مجله شبانه باشگاه خبرنگاران
«همه چيز فداي مكتب،حتي حسين(ع)!»عنوان يادداشت امروز روزنامه جام جم به قلم مهدي فضائلي:اگر هر روز عاشوراست و همه زمينها كربلا، بايد بفهميم در پس اين همه شور و شوق و نشاط عاشورايي و اين همه اشك و آه و سوز در سوگ سالار شهيدان و ياران بيهمتاي او كه خوشبختانه در هر كوي و برزن نشانههاي آن آشكار است، وظيفه امروز ما چيست.
درسها، پيامها و عبرتهاي عاشورا متنوع است و زياد و سطوح مختلفي دارد. از جمله درسهاي قيام عاشورا شناخت جريان حق و باطل است؛ دو جرياني كه در هميشه تاريخ بوده است و تا قيام قيامت نيز ادامه خواهد داشت. جريان باطل در ازاي سيم و زر و با وعده امارت به ميدان ميآيد و جريان حق براي اداي تكليف، از سيم و زر و امارت در راه هدف ميگذرد.
راهبري جريان باطل در دست فاسقان حرامخوار و امامت جريان حق به دست صالحان است كه علم، تقوا، پاسداري از دين و مخالفت با هواهاي نفساني از ويژگيهاي آنان است.
از ديگر درسهاي عاشورايي، نهايت ايثار و فداكاري براي زنده ماندن مكتب و پايدار ماندن اسلام ناب است. عاشورا به ما ارزش دين و اهميت مكتب اسلام را فهماند كه اگر دين در خطر باشد، چون حسيني با چنان ياران و اهل بيتي بايد فدا شوند تا دين و مكتب باقي بماند و هيچ چيزي همسنگ و همتراز و باارزشتر از اسلام ناب نيست؛ حتي حسين (ع)!
نبرد و مقابله حق با باطل نبردي است همواره از نظر ظاهري نامتقارن؛ پس نهراسيدن از قلت ياران و انبوهي دشمن و دربند شكست و پيروزي ظاهري نبودن از ديگر آموزههاي نهضت عاشوراست؛ نهضتي كه با گذشت بيش از 1370 سال از آن، همچنان نوراني و هدايتگر است و سواران بر كشتي حسين بن علي(ع) را به ساحل نجات ميرساند.
روزنامه جمهوري اسلامي در ستون سرمقاله امروز خود چنين نوشت:برنده جنگ 8 روزه غزه كيست؟بسمالله الرحمن الرحيم
بعد از پايان جنگ 8 روزه غزه، مسابقه تبليغاتي شديدي به راه افتاد تا هر كسي اعلام كند من برنده اين جنگ هستم و طرف مقابل بازنده است. آيا بايد اين تبليغات را باور كرد يا راه ديگري براي يافتن پاسخ اين سؤال وجود دارد؟
بلافاصله بعد از اعلام آتش بس، رهبران حماس گفتند ما برنده اين جنگ هستيم، زيرا رژيم صهيونيستي به هيچيك از خواستههاي خود نرسيده و تحت فشار موشكهاي مقاومت كه تل آويو را نيز تهديد ميكردند مجبور به پذيرش آتشبس شده است. رهبران حماس، اين را هم افزودند كه سران رژيم صهيونيستي براي برقراري آتش بس حتي به آمريكا و بعضي كشورهاي اروپائي و عربي متوسل شدند و اين اقدام از روي استيصال بود.
در مقابل، ايهود باراك وزير جنگ رژيم صهيونيستي در يك واكنش فوري و صريح گفت: اسرائيل برنده اين جنگ است، زيرا ما توانستيم "احمد الجعبري" فرمانده گردانهاي قسام را ترور كنيم، بيش از 170 نفر را در غزه بكشيم، بيش از 1500 نفر را مجروح نمائيم و بسياري از تأسيسات مهم غزه را نابود كنيم.
در غزه جشن و پايكوبي به راه افتاد و بسياري از مصاحبه كنندگان گفتند رژيم صهيونيستي به زانو در آمده و متوجه شده كه ادعاي در اختيار داشتن گنبد آهنين برفضاي فلسطين اشغالي و نفوذناپذير بودن اين گنبد آهنين يك ادعاي بيهوده بوده زيرا موشكهاي مقاومت توانسته عدهاي از اسرائيليها را بكشد و در ميان آنان وحشت ايجاد كند.
علاوه بر اين، سران رژيم صهيونيستي در جنگ 8 روزه به اين نكته نيز پي بردهاند كه قدرت مقابله با حماس را ندارند و ديگر هوس حمله به غزه را براي هميشه از سر خارج خواهند كرد.رژيم صهيونيستي، براي پاسخ دادن به اين اظهارات، يك روز پس از برقراري آتش بس به جنوب غزه حمله كرد و يك نفر را كشت و عدهاي را نيز زخمي كرد. اين حمله، با اين هدف صورت گرفت كه وانمود شود ارتش رژيم صهيونيستي از حمله به غزه پشيمان نيست، آتش بس را به ميل و اراده خود پذيرفته و باز هم هر وقت اراده كند به غزهحمله خواهد كرد.
ضمناً اين اقدام، دو هدف ديگر را نيز دنبال ميكرد؛ يكي اينكه به مخالفان داخلي دولت وانمود شود دولتمردان اسرائيلي شكست نخوردهاند و ديگر اينكه نيروهاي حماس تحريك شوند و اقدام ديگري در پاسخ به حمله صهيونيستها انجام دهند تا ارتش رژيم صهيونيستي نشان دهد كه باز هم آمادگي حمله به غزه را دارد. رهبران حماس در برابر اين اقدام چند منظوره صهيونيستها خويشتنداري كردند تا بهانهاي به دست دشمن داده نشود، زيرا به خاطر داشتند كه سران رژيم صهيونيستي گفته بودند اگر بعد از برقراري آتش بس حتي يك سنگ از غزه به اسرائيل پرتاب شود، به غزه حملهاي ويرانگر خواهيم كرد.
در خارج از فلسطين و فلسطين اشغالي نيز تحركات مشابهي در روزهاي بعد از برقراري آتش بس جريان يافت كه با آنچه سران رژيم صهيونيستي و رهبران حماس گفته بودند منطبق بود. حاميان رژيم صهيونيستي، گفتههاي آنها را تأييد كردند و در مقابل، دوستان و حاميان رهبران حماس نيز مقاومت را پيروز اين جنگ دانستند و به رهبران حماس تبريك گفتند.
با قطع نظر از اينكه اصولاً هيچ جنگي قابل تأييد نيست، طبعاً بايد اين واقعيت را پذيرفت كه دفاع از خود و كشور و ملت خود در هر زمان و هر مكان و از هر فرد و ملت و دولتي پسنديده و مورد انتظار است. به همين دليل، بايد مردم غزه و جنبش حماس را به خاطر مقاومتي كه در برابر رژيم صهيونيستي كردند تحسين كرد و با همين نگاه كه آنها توانستند مقاومت جانانهاي از خود نشان دهند و تسليم خواستههاي دشمن نشوند بايد آنها را پيروز دانست. با اينحال، از آنجا كه ماجراي جنگ 8 روزه را نميتوان با نگاهي سطحي تحليل نمود و بايد لايههاي پنهان آن را نيز يافت و با توجه به آنها درباره آنچه رخ داده قضاوت كرد، اعلام پيروزي مطلق براي يك طرف اين ماجرا تا حدودي ساده انگاري به نظر ميرسد.
عواملي از قبيل اهداف تبليغاتي در آستانه برگزاري انتخابات مجلس رژيم صهيونيستي كه ممكن است نتانياهو براي قدرتمند نشان دادن خود و جلب نظر رأي دهندگان حمله به غزه را طراحي كرده باشد، در عين حال كه نبايد ناديده گرفته شوند آنقدر هم نبايد اصالت يابند كه ساير احتمالات را به فراموشي بسپارند. بنابر اين، به ماجراي جنگ 8 روزه بايد كمي دقيقتر نگاه شود و از زواياي مختلف تحليل گردد و قضاوت جامعتري درباره آن صورت بگيرد.
نزديك دو سال قبل از جنگ 8 روزه رژيم صهيونيستي به غزه، انقلابهاي مردمي در جهان عرب و شمال آفريقا آغاز شد. اين حركت عظيم كه اكنون با نامهاي بيداري اسلامي و بهار عربي در جهان شناخته ميشود، در عين حال كه رژيمهاي ديكتاتوري حاكم بر كشورهاي عربي را هدف قرار داده، منافع نامشروع قدرتهاي غربي در منطقه را نيز به خطر انداخته و رژيم صهيونيستي را نيز متزلزل ساخته است.
قدرتهاي غربي به نوبه خود با اين حركت مقابله كردند و با سوار شدن بر موجهاي پديد آمده به مصادره انقلابها پرداختند و مهرههاي پنهان خود را در كشورهاي انقلاب كرده به حاكميت رساندند. طبيعي است صهيونيستها نيز براي آنكه شرايط جديد منطقه را بررسي كنند و ميزان حساسيت حكومتهاي جديد و سايرين را نسبت به خود و اقدامات ضد فلسطيني خود بفهمند اقدام حساسيت برانگيزي انجام دهند. جنگ 8 روزه غزه براي يافتن پاسخ اين سؤال ميتواند به صهيونيستها كمك بزرگي بكند.
متأسفانه هيچيك از دولتهاي كشورهاي انقلاب كرده جهان عرب و شمال آفريقا اقدام مهمي كه نشانه تفاوت آنها با دولتهاي قبل باشد انجام ندادند. تحركات و تظاهرات مردمي در اين كشورها و ساير كشورهاي عربي و اسلامي نيز اقداماتي مشابه همان تحركاتي بودند كه در گذشته از جمله جنگ 22 روزه صورت ميگرفتند. نكته قابل توجه اينست كه حتي همين تحركات مردمي هم نتوانست دولتهاي جديد حاكم بر كشورهاي عربي را به اقدام فوقالعادهاي عليه جنايات رژيم صهيونيستي در غزه وادار نمايد. اينها اطلاعات مهمي است كه صهيونيستها نه در نظر بلكه در عمل به دست آوردهاند و به اين نتيجه رسيدهاند كه حكام جهان عرب از نظر حاكميت، تفاوتي با دوران قبل از "بهار عربي" يا "بيداري اسلامي" نكرده و چه بسا ميتوان گفت نسبت به مشكلات مردم فلسطين بيتفاوتتر شدهاند.
مجامع كشورهاي عربي و اسلامي نيز در جنگ 8 روزه غزه بيخاصيتي خود را نشان دادند. اتحاديه عرب در اجلاس خود كه در قاهره تشكيل شد نتوانست به نتيجهاي برسد و سازمان همكاريهاي اسلامي نيز حساسيتي نشان نداد.شايد هدف ديگر رژيم صهيونيستي، كسب اطلاعات جديد درباره سلاحهاي مقاومت در برابر گنبد آهنين خود بود كه آن را هم توانست به دست بياورد.
صهيونيستها بخشي از اين اطلاعات را در ميدان عمل به دست آوردند و بخش ديگري را نيز به بركت مسابقهاي كه رهبران مقاومت و دوستان آنها براي بيان سهم خود در مقابله با دشمن به راه انداختند توانستند كسب كنند. اينها براي دشمن صهيونيستي دستاورد كمي نيست.هدف سوم رژيم صهيونيستي شايد آزمايش ميزان حساسيت اعراب و مسلمانان نسبت به مسأله سوريه بوده است. به اين معني كه بداند آيا با حمله به غزه، تفاوتي در نگاه حاكمان كشورهاي عربي و حتي آن دسته از كشورهاي اسلامي كه با آمريكا و اسرائيل براي يكسره كردن كار مقاومت همكاري ميكنند در مسأله سوريه پديد ميآيد يا خير؟
متأسفانه صهيونيستها توانستند پاسخ اين سؤال خود را نيز بيابند. آنها متوجه اين واقعيت تلخ، كه البته براي صهيونيستها بسيار شيرين است، شدند كه شيوخ قطر و عربستان و رئيسجمهور مصر و نخستوزير تركيه و سلفيها و تكفيريها و القاعده و.. همچنان بر طبل جنگ عليه دولت سوريه ميكوبند و حاضر نيستند از رقصيدن با ساز آمريكا و اسرائيل صرفنظر كنند حتي اگر مردم غزه زير آتش پرحجم صهيونيستها پرپر شوند.
هنگامي به اين سؤال كه برنده جنگ 8 روزه غزه كيست؟ ميتوان پاسخ داد كه تحليل جامعي از اين موضوعات دردست باشد. با تكيه بر اهداف تبليغاتي نميتوان درباره اين مسأله مهم قضاوت كرد و به اين سؤال مهم پاسخ داد.
حسين ميزان براي ستون يادداشت روزنامه وطن امروز چنين نوشت:
هم غزه، هم لبنانجنگ 8 روزه رژيم صهيونيستي و مقاومت هم پايان يافت. جنگي که دستاوردهاي بسياري براي مقاومت به ارمغان آورد و نشان داد موازنه قدرت ميان مقاومت و رژيم صهيونيستي، تغييرات محسوسي داشته و هرگونه اشتباه محاسباتي از جانب صهيونيستها ميتواند بهاي سنگيني براي اين رژيم به دنبال داشته باشد.
به واقع اکنون و پس از پايان جنگ، ميز بازي براي رژيم صهيونيستي و حاميان غربياش شفافتر شده است. در يک طرف ماجرا حماس با موشکهاي فجر 3 و 5 قرار دارد که هر وقت اراده کند تلآويو و هرتزاليا و حتي کنست اسرائيل را هدف قرار ميدهد و کاري هم از سامانه دفاع ضدموشکي اسرائيل که حداقل تا پيش از جنگ به گنبد آهنين موسوم بود، بر نميآيد.
در طرف ديگر حزبالله قرار دارد که محدوديتهاي حماس را براي دريافت موشک و ديگر تجهيزات دفاعي نداشته و اکنون به واسطه حمايتهاي جمهوري اسلامي يکي از قدرتمندترين اضلاع مقاومت محسوب ميشود. همين ديروز شخص سيد حسن نصرالله، دبير کل حزبالله لبنان در سخنراني روز عاشورا تأکيد کرد که شعاع جنگ با مقاومت لبنان در طول فلسطين اشغالي، از «کريات شمونه» تا «ايلات» است و صهيونيستها بايد پذيراي هزاران موشک مقاومت باشند. موشکهايي که احتمالا از فجر 3 و 5 بسيار پيشرفتهتر هستند.
بيترديد تقابل با حزبالله که از سلاحها و امکانات پيشرفتهاي نظير پهپاد ايراني ايوب سود ميبرد، براي صهيونيستها به مراتب دشوارتر از تقابل با حماس است. شکي وجود ندارد که توان نظامي حزبالله هم اکنون بسيار بيشتر از برخي ارتشهاي کلاسيک منطقه است. جالب آنکه در شرايطي حزبالله پهپاد در اختيار دارد که ارتش لبنان عملا فاقد نيروي هوايي است. حال آنکه حماس به واسطه قرار داشتن در محاصره، از امکاناتي در اين سطح محروم است و حتي ورود مايحتاج اوليه به غزه هم با دشواريهاي بسيار همراه است. فارغ از چيدمان اين دوضلع مقاومت منطقهاي، جمهوري اسلامي به عنوان صحنهگردان اصلي شناخته ميشود.
هرچند که به هيچ وجه نميتوان دستاوردهاي حزبالله لبنان در جنگ جولاي 2006 يا مقاومت فلسطين در جنگ 22 روزه 2008 و پيروزي کنوني در جنگ 8 روزه را ناديده گرفت اما درباره اين مسأله ميان تحليلگران مسائل استراتژيک اجماع وجود دارد که پيروز اصلي هر 3 جنگ جمهوري اسلامي است و مقاومت به نيابت از ايران با رژيم صهيونيستي وارد نبرد شده است. نبردهايي که در جريان آن، جمهوري اسلامي با سادهترين تسليحات خود، رژيم صهيونيستي را با چالشهايي پيچيده مواجه کرده است.
اظهارات امروز محمود الزهار يکي از مقامات ارشد حماس ناظر بر همين مسأله بود. آنجا که وي تصريح کرد که رژيم صهيونيستي اکنون بايد با تأمل دوچنداني درباره حمله احتمالي به ايران صحبت کند. به واقع اين اظهار نظر به نوعي تکرار سخنان سيد حسن نصرالله بود که اگر اين رژيم در برابر چند موشک فجر 5 که طي 8 روز تلآويو را هدف قرار داد به لرزه افتاد، چگونه ميتواند مقابل آوار شدن هزاران موشک به مناطق مختلف سرزمينهاي اشغالي مقاومت کند؟
با اين نگاه لبنان و فلسطين عمق استراتژيک جمهوري اسلامي محسوب ميشوند و ايران به عنوان امالقراي جهان اسلام بايد همواره از کيان مقاومت پاسداري کند و به واسطه آن قدرت خود را به رژيم صهيونيستي تحميل کند.
با اين نگاه کساني که با بيبصيرتي شعار «نه غزه نه لبنان» سر ميدادند، اکنون شايد بتوانند حمايت ايران را از گروههاي مقاومت منطقهاي تحليل کنند. به واقع هر چند که حمايت جمهوري اسلامي از مقاومت جنبه ايدئولوژيک هم دارد و از گفتمان اسلامي مبني بر حمايت از مظلوم و تقابل با ظالم و قائل نبودن به مرزهاي جغرافيايي نشأت ميگيرد اما حتي حمايت از مقاومت با نگاه رئاليستي به روابط بينالملل هم به راحتي قابل تحليل است. به اين معني که جمهوري اسلامي مهمترين دشمن خود را در درون مرزهاي مجعولش به محاصره درآورده و در حالت آچمز قرار داده است و با تجهيز متحدان خود، عملا امکان هرگونه کنش را از اين دشمن سلب کرده است.
به واقع حمايت از گروههاي مقاومت منطقهاي نظير حزبالله، حماس و جهاد اسلامي به راحتي در چارچوب منافع ملي جمهوري اسلامي قابل ارزيابي است. اساسا حمايت جمهوري اسلامي از گروههاي مقاومت براي جمهوري اسلامي قدرت بازدارندگي بيبديلي به ارمغان آورده است. بيترديد اگر رژيم صهيونيستي ميتوانست واکنش حزبالله، حماس، جهاد اسلامي و حتي سوريه را در قبال حمله احتمالي به ايران ارزيابي کند، به راحتي درباره حمله نظامي به جمهوري اسلامي به جمعبندي ميرسيد. اما اکنون حمايت ايران از مقاومت منطقهاي، اسرائيل را با بحران تصميمگيري درباره تقابل با جمهوري اسلامي مواجه کرده است. لذا جمهوري اسلامي اکنون از قدرت بازدارندگي بيبديلي سود ميبرد که شايد با در اختيار داشتن هيچ سلاحي به آن نائل نميشد.
با اين نگاه حمايت از غزه و لبنان و ساير گروههاي مقاومت منطقهاي هم براي جمهوري اسلامي تاکتيک است و هم استراتژي؛ موضوعي که با حيات جمهوري اسلامي پيوند دارد و کسي را ياري چشمپوشي از آن نيست.
قلم عليرضارضاخواه براي ستون يادداشت روزروزنامه خراسان چنين نوشت:بازگشت به ديکتاتوري يا نجات انقلابمحمد مرسي، رئيس جمهور مصر شامگاه پنج شنبه بخشنامه قانون اساسي جديدي صادر کرد که به موجب آن تمام دستوراتي که او تا زمان تصويب قانون اساسي جديد در مصر صادر مي کند لازم الاجراست و حتي قوه قضاييه مصر نيز قادر به نقض آن ها نيست. تکرار محاکمه سران نظام در زمان حکومت حسني مبارک، ديکتاتور مخلوع مصر و برکناري دادستان کل اين کشور از جمله موارد اشاره شده در اين حکم تازه است.
ساعاتي از صدور اين بخشنامه نگذشته بود که واکنش ها به آن آغاز شد؛ بخشي از مردم از آن استقبال و بخشي ديگر به شدت به آن اعتراض کردند. مخالفان دولت که بيشتر ليبرال ها، گروه هاي چپ گرا و بازماندگان رژيم سابق هستند، اين اقدام را "جنايت کارانه "و به معني" بازگشت ديکتاتوري به مصر "دانسته و مرسي را "فرعون جديد" ناميدند. در مقابل ائتلاف اسلام گرايان حامي دولت تصميم هاي جديد مرسي را « موضعي انقلابي » و با هدف «جامه عمل پوشاندن به خواسته هاي مصري ها و کمک به مصون سازي مصر از بقاياي نظام حسني مبارک » توصيف کرده اند.
در توضيح چرايي اتخاذ چنين تصميمي توسط محمد مرسي اولين رئيس جمهور منتخب مصر که توانسته است با راي مستقيم مردم سکان دولت انقلابي اين کشور را به دست گيرد، بايد گفت برخلاف آن چه در مسير انقلاب هاي اجتماعي رخ مي دهد، انقلاب 25 ژانويه مصر به خاطر ماهيت پيچيده آن نتوانست به يک فروپاشي کامل در نهادهاي سياسي، قضايي، نظامي و امنيتي مصر دست يابد. آن چه ما به دنبال خيزش مردمي در سال 2011 شاهد بوديم يک انتقال قدرت آن هم در راس هرم قوه مجريه بود. هرچند مبارک به عنوان رئيس دولت تمامي اختيارات حاکميتي را در اين کشور از آن خود کرده بود با اين حال نمي توان از اين واقعيت چشم پوشيد که کنار رفتن مبارک هيچ تغييري را در نظام قضايي، نظامي و امنيتي اين کشور به دنبال نداشت.
برگزاري انتخابات پارلماني و رياست جمهوري نيز نتوانست از قدرت اين 3 نهاد برجاي مانده از رژيم سابق بکاهد. انحلال مجلس سفلي و مقابله با روند تصويب قانون اساسي و تلاش براي هدايت کشور در چارچوب قوانين مربوط به دوران مبارک از جمله اهداف اصلي اين ? نهاد است. سنگ اندازي در راه اصلاحات دولتي به بهانه مغايرت قانوني با قوانين برجاي مانده از دوران مبارک توسط نهاد قضايي، حضور مستمر سايه تهديد يک کودتاي نظامي توسط نهاد ارتش و رصد فعاليت هاي دولت انقلابي توسط نهاد امنيتي براي هم پيمانان خارجي حسني مبارک نمونه اي از اين اقدامات است.
دولت اخوان المسلمين در مصر با درک شرايط موجود تصميم به اتخاذ رويه اي محافظه کارانه در عرصه سياسي گرفت. با اين حال ظاهرا براي اجراي اصلاحات گام به گام و آرام، برنامه ريزي لازم صورت گرفته بود. حکم اخير محمد مرسي در چارچوب چنين رويه اي قابل تفسير است. مقابله با ساختارهاي رژيم سابق نياز به زمان و اولويت بندي مناسب داشت. نهاد رياست جمهوري مصر در زماني تصميم به صدور چنين حکمي گرفت که محمد مرسي به واسطه تلاش براي ايجاد آتش بس در غزه از يک حمايت خوب مردمي در داخل و خارج اين کشور برخوردار بود و از سوي ديگر حوادث چند ماه گذشته در ارتش مصر از جمله مرگ عمر سليمان رئيس دستگاه امنيت، برکناري محمد حسين الطنطاوي وزير دفاع، برکناري سامي عنان رئيس ستاد ارتش و ملغي کردن حکم شوراي نظامي حاکم بر مصر که مشروعيت دستورات رئيس جمهوري را منوط به تاييد اين شورا مي کرد، توانسته بود سايه تهديد نظامي را از سر دولت کم کند.
نگاهي به بخشنامه ? ماده اي محمد مرسي نشان مي دهد برخلاف آن چه رقباي سياسي وي مدعي مي شوند اتخاذ چنين تصميمي بيش از آن که به معني بازگشت به دوران مبارک باشد تکميل فرآيند انقلاب است. در ماده اول بخشنامه، رئيس جمهور اين کشور خواستار اعاده تحقيق و محاکمه «عاملان مرگ و آسيب رساندن به تظاهرکنندگان در زمان انقلاب مصر و تمام جرايم صورت گرفته عليه انقلاب» شده است. بر پايه ماده دوم بخشنامه، «تمام دستوراتي که رئيس جمهور از زمان به قدرت رسيدن تا زمان پايان اعتبار قانون اساسي فعلي و انتخاب پارلمان جديد» صادر مي کند نهايي، لازم الاجرا و غير قابل نقض از سوي هر نهادي خواهد بود.
در اين ماده يادآوري شده است که نمي توان در برابر دستورات رئيس جمهور فعلي مانع تراشي کرد و همچنين تمام دادخواست هايي که براي الغاي دستورهاي رئيس جمهور صادر شده باطل است. ماده سوم بخشنامه درباره سمت دادستان کل کشور است. برپايه اين ماده، دادستان هر ? سال يک بار توسط رئيس جمهور از ميان اعضاي دستگاه قضايي انتخاب مي شود. طبق اين ماده داشتن حداقل 40 سال شرط کلي براي مقام دادستاني است. همچنين تصريح شده که اين ماده فورا درباره دادستان کنوني نيز لازم الاجراست.
3 ماده اوليه بخش نامه مذکور نشان مي دهد اهمال دستگاه قضايي مصر در برخورد با عوامل کشتار مردم در جريان انقلاب و مفسدان اقتصادي اين کشور باعث شده رئيس جمهور که براي برخورد با عناصر رژيم سابق تعهدي شرعي و اخلاقي نسبت به مردم احساس مي کند ؛ به عنوان تنها منتخب مردم در نظام سياسي پس از مبارک وزن سياسي خود را در مقابل «فلول» يا همان بازماندگان ديکتاتوري تقويت کند.
ماده چهارم بخشنامه محمد مرسي به هيئت تدوين قانون اساسي مربوط است که در آن مهلت تدوين قانون اساسي با ? ماه تمديد از ? به ? ماه از زمان تاسيس هيئت رسيده است. در ماده پنجم بخشنامه آمده است: «هيچ مقام قضايي اجازه منحل کردن پارلمان يا هيئت تدوين قانون اساسي را ندارد.»
2 ماده اي که نشان دهنده تلاش دولتي عمل گرا براي تدوين سريع تر يک قانون اساسي جديد و در خور ملت انقلابي مصر است. پيش از اين دادگاه قانون اساسي مصر که قضات آن منتخب مبارک هستند با انحلال پارلمان منتخب مردم سعي کرده بود تا تدوين قوانين جديد را کنترل کند ، همان طور که پيشتر شوراي نظامي نيز با ارائه پيش نويسي براي قانون اساسي تلاش داشت تا جايگاهي فراقانوني براي خود تعريف کند. جريان هاي سياسي مخالف دولت هم که شامل ليبرال ها و چپ گرايان هستند به دليل ناکامي در انتخابات پارلماني و رياست جمهوري اين کشور و اقبال مردم به گروه هاي اسلامي در تلاش اند تا در ائتلافي با بازماندگان رژيم سابق بار ديگر مسير تدوين قانون اساسي را با مشکل مواجه کنند يا در يک عده کشي خياباني قدرت چانه زني خود با دولت در مسائل سياسي را بالا ببرند. با اين حال عمل گرايي، مشخصه بارز دولت جديد مصر است و بايد ديد که محمد مرسي و حلقه مشاورانش تا چه ميزان براي انجام اصلاحات سياسي در مصر حاضر به هزينه کردن هستند.
حشمت الله فلاحت پيشه، کارشناس مسائل بين المللي،براي روزنامه تهران امروز مقاله اي با اين عنوان نوشت:پيامدهاي دعوت موشكي از ناتودعوت تركيه از ناتو براي استقرار سيستم موشكي در مرز با سوريه به گمانهزنيها درباره دلايل واقعي چنين دعوتي منجر شده است. در نخستين نگاه اينگونه به نظر ميآيد كه اين دعوت براي بزرگنمايي و انحراف از واقعيات تحولات خاورميانه صورت گرفته است. تحولات سوريه و حتي کليه تحولات خاورميانه براي اروپا تهديد به حساب نميآيند و اروپا را وارد معادلات نظامي و امنيتي نميکند. بنابراين ميتوان اينگونه نتيجه گرفت كه اين يک بحث انحرافي است.
مشخصا نه سوريه و نه هيچ کشوري در خاورميانه تهديدي عليه اروپا نميباشند. در خاورميانه دو تهديد وجود دارد، تهديد منطقهاي، که همان رژيم صهيو نيستي است که ملموسترين تهديد محسوب ميشود و تهديد فرامنطقهاي که از طرف آمريکاست. کشوري که بيشترين لشكرکشي ها و جنگها را در اين منطقه ترتيب داده است و بيشترين قربانيانش هم مسلمانان بوده اند. لذا سوريه براي ترکيه تهديدي محسوب نميشود.
بسياري اميدوار بودند با شکل گيري دولت اسلام گرا در ترکيه تحولي در سياست هاي اين کشور بهوجود آيد. اين درحالي است که ترکيه در باب سوريه يک نقش نيابتي از جانب آمريکا و رژيم صهيونيستي بازي مي کند. البته اين نوع جهتگيري ترکيه با مخالفت هاي داخلي مواجه شده است. بايد اذعان کرد که سوريه در خط مقدم جنگ با اسرائيل است و تهديد دراين کشور داراي دو بعد است، يکي بعد راهبردي و ديگري سياسي. بعد سياسي که در برگيرنده خواست مردم سوريه براي مشارکت در امور سياسيشان است که جمهوري اسلامي ايران هم آن را محترم شمرده است و بعد راهبردي، به مسائل و سياستهاي خاورميانهاي سوريه مربوط ميشود.
سوريه کشوري است لجستيک که در حوزه سياست خارجي از مقاومت و لبنان حمايت مي کند و در خط مقدم مبارزه عليه رژيم صهيونيستي قرار گرفته است. در اين شرايط شکل دادن به يک تهديد فرضي و تبديل کردن سوريه به تهديدي براي ترکيه و غرب يک موضع انحرافي است که بايد نسبت به آن برائت جدي صورت گيرد و طرح اصلي ميبايستي جهتگيري کشورهاي اسلامي و سوريه عليه رژيم صهيونيستي باشد. بنابر اين هر آنچه غير از اين امر، موضوعي انحرافي است که از جانب ناتو و ترکيه مطرح ميشود. جمهوري اسلامي ايران به عنوان يک قدرت منطقهاي و روسيه به عنوان کشوري که سابقه جنگ سرد را داشته است به اين طرح اعتراض کرده اند.
بر اين اساس است که پيش بيني ميشود از سال2004 دوران تازهاي از جنگ سرد در حال شکل گيري است. پاتريوت، سيستم موشکياي است که بيانگر تهديد است و تهديد اين منطقه به معناي نوعي نا آرامي در بلند مدت است و اين دو کشور نسبت به استقرار اين سامانه موشکي نگران هستند. برخي از تحليلگران غرب معتقدند، خاورميانه بدون بحران متصور نيست.
«پديدارشناسي لحظه عبور از مرز مرگ»عنوان امروز مقاله روزنامه رسالت به قلم دكتر حامد حاجي حيدري:لحظه عبور "زهير بن قين" از مرز مرگ، مبهوت کننده است. پديده عظيم و تکرار نشدني حسين بن علي عليهالسلام، در منزلگاه ذيحسم، ميان ياران خود، برخاست و پس از ستايش و سپاس خداوند و توضيحي درباره موقعيت فرمود: "مگر نميبينيد به حق عمل نميشود و از باطل اجتناب نميگردد؟ در چنين وضعي است که انسان با ايمان، در حالي که خود را بر حق مييابد، ميل به ديدار خداوند دارد. بيگمان، مرگ را جز سعادت، و زندگي با ستمکاران را جز ملالت و تيرهروزي نميبينم".
مطلب اول لحظه عبور "زهير بن قين" از مرز مرگ، مبهوت کننده است.پديده عظيم و تکرار نشدني حسين بن علي عليهالسلام، در منزلگاه ذيحسم، ميان ياران خود، برخاست و پس از ستايش و سپاس خداوند و توضيحي درباره موقعيت فرمود:
"مگر نميبينيد به حق عمل نميشود و از باطل اجتناب نميگردد؟ در چنين وضعي است که انسان با ايمان، در حالي که خود را بر حق مييابد، ميل به ديدار خداوند دارد. بيگمان، مرگ را جز سعادت، و زندگي با ستمکاران را جز ملالت و تيرهروزي نميبينم".
"زهير بن قين"، برخاست و به ياران خويش گفت: شما پاسخ امام ميگوييد يا من بگويم؟ آنان گفتند: تو بگو.
زهير، پس از حمد و ثناي خداوند، رو به امام کرد و گفت: "ما فرمايش شما را شنيديم؛ سوگند به خدا، اگر دنيا، جاودان بود، ما براي ياري تو و شهادت در اين راه از اين دنياي جاوداني چشم ميپوشيديم".
مهم: "سوگند به خدا، اگر دنيا، جاودان بود، ما براي ياري تو و شهادت در اين راه از اين دنياي جاوداني چشم ميپوشيديم".
تکرار: اگر دنيا، جاودان بود، اگر دنيا، جاودان بود، اگر دنيا، جاودان بود، اگر دنيا، جاودان بود، "سوگند به خدا، اگر دنيا، جاودان بود، ما براي ياري تو و شهادت در اين راه از اين دنياي جاوداني چشم ميپوشيديم".
مطلب دومراستي، اي "روح"!
اي "روح"! چه شگفتانگيز است، عظمت تو؟ و چه شگفتانگيزتر است، غفلت اين مردم از اسرار و عظمتهاي تو اي "روح"؟
اين، يکي از شکوفاييهاي توست که وقتي حقيقت را در مييابي، در راه وصول به آن، نه تنها از جان که مطلوب مطلق در متن طبيعت است، ميگذري، بلکه از يک حيات جاودان در اين دنيا اگر چه به مرادش سير کند و بر مرکب مطلوبش سوار گردد، دست ميشويي و آن را به پشيزي نميخري.
حافظ: جان بيجمال جانان، ميل جهان ندارد
هر کس که اين ندارد، حقا که آن ندارد
به خود بياييد و راز با عظمت "روح" را دريابيد، خواهيد ديد: لحظههايي از شکوفايي "روح"، سر به ابديت ميکشد و احاطه برجاودانگي مييابد.
اين لحظه، حاوي آغاز بارور شدن همه احساسات و تفکرات و خواستهها با پرچمداري "تصميم" براي وصول به غايت عالم است، اگر چه اين وصول، حيات آدمي را به مرز زندگي و مرگ بکشاند، و با کمال هشياري و آزادي او را وادار به عبور از زندگي نمايد.
آدمي در حالات معمولي زندگي، حيات مطلوب خود را هدف اصلي قرار داده، حرکت و تلاش فکري و جسمي را براي ادامه آن حيات مطلوب به راه مياندازد و چنين تلقي ميکند که هدفي را که به دست خواهد آورد، جزئي از حيات مطلوب او خواهد گشت.
مثلاً براي به دست آوردن آزادي ميکوشد و تقلا ميکند، اگر اين آزادي را به دست آورد، آن را به حيات مطلوب خود ضميمه ميکند. در صورتي که در لحظه "شهادت"، خود حيات که در طول عمر "شهيد"، مطلوب براي هدفي بود، اکنون، به عنوان يک وسيله ميجوشد و ميخروشد.
مطلب سومهر اندازه که آگاهي "شهيد"، به پديده "روح" و آزادي وي در ادامه حيات و پايان دادن آن، عاليتر بوده باشد، ارزش "شهادت"، مسلماً عاليتر خواهد بود.با ملاحظه اين مباحث، ميتوانيم به اين نتيجه برسيم که "اقدام به کشته شدن"، بسته به آگاهي و التفات به ارزش حيات و آزادي، ميتواند انواعي متعدد داشته باشد:
1. با جهل به ارزش و عظمت حيات، به جهت احساس شکست و ناتواني از ادامه آن، راهي کارزار ميگردد. ترديدي نيست که چنين شخصي از شهادت به معناي عالي آن، که حيات را وسيله تحقق هدف عاليتر تلقي ميکند، محروم است. در يک مثل عاميانه ميگويند: "روغن ريخته نذر امامزاده شده است".
2. ارزش و عظمت حيات را ميداند، ولي، به جهت دفاع از شخصيت که مبادا در جامعه به بزدلي و زبوني مشهور شود، گام به مرز زندگي و مرگ ميگذارد. بايد گفت: اگر چه اين گونه اقدام در برابر نوع اول، قابل توجه و داراي ارزشي است، ولي، نميتوان اين اقدام را نايل شدن به شهادت ناميد؛ زيرا، معمولاً، اين دفاع از شخصيت، حاکي از خودخواهي بسيار شديد است که از دست دادن اصل حيات را به داشتن يک شخصيت جريحهدار يا شکستخورده ترجيح ميدهد، مگر اينكه انگيزه اين دفاع، احساس وابستگي شخصيت به آهنگ اعلاي هستي وابسته به خالق اين آهنگ بوده باشد. در حقيقت، ذلت و اهانت بر شخصيت خود را ضد مشيت خداوندي بداند.
3. قرار گرفتن، تحت تأثير "الگو"، به طوري که آزادي خود را به "الگو" و "ولايت" بسپارد. قرار گرفتن تحت تأثير شخصيتها، گاهي همراه با آگاهي به عظمت و صدق و خلوص "ولايت" است. به اين معنا که يقين دارد که شخصيت "ولايت"، با همه آگاهيها از ارزش و عظمت حيات، او را به مرز زندگي و مرگ کشانده است، و "ولي"، صلاحيت کامل بر تشخيص شرايط وسيله بودن حيات آدمي در اين موقعيت را دارد. از اين قرار، "ولايت" شرط ضروري کمال "شهادت" است.
هادي وکيلي «اکسير راههاي ميانبر !»را در مقاله برای روزنامه ابتکار اين طور تشريح کرد:اين روزها با هر کس برخورد ميکني يک جور مينالد، حقوق بگيران از عدم تناسب حقوقشان با تورم موجود مينالند، برخي از آنان شاکي قطع اضافه کار خود هستند ناله مردم کوچه و بازارهم که به جايي نميرسد.
اما شکايت کار آفرينان و کارفرمايان و پيمانکاران سوز بيشتري دارد يکي از جوابهاي سر بالاي بخش مربوطه ميگويد ديگري از بلا تکليفي در تخصيص منابع روايت ميکند آن يکي هم شاکي طلب هايش است که مدتهاست به بهانه نبود منابع پرداخت نشده و اين باعث عصبانيت طلبکارانش گرديده است ولي در اين بين و با کمال تعجب به کساني هم برمي خوري که نه انگار در شرايط بد اقتصادي قرار گرفته اند گويا که مشکلات با آنان هيچ نسبتي ندارد امورشان بر وفق مراد و بازار کارشان همواره سکه است نه از کسي شاکي هستند و نه نالان شرايط ميباشند اين رضايت و نعمت نه از سر ظرفيت و خلاقيت اخلاقي که در نتيجه بهره مندي از اکسير ميانبر و راهگشا ميباشد.
با يکي از آنان صحبت ميکردم و از اينکه در اين شرايط که همه به شکلي به مشکل برخورده اند او در چه وضعيتي است در اوج ناباوري سر بالا گرفت و بادي به سينه انداخت و گفت که هيچ مشکلي ندارد بنده هم متواضعانه خدا را بر اين ظرفيت و رضايتمندي شکر کردم ولي ادامه صحبتش همچون آب سردي، آتش باور لحظه ايم راخاموش کرد.
او گفت وقتي وظيفه زير ميزي را خوب انجام بدهي کارت هيچ کجا و در هيچ شرايطي به مشکل و بن بست بر نميخورد آنگاه با افتخار شروع به فهرست کردن سازمان و اشخاص داراي مناصب مختلف نمود که هر کدام چگونه و به چه ميزان ظرف سه ماه از زير ميزيهاي اين آقا برخوردار شده اند.
کار اين شخص از جمله مشاغلي است که هم نياز به تخصيص ارز جهت واردات مواد اوليه داردو هم نياز به توافق دستگاهها با قيمتهاي دلبخواهش جهت فروش محصولاتش را دارد او نه فقط در گرقتن ارز با مشکل روبرو نبوده که در فسخ قراردادهاي دولتي که قبل از تحريم منعقد گرديده و اکنون انجامشان غير اقتصادي ميباشد هم با مشکل روبرو نشده است.
حال که اين صحبتها را اينگونه بي پروا ميشنوم شوک زده به عقب مينگرم که وقتي قبح يک عمل از دست رود چطور اهلش به عنوان رمز موفقيت از آن ياد ميکنند.پيش از اين شنيده بوديم که زير ميزي پزشکان در حال ايپدمي است ولي با خود ميانديشيديم که اين به دليل نامتناسب بودن دستمزدها و تعرفه هاست و شايد با افزايش تعرفهها حل خواهد شد و حال که به دو روبرخود نيک مينگريم ميبينيم که متاسفانه پديده زير ميزي به عادت مالوف و هنجار رايج تبديل شده است پرداخت کننده و گيرنده نه فقط رنگشان زرد نميشود بلکه هر دو با افتخار به نيکي ازآن ياد ميکنند.
پيش از اين عيان بودن اين مسئله محدود به رفتار چند کارمند دون پايه و جزء بود که پس از انجام وظيفه اداري خود از ارباب رجوع مطالبه شيريني و پول چاي ميکردند ولي حالا صحبت از پرداخت پولهاي ميلياردي براي گرفتن امتيازهاي چند ده ميلياردي ميباشد.
فراگيري رشوه و زير ميزي به گونه اي است که هيچ کس در مراجعه به نظام ديوانسالار اداري معاف و مصون از آن نخواهد بود طبيعي است در شرايطي که بحران اقتصادي عرصه را بر مردم تنگ کرده و محدوديتهاي زيادي را بر بدنه اجرايي کشور تحميل نموده است پديده زير ميزي نيز رواج بيشتري يافته است و عريان تر از هميشه خود نمايي ميکند گفته ميشود که بانکها در دادن تسهيلات با مشکل نقدينگي روبرو هستند در همين زمان کساني پيدا ميشوند که با تعيين درصدي به عنوان زير ميزي مدعي حل مشکل متقاضيان تا هر سقفي که بخواهند ميشوند.
خلاصه در حالي که حرف رايج رو ميزي در برخورد با ارباب رجوع ”نداريم”، ”نمي شود”، ”ممکن نيست”، ” محدوديت منابع”، ” بخشنامه عدم پرداخت”، "تغيير در الويت پرداختها”، ”خالي بودن انبارها”، " مانع بودن تحريمها” و.... به عنوان پاسخ منفي و دليل لازم جهت توجيه عدم تمکين سازمان به تعهدات را نشان ميدهد ولي همه اين توجيهات با انجام وظيفه زير ميزي مثبت ميشود و نا ممکنها ممکن ميگردد نداريم بي معني ميشود وهر مشکلي در کوتاه ترين زمان لازم حل ميشود.
دنياي اقتصاد مقاله اي به قلم دكترپويا جبل عاملي با اين مضمون منتشر کرد:سراب رشد اقتصادي با خلق پولاين ستون پيش از اين نيز بر اين امر پافشاري کرده است که از منظر تئوري فرق است ميان سرمايه و پول.يکي جزئي از عوامل توليد است و ديگري وسيله مبادله. يکي از دل بازار و خلاقيت خلق ميشود و ديگري بيش از همه به دست بانک مرکزي. با اين وجود عدمتمايز ميان پول و سرمايه مالي موجب ميشود که برخي تصور کنند ميتوان پول را تبديل به سرمايه فيزيکي و انساني کرد.
حال فراتر از اين ديد تئوريک، تحقيق معاون سابق اقتصادي بانک مرکزي نشان ميدهد که در بلندمدت سياستهاي انبساطي پولي در ايران تاثير معناداري بر توليد و رشد اقتصادي ندارد و تنها بر تورم ميافزايد. اين همان اثبات تئوري در صحنه عمل است. جالب آنجا است که مقاله مورد ذکر ميگويد که اتفاقا سياستهاي انقباضي پولي ميتواند موجب رشد اقتصاد ايران شود، آن هم از کانال تورم زدايي در اقتصاد؛ بنابراين توصيه سياستي براي رشد اقتصادي و کاهش بيکاري بر مبناي اين پژوهش ميتواند اين باشد که نبايد براي ايجاد رونق به دنبال تزريق پول و ايجاد اعتبارات بود. چنانكه اين پژوهش نشان ميدهد، سرمايه خود بخش خصوصي کارآيي بالاتري نسبت به اعتبارات بانکي دارد. شايد اين پرسش به ذهن خطور کند پس چرا مثلا در رکود اخير اقتصاد جهاني بستههاي پولي انبساطي به خصوص برنامههاي تسهيل مقداري از سوي بانکهاي مرکزي به اجرا گذارده شد؟
پاسخ اين است که مجريان اين سياستهاي پولي انبساطي بيش از همه به دنبال يک نقش کوتاه مدت براي پول بودهاند که اي بسا با يک شوک پولي اقتصاد به حرکت درآيد؛ ضمن آنکه قصد آن بوده که اين سياستها از طريق افزايش تقاضاي کل ايجادکننده رشد و رونق اقتصادي باشد. در حالي که در ايران، سياستهاي پولي انبساطي بيشتر از طريق دادن اعتبارات بر آن است که به طور مستقيم توليد و عرضه کل اقتصاد را تحتتاثير قرار دهد. در حقيقت خلط ميان پول و سرمايه بيش از همه در سياستهاي پولي ما ديده ميشود تا موارد مشابه بينالمللي آن. از سوي ديگر نبايد از ياد برد که جنس رکودهايي که در اقتصادهاي توسعه يافته ايجاد ميشود با کشورهاي در حال توسعه متفاوت است.
رکود در کشورهاي پيشرفته نه به دليل تنگناهاي توليد و عدمکشش عرضه کل، بلکه به دليل عواملي در بخش تقاضا ايجاد ميشود و از همين رو ميتوان با شوکهاي پولي بر تقاضا افزود و از دام رکود فرار کرد؛ هر چند روند آتي بهبود اقتصاد، بيش از همه متکي به عوامل بازاري است؛ اما در اقتصادهاي در حال توسعه، رکود بيش از همه به دليل تنگناهاي توليد و مشکلات ساختاري بخش عرضه ايجاد ميشود و از همين رو نميتوان با رويکردها و سياستهاي پولي بر آن فائق شد.
شايد تنها عامل اثرگذار بر رشد اقتصادي هماني باشد که در پژوهش انجام شده آمده است و آن هم سياست انقباضي پولي است که بتواند يکي از مشکلات ساختاري اقتصاد ايران-تورم دورقمي- را درمان کند. به اين شکل، رکود در اقتصاد ايران وابسته به بخش عرضه است تا تقاضا.
از اين رو سياست پولي انبساطي قادر نيست رکود را تخفيف و رشد و توليد را افزون کند. از اين رو است که تنها کاري که در حوزه مسووليت مقامات پولي ميگنجد آن است که سياستهايي را اتخاذ کنند که در جهت لگام زدن بر تورم باشد و اين امر تنها با اتخاذ سياست پولي انقباضي صورتپذير است و اين مقامات نبايد از اثر منفي اين انقباض پولي بر رشد اقتصادي بيم داشته باشند که اي بسا با کاهش تورم اتفاقا بتوانند اثري مثبت بر رشد اقتصادي گذارند. با تمام اينها به نظر نميرسد که با وجود وابستگي شديد سياستهاي پولي به بودجه دولت، آن هم در زمان کنوني، شاهد سياستهاي انقباض پولي مورد نياز اقتصاد ايران باشيم.