باشگاه خبرنگاران:
عین کربلاست، حدیث تو برای ما، اگر چه قسمت ما کربلا نشد ، ولی گذراند روی حصیر نوشته ات را ، تا بدانند نگاه حجله نشین قمر تو بودی ، ولی حیف ، به جرم گفتن اهلا من العسل، خانه خانه ات کردند شبیه موم عسل ....
قاسسم را روی زین بگذار عباسم، قمر را به روی دست گیر عباسم، نو عروست نشد موی تو را شانه کند، عاقبت گیسویت افتاد به دست دگری ، بندبند تو که پاشید خودم فهمیدم ، از روی قامت تو رد شد هر رهگذری ، جابه جا می شود این دنده تکانت بدهم، وای عجیب درد سری وای عجیب دردسری گفتم عزیز مجتبی در خون تپيده، گفت: شیرین است چون جام عسل را سر كشيده...
می ورزد از هر سو نسيم سحری بر سر سفره ما ،می آورد یاد مناجات حسن را به پیش ما، در آغوش عمو چون گل زحمی پرورش یافت، دیدم در آخر که چه مبارک پسری و چه مبارک پدری، به اندازه ی او نبود همه گشتند درون خیمه را ، نه کلاهی و نه زرهی و نه سپری، از آن جا که همه بر مردیش ایمان داشتند، فرساتند به سوی قوم او را یک نفری.../ف
يادداشت از محسني