بوي اسپند و صداي بلندگويشان که از آن مداحي پخش مي شود، حال و هوايي خاص به محله داده است. نزدشان مي روم و از کارشان مي پرسم. مي گويند دانش آموزيم و چند سالي مي شود که در اين ايام اينجا چادر مي زنيم و چاي مي دهيم.

مجله شبانه باشگاه خبرنگاران:

پاتوق اين شب هايش شده است مسجد محله، زنجير عزاداري اش را از صندوقچه درآورده و دوباره پيراهن سياهش را پوشيده است، حتي زنگ تلفن همراه اش را هم تغيير داده. زيارت عاشورا مي خواند، در مصيبت سيد و سالار شهدا اشک مي ريزد، پاي منبر سخنراني مي نشيند،شده است يک پاي اصلي هيئت.

خلاصه اين روزها حسابي محرمي شده است.با آمدن محرم چهره شهر نيز دوباره دگرگون مي شود، در و ديوارها با پارچه هاي سياه عزا مزين مي شوند و همه چيز رنگ عزا و بوي ماتم مي گيرد. «باز اين چه شورش است که در خلق عالم است»

ذکر «ياحسين» بر لب زن و مرد، پير و جوان نقش مي بندد و صداي طبل هيئت هاي عزاداري از کوچه و خيابان به گوش مي رسد. «واي حسين کشته شد»خلاصه اين که از روزها قبل جنب و جوش خاصي در ميان مردم و عاشقان حسين براي برپايي خيمه هاي عزاي سالار شهيدان امام حسين(ع) ديده مي شود.

هر کس بنا به وسع خود مي کوشد تا در عزاداري مولايش مشارکت کند. پرچم هاي عزاداري روضه خواني در هر محله و کوي و برزني مردم را براي عزاداري و روضه خواني بر مصائب امام حسين و خاندان پاکش دعوت مي کند. بسياري از حالا مقدمات نذري در روز تاسوعا و عاشورا را فراهم مي کنند عده اي هم دست به کار شده اند و مساجد و تکايا را براي برگزاري مراسم عزاداري سالار شهيدان آماده مي کنند.

اين روز ها کارهاي صلواتي رونق مي گيرد، حتي برخي از تاکسي هاي شهر نيز صلواتي کار مي کنند، خيمه ها و ايستگاه هاي صلواتي در کنار خيابان هاي شهر علم مي شوند و به ياد علمدار حسين(ع) از عزاداران حسيني با شربت و چاي پذيرايي مي شود. «سقاي حسين سيد و سالار نيامد، علمدار نيامد، علمدار نيامد»

سعادت خدمت به عزاداران حسيني

با سيني چاي به ميان ماشين ها مي آيد و با خوش رويي چاي را به آن ها تعارف مي کند و کلام او براي دعوت مردم ياحسين است. سيني که خالي مي شود برمي گردد تا با چاي داغ برگردد. مي پرسم: دانش آموزي؟ مي گويد: بله آقا چاي بردار مي گويم: پس مدرسه؟! مي گويد: مي روم تا ظهر هنوز مانده. بعد ادامه مي دهد همين که براي ساعتي در کنار دوستان و همکلاسي هايم پذيراي عزاداران حسيني باشم برايم افتخار است.

چند سال است به اتفاق هم محلي هايم در دهه اول محرم ايستگاه صلواتي برگزار مي کنيم ۹ روز چاي، خرما، شير و روز عاشورا هم ناهار مي دهيم. مي پرسم: چه خواسته اي در اين روزها از خدا داري؟ مي گويد: از خدا مي خواهم که تا زنده ام سعادت خدمت و پذيرايي از عزاداران حسيني را به من عطا کند چرا که سعادتي بالاتر از اين نيست که به عزاداران بهترين بنده خدا خدمت کنم. بعد مي گويد: بروم تا چاي ها سرد نشده است!!در ايستگاه صلواتي ديگري روضه حضرت ابوالفضل(ع) پخش مي شود و عده اي از زنان و مردان جلوي اين ايستگاه ايستاده اند و عزاداري مي کنند.

روضه که تمام مي شود چند جوان کتري هاي چاي را برمي دارند و در حال پر کردن ليوان هاي يکبار مصرف هستند. چند نفر هم سيني هاي خرما را به ميان مردم مي برند. نگاه مي کنم چند کودک هم ليوان هاي يک بار مصرف را از هم جدا مي کنند و در سيني مي چينند. مسعود کودک ۱۰ ساله اي است که همپاي پدر، عمو و برادر خود در اين ايستگاه فعاليت مي کند. پدر مسعود مي گويد: امروز آن قدر اصرار کرد تا از مدرسه اش اجازه گرفتم که به مدرسه نرود و با من به ايستگاه بيايد.

 هر سال اين ايستگاه عزاداري حسين (ع)را برگزار مي کنيم و با کمک بزرگان محله هر چه در وسع و توانمان باشد براي عزاداران حسيني مهيا مي کنيم و هدفمان اين است که مردم روزشان را با ذکر مصيبت امام حسين(ع) و اهل بيت باوفايش آغاز کنند. او مي گويد: ما همه وظيفه داريم در راستاي نشر و حفظ تاسوعا و عاشورا و ارزش هايي که امام حسين(ع) و يارانش در راه آن جان پاکشان را نثار کردند تلاش کنيم و ما سهم کوچکي در اين زمينه داريم.



آنجا که عشق مانع پرواز آدمي است... عاقل تر آن کسي است که ديوانه مي شود

اين يک بيت را با آب و تاب مي خواند و با افتخار از عشقش به امام حسين (ع) وخاندان عصمت و طهارت مي گويد. از اينکه به عشق اهل بيت دهه اول محرم کار و بارش را نيمه تعطيل مي کند تا به دست عزاداران حسيني و تمام کساني که به عشق او پا به خيابان مي گذارند چاي وشير داغ بدهد.حاج احمد و ايستگاه صلواتي اش را سال هاست که مي شناسم.

قديم تر ها وقتي محرم وسط تابستان بود شربت خنک به دست عزاداران مي داد و حالا هم چند سالي مي شودکه کارش شده داغ کردن شير و درست کردن چاي براي عزاداران امام حسين (ع).خيلي ها مي گويند او اولين ايستگاه صلواتي را در اين منطقه بر پا کرده است.کتري بزرگي را پر از چاي کرده و بي وقفه ليوان هاي يکبار مصرف را پر مي کند،در همين هنگام مي پرسم چه شدکه تصميم گرفتيد ايستگاه صلواتي بزنيد و برخلاف بقيه افراد که در اين ايام غذاي نذري مي دهند چاي و شربت به دست مردم بدهيد؟

يک نذر براي راه اندازي ايستگاه صلواتي

کتري را به پسرش مي سپارد و مي گويد:ده- دوازده سال پيش بودکه تمامي دکترها جوابم کردند و با وخيم شدن بيماري ام ديگر اميدي به زنده بودنم نداشتم.آن سال محرم با وجود حال ناخوشم نذر کردم تا به عزاداران امام حسين (ع)شربت بدهم.البته آن سال در حياط خانه مقداري شربت درست مي کرديم و به دست عزاداران مي داديم. از همان سال بيماري ام رو به بهبودي رفت و در کنارش تمام زندگي ام هم وقف آقا و کربلايش شد.

الان سال هاست که با شروع ماه محرم روبروي مغازه ام داربست مي زنم و بساط ايستگاه صلواتي راه مي اندازم.از چاي داغ گرفته تا شير و شيرکاکائوي داغ.البته اگر عمري باقي باشد و توفيق ديدن محرم در تابستان را داشته باشم شربت به دست مردم مي دهم.حاج احمد مي گويد چاي و شربت دادن به عزادار آقا را باهيچ چيز ديگري عوض نمي‌کنم.

اين روزها در تمام خيابان هاي شهر و در تمام کشور تا چشم کار مي کند، ايستگاه هاي صلواتي را مي بيني که به عشق امام حسين(ع) و ياران باوفايش راه اندازي شده است و جواني را مي بيني که با شور و حال خاصي کار مي کند، يکي شير داغ با کيک مي دهد و ديگري چاي ساده با قند اما همه يک وجه مشترک دارند و آن هم صداي مداحي ذاکران امام حسين(ع) و دود اسپندي است که مشام هر رهگذري را پر مي کند.

چند قدم بالاتر ولي آن سوي خيابان بازهم يکي از همين ايستگاه هاي صلواتي، چاي داغ به مردم مي دهد.مرد جواني که اين ايستگاه صلواتي رابه راه انداخته مي گويد:شايد مثل بقيه توان مالي پختن غذاي نذري را نداشته باشم، ولي اين کمترين کاري است که مي توانم در اين ايام انجام دهم.البته اين کار فقط به ماه محرم ختم نمي شود ده شب دوم ماه مبارک رمضان هم در همين محل به روزه داران افطاري مي دهيم.يک افطاري ساده؛يعني يک ليوان چاي وچند عدد خرما با يک لقمه نان و پنير.

همت چند دانش آموز براي خدمت به عزاداران حسيني

در يکي از خيابان ها ابتداي خيابان مجاهدين اسلام حوالي ميدان بهارستان تهران هم چند نفر جوان و نوجوان هر شب حوالي ساعت 8کارشان اين است که چاي تازه دم به دست مردم و رهگذران بدهند.هر شب هفت هشت نفري از جوان هاي محل در چادري که در يکي از کوچه هاي اين خيابان برپا کرده اند جمع مي شوند وبا حداقل امکاناتي که دارند به عزاداران امام حسين(ع)خدمت مي کنند.

بوي اسپند و صداي بلندگويشان که از آن مداحي پخش مي شود، حال و هوايي خاص به محله داده است. نزدشان مي روم و از کارشان مي پرسم. مي گويند دانش آموزيم و چند سالي مي شود که در اين ايام اينجا چادر مي زنيم و چاي مي دهيم.حميد مي گويد:انشاءا... چند سال بعد که همه بچه ها دستشان به دهنشان برسد به جاي اين چادر کوچک يک هيئت بزرگ برپا مي کنيم.

عشق حسين پولدار و فقير نمي شناسد

البته عشق به آقا کم و زياد وفقير و پولدار نمي شناسد.الان با اين شرايط اقتصادي و وضعيت مالي چاي به عزاداران و مردم مي دهيم واگر خدا بخواهد و وضعمان بهتر شود در همين محله يک هيئت بزرگ راه مي اندازيم. ما عاشق امام حسين(ع) هستيم و قصدمان خدمت به راه او و زنده نگه داشتن هدف اوست حالا به هر روشي که بشود.

* علیرضا کافی
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.