مجله شبانه باشگاه خبرنگاران
روزنامه کیهان در ستون يادداشت روزخود این طور نوشت:
1-ايران بغرنج ترين مسئله پيش روي دولت آمريكاست. اين واقعيت را هيلاري كلينتون شنبه گذشته در موسسه بروكينز و در جمع شماري از سياستمداران آمريكايي و اسرائيلي مورد تاكيد قرار داد. او پس از 4 سال و در حالي كه آخرين روزهاي مديريت وزارت خارجه را مي گذراند، گفته است «ايران سخت ترين مسئله اي بود كه در دوران وزارتم با آن برخورد كردم.
ايران كشوري با نفوذ گسترده و خطرناك است.» تحريم هاي فلج كننده، خرابكاري هاي ويرانگر سايبري، ترور دانشمندان و ايجاد آشوب به كمك جبهه غربگرا (تركيب راديكال هاي مدعي اصلاحات و گروه هاي مختلف اپوزيسيون) در كنار تلاش براي انزواي جمهوري اسلامي در منطقه و جهان، از جمله حربه هايي بود كه در دوره 4 ساله زمامداري باراك اوباما و وزارت كلينتون به كار گرفته شد. اما ايران همچنان بزرگترين مسئله پيش روي آمريكاست.
2- آرزوها و نقشه هاي آمريكا در قبال ايران داراي دو سطح حداقلي و حداكثري است. توقع حداكثري آمريكا، براندازي جمهوري اسلامي است. اما در توقع حداقلي فرض بر اين است كه اگر نمي توان اصل نظام جمهوري اسلامي را تغيير داد، بايد رفتار و رويكرد آن را عوض كرد به نحوي كه در صورت، نماد انقلاب اسلامي اما در سيرت منفعل و مستحيل در سياست جهاني جبهه استكبار باشد. با اين فرض، كليد واژه «بحران» و «شرايط فوق العاده» وارد ادبيات ترويجي غرب شده است.
بايد از خارج و داخل براي جمهوري اسلامي فضايي بحراني ساخت تا نسبت به بقاي خود احساس نگراني كند و در قدم اول از رويكردهاي تعيين كننده جهاني عقب بنشيند. آنگاه شايد بتوان در درون مرزها- در حالي كه بسط يد و نفوذ منطقه اي جمهوري اسلامي به حالت تعليق درآمده- كار او را يكسره كرد. بحران را بايد ساخت، بحران خود به خود ساخته نمي شود. كاري بايد كرد كه ايران از حس استغنا و اقتدار فعلي فرو افتد و از موضع ضعف پاي ميز مذاكره بيايد. چاره در تجميع «فشار خارجي» با «حركت هاي مخالف خوان» در داخل است.
صرف فشار خارجي به شهادت تاريخ 30ساله راه به جايي نبرده است. در عين حال جريان هاي مخالف داخلي هرچه داشتند را در سال هاي اول انقلاب، سال هاي پاياني دهه دوم، و در طول دهه سوم انقلاب به ميدان آورده اما طرفي نبسته اند. مهم ترين اين اردوكشي ها در زمستان 1359 و بهار 1360، آشوب 1378 و آشوب پيچيده سال 1388 پديد آمد.
3- اما نتيجه چه بوده است؟ وب سايت شبكه دولتي انگليس (بي بي سي) شنبه گذشته اين جمع بندي را ارائه كرد: «اصلاح طلبان وقتي دريافتند پيشبرد برنامه هايشان به اين سادگي ها نيست، دوباره القاي حس بحران و خطر را شديدتر از هر زمان از سر گرفتند. اوج اين روند نامه 127 نماينده مجلس ششم در سال 1381 براي سر كشيدن جام زهر در مقابل مخاطرات بود... آنها احساس مي كردند اگر آيت اللهخامنه اي بعضي خواسته هاي آنها را پذيرفته، پس ابتكار عمل را ربوده اند.آنچه آنها با به كارگيري و رواج دادن عبارت جام زهردرپي آن بودند، يك نمايش آشكار ضعف از طرف آيت الله خامنه اي بود.
اما او نگذاشت انعطاف هايش نشانه ضعف تلقي شود... تحريم هيچ حكومتي منجر به سقوط آن نشده است. براي آيت الله خامنه اي طبعا اولويت، حفظ و بقاي نظام است. اگر او به اين برداشت نرسد كه نظام در خطر است، دليلي براي تغيير وجود ندارد... بقا و اقتدار جمهوري اسلامي در گرو به دست گرفتن زمام امور اجرايي از سوي اكبر هاشمي يا محمد خاتمي نيست... رهبري دليلي نمي بيند براي رفع خطري كه وجود آن را قبول ندارد، عقب نشيني كند. كشور با سپردن امور اجرايي به چهره هاي وفادار نظام به اندازه كافي فضا براي مانور خواهد داشت و نيازي به بازي دادن چهره هاي مخالف احساس نمي شود... تلاش براي ترساندن از سقوط نظام تاكنون جواب نداده و اين گونه پيش بيني هاي مخالفان در سالهاي ممتد عمر جمهوري اسلامي درست از آب درنيامده است. آيت الله خامنه اي نشان داده كه خطر چالش هاي پيش روي حكومت را بهتر از مخالفان تشخيص داده و دليل آن هم برقراري و پابرجايي حكومت است.»
4- جريان هاي غربگرا نظير طيف راديكال جبهه اصلاحات، برگ سوخته محسوب مي شوند. آنها در عين حال كه در حاكميت نيستند، با ريسك و رفتار انتحاري 3 سال پيش عملا به مهره سوخته تبديل شدند. آنها براساس بديهيات سياسي، ديگر «اصلاح طلب» و يا «منتقد درون نظام» به شمار نمي آيند. چه آن كه در پيشاني و به عنوان پياده نظام اردوگاه آشوب در خيابان آفتابي شدند. اگر هم ظرفيتي داشته باشند به صفرهاي منفعل مي مانند و صرفا با امواج و تحركات ديگر مي توانند موثر واقع شوند.
به گواهي تجارب گذشته اين «تحركات ديگر» را منحصراً مي توان از درون حاكميت و گروه هاي درون نظام تدارك كرد، مانند اتفاقاتي كه در دوره سازندگي و اصلاحات رخ داد. اسم ها مهم نيست، رسم ها و رويه ها و سرويس هايي اهميت دارد كه افراد ممكن است ارائه كنند. به تعبير «سعيد- ق» از اعضاي متواري گروهك ادوار تحكيم كه چند روز پيش در شبكه صهيونيستي بالاترين نوشت «هاشمي، احمدي نژاد، قاليباف، ناطق نوري، خاتمي و... هيچ يك دلبسته دموكراسي نيستند و همه از دشمنان دموكراسي هستند.
اگر از هاشمي با همه سياهي كارنامه حقوق بشر مي توان حمايت كرد چرا نشود از اسفنديار مشايي كه پايان عصر اسلامگرايي را اعلام و از دوستي با مردم اسرائيل حرف مي زند، حمايت كرد؟ بحث اين نيست كه مشايي و احمدي نژاد خوبند و هاشمي و امثال او بد. اين هر دو از يك تبارند. اگر نيروهاي تحول خواه [اسم مستعار گروه هاي سرنگوني طلب] خواهان به چالش كشيده شدن جمهوري اسلامي و حاكميت دوگانه هستند، اينك اين گوي و اين ميدان. چرا هاشمي آري و مشايي نه؟!».
5- خيلي ها كه براي «سازندگي» كشور به آقاي هاشمي راي دادند، 16 سال بعد راي خود را به نام آقاي احمدي نژاد در صندوق انداختند. البته در ميانه اين راه (سال 76) خيلي ها كه در سال 68 به هاشمي و در سال 84 به احمدي نژاد راي دادند، اختلاف نظر پيدا كردند و شماري نام ناطق نوري را به روي برگه راي نوشتند و شمار بيشتري نام خاتمي را. اين روند در سال 88 با 13ميليون راي به نام موسوي و 25 ميليون راي به نام احمدي نژاد بازتوليد شد، يعني كه ملت ما -اكثريت قريب به اتفاق 40 ميليون راي دهنده- فارغ از اين و آن نامزد، آباداني و عدالت و پيشرفت و عزت كشور را در تداوم روند بالنده تاريخي خود پيگير بوده اند.
نشان به آن نشان كه در روز نهم دي ماه 1388 وقتي نسبت به اصل انقلاب و نظام و كشور احساس خطر كردند، آن حماسه حضور را آفريدند در حالي كه فقط تصاوير مقتداي انقلاب و حضرت امام خميني را سر دست داشتند و البته راه كج كردگان جفاكار را لعنت مي كردند.
آن روزها نيويورك تايمز نوشت «اين بزرگ ترين تظاهرات خياباني پس از تشييع آيت الله خميني در 20 سال پيش به شمار مي رود». شعار «لعن علي عدوك يا حسين-...» يعني اينكه اين مردم، چك سفيد امضا به هيچ رجل سياسي نداده اند، حتي كسي كه خود را نخستوزير روزگار امام مي داند يا آن ديگري كه در تبليغات انتخاباتي سال 76 شعار «سلام بر 3 سيد فاطمي...» را برجسته كرده و نام خود را كنار نام امام و رهبر معظم انقلاب به عنوان همراهي گذاشته بود.
در روزگار اول انقلاب هم كه منافقين آقاي منتظري را مورد ترور شخصيت قرار مي دادند و به تمسخر لقب «...» به وي مي دادند، همين مردم متدين بودند كه نسبت به او به عنوان همراه امام (ره) در نهضت غيرت مي ورزيدند؛ همان گونه كه براي سياستمداران ديگر و بعدي. اما آن روز كه منتظري و نظاير وي با حضرت امام زاويه پيدا كردند و با لجاجت در بيراهه رفتند، تكليف مردم نيز روشن شد و البته تكليف گروه هاي ضد انقلاب- و لو لائيك- كه به اعتبار انحرافات پديد آمده و تقابل آقاي منتظري با امام، تازه مقلد او شده بودند!
آتش فتنه سال 88 كه افروخته شد، خط زنندگان روي نام اسلام و هتاكان روز عاشورا، شعار و ادعايشان اين بود؛ «روحاني واقعي- منتظري، صانعي»! خلاصه سخن اينكه دوستي و دشمني دشمنان قسم خورده اسلام و انقلاب با افراد و جريان هاي سياسي داراي ضوابط سفت و سخت است- برخلاف بعضي از ماها كه پيچ جاذبه و دافعه ديني مان گاه شل مي شود - و با اين وصف، دوستي و دشمني ملت ما نيز ضابطه مند و اعتباري است. آنچه اصالت دارد، اصول و مباني انقلاب است نه افراد كه به اعتبار حق معتبر مي شوند يا از اعتبار- به اراده و اصرار خود- ساقط مي شوند.
6-در كشور ما روزنامه اي اجاره اي و زنجيره اي منتشر مي شود كه نه تنها مدير آن زماني پول هاي هنگفت از امثال شهرام جزايري گرفت، بلكه در طول سالها به اذعان چند خبرنگار اخراجي اش صفحات و ستون هاي خود را به چهره هاي صاحب نفوذ فروخته است. اين روزنامه ايستگاه تقويت امواج بي بي سي در تهران نيز هست و سالها تحليل هاي شبكه دولتي انگليسي (بي بي سي) را بي آنكه به مأخذ و منبع استناد كند،كلمه به كلمه و به عنوان گزارش و تحليل خود منتشر كرد.
روز گذشته همين روزنامه به قلم آقاي «ص-ز» به استقبال مواضع اخير رئيس جمهور رفته و عنوان كرده كه «بايد به او خوشامد بگوييم و يادآوري كنيم كه يك گام برداشته و حالا منتظر گام هاي بلندتري در جهت تحقق دموكراسي هستيم». يعني ديگر دروغ تقلب تمام شد؟! اينكه مي شود دروغ بزرگ تر؟ اگر اين آقاي سمپات نهضت آزادي در داخل فيگور خوشامدگويي مي گيرد، هم مسلكان وي در گروهك ملي- مذهبي كه به پاريس گريخته اند، به طور موازي مي گويند«بايد به استقبال نقش آفريني هاشمي در فضاي سياسي و انتخابات رفت و البته به وقتش مي توان او را دادگاهي كرد و انتقام سوابق انقلابي را كه هرگز فراموش شدني نيست، گرفت»!
مگر احمدي نژاد يا هاشمي- يا حتي موسوي و كروبي- را در اردوگاه ليبرال دموكرات ها مي پذيرند حال آن كه كم يا زياد دل پري از سوابق هر يك از آنها دارند؟ پس قصه چيست كه روزي براي هاشمي و مجمع روحانيون، و روز ديگر براي ناطق نوري و احمدي نژاد و قاليباف و... تور پهن مي كنند؟ اين عبارت را عضو تندرو حزب مشاركت (حامي عبور از خاتمي و عبور از قانون اساسي و طرف ملاقات باري روزن جاسوس آمريكايي در پاريس) پنجم مهرماه 1390 در مصاحبه با پايگاه اينترنتي عصر ايران گفت كه «آقاي ناطق اگر از جايگاه فعلي اش در جناح راست خارج شود و به اصلاح طلبان بپيوندد چيزي به اصلاح طلبان اضافه نمي كند. اهميت او در اين است كه در آن سو قرار دارد نه اين سو و اگر به اين سو بيايد، جايگاهش را در آن سو از دست مي دهد. آقاي ناطق بايد در آن سو باشد»!
7- آمريكا و اسرائيل و انگليس، آخرين سيلي سخت را در غزه خوردند. ايران همچنان سخت ترين چالش جبهه استكبار است. بنابراين بايد كاري كرد كه درگير خود باشد و از سرانجام پيچ مهم تاريخ غافل بماند. بي ثبات سازي يا القاي بحران، شگرد موثري است. تا اينجا پروژه دشمن است. حالا چه كسي از خودي ها در زمين دشمن بازي مي كند و قطعه اي خواسته يا ناخواسته از پازل او مي شود؟ هركس كه حاشيه و جنجال بسازد يا قانون- قوانين عادي يا قانون اساسي- را ولو با ادعاي حمايت از قانون به چالش بگيرد و تداعي بحران در كشور كند؛ درست مانند رفتار فتنه گران كه پس از 8 ماه معارضه با قانون اساسي، مدعي اجراي بدون تنازل آن شدند!
اختلاف نظرها مطلقا جاي نگراني ندارد مگر آن كه در عمل متعرض حريم قانون شود يا اختلاف را ولو با ژست حمايت از قانون اساسي به اصل قانون- به عنوان ميثاق ملي و فصل الخطاب- بكشاند. در اين ميان ولايت و رهبري جان اين ميثاق است كه كشور را در برابر بحران ها و تهديدها حفظ كرده است. زاويه گرفتن از اين شاخص يا دور زدن آن با هر شعار و دستاويزي كه باشد، اسباب سقوط فرد يا جريان سياسي در تله دشمن خواهد شد.
روزنامه خراسان در ستون يادداشت روزامروز خود به قلم محمدسعيد احديان چنین نوشت:
افزايش قيمت؛ سخت ترين تصميم براي يک روزنامه مستقل
شايد سخت ترين کار براي مسئولان و مديران يک روزنامه مستقل و غيروابسته تصميم به افزايش اجباري قيمت باشد و سخت تر از آن نوشتن مطلبي است که مي خواهد اين خبر سخت و تلخ را به خوانندگانش بدهد اين سختي ها براي روزنامه خراسان که پيگيري مطالبات مردم در صدر و سرلوحه فعاليت هايش قرار دارد صدچندان مي شود اما چاره چيست گاهي اوقات انسان ناچار از تصميم ها و اقداماتي مي شود که خلاف خواسته و ميلش است.
۲ ماه پيش در مطلبي بخشي از مشکلات روزنامه را بيان کرديم و خبر از افزايش قيمت روزنامه طي چند مرحله و هرمرحله معادل 100 تومان داديم در آن مطلب توضيح داديم که به دليل شرايط متغيرو بي ثبات موجود امکان گرفتن تصميم قطعي وجود ندارد .
اما به چند دليل اين تصميم را اجرايي نکرديم اولا تصميم به افزايش قيمت امري است که هميشه با اکراه تمام صورت مي گيرد و عليرغم اينکه حتي اگر قيمت دلار به حدود 2000 تومان نيز کاهش پيدا مي کرد باز هم ما ناچار به افزايش 100 توماني قيمت روزنامه مي شديم و در نتيجه اجراي مرحله اول افزايش امري يقيني محسوب مي شد اما مانند کساني که در گودال سقوط قراردارند و به کمترين علف ها به عنوان دستگيره نيز دل مي بندند، به "روزنه" هايي شايد "بي سو" مانند وعده يک مقام مسئول يا احتمال تخصيص ارز مرجع به کاغذ يا جهش ناگهاني درآمد آگهي هاي روزنامه خلاف روند اقتصاد کشور دل مي بستيم.
دومين دليلي که باعث شد با اينکه هزينه ناراحت کردن شما صاحبان روزنامه را پرداخته بوديم اما افزايش قيمت چند مرحله اي روزنامه را اجرايي نکنيم اين مساله بود که ما در اوايل سال توانسته بوديم معادل حدود يک ماه مصرف کاغذ روزنامه را با ارز مرجع گشايش کنيم و اين کاغذها در راه رسيدن به کشور بودند و نمي خواستيم جزو آن دسته بنگاه هاي اقتصادي قرار بگيريم که کالايي را با ارز ارزان قيمت وارد کرده اند اما آن را براساس ارز گران قيمت مي فروشند و اصرار داشتيم و داريم که مصداق اين آيه قرآن قرار نگيريم که « آيا ديگران را به موضوعي امر مي کنيد ولي خود آن را فراموش مي کنيد؟» گرچه همان مقدار اندک گشايش هاي صورت گرفته نيز به دليل رفتارهاي غيرقابل پيش بيني بانک مرکزي به قيمت ارز گران قيمت ترخيص شد.
به هرحال اکنون در شرايطي هستيم که گرچه با توجه به تصميمات خلق الساعه سياستگذاران و تصميم گيران اقتصادي کشور نمي توان اطميناني به آينده داشت اما به دليل اينکه حالا ديگر امکان ادامه حيات روزنامه منوط به افزايش قيمت آن است تصميم گرفتيم با نگاهي "خوشبينانه" به آينده درباره افزايش قيمت نهايي روزنامه تصميم بگيريم. در اين نگاه:
۱ - قيمت مواد اوليه براساس قيمت ارز مبادلاتي (به عنوان مثال کاغذ کيلويي2300 تومان) محاسبه شده است درحاليکه براي استحضار شما بايد به صراحت بگويم خلاف ادعاها و خبرهاي اعلام شده تا کنون کسي نتوانسته است حتي يک کيلو کاغذ براساس ارز مبادلاتي گشايش کند و همه خريدها براساس ارز آزاد صورت گرفته است (قيمت کاغذ حداقل 2700 تومان) هرچند خيلي ها اين نگاه را غيرواقع بينانه مي دانند اما ما "اميدواريم" با گذشت زمان مشکلات حل شود و در آينده بتوان کاغذ را با ارز مبادله اي خريد.
۲ - براساس اطميناني که به الطاف خاص امام هشتم(ع) داريم فرض گرفته ايم با اينکه شرايط اقتصادي کشور سخت است اما درآمد آگهي هاي روزنامه کاهش پيدا نکند و بتوانيم در آينده کاهش درآمد موجود را جبران کنيم.
۳ - اميدواريم بتوانيم دربرابر فشارهاي خلاف قانون دارايي مبني براخذ چند ميليارد تومان ماليات ارزش افزوده و ماليات بردرآمد علي رغم معافيت روزنامه ها طبق نص صريح قانون ماليات مصوب مجلس، ايستادگي کنيم.
۴ - تصميم گرفته ايم برنامه هاي توسعه موسسه و روزنامه را موقتا از دستور کار حذف کنيم و فقط به اقداماتي کم هزينه مانند فعاليت در حوزه هاي مجازي بسنده کنيم در حاليکه روشن است اگر موسسه و مخصوصا يک رسانه، توسعه خود را تعطيل کند بايد خيلي زود منتظر پايان حيات خود باشد مخصوصا وقتي يک رسانه رقبايي دارد که از کمک هاي گسترده مالي برخي سازمان ها، نهادهاو احزاب برخوردارند.
۵ - پيش بيني کرده ايم که بقيه کسري بودجه را با اخذ تسهيلات، جبران کنيم تا با اميد به لطف الهي انشاءا... در آينده گشايشي در شرايط ايجاد شود.
اگر اقدامات، فرض ها و پيش بيني هاي ذکر شده در عمل اتفاق بيفتد مي توان اميدوار بود که به لطف الهي بتوانيم هزينه هاي بيش از دوبرابر شده مواد اوليه را پوشش دهيم همه اين محاسبات در صورتي است که قيمت روزنامه به 500 تومان در مشهد و تهران و 400 تومان در شهرستان هاي استان هاي خراسان افزايش پيدا کند ( که اين افزايش قيمت از شنبه آينده اعمال خواهد شد) همين جا ضروري است که يادآوري شود که بهاي تمام شده هرنسخه روزنامه ۱۲۰۰تومان مي باشد ( البته بدون احتساب سرمايه گذاري چند ده ميلياردي که براي توليد روزنامه لازم است اما در قيمت تمام شده محاسبه نمي شود.) که فقط هزينه مواد اوليه آن براساس ارز مبادله اي 727 تومان و براساس ارز آزاد با قيمت فعلي 853 تومان مي باشد (مرداد ماه اين هزينه 434تومان بود که اين اختلاف باعث افزايش حدود 7 ميليارد توماني هزينه ها شد) يعني مبلغي که روزنامه از فروش هر روزنامه به دست مي آورد تنها بخشي از هزينه هاي آن را پوشش مي دهد و مابقي هزينه ها عمدتا از درآمد آگهي هاي روزنامه به دست مي آيد.
آنچه ذکر شد گزارشي بسيار مجمل بود از شرايط اقتصادي روزنامه به صاحبان اصلي آن. روزنامه خراسان متعلق به هيچ شخص و فردي نيست نه منافع اش به جيب فردي مي رود نه کسي متعهد به جبران ضررهاي آن است. اما همانطور که منافع روزنامه باعث ادامه حيات و سپس توسعه آن و توسعه روزنامه باعث اقتدار، استقلال بيشتر، توسعه کمي و کيفي محتوايي روزنامه و پاسخگويي کامل تر به خواست ها و نيازهاي مردم مي شود، ضررهاي آن نيز منجر به ضعف اقتصادي، وابسته شدن، دورشدن از آزادگي و پيگيري مطالبات مردم، ضعيف شدن کمي و کيفي محتواي روزنامه و خلاصه متضرر شدن مردم خواهد شد.
ما خود را صرفا امانتدار شما مي دانيم تا کنون تلاش کرده ايم صادقانه، برنامه ريزي شده، پرتلاش، همراه با رعايت اعتدال و اصول حرفه اي رسانه اي، با استمداد از عنايات الهي و توکل به ذات اقدسش و توسل به پيشگاه ولي نعمتمان حضرت علي بن موسي الرضا(ع) امانتدار خوبي باشيم و روزنامه شما را روز به روز بهتر از قبل در جهت منافع ملي و مصالح عمومي به پيشتازي در بين رسانه ها برسانيم تا مايه مباهات شما صاحبان اصلي روزنامه خراسان شود اميدواريم در اين تلاش موفق بوده باشيم و با لطف الهي و تداوم حمايت هاي بي دريغ شما در آينده نيز بتوانيم دربرابر خداي باريتعالي و شما مردم بزرگوار پاسخگو باشيم.
مقاله امروز روزنامه حمایت با این عنوان منتشر شد:
حقوق ملت فلسطین و چشم انداز آتی
در روزهای اخیر تحولات زیاد داخلی و بین المللی به وقوع پیوستند که هریک از منظر حقوقی و دغدغه های عدالت خواهانه شایسته بررسی و تحلیل هستند. در سطح داخلی مواردی مثل فرآیند پیگیری های مربوط به مرگ ستار بهشتی و بازتاب های بین المللی آن،اظهارات اخیر رئیس جمهور در همایش قوه مجریه در نظام حقوق اساسی ایران، اصلاح قانون انتخابات در مجلس شورای اسلامی، روند نگران کننده آلودگی هوا هر یک از اهمیت زیادی برخوردار هستند.
در سطح تحولات بین المللی نیز موضوع تصویب قطعنامه ای با عنوان حقوق بشر ایران در کمیته سوم مجمع عمومی سازمان ملل و قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل در خصوص فلسطین و موضوع لغو کنفرانس خلع سلاح در خاورمیانه به جهت دست اندازی آمریکایی ها ، هریک از اهمیت بالائی برخوردار بودند واز حیث حقوقی حائز نکات مختلفی می باشند .
نظر به اینکه احقاق حقوق ملت فلسطین از جمله آرمان های انقلاب اسلامی است و در سطح جهانی نیز وضعیت فلسطین یکی از قدیمی ترین جلوه های استمرار بی عدالتی محسوب می شود و هر گونه تحول در فلسطین تاثیر مستقیمی بر مناسبات سیاسی و حقوقی در سطح جهانی خصوصا خاورمیانه دارد، یادداشت امروز از میان مباحث مختلف قابل بررسی در سطح داخلی و بین المللی به این مهم اختصاص می یابد به این امید که سایر محققان و پژوهشگران حقوقی بررسی دیگر موضوعات یاد شده را در اولویت قرار دهند و با ارتقاء آگاهی های حقوقی در خصوص موارد مهم داخلی و بین المللی، حساسیت هایمان برای گسترش عدالت و توسعه و پیشرفت جامعه بشری بیش از پیش تعمیق یابد و مجموعه تلاشهایمان قرین عنایت الهی قرار گیرد.
همانگونه که از قبل اعلام شده بود، محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین پس از اینکه در سال گذشته تقاضای عضویت فلسطین در سازمان ملل به عنوان یک کشور مستقل را مطرح کرد و با کارشکنی های قدرت های بزرگ به نتیجه ای نرسید، امسال همزمان با 29 نوامبر (روز بین المللی همبستگی با ملت فلسطین) تقاضای شناسایی فلسطین به عنوان کشور ناظر غیر عضو در سازمان ملل را مطرح کرد و این تقاضا با رأی 138 کشور جهان به تصویب رسید. 41 دولت رأی ممتنع و نمایندگان 9 دولت نیز رأی منفی به این تقاضا دادند.در جریان تصویب این تقاضا نمایندگان هیئت آمریکا در سازمان ملل تلاش های زیادی کردند که دولت ها به این تقاضا رأی منفی بدهند و در نهایت نیز آمریکا قویا با این تصمیم مخالفت کرد و رأی منفی داد.
روسیه، چین و فرانسه به قطعنامه رای مثبت دادند و انگلیس رأی ممتنع داد. دیگر کشورهایی که رأی منفی به قطعنامه دادند، عبارتند از؛ کانادا، جمهوری چک، ایسلند، جزایر مارشال، مقدونیه، نائورو، پاناما و پالائو. در جریان مباحثات، زمان رأی گیری نماینده رژیم صیهونیستی در بیان دلایل مخالفت دولت غاصب خود با قطعنامه گفت: باید طرف فلسطینی از طریق مذاکرات دو جانبه به توافق همه جانبه ای با اسرائیل نائل آید که در آن توافق "دولت یهودی" را به رسمیت بشناسد، هم چنین محمود عباس تا زمانی که سمبولیسم و اقدامات نمادین را بر واقعیات ترجیح دهد و تا زمانی که ترجیح دهد به جای سفر به بیت المقدس برای انجام مذاکرات جدی، به نیویورک سفر کند، امیدی به صلح نیست. » و اما در میان سخنرانی های انجام شده در مجمع عمومی، اظهارات رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین نیز حاوی نکات قابل توجهی بود.
وی ضمن اشاره به سختی های مختلفی که ملت فلسطین طی چند دهه گذشته متقبل شده و یا با یادآوری حملات اخیر صیهونیست ها به غزه و اینکه ملت فلسطین همواره به سازمان ملل امید داشته و دارند که در جهت احقاق حق آنها اقدام نماید، در قسمتی از سخنرانی خود اعلام داشت که :« تقاضای فعلی فلسطینی ها در مجمع عمومی به معنای پیگیری سلب مشروعیت یک کشور ایجاد شده در سالها قبل یعنی اسرائیل نیست بلکه در صدد تائید مشروعیت دولتی هستیم که در حال حاضر استقلال خود را باید بدست آورد.»
به عنوان نکته اول قبل از توجه به ماهیت حقوقی مصوبه اخیر مجمع ، به نظر می رسد عدالتخواهان سراسر جهان از جمله فعالین در جمهوری اسلامی ایران لازم است سخنرانی های انجام شده در مجمع عمومی و مواضع دولت ها را مورد توجه و تامل قرار دهند تا معلوم شود که چه نکات مثبت و منفی در مواضع دولت ها در این خصوص وجود دارد و یا اینکه اصولا اظهار نظر یاد شده از سوی رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین با آرمان های ملت فلسطین هم خوانی دارد یا خیر و یا اثر حقوقی خاصی بر آن بار می شود یا خیر؟
همچنین لازم است آراء کشورهای مختلف مورد توجه قرار گیرد تا فعالین حقوق بشر بشناسند که کدام دولت ها با حداقل های حقوق ملت فلسطین نیز همراهی ندارند و در عین حال همانند دولت کانادا یا آمریکا همواره پر مدعا هستند.2) پس از توجه به رویداد های حین تصویب قطعنامه مربوط به فلسطین، توجه به چند نکته حقوقی حائز اهمیت است، اول اینکه بدانیم برابر منشور ملل متحد فقط یک کشور می تواند در این سازمان عضو شود و غیر کشور اعم از سازمان ها و نهادهای دیگر حداکثر به عنوان ناظر و در چارچوب های محدود امکان حضور و بروز دارند.
چگونگی عضویت نیز بدین ترتیب است که شورای امنیت عضویت یک کشور جدید را باید به مجمع عمومی توصیه کند و مجمع عمومی با دو سوم آراء عضویت کامل یک کشور را تصویب نماید. فلسطین این امکان را بدست نیاورد، چرا که بعد از تقاضای سال گذشته محمود عباس در سپتامبر 2011 آمریکایی ها با تقاضای فلسطینی ها مخالفت کردند و در نتیجه توصیه از شورای امنیت به مجمع عمومی منعکس نشد.
آنچه امسال انجام شد این بود که به عنوان کشور غیر عضو تقاضا مستقیما در مجمع عمومی سازمان ملل ارائه و با رأی اکثریت اعضای ملل متحد اولا هویت دولت فلسطین به عنوان یک کشور مستقل در صحنه بین المللی ثبت شد، ثانیا دولت فلسطین برابر رویه موارد مشابه مثل دولت سوئیس که سالها به عنوان یک کشور غیر عضو ناظر در سازمان ملل حضور داشت و بعدا با رفراندوم مردم سوئیس علاقمند به عضویت در سازمان ملل شد، این امکان را دارد که به تدریج فلسطین نیز عضویت کامل سازمان ملل را بدست آورد.
«اصولگرايان، اصلاح طلبان و سناريوهاي حضور انتخاباتي»عنوان امروز مقاله روزنامه رسالت:
چالش ميان دو طيف بزرگ اصولگرايان و اصلاح طلبان عليرغم تحولات جدي در هر يک از اين دو جريان هنوز ادامه داشته و به هنگام انتخابات بالا ميگيرد.اصلاح طلبان به دلايلي که آشکار است در شرايط ويژه اي قرار گرفته اند و عملا در انتخابات آتي رياست جمهوري بيش از آنکه چگونگي حضور آنان در انتخابات محل بحث باشد؛اصل مجوز يافتن آنان براي حضور هنوز پرسشي اساسي بهشمار مي رود.
اصولگرايان خود ديگر آن جريان واحد و داراي آرايه تشکيلاتي ونمايه فکري يگانه سابق نيستند.گرايش ها و تشکل هاي جديد در ميان آنها پديد آمده است که حتي وحدت تشکيلاتي اين جريان واحد را زير سئوال برده است؛ اما اين جريان در هر حال هنوز حضور جدي در حاکميت و نهادهاي حکومتي دارد و ديدگاه هاي عناصر مهم آن در تعيين رويکرد نظام سياسي در مواجهه با مشکلات و
مسائل پيش رو نقشي موثر دارد.
اصلاح طلبان نيز چهره پيشين را نداشته و در حوزه تئوري و عمل سياسي با بحران هاي بسياري مواجهند که در حداقل نشانه آن رانده شدن آنان به حاشيه صحنه سياسي است.رانده شدگي که خودشان در آن بي تقصير نيستند.
سناريوها؛منافع و زيان هاي محتمل حضور اصلاح طلبان:
در تبيين سناريوهاي محتمل برگزاري انتخابات رياست جمهوري آتي ذکر دو نکته ضروري است:
-مردمسالاري اتکاء بر نظر و راي مردم بر حسب روش هاي معلوم ولي با نتايج نامعلوم است.طبعا تاکيد بر رسيدن به نتايج مطمئن و معلوم به کاسته شدن از وزن مردمسالاري مي انجامد.هر چند همواره بايد به ياد داشت که مدل مردمسالاري ديني که جمهوري اسلامي آن را ارائه نموده است بر حسب تعاريف خاص و الگوهاي ويژه خود عمل مي کند و نه الگوهاي غربي.
-تصميم گيري ايجاد نوعي تعادل ميان هزينه ها و فوايد است.در هر حرکتي هم هزينه متصور است و هم فايده.عالم سياست عالم نسبيت است و رسيدن به سود مطلق تقريبا ممکن نيست.لذا عقلا بايد نفع بيشتريا دراز مدت را بر هزينه يا سود کم مدت ترجيح داد.
-هدف نگارنده از ارائه سناريوها کمک به تصميم گيري است و نه توصيه به روشي خاص.
-حضوردرانتخابات رياست جمهوري آتي بهدليل آنکه دوبار تلاش جريان اصلاحات براي پيروزي در دو انتخاب گذشته با شکست مواجه شده و سابقه حضور آنان در دور پيشين، سابقه ذهني بدي براي نظام پديد آورده است؛براي اين جريان به آرزويي پر چالش مبدل شده است.چنانچه موضع گيري هاي متضاد درون جريان موسوم به اصلاحات پيرامون چگونگي حضور در انتخابات دال بر همين حساسيت است. اما به دليل پيش گفته؛ نگرش هاي اصولگرايان و شناخت آن در باره حضور يا عدم حضور اصلاح طلبان در انتخابات اهميت بسياري دارد.که اجمالا به برشمردن آنها مي پردازيم.
-در يک تقسيم بندي اوليه اصولگرايان به دو گروه موافقان و مخالفان حضور اصلاح طلبان در
انتخابات تقسيم مي شوند که البته هر کدام نيز به
شاخه هايي منشعب مي شوند که آنها را برمي شماريم:
الف :مخالفان حضور اصلاح طلبان در انتخابات:
اين گروه به دو دليل کلي مخالف حضور اصلاح طلبان هستند:
-احتمال پيروزي آنان و تکرار شرايط و اوضاع دوم خرداد
-امکان شکست آنها و نپذيرفتن نتيجه انتخابات و تکرار سناريوي سال 88
اين ديدگاه خود به دو رويکرد تقسيم مي شود:
استقبال از حضور در رقابت اوليه ولي مخالف تاييد توسط شوراي نگهبان:
منافع اين سناريو:
- گرم شدن تنور انتخابات
- پديدآمدن شکاف بين اصلاح طلبان در فاز حضور
ولي زيان هاي اين سناريو:
-امکان پيدايش ياس در هواداران اصلاحات و پيوستن آنها به جمع تحريمي ها
-اثبات صحت نظر تندروهاي تحريمي و تضعيف خط مشارکتجو در ميان اصلاح طلبان
-وارد آمدن فشار سنگين بر نهادهاي ناظر چون شوراي نگهبان
و پيدايش تصوير ذهني بازي بودن انتخابات
2-عدم اجازه مطلق به حضور در مقدمات و نتايج:
مطابق اين سناريو بهدليل خطرات امنيتي حضور اصلاح طلبان و نامشخص بودن رفتار آنها اساسا
مخالف حضور اصلاح طلبان حتي به قيمت کاهش ميزان مشارکت بوده وامنيت را بر هر امر ديگري
اولويت مي دهند.
منافع اين سناريو:
-انتخابات مطمئن ؛نتيجه مطمئن
-حذف اصلاح طلبان از صحنه
-زيان هاي احتمالي اين سناريو:
-کاهش مشارکت به تبع کاهش رقابت
-رسوخ رقابت و شکاف در ميان اصولگرايان
-ياس اصلاح طلبان از روند انتخاباتي به مثابه گزينة قابل اعتماد براي حل اختلافات و رفتن به سوي
گزينه هاي ديگر
دادن بهانه به غربي ها براي اينکه نظام را غير دموکراتيک و انتخابات راغير واقعي نشان دهند.
-اما سناريوهاي موافق حضور اصلاح طلبان خود به چند رويکرد تقسيم مي شود:
1.حضور صوري اصلاح طلبان با کانديداهاي فاقد شانس پيروزي:
منافع اين سناريو:
-تحقق نتيجه اي مطمئن از روند دموکراسي گونه
-از ميدان بهدر کردن اصلاح طلبان بهدست اصلاح طلبان
-ايجاد تصويرشکاف در ميان اصلاح طلبان
-جلوگيري از القاي تحريم انتخابات توسط اصلاح طلبان
زيان محتمل:
-احتمال اجماع ناگهاني بر روي کانديداي اصلاح طلبان و پيروزي او
2.سناريوي حضور جدي و نامشروط اصلاح طلبان
منافع اين سناريو:
-تحقق دموکراسي آن گونه که غربي ها آن را تعريف مي کنند.
-ايجاد تصويري مثبت مطابق الگوهاي غربي وارسال علايم سازش از نظام سياسي ايران به
کشورهاي غربي
-کاستن از فشارهاي خارجي با افزايش اميد آنها به تغييرات دروني حسب خواست آنها
زيان هاي محتمل :
-ارائه سيگنال ضعف دروني و سازش با نيروهاي معارض
-نااميد شدن نيروهاي انقلابي حامي نظام
-عقب نشيني از مواضع قانوني مبني بر رخدادن جرم توسط آشوبگران در سال 88
-تشويق عملي جريان موسوم به فتنه
-پيدايش شرايط ضدامنيتي مدل سال 88
-احتمال پيروزي اصلاح طلبان مدل سال 76
3.حضور جدي ولي مشروط
اين سناريو خود به سه رويکرد بر حسب نوع شرط تقسيم
مي شود:
الف: مشروط به موضع گيري صريح عليه آقايان موسوي و کروبي
منافع اين سناريو:
-کاستن از موقعيت و انزواي بيشتر موسوي و کروبي
-پيدايش شکاف در ميان اصلاح طلبان در اين مورد
-پذيرش اشتباه بودن عملکرد اصلاحات در سال 88
زيان هاي محتمل:
-عدم اقبال به اين مدل نوعي تاييد عملکرد موسوي و کروبي بهشمار رود.
-عدم پذيرش اين مدل به نوعي تاييد اقدامات ضدامنيتي 88 بهشمار رود.
-اين شرط در ظاهر پذيرش شده ولي در عمل همان سناريو تکرار شود.
ب: مشروط به موضع گيري عليه آشوب هاي براندازانه سال 88
منافع اين سناريو:
-در صورت موضع گيري اقدامات نظام در سال 88 تاييد
مي گردد.
-به صورت ضمني حرکت سياسي موسوي و کروبي رد مي شود.
-جلوي اقدامات مشابه گرفته مي شود.
زيان ها احتمالي:
-عدم تعهد در عمل
-احتمال پيروزي در انتخابات
ج: مشروط به پذيرش نتايج انتخابات و حکم نهادهاي قانوني
منافع اين سناريو:
- نقد ضمني اقدامات ضد امنيتي سال 88
-امکان در برگيري طيف گسترده تر اصلاح طلبان
-تقويت نهادهاي قانوني به دليل اجماع بر حکم آنان
-رقابت مردمسالارانه و مطمئن از لحاظ امنيتي
-کسب نتايج ديپلماتيک از برقراري انتخاباتي رقابتي و دموکراتيک
زيان هاي احتمالي:
-فقدان ضمانتي جدي براي عدم تکرار مدل 88
-احتمال پيروزي اصلاح طلبان مدل 76
روزنامه جمهوری اسلامی نیز در ستون سرمقاله امروز خود چنین نوشت:
دور زدن تحريمها با تجربيات گذشته
بسمالله الرحمن الرحيم
اين روزها مردم دائما از يكديگر ميپرسند چرا روند افزايشي قيمتها از حركت بازنمي ايستد؟ چرا هر روز كه براي خريد كالا به مغازهها ميرويم با قيمتهايي بالاتر از روز قبل روبرو ميشويم؟ چرا در هر بخش خبري صدا و سيما يا در لابه لاي صفحات روزنامهها بايد با خبر موافقت دولت با افزايش قيمت كالاها و محصولات مواجه شويم؟ چرا هرج و مرج قيمتي و بالا بردن خودسرانه قيمتها اين روزها به رويهاي معمول در اقتصاد كشور تبديل شده است؟ چرا دولت با اين همه دستگاههاي عريض و طويل نظارتي، كنترلي بر قيمتها ندارد؟ چرا سازمان تعزيرات حكومتي واكنشي در قبال كاهش وزن و كيفيت كالاها از خود نشان نميدهد؟ مگر افزايش قيمت دلار به عنوان علت گراني كالاها عنوان نميشد پس چرا با اندك كاهشي كه اين روزها در قيمت دلار شاهد هستيم، قيمتها ذرهاي حتي كم نميشوند؟ و........
نگاهي به روند دائما افزايشي قيمتها خصوصا در بخش كالاها و خدمات ضروري مردم به خوبي روايي و صحت پرسشهاي فوق را نشان ميدهد؛ قيمت مواد لبني طي يك ساله اخير و در سه مرحله تا به حال بيش از 50 درصد افزايش قيمت داشته و هم اكنون نيز حرف و حديثهايي در مورد افزايش مجدد اين محصولات در حد 40 درصد به گوش ميرسد. قيمت انواع خودروهاي داخلي طي يك سال گذشته بيش از 20 درصد افزايش يافته است. قيمت انواع مواد شوينده طي 6 ماهه اخير بيش از 35 درصد بالا رفته است و قيمت انواع نان نيز با افزايشي 10 تا 15 درصدي از قافله گرانيها عقب نمانده است. اين همه در شرايطي است كه حقوق و دستمزدها نه در بخش خصوصي و نه بخش دولتي هيچ تغييري نداشته است.
به نظر نميرسد بتوان براي اين پرسشهاي به جا و كاملا طبيعي پاسخهايي قانعكننده يافت تا شايد اندكي تحمل فشارهاي روز افزوني را كه اقشار آسيب پذير و كم درآمد جامعه بابت گرانيهاي افسار گسيخته متحمل ميشود، بكاهد. اما شايد بتوان باز هم دولتمردان را مخاطب قرار داد و در واپسين ماههاي فعاليتشان از آنها خواست تا از رويه نادرستي كه از هفت و سال واندي گذشته در پيش گرفته و گوش و ذهنشان را بر هر پند و اندرز و نصيحت مشفقانهاي بسته اند، دست بكشند و كمكهاي فكري و تجربي كارشناسان و كاربلدان را مورد استفاده قرار دهند تا شايد اندكي از فشارها بر مردم كاسته شود.
واقعيت اين است كه شرايط امروز اقتصاد ايران و مشكلاتي كه درگير آن شده است از مدتها پيش توسط كارشناسان قابل پيشبيني بود و بر همين اساس نيز هشدارها و انذارهاي فراواني به دولت داده شد تا از تصميمات نادرست پرهيز كند اما در كمال تأسف شاهد بوديم كه دولتمردان نهم و دهم با اين بهانه كه ديگران درصدد تخريب فعاليتهاي دولت و فضاسازي عليه اقداماتش هستند، هيچ يك از آن تذكرات و نصيحتها را نشنيدند و توجهي به آنها نكردند و متأسفانه محصول آن بيتوجهي و بدبينيها را امروز به روشني در اقتصاد ايران مشاهده ميكنيم.
مديران دولتي طي سالهاي فعاليت خود نشان دادهاند كه اعتقادي به اصول علمي اقتصاد ندارند و پيش بينيهاي كارشناسان را كه با استناد به اصول علم اقتصاد و مسائلي كه بارها و بارها تجربه و اثبات شده است، برخاسته از اغراض سياسي ميدانند. همين رويه باعث شده است تا مجموعه مديريتي دولت، تجربههاي شكست خورده را همواره تكرار كنند و هزينههاي فراواني بر اقتصاد و جامعه ايران تحميل نمايند.
اينها همه در حالي است كه طي سه دهه گذشته، كشورمان تجربه تحريمها، كاهش درآمدهاي نفتي و ارزي و محدوديتهاي تجاري را بارها از سر گذرانده است و هر بار نيز مديران وقت با بهره گيري از روشهاي موفقي توانسته اند، تحريمها را دور بزنند و آثار زيان بار آنها را تا حدود زيادي خنثي كنند.
تحريمهاي فعلي نيز نه از نظر دامنه و نه از نظر نوع چندان تفاوتي با تحريمهاي پيشين ندارد با اين تفاوت كه كشورمان در حال حاضر از ظرفيتهاي بسيار بيشتري براي ايستادگي در برابر اين تحريمها برخوردار شده است اما متأسفانه مديران فعلي چندان تمايلي به استفاده از تجارب مديران قبلي و بهره گيري از توان كارشناسي بخش خصوصي كاربلد ندارند و همين مسئله باعث شده است تا هزينههاي تحريم افزايش يابد و با هم افزايي با اشتباهات مديريتي، شرايط را براي كشور و مردم دشوارتر كرده است.
از اين رو به نظر ميرسد دولت در همين چند ماهه باقي مانده از دوره فعاليتش بايد زمينه مشاركت و همفكري مديران با تجربه و كاربلد، فعالان بخش خصوصي وكارشناسان و اقتصاددانان را براي تصحيح رويههاي نادرست و سياست ناموفق گذشته فراهم آورد تا بيش از اين شاهد افزايش فشارهاي اقتصادي بر جامعه و اقشار كم درآمد نباشيم.
روزنامه ابتکار مقاله ای به قلم سيد علي محقق با این عنوان منتشر شد:
قرار بود اختلافات علني نباشد
حدود شش ماه ديگر به انتخابات دوره يازدهم رياست جمهوري زمان باقي مانده است. اگرچه از منظر قانون نيم سال باقي مانده زمان زيادي محسوب ميشود و هنوز زود است كه كشور حال و هواي انتخاباتي بگيرد اما هم براي سياسيون و هم براي قانونگذاران كشور فرصت باقي مانده انگار اندك است و اين روزها هر آنچه كه به انتخابات آينده به طور مستقيم و يا غير مستقيم ارتباط دارد، روي دورِ تند افتاده است. انگار كه اگر دير بجنبند قافيه را به حريف خواهند باخت. در اولين روز هفته رئيس جمهور ناگهان آرايش مردان دولت را به طرز معناداري تغيير داد. از منظر اصولگرايان سنتي منتقد دولت، چيدمان جديد كابينه، تحركي انتخاباتي و هدفمند ارزيابي شد.
از اين رو در چند روز گذشته منتقدان دولت تلاش زيادي به عمل آوردند كه پيش از موعد، دست رقيب پاستور نشين خود را در عرصه عمومي جامعه رو كنند. در مقابل گروهي از نمايندگان مجلس از هفتههاي گذشته با همراهي هيات رئيسه، در تدارك تغيير قانون انتخابات برآمده بودند و صبح روز يكشنبه كليات اين طرح را مصوب كردند.
بلافاصله طيف دولت هم اصرار عجولانه رفقاي ديروز و رقباي امروز براي اصلاح قانون انتخابات را تلاشي هدفمند براي بستن دست خود دانستند تا در آغاز هفته بازار اختلافات اصولگرايان دولتي و اصولگرايان سنتي به صورتي كاملا هدفمند بار ديگر داغ شود.پس از تصويب كليات طرح اصلاح قانون انتخابات در بهارستان، رئيس جمهور اقدام اوليه مجلس را به تندي به باد انتقاد گرفت. احمدي نژاد كه صبح روز يكشنبه در «همايش ملي قوه مجريه در حقوق اساسي» سخن ميگفت تقريبا هيچ كدام از قوا و نهادهاي خارج از قوه مجريه را از فهرست بلند بالاي انتقادات خود بي نصيب نگذاشت و هر يك را به گونه اي نواخت.
احمدي نژاد اگرچه به عنوان رئيس دولت و يا حتي يك شخص عادي اجازه دارد با تصميمها و مصوبات مخالفت كرده و آنها را نقد كند اما در سخنان خود در اين همايش علاوه بر بيان دلايل مخالفت خود با طرح نمايندگان، چندين بار دعواي قديمي «كدام قوه در راس امور است؟» را پيش كشيده و هربار تاكيد كرد كه رئيسجمهور بالاترين سطح نمايندگي مردم را دارد و مجلس نميتواند نماينده اكثريت مردم باشد. نگاهي به جملات و واژگان به كار رفته در سخنان ديروز رئيس جمهور بار ديگر عمق اختلافات سياسي موجود در بين مسئولان كشور را عيان كرده است.
در مقابل رئيس مجلس هم، زمان را از دست نداد و در كمتر از 24 ساعت، براي دفاع از مجلس و طرح اصلاح قانون انتخابات نشست مطبوعاتي برپا كرد. رئيس مجلس اگر چه كنترل شده تر و با ملايمت سخن گفت اما سعي كرد هيچ كدام از سخنان رئيس جمهور را بي جواب نگذارد و حق را يك جا به مجلس بدهد.
دور تازه «گفتم، گفتي»هاي شبه انتخاباتي و اختلافات سران در حالي اتفاق افتاد كه بر اساس بيانات رهبر انقلاب قرار بود تا روز انتخابات اختلافات سياسيون و سران قوا به فضاي عمومي كشور كشيده نشود. سخنان رهبر انقلاب واكنشي بود به بالا گرفتن اختلافات كم سابقه سران قوا بر سر ماجراي «درخواست بازديد رئيس جمهور از زندان اوين» و همچنين «طرح سوال نمايندگان از رئيس جمهور».
رهبري دهم آبان ماه در ديدار جمعي از دانش آموزان و دانشجويان تأکيد کردند: «مسئولان، به ويژه سران سه قوه، بايد از هرگونه کشاندن اختلافها به ميان مردم خودداري کنند و بدانند از امروز تا روز انتخابات، هر کسي که بخواهد از احساسات مردم در جهت اختلافات استفاده کند، قطعاً به کشور خيانت کرده است.» كمتر كسي پيش بيني ميكرد در اين فاصله كوتاه پس از هشدار صريح رهبري به مسئولان بار ديگر اختلافات سران قوا دردسر ساز شده و به عرصه عمومي جامعه كشيده شود. اما انگار با شدت يافتن دعواي قدرت و تحركات سران جبهههاي چندگانه موجود و فرصت كم ِ پيش رو تا 24 خرداد، برخي اين قرار را به كناري گذاشته اند تا بخشي ديگر از اختلافات عيان شود.
از قضا ماجراي پيش آمده از يك سو به طور مستقيم با انتخابات رياست جمهوري در سال آينده مرتبط است و از سوي ديگر فراتر از دولت و مجلس، طيفي گسترده از نهادهاي حكومتي و جناحهاي سياسي را رو دروي هم قرار داده است. آنگونه كه از فحواي اظهارات و واكنشها بر ميآيد تا كنون علاوه بر دولت به عنوان مجري انتخابات در ميان نهادهاي حكومتي هم شوراي نگهبان و هم مجمع تشخيص مصلحت نظام – كه دو كانديداي بالقوه براي انتخابات آينده دارد!- در جبهه مخالفان اصلاح قانون انتخابات قرار دارند.
در مقابل ظاهرا اكثريتي از نمايندگان مجلس و برخي نهادهاي درگير و غير درگير انتخابات، به اعمال اصلاحات مورد نظر و محدود شدن شرايط نامزدي افراد براي رياست جمهوري بي ميل نيستند. اين رويه در ميان سازمانهاي غير رسمي حاكم، يعني جناح ها، جبههها و احزاب سياسي كشور، هم به گونه اي مشابه نمود عيني دارد و هر كدام با در نظر داشتن منافع و مضرات اين محدوديت براي طيف خود در قبال آن موضع دارند. بايد منتظر ماند و ديد اين اختلاف عميق اما جديد، طي روزهاي آينده، در روي پرده و پشت پرده چه سمت و سويي پيدا خواهد كرد؟
یاسر ملایی برای ستون سر مقاله روزنامه دنیای اقتصاد چنین نوشت:
آیا هدفمندی یارانهها شکست خورده است؟
با توقف اجرای فاز دوم قانون هدفمندسازی یارانهها، این سوال مطرح میشود که آیا این طرح را باید شکست خورده قلمداد کرد؟
برای پاسخ به این سوال باید اهداف مورد نظر سیاستگذاران از اجرای این طرح را برشمریم ومیزان تحقق هر یک از آنها تاکنون و روند تحقق این اهداف در آینده را بررسی کنیم. باید توجه داشت که اقتصاد و جامعه دارای حرکت و پویایی هستند و از سیاستهای اقتصادی انتظار میرود که اثر خود را به صورت مستمر و بلندمدت بر اقتصاد بگذارند، نه مقطعی و کوتاهمدت.
یکی از مهمترین اهدافی که سیاستگذاران از اجرای هدفمندی یارانهها در ذهن میپروراندند، مدیریت و بهینهسازی مصرف انرژی در کشور و کاهش وابستگی به واردات حاملهاي انرژی، به ویژه بنزین، بوده است. با اجرای سهمیهبندی بنزین و افزایش قیمت انواع حاملهای انرژی، این هدف تا حدودی محقق شد و روند فزاینده رشد مصرف حاملهای انرژی در کشور متوقف شد.
اگر بخواهیم بر مبنای علم اقتصاد، تحلیلی از این پدیده ارائه کنیم، باید بگوییم که طی سالیان متمادی، افزایش قیمت حاملهای انرژی، متناسب با افزایش سطح عمومی قیمتها (نرخ تورم) نبوده است. بنابراین، به تدریج قیمت نسبی حاملهای انرژی در اقتصاد ایران کاهش یافته و در نتیجه، روند مصرف آن با نرخی بالاتر از نرخ رشد اقتصادی کشور افزایش یافته است.
بنابراین، به طور فزایندهای شاهد رشد شاخص شدت انرژی و کاهش بهرهوری استفاده از آن در کشور بودهایم. با اجرای هدفمندی و افزایش قیمت حاملهای انرژی، این روند به طور مقطعی متوقف شد. اما باید توجه داشت که مشکل اصلی حل نشد، زیرا میزان مصرف انرژی، خود معلول عدم تناسب میان رشد قیمت حاملهای انرژی و افزایش سطح عمومی قیمتها در طول زمان بوده است. بنابراین، سیاستی میتواند به عنوان راه حل و درمان این مشکل بر شمرده شود که اثر خود را در درازمدت بر اقتصاد میگذاشت.
برای تبیین این موضوع مثالی مطرح میکنم. شیر آبی را در نظر بگیريد که خراب شده و چکه میکند. برای مهار مشکلات ناشی از آن، ظرفی در زیر شیر قرار دادهایم. به تدریج و با گذشت زمان، ظرف از آب پر میشود و مجبور هستیم هر چند وقت یک بار آب آن را خالی کنیم تا سرریز نکند. اما، خالی کردن ظرف آب یک راه حل مقطعی است. برای حل اساسی این مشکل باید فکری به حال نشتی شیر آب بکنیم!
هدفمندی یارانهها، در واقع همان خالی کردن سطل پر از آب بود. اما، با توجه به اینکه قیمت حاملهای انرژی پس از آن تثبیت شد و سازوکاری برای اصلاح قیمتها متناسب با نرخ تورم پیشبینی نشد، شاهد هستیم که با گذشت زمان و افزایش سطح عمومی قیمتها و ثابت ماندن قیمت حاملهای انرژی، قیمت نسبی این کالاها روز به روز در اقتصاد کاهش پیدا میکند و به مرور زمان، به شرایط پیش از هدفمندی باز میگردیم و دوباره کسی باید پیدا شود تا سطل پر از آب اقتصاد ایران را خالی کند!
با این حساب، با وجود همه هزینههایی که در ابعاد مختلف اجتماعی، سیاسی و اقتصادی برای اجرای هدفمندی یارانهها به کشور تحمیل شد، ما نتوانستیم به یک راه حل پایدار و بلندمدت در این زمینه دست یابیم و روند رشد مصرف حاملهای انرژی، باز هم نگرانکننده شده است.
موضوع دیگری که باید برای آن راهحلی ریشهای پیدا شود، توجه به عامل نرخ ارز در قیمتگذاری حاملهای انرژی است. روزگاری، به منظور پیشگیری از قاچاق سوخت، ایجاد تناسب میان قیمت فروش بنزین و گازوئیل در داخل و خارج کشور، به عنوان یک هدف مهم هدفمندی یارانهها برشمرده میشد، اما امروز با جهشی که در نرخ ارز به وجود آمده است، فاصله زیادی با این هدف داریم.
به نظر میرسد با درس گرفتن از آموزههای هدفمندسازی یارانهها و توجه به تجارب جهانی، از این به بعد باید مانند سایر کشورها، به سمت آزادسازی قیمتهای انرژی حرکت کنیم. در این صورت، مردم خود را به طور طبیعی با نوسانات قیمتهای جهانی انرژی وفق خواهند داد و تغییرات قیمت را ناشی از تصمیمات سیاستگذاران نخواهند دانست و به عنوان معلولی از تعادل عرضه و تقاضا در بازار جهانی خواهند پذیرفت.