني شد و از سوي ديگر حساب و كتاب مالي كشور را با مشكل روبهرو كرد. اين در حالياست كه قانون هدفمندي يارانهها بايد موجب رشد اقتصاد كشور ميشد و كشور را در مسير درستتري به پيش ميبرد. در اين ميان بايد به يك نكته اساسي توجه كرد: آن هم اينكه ما نبايد مشكلات را به گردن اصل قانون هدفمندي يارانهها بيندازيم. بلكه ايراد از دولت و مديريت آن بود.
در گزارشات مالي هدفمندي يارانهها هم به راحتي ميتوان اين موضوع را شاهد بود. هدفمندي يارانهها حدود 45 هزار ميليارد تومان در آمد داشتهاست و قرار بود كه بر اساس همين درآمد هم به بخشهاي مختلف كشور يارانه تعلق بگيرد. دولت اما با اهداف خود كه مشخص نيست دقيقا از كجا ريشه ميگرفتند اين قوانين را شكست و بسيار بيشتر از درآمد يارانهاي خرجكرد.
آن هم خرجكردي كه نه تنها سودي براي كشور نداشت بلكه باعث پسرفت اقتصاد هم شد. براي مثال پرداخت 71 هزار ميليارد تومان يارانه به خانوار نه تنها براي خانوادهها سودي نداشت بلكه زندگي آنها را سختتر كرد. اين در حالياست كه اگر همين مبلغ صرف توليد ميشد با شكوفايي اقتصاد روبهرو بوديم و ديگر خانوارها از گرانيها و تورم گلايه نميكردند.
به نظر ميآيد در اين شرايط بايد بيش از پيش به كنترل حساب و كتابهاي كلان كشور دقت كنيم و از انحراف بيشتر مسير جلوگيري كنيم. توقف فاز دوم هدفمندي يارانهها يكي از همين تصميماتي بود كه گرفته شد و از انحراف بيشتر مسير هدفمندي يارانهها جلوگيري كرد. دولت هم بايد در ماههاي پاياني كار خود بيش از پيش به فكر كنترل اقتصاد كشور باشد و از شيوه سابق بپرهيزد. در اين حالت است كه ميتوان به ريشهكن شدن تورم و ركود و اوج گرفتن توليد و صنعت كشور اميدوار بود.
روزنامه حمایت صبح امروز مقاله ای با این عنوان نوشت:
طرح صلح بانان
سوريه در 21 ماه ناآرامي هاي خود در حالي صحنه تقابل ميان مردم، ارتش و نظام سوريه با دشمنان يكپارچگي اين كشور است كه برخي طرحهاي جديد در قبال اين كشور مطرح شده است. از جمله طرحهاي مطرح شده طرح موسوم به حضور نيروهاي صلحبان سازمان ملل در اين كشور است.
با توجه به اينكه ماموريت نيروهاي كلاه آبي معمولا براي مناطق جنگي و بعضا جلوگيري از تقابل ميان كشورها است اين سئوال مطرح است كه چرا چنين طرحي مطرح شده و غرب در قبال آن به دنبال چيست؟ نخست آنكه ورود نيروهاي كلاه آبي به سوريه به منزله ورود غرب به اين كشور است چرا كه كلاه آبيها يا از نيروهاي غربي هستند يا از كشورهايي كه تحت حمايت غرب مي باشند. به عبارت ديگر ميتوان گفت كه غرب كه تاكنون نتوانسته حضور نظامي در سوريه داشته باشد با ادعاي كلاه آبيها وارد اين كشور ميشود.
جالب توجه آنكه غرب به عملكرد خود رنگ بشر دوستانه داده در حالي كه هزينه هاي جنگ طلبياش را نيز از جامعه جهاني طلب مي كند. نكته اساسي آنكه با ادعاي نيروهاي حافظ صلح كه با پروژه مبارزه با تروريسم و سلاحهاي شيميايي تكميل مي شود غرب روسيه را نيز دور زده و سناريوي ليبي را دوباره در قبال آن تكرار مي كند. دوم آنكه غرب به دنبال ايجاد فضاي امن براي گروههاي شبه نظامي و زمينه سازي براي ورود گروههاي سياسي تحت حمايت غرب به سوريه است.
در شرايط كنوني اجراي اين سناريو به دليل مخالفتهاي گسترده مردمي و پايداري ارتش سوريه امكان پذير نمي باشد . در اين شرايط غرب با پروژه كلاه آبي ها طرح ايجاد منطقه امن يا مهار ارتش و ورود حاميان سياسي غرب با ايجاد امكان فعاليت براي آنها را فراهم سازد. سوم آنكه غرب به دنبال اجراي پروژه تجزيه سوريه در صورت ناتواني در سرنگوني نظام سوريه و يا عدم اجراي طرح ائتلاف واحد ميان گروههاي معارض مي باشد.
ورود كلاه آبي ها يعني ايجاد مناطق مختلف سوريه كه عملا پروژه تجزيه اين كشور را به دنبال دارد. هر چند كه ظاهر يكپارچگي اين كشور حفظ ميشود.به عبارت ديگر كلاه آبيها مجري طرح تجزيه طلبانه آمريكا در قالبي پنهاني هستند كه در نتيجه آن هر كدام از بخشهاي سوريه توسط حاكميت مستقلي اداره ميشود و دولت مركزي نيز به دليل وجود كلاه آبي ها و منطقه حائل توان مقابله با اين جدايي طلبي را ندارد. غرب نيز با ايجاد منطقه حائل و احتمالا پرواز ممنوع اين جدايي طلبي را تسريع خواهد كرد.
در جمع بندي كلي از آنچه ذكر شد مي توان گفت كه طرح ورود كلاه آبي ها به سوريه در چارچوب اجراي صلح و ثبات در سوريه نيست بلكه در چارچوب بحران سازي در اين كشور است كه بر اساس منافع غرب صورت مي گيرد كه با مخالفت سوريه ، روسيه و كشورهاي منطقه اي كه حامي ثبات سوريه مواجه شده و نسبت به پيامدهاي آن هشدار داده اند.
سر مقاله امروزروزنامه رسالت نوشته حبيبالله عسكراولادي:
فتنه چيست؟ گرفتار فتنه كيانند؟
معاني مختلفي در مورد فتنه وجود دارد كه در اين مختصر مجال نقل و بررسي همه آن معاني نيست. فتنه در قرآن كريم هم از جانب خداست و هم نيرنگهاي عبد، يعني هم به خدا نسبت داده ميشود و هم به بندگان. هرگاه فتنه از جانب خدا باشد بر اساس حكمت است و هرگاه از جانب بندگان و بدون امر خداي متعال باشد، ضد حكمت و شورشآفرين است.
هر انساني در طول حيات خود گرفتار فتنه و محكوم به امتحانهاي الهي است. خداوند در قرآن كريم ميفرمايد: آيا مردم گمان ميكنند همين كه بگويند ايمان آورديم به حال خود رها ميشوند و آزمايش و امتحان نخواهند شد.
(عنكبوت آيه 2) همچنين در آيه ديگري ميفرمايند: يا بني آدم لايفتننكم الشيطان. اي فرزندان آدم ، شما را شيطان دچار فتنه نكند.بنابراين فتنه مانند سكه دورو دارد يك روي آن به معناي آزمايش مثبت و نيكو است و روي ديگرش شر و گمراهي و منفي است.
فتنه در معناي اصطلاحي خود به حوادث پيچيدهاي ميگويند كه ماهيت آن روشن نيست و ظاهري فريبنده و اغوا كننده دارد و باطني آكنده از فساد كه فرد و يا خانواده و حتي جامعه بشري را به بينظمي،تباهي، عداوت و دشمني و جنگ و خونريزي ميكشاند.پس در واقع فتنهگر اصلي شيطان است. اوست كه انسان را از مسير حق منحرف ميكند و به گمراهي، فساد و تباهي ميكشاند.
اعتقاد به خدا و التزام عملي به تقواي الهي و اطاعت از رسول و ولي خدا انسان را از سقوط در دره فتنه و فتنهگري و فتنهگران نجات ميدهد.خداوند بهانه جويي منافقين در نرفتن به جهاد با دشمنان اسلام و عدم ياريرساندن به رسول خدا را فتنه و فتنهجويي معنا ميكند و ميفرمايد اينها در اين فتنه خودشان را ساقط كردند و به جهنم فرستادند« و منهم من يقول ائذن لي ولاتفتني، الا فيالفتنه سقطوا و ان جهنم لمحيطه بالكافرين» (سوره مباركه توبه آيه 49)قرآن از خبث باطني و فساد اعتقادي منافقان در اين باره پردهبرداري ميكند.
خداوند در مورد كساني كه به جاي همگرايي با رسول خدا و مومنان در جهت واگرايي حركت ميكنند ، وحدت مسلمين را به هم ميزنند و ميخواهند مواضع خود را توجيه كنند، ميفرمايد: "اينها با همين عملشان در فتنه افتادهاند" در حالي كه معتقدند يا خيال ميكنند از فتنه احتمالي احتراز ميجويند.خداوند به آنها هشدار ميدهد؛ آگاه باشيد كه اينها هم اكنون در ميان فتنه و مخالفت با فرمان خدا سقوط كردهاند و هماكنون جهنم گرداگرد آنان احاطه دارد.
نهضت اسلامي امام خميني (ره) در طول نزديك به نيم قرن از پيدايش خود حدودا از سال 1340 تاكنون فراز و فرودهاي زيادي را طي كرده است. خداوند بزرگ توسط بنده صالح و مومن خود امام خميني (ره) بنيانگذار جمهوري اسلامي ملت ايران را وارد امتحان عظيمي كرد.به دليل نفوذ انقلاب در لايههاي عظيم اجتماعي كشور همه اقشار ملت در اين امتحان حضور پيدا كردند.
از مراجع عالي قدر، علماي بزرگ و علماي بلاد و دانشمندان ديني گرفته تا اساتيد و دانشجويان دانشگاهها! از كشاورزان و كارگران گرفته تا كسبه بازار حتي دانشآموزان! خلاصه پير و جوان، زن و مرد همه در خدمت انقلاب بودهاند.
عدهاي از روي بياطلاعي و غفلت در برابر آن از ابتدا ايستادند اما عدهاي به دليل فتنهگريهاي شيطان بزرگ عليرغم اينكه روزگاري با مردم و امام ونظام بودند و همكاري ميكردند، از قطار انقلاب در زمانهاي خاص پياده شدند و با مردم و انقلاب همراهي نكردند.تاريخ انقلاب مشحون از فداكاريهاي عظيم ملت در همراهي با امام (ره) و رهبري معظم انقلاب است.
انقلاب اسلامي در ايران تنها يك انقلاب در يك كشور و در محدوده جغرافيايي خاص نيست، انقلابي در منطقه و در حوزه جهان اسلام فقط نيست. انقلاب ما يك انقلاب جهاني است و در يك فرايند قرآني و روايي حتما و انشاءالله متصل به قيام جهاني حضرت بقيه الله الاعظم ارواحنا فداه خواهد شد.ما در اين ترديد نداريم.
لذا وقتي ميبينيم كساني كه در انقلاب واقعا سهم مهمي داشتهاند به دليل جهل يا غفلت يا پيروي از گامهاي شياطين به وادي فتنه سقوط كردند و در نتيجه به لجاجت و يكدندگي و كينهتوزي و انتقامجويي ميافتند، متاسف ميشويم. ملت و نخبگان جامعه در تبعيت از رهبري معظم ميخواهند در اين سير الهي هيچ كس جا نماند و همه همراه باشند.
بيشك حوادث تلخ رقابتهاي انتخابات دهمين دوره رياست جمهوري براي هيچكس خوشايند نيست، متاسفانه فتنهبازان خارجي و فتنهگران داخلي سوار بر هيجانات حاكم بر رقابتهاي انتخاباتي شدند و مسير رقابتها را مفتون كرده و به كينهتوزي و انتقامجويي كشاندند. هرچه مقام معظم رهبري نداي فريادگونه برآوردند كه مواظب فتنه و فتنهگران باشيد، گوش برخي بدهكار نبود هرچه مردم و دلسوزان گفتند دست از همگرايي با شيطان برداريد ، ما همه برادر هستيم ، بايد در برابر تهديدها و تحريمها و خصومتهاي روزافزون آمريكا يد واحده باشيم اما زير بار نرفتند و گويا نميشنيدند.
هرچه مردم و مقام معظم رهبري نرمش نشان دادند فتنهگران پلها را يكي پس از ديگري پشت سر آنها خراب كردند تا امكان توبه و بازگشت به دامن انقلاب نباشد اما خداوند بزرگ هميشه راه را براي برگشت بندهاش به صراط مستقيم بازگذاشته است. همان طور كه بنده عاصي در هر زمان بخواهد به محضر رحمت الهي برگردد راه مسدود نيست و در جريان فتنه هم هر كس ميخواسته و بخواهد به دامان ملت برگردد راه مسدود نبوده و نيست .
درجريان فتنه سال 88 كساني كه خيمه انقلاب را رها كردند و به خيمه ضد انقلاب رفتند و تن به اطاعت از شيطان بزرگ يعني آمريكا دادند به خود ستم كردند ما ميگوييم دست از اين ستم بردارند.اين يك پند مشفقانه و دلسوزانه است. آنان نبايد خود را از اين شفقت و مهرباني محروم كنند.
فرمول خروج از فتنه سه چيز بيشتر نيست:
1- استحكام بخشيدن به ايمان به خدا 2- تقوا پيشگي راستين 3- اطاعت از رسول و ولي خدا در دورانها
محال است انساني ايمان به خدا داشته باشد، تقوا پيشه كند و از ولي خدا اطاعت كند و از دام فتنهگران و فتنه رهايي نيابد.
كساني در گرداب فتنه فرو خواهند ماند كه پا جاي پاي شيطان بگذارند در صورتي كه خداوند در قرآن كريم اخطار فرموده است ولاتتبعوا خطوات الشيطان پا جا پاي دشمن و شيطان نهادن انسان را از پيروي خدا و رسول و ولي خدا و تقوا پيشگي دور ميكند.
امروز روزنامه ابتکارمقاله ای به قلم سيد عباس صالحي با این عنوان منتشر کرد:
بدرقه ضريح و دغدغههاي جديد
ضريح جديد حسيني (ع) در 2 ماهه اخير، فضاي خاصي را در شهرهاي مرکزي، غرب و جنوب غربي کشور پديد آورد و صدها نفر را به بازديد و بدرقه آن آورد. اين رخداد، در حجم و انعکاسي محدودتر، طبيعي مينمود، چه اين که شور و اشتياق جامعه ايراني به حضرتش، چونان است که عدهاي را به پابوس آن بکشاند که با او نسبتي دارد يا مييابد.
اما سخن در آن است که به گونهاي برنامهريزي شده، در شهرهاي گوناگون کشور، ستادهاي استقبال و بدرقهاي راه افتاد؛ در آغاز مدت زماني را در قم و سپس براي شهرهاي مختلف کشور از تهران تا شهرهاي کوچک و بزرگ خوزستان برنامهريزي ورود و بدرقه صورت گرفت.
به عنوان نمونه در خوزستان در 8 شبانهروز اين بدرقه انجام شد و در برخي شهرها، ادارات، مدارس و... تعطيل شدند و... نويسنده نميخواهد از عدم مشروعيت بدرقه يا توسل به ضريح جديد سخن بگويد، چه اين که رابطههاي معنوي نفوس مطهر را با اشيا اين جهاني، فرامکاني- زماني ميشناسد و لذا ضرورتي ندارد تا ضريح در جوار باشد تا تقدس بيابد.
اما سخن در آن است که آيا مسئولان و برنامهريزان در برگزاري چونان شوري در نيمي از کشور، تصميم درستي را گرفتند؟ در اين زمينه ملاحظاتي را ميتوان ديد:نخست: جامعه شيعي در شرايط کنوني (و بويژه پس از مقطع بيداري اسلامي) در رصد رسانههاي تفرقهافکن است.
رسانههايي که ميکوشند شبهههاي جديد بسازند و آن را در بوق و کرنا عليه تشيع و همگرايي مذهبي کنند. اين رسانهها، گاه از سوژههاي قديم ملول و خسته ميشوند و به دنبال کشف موضوعات شبههساز جديدند. نقل و انتقال ضريح جديد در آن ابعاد وسيع و رسانهاي، چونان فرصتي را به آنان داد تا سوژهاي جديد بيابند. مسئولان و مدافعان اين حرکت، بايستي توجه کنند که در عرصه «رسانه» بايستي «فهم بينالاذهاني» را مورد توجه قرار دهند.
بلي در جامعه ايراني- شيعي (حداقل در بخشهاي متدينانهتر) استقبال از ضريح بي قبر، معنا و مفهوم معقولي را پيدا ميکند، اما در سطح جهاني (و يا جوامع مسلمان غير شيعي) چونان نبوده و نيست. حداقل آن که تلاش مضاعفي را براي معقول نشان دادن آن ميطلبد. حال سوال آن است که در شرايط حساس جاري، ساختوساز پرسشها و شبهات جديد به نفع تشيع است؟دوم: دقيقا در سالي که توسط مقام معظم رهبري با نام «توليد ملي و کار و سرمايه ايراني» ناميده شد، انتظار از دولت و مسئولان آن بوده (و هنوز هست) که از تعطيلات بکاهند و بر تلاش بيفزايند.
به نظر ميرسد که برنامههايي که به گونهاي به تعطيلي ميانجامد، با اين رويکرد ناسازگارند. در طول مسير بدرقه ضريح، تعطيلي و يا انعطال شهرهاي در مسير، پديد آمد و موجب تاثيرات منفي اقتصادي، در هم ريختگي برنامهريزيهاي افراد در کارهاي اداري، مالي و... گرديد.
سوم: به نظر ميرسد که يکي از مشکلات کشور آن است که مسئولان هر موضوع، مسئوليت خويش را محور مسائل کشور (و گاه محور مسائل جهان!) تلقي ميکنند و بر آن اساس، همه کس و همه چيز را بر گرد آن ميخواهند و ميخوانند.
اين مشکل را در نمونههاي مختلف ميتوان ديد. در اين مورد نيز گر چه کار ساخت و ساز ضريح جديد امام حسين (ع) که از سال 85 آغاز شد، کاري ارزشمند بود و هست، اما در اين که اين موضوع به يک مساله ملي (و يا نيمه ملي) تبديل شود، تا چه حد در ميان مسئولان عاليرتبه و يا کارشناسان جامعنگر به بررسي سپرده شد؟
چهارم: مسئولان مرتبط (و نيز مسئولان استانهاي در مسير) ظاهرا تقويت شور حسيني را در بخشهايي از کشور در همت خويش داشتهاند؛ اما آيا اين نيت مقدس، چونان سرمايهگذاري را ميطلبد؟ چنين مينمايد که سوز و گداز حسيني در جامعه ايراني چونان قدرتمند هست که به التهابهاي زودگذر نيازمند نباشد.
روزنامه جمهوری اسلامی ستون سرمقاله خود را به تحليل سياسي این هفته اختصاص داد:
بسمالله الرحمن الرحيم
نزول برف و باران پائيزي در سراسر كشور، نويد آمدن زمستاني سرشار از سپيدي و نعمت الهي را داد تا بتواند ذخيره آبي كشور را تأمين كرده و فصلي پربار براي كشاورزان باشد. در اين هفته گرچه ماه ماتم و عزاي حسيني به پايان رسيد ولي با آمدن ماه صفر، همچنان غمهاي جانكاه عاشورايي بر دلهاي بيقرار سوگواران اربعين و عزاداران شهادت پيامبر رحمت، سبط اكبر و ثامن الحجج عليهم السلام سنگيني ميكند.
در اين هفته و در آستانه پايان سال ميلادي خبرهايي از آنسوترها درباره احتمال تغيير و تحول در مذاكرات هستهاي گروه 1+5 با ايران به گوش ميرسد، گزارشهايي كه از امكان ذوب شدن يخ گفتگوها و خروج آن از وضعيت انجماد خبر ميدهد.
اصل اينكه گروه 1+5 مايل است بن بستي را كه در مذاكرات ايجاد كرده با ارائه يك بسته پيشنهادي بشكند، في نفسه ميتواند گام مثبتي در خروج مذاكرات از وضعيت بيتحرك كنوني به حساب بيايد ولي اينكه آيا اين بسته ميتواند حاوي شرايط "برد - برد" بوده باشد و حقوق قانوني جمهوري اسلامي ايران را لحاظ كند يا نه، خود موضوع مهمي است كه جاي بحث فراوان دارد. در هر صورت به دنبال برخي اظهارات مثبت از سوي برخي مقامات آمريكايي اين اميدواري در محافل منطق گراي غرب ايجاد شده كه شايد اين بار گروه 1+5 در تشخيص موقعيت و ايجاد شرايط مساعد براي گفتگو به آگاهي لازم دست يافته باشد.
از ديگر موضوعات مورد بحث داخلي در هفته جاري بايد به اعلام زمان ثبت نام داوطلبان انتخابات رياست جمهوري اشاره كرد كه 17 ارديبهشت ماه خواهد بود، لذا برخي افراد و گروههاي سياسي از هم اكنون تحركات انتخاباتي خود را آغاز كرده و بدين ترتيب اين احتمال وجود دارد كه فعاليت عمومي كشور و همچنين جو سياسي تحت الشعاع اين موضوع زودهنگام قرار گيرد.
در هفته اخير جلسات مجلس در گيرودار بررسي عملكرد اقتصادي و ارزي دولت بود كه در يكي از روزها وزير اقتصاد با حضور در جلسه علني به توضيح پيرامون رفتار مالي و اقتصادي دولت پرداخت ولي درباره اينكه ارز بر اساس چه مصوبه قانوني به نرخ مرجع واگذار شده و اين واگذاريها به چه كساني صورت گرفته و رانت هزاران ميليارد ريالي آن به جيب چه كساني رفته، توضيحي نداد.
اين عملكرد قانون شكنانه دولت در اين باره كه چه بر سر مابهالتفاوت درآمد ارزي آمده و چرا اين درآمد ميلياردي به خزانه وارد نشده، همچنان سئوال بيپاسخ نمايندگان مردم و اعضاي كميسيون برنامه و بودجه مجلس است. اين هفته در موضوعات خارجي، همه پرسي قانون اساسي مصر و بازتاب آن، ادامه ناآراميها در سوريه و كشتار در مدارس آمريكا مهمترين موارد را تشكيل ميدادند.
در مصر، پس از كشمكشهاي گروههاي سياسي، سرانجام دور اول همه پرسي قانون اساسي برگزار گرديد كه در نتيجه، آنچنانكه كميته انتخابات اعلام كرده است در اين مرحله 57 درصد به پيش نويس قانون اساسي رأي مثبت دادند. اما مخالفان دولت، مدعي تقلب در انتخابات شدند. دور دوم همه پرسي نيز قرار است روز شنبه آينده برگزار شود اين درحالي است كه اعتراضات همچنان ادامه دارد.
اعتراضات و تنش سياسي در مصر از ماه گذشته و از زماني آغاز شد كه محمد مرسي رئيسجمهور مصر در اقدامي غيرمنتظره با الحاق اصلاحيهاي به قانون اساسي، اختيارات خود را افزايش داد و اعلام كرد آنرا به همه پرسي ميگذارد. اين تصميم موجي از تظاهرات همراه با خشونت را به دنبال داشت كه به كشته شدن 8 نفر منجر شد. در پي افزايش فشارها، مرسي ناچار شد اصلاحيه را لغو كند ولي بر برگزاري همه پرسي تاكيد نمود.
مخالفين با ادعاي اينكه پيشنويس قانون اساسي مذكور در راستاي اهداف جناحي اخوان المسلمين است، به مخالفتهاي خود ادامه دادهاند. دولت مصر و حزب حاكم نيز اين اتهامات را رد كرده و در مقابل، مخالفين را به عدم پايبندي به قانون و دمكراسي متهم ميكنند.
در اين ميان، جريانهايي نيز در روزهاي اخير فعال شدند كه با كليت انقلاب مصر مخالف هستند و سوداي باز گرداندن رژيم سابق را در ذهن ميپرورانند. اين جريانها، حاميان خارجي متعددي نيز دارند كه در صدر آنها رژيم صهيونيستي، آمريكا و ارتجاع عرب منطقه قرار دارند. با توجه به اين مسائل، چشم انداز سياسي مصر همچنان مبهم ديده ميشود.
اين هفته، ناآراميها و به موازات آن، دخالتهاي خارجي در سوريه ادامه يافت. درحالي كه دستگاههاي تبليغاتي غرب به شدت تلاش ميكنند چنين القا كنند كه رژيم بشار اسد تضعيف شده است و در مقابل، مخالفان قدرت يافته اند، ولي واقعيت خلاف اين است.
دولت سوريه با وجود هجومهاي گسترده نظامي و سياسي جبهه ضد سوري، همچنان پابرجاست و به اذعان غربيها بر اوضاع مسلط ميباشد. در همين زمينه خبرگزاري فرانسه طي گزارشي با استناد به اظهارات تحليل گران بينالمللي و گزارش دستگاههاي اطلاعاتي غرب نوشت كه دولت سوريه درحال فروپاشي نميباشد.
در اين حال، محافل تبليغاتي غرب طي روزهاي اخير جنجال فراواني پيرامون اظهارات يك مقام روسي برپا كردند مبني بر اينكه، اين مقام روسي نسبت به احتمال شكست قريب الوقوع حكومت سوريه هشدار داده است. روسيه در واكنش به اين جنجال، اظهارات مقام روسي را تكذيب كرد و بر ادامه حمايتهاي مسكو از سوريه تاكيد نمود.
واقعيت اين است كه جبهه ضد سوريه كه در زمينه نظامي ناكام مانده دست به جنگ رواني گستردهاي عليه حكومت سوريه زده است. اين جنگ رواني تلاش مأيوسانهاي از سوي غرب براي روحيه دادن به تروريستها و شورشيان سوريه و به تسليم كشاندن حكومت سوريه تلقي ميگردد. كشتار در مدرسهاي در آمريكا، ديگر رخداد مهم خبري هفته جاري بود كه بازتاب گستردهاي در داخل و خارج آمريكا داشت.
در اين حادثه، آنچنانكه گفته شده يك جوان مسلح با حمله به يك دبستان، 28 نفر از جمله 20 كودك را به همراه معلمين قتلعام كرد. فرد مسلح پيش از حمله به مدرسه مذكور، پدر خود را نيز در منزل به قتل رسانده بود. حادثه اخير چهارمين مورد از اين دست ميباشد كه طي سالهاي اخير و در دوره رياست جمهوري اوباما رخ ميدهد. اين حادثه كه جامعه آمريكا را در شوك فرو برد بار ديگر موضوع آزادي خريد و فروش سلاح و حمل آن را به كانون بحث رسانهها و جامعه آمريكا كشانده است.
در اين باره اوباما طرحي را براي ممنوعيت فروش سلاحهاي "مرگبار" تهيه كرده است. البته اين ممنوعيت سلاحهاي معمولي را در بر نميگيرد. بسياري از مردم و گروههاي سياسي و اجتماعي از آزاد بودن خريد و فروش سلاح در آمريكا خشمگين هستند و طي روزهاي اخير اعتراضات گستردهاي نيز در اين باره صورت گرفت. با اينحال، نكتهاي كه وجود دارد اين است كه علت اين گونه حوادث تنها به آزاد بودن سلاح در جامعه آمريكا منحصر نميشود بلكه ريشه اصلي در فرهنگ و نوع نگرش غالب در جامعه آمريكاست.
در اين باره فرماندار سابق اركانزاس آمريكا نيز تاكيد كرد كه "حذف نظاممند خدا" از فرهنگ و نظام آموزشي آمريكا ريشه حوادثي از قبيل حادثه مدرسه "سندي هوك" در شهر "نيوتاون" ميباشد. اين موضوعي انكارناپذير است كه دور شدن از معنويات و پرداختن افراطي به ماديات، موجبات بروز اختلالات روحي و رواني در جوامع غرب شده است، واقعيتي كه سردمداران فرهنگي غرب نيز مجبور شدهاند به آن اعتراف كنند.
دکتر حجت قندی در مقاله ای برای روزنامه دنیای اقتصاد چنین نوشت:
آرزوی ارزی، واقعیت اقتصادی
برای باز کردن بحث، فرض کنید که در عالم خیال، غول معروف چراغ جادوی علاءالدین به سراغ من بیاید و بگوید که (از آنجا که اقتصاد خواندهای) میتوانی قیمت ارز را آرزو کنی و من آن آرزویت را برآورده میکنم.
میپرسم که آیا پارامترهای دیگر اقتصاد ثابت خواهد ماند، غول جواب میدهد که بله و من (تصور کنید که جز سعادت خود و خانواده و هموطنان را نمیخواهم) آرزو میکنم که قیمت دلار يك ریال بشود. (البته اینجا بخیل بودهام وگرنه چه بسا آرزو میکردم که هر ریال صد دلار شود!)
حالا برای یک لحظه تصور کنید که اگر هر دلار یک ریال شود چه میشود. درآمد ملی ما ایرانیان ناگهان میشود چیزی در اندازههای صدها برابر تمام میانگین درآمد تمامی ملل دیگر. یا مثلا یک بچه مدرسهای ایرانی میتواند با پول توی جیبی هر روزه ماشین نو خارجی مدل بالا بخرد. البته به همین هم قانع نمیشدم. به محض اینکه مطمئن شوم که قیمت ارز همین که هست میماند، بانک مرکزی را قانع میکنم که پول بیشتری چاپ کند و دولت با استفاده از این پولها حقوق مردم را افزایش دهد یا به نحوی پول توزیع کند و به این ترتیب ثروت ما ایرانیها مدام زیاد شود.
میگویید که ای آقا، «یک ریال» که نمیشود، لااقل میگفتی «هفت تومان.» در واقع با دلار هفت تومانی و این حجم پول و این حقوقهایی که در ایران میگیریم، درآمد ملی ما در حدود 4 تا 5 برابر میانگین درآمد همه ملل دیگر میشود؛ یعنی اگر غول چراغ جادو بتواند دلار را هفت تومان نگه دارد در حالی که درآمد ما همین است که هست، در آنصورت ثروت ما ایرانیها چیزی میشود که بشریت مانند آن را در تاریخ به خود ندیده است.
حالا سوال ساده من این است که کجای آرزوی من ایراد دارد؟ به عبارت دیگر چرا حتی غول چراغ جادو نمیتواند دلار را هفت تومان نگه دارد در حالی که درآمدهای ما و ثروت ریالی ما این باشد که هست؟ چرا غول چراغ جادو نمیتواند دلار را هفت تومان نگه دارد در حالی که ماشین چاپ مرکزی در حال تولید پول بیشتر برای ما ایرانیها است؟
جواب کوتاه و اقناعی من این است که مجموع درآمد ما ایرانیها در یک سال، چیزی جز انعکاس ارزش تولید ما در آن سال نیست.
اگر به مجموع تولیدات در ایران نگاه کنید، «چندین برابر مجموع تولید همه کشورهای جهان» را در آن نمیبینید. در نهایت، نرخ ارز به گونهای در بازار تعیین قیمت خواهد شد که با توجه به مجموعه درآمدهای ما در یک سال، به نوعی، انعکاسی از کل تولید ایران در مقایسه با تولید جهانی باشد (البته طبیعتا مخاطبان اقتصادخوانده متوجه ساده کردن بیش از حد مساله در این نوشته هستند). اگر دلار را هفت تومان قرار دهید و قیمتها و درآمدها همین باشد که هست، در آنصورت ارزش چند پیت حلبی ایرانی برابر با ارزش یک بنز میشود!
سوال ساده دیگر من این است که اگر قیمت ارز نمیتوانست هفت تومان بماند، آنوقت چرا عدهای در ایران هستند که در طول سه دهه گذشته همواره مخالف افزایش قیمت ارز بودهاند؟ چرا وقتی قیمت دلار به 60 تومان، 140 تومان، 300 تومان، 900 تومان و 3000 تومان افزایش پیدا کرد، همین افراد در همه این دورانها با این تغییرات مخالفت میکردهاند؟ کجای کار ایراد دارد؟ چرا این افراد که در بیشتر مواقع خود هم دولتی بودهاند، از دولت و بانک مرکزی در عمل میخواستهاند که نقش آن غول چراغ جادو را بازی کند؟
سوال آخر: کجای اقتصاد ایران با مثلا اقتصاد ژاپن متفاوت است که ارزش ریال در این سالها به این شدت کاهش یافته، اما ارزش «ین» در این چند دهه مدام افزایش پیدا کرده است؟ در واقع ارزش دلار در سه دهه پیش حدود 250 ین بوده است و الان حدود 80 ین است که به معنی افزایش شدید ارزش ین است.
اگر ارزش ین میتوانسته در این سالها افزایش یابد، چرا ارزش ریال نمیتوانسته حتی ثابت بماند؟ جواب ساده است: در ایران تورم همواره دو رقمی بوده است؛ زیرا که بانک مرکزی و دولت مشغول چاپ پول و ایجاد ثروت کاغذی بودهاند. اگر تورم نبود، دیگر برای نگه داشتن سطح قیمت دلار در حدود هفت تومان، هیچ نیازی به غول چراغ جادو نبود. پس دفعه بعد که غول چراغ جادو را دیدید، آرزو کنید که تورم را کنترل کند که اگر تورم در سه دهه گذشته کنترل شده بود، از شوکهای بزرگ واردشده به بازار ارز هم خبری نبود.
نکته آخر: «قیمت اسمی ارز»، اهمیت چندانی ندارد. اصرار بر تثبیت قیمت اسمی ارز نه عملی است و نه عاقلانه. جای تاسف دارد که مهمترین هدف دولت در سال گذشته، عملا چیزی جز مبارزه با افزایش قیمت ارز نبوده است، اما قیمت ارز، فقط سیگنال است. با کور کردن این سیگنال و با اصرار بر ثابت نگه داشتن قیمت ارز، نمیتوان واقعیت پشت صحنه اقتصاد را عوض کرد. به جای مبارزه با بحرانهایی که معلولند، دولت باید انرژی و همت خود را متوجه مسائل اقتصادی و سیاسی کند که علل اصلیاند. «رساندن نرخ تورم به سطحی در حدود میانگین سایر کشورهای جهان» و «ارتباط اقتصادی بهتر با جهان»، دو تا از آن مسائل اصلیاند.