مجله شبانه باشگاه خبرنگاران
ستون يادداشت روز روزنامه جام جم به مقاله محمود فلاح تهيهكننده مجموعه تلويزيونی مختارنامه اختصاص يافت:
جانب انصاف را نگه داريم
(يا ايها الذين آمنوا اجتنبو اكثير من الظن ان بعض الظن اثم)اي كساني كه ايمان آورديد، از ظن و گمان بپرهيزيد، همانا برخي از گمانها گناهند.
هجمه ماههاي گذشته عليه فيلم سينمايي «خرمشهر» يا همان «يك خانواده محترم» يك طرف و هجمه روزهاي گذشته آن هم در آغاز دهه نخست ماه محرم طرف ديگر. بلا روزگاري است در دههاي كه سوز و گداز جان آدمهاي عاشق به عرش ميرسد از سوگ سرور آزادگان جهان. هيهات از بركات اين ماه و روزهاي عزيز؛ آيا همين مزهمزهكردن نام سيدالشهدا كفايت ميكند؟ رسم شيدايي آن يگانه آزادگي كه با ني سر به سر شد تا دست از آزادگي نشويد چه ميشود و در كه اثر ميكند؟
قصد اين پياده كمترين نه قضاوت است و نه نصيحت ، چرا كه من نيز چون خيل عظيمي از مستمعين، از لا به لاي كاغذها و رسانهها كم و بيش مطالبي شنيدهام و ديدهام و به نظر صلاحيت قضاوت نداشته و ندارم، فقط درباره بخشي از مطالب كه سر پيكان انتقاد و بعضا افترا را به سمت موسسه سيما فيلم و شخص حسن اسلامي مهر گرفتهاند، توان اظهار نظر دارم.
به اعتقاد بنده، موسسهاي كه طي هشت سال گذشته نزديك به 400 اثر سينمايي و تلويزيوني توليد كرده، كارنامه قابل قبولي از نظر كيفي از خود به جاي گذاشته است؛ حال اگر نگاهي كارشناسانهتر به اين كارنامه بيندازيم، درخواهيم يافت چه در عرصه سينما و چه در عرصه توليد آثار تلويزيوني حق بزرگي بر گردن سينما و تلويزيون ايران دارد. توليد آثاري چون اتوبوس شب، كودك و فرشته، نفوذي، آسمان محبوب، شكارچي شنبه، خاك و آتش و روزهاي زندگي كه همگي در جشنواره فيلم فجر و ساير جشنوارههاي داخلي و خارجي موفقيتهاي كمنظيري رقم زده است.
توليد آثار فاخر تلويزيوني چون يك مشت پر عقاب، شهريار، كارآگاه علوي 2، نردبان آسمان و مجموعه عظيم مختارنامه از مديريتي كارآمد و توانا خبر ميدهد كه حتي اگر بپذيريم قصوري هم صورت گرفته، با يك قصور نصفه و نيمه نميتوان كارنامه پر بار او را زير سوال برد.
بنده به عنوان تهيهكننده مجموعه مختارنامه، بارها و بارها از طريق رسانههاي ديداري، شنيداري و نوشتاري يا در مراسمي كه براي قدرداني از عوامل مختارنامه ترتيب داده شد، به صراحت اعلام كردم اين مجموعه كه نزديك به يك دهه توليد آن زمان برد؛ بي حمايت و همراهي حسن اسلامي مهر به سرانجام نميرسيد.
مجموعهاي كه به گفته مركز تحقيقات سازمان صدا و سيما بيش از 75 درصد بيننده داشته و امروز يك سال پس از پايان پخش مجموعه مختارنامه موج باز پخش آن از شبكههاي سراسري، استاني و برونمرزي بينندهاي در همان حدود دارد.
ترديدي نيست پايبندي به ارزشهاي ملي و مذهبي وظيفهاي است كه بر ذمه برنامهسازان و تهيهكنندگان است، اما اين دليل نميشود كه يك عمر مجاهدت و تلاش در عرصه توليد آثار سينمايي و تلويزيوني را ناديده گرفت و نيمه خالي ليوان را ديد.
بي شك مديريت مركز سيما فيلم و شخص حسن اسلامي مهر همانطور كه در رسانهها اعلام داشتهاند با اين اثر و آثاري كه ارزشها را ناديده بگيرند و به آرمانهاي ملي و ميهني و مذهبي پشت كنند، نسبتي ندارند و بنده نيز بعيد ميدانم مركزي چون سيما فيلم كه پشتش به آثار فاخري چون مختارنامه گرم است، بر خلاف آرمانش عمل كند و بخواهد مقابل خواست و اراده مردم اين سرزمين قرار بگيرد و از طرفي بعيد به نظر ميرسد مردم بتوانند دو دهه تلاش اين مركز را ناديده بگيرند.
سخن كوتاه ميكنم، انصاف حكم ميكند تمام توليدات سيما فيلم را در كنار هم ببينيم و بعد قضاوت كنيم آيا چنين اتهاماتي شايسته چنين مديري هست يا خير؟ امام صادق(ع) ميفرمايند: «هر كس با مردم منصفانه رفتار كند، ديگران داورى او را مىپذيرند».
«پشت صحنه جنگ غزه»عنوان مقاله امروز روزنامه کيهان به قلم سعدالله زارعي:
تحولات كنوني نوار غزه از پيچيدگي هايي برخوردار است. بمباران اين منطقه تازگي ندارد ولي تداخل اقدامات نظامي با سفرهاي ديپلمات هاي عربي- غربي به غزه و سرزمين هاي اشغالي تازگي دارد و اين مي تواند تحليل متفاوتي را سبب شود.
امير قطر كه ارتباط افشا شده اي با رژيم صهيونيستي دارد در روز دوم آبان ماه 91 تحت عنوان بازسازي غزه به اين قطعه محاصره شده سفر مي كند و اين در حالي است كه بخش عمده خرابي هايي كه او براي بازسازي آن به غزه رفته در سال 1389 با پول هاي اهدايي خود او به رژيم صهيونيستي به وجود آمده است.
چند روز پس از سفر شيخ حمد به غزه حملات نسبتاً سنگين هوايي رژيم صهيونيستي به اين منطقه آغاز مي شود و كمي بعد اعلام مي شود كه با ميانجي گري مصر، تل آويو آتش بس را پذيرفته است اما درست چند روز بعد دوباره حملات به اين منطقه از سر گرفته مي شود و در نهايت اسرائيلي ها از شش روز پيش سنگين ترين حملات خود طي 3 سال اخير را متوجه اين منطقه مي كنند كه تاكنون ادامه دارد. در اثناي اين حملات دولت مصر نخست وزير خود را راهي غزه مي كند، او در غزه اعلام مي كند كه ساكنان غزه تنها نيستند و مصر در كنار آنان قرار دارد.
با حضور سه ساعته «هشام قنديل» حملات كمي تعديل مي شود ولي به محض خروج او از گذرگاه رفح بار ديگر حملات شدت پيدا مي كند و گذرگاه رفح هم عليرغم درخواست اكيد نخست وزير فلسطين- اسماعيل هنيه- و قول هاي مكرر دولت مصر دوباره بسته مي شود.
در خلال درگيري هاي شش روز اخير اتحاديه عرب و كشورهاي وابسته اي نظير قطر شروع به رجزخواني مي كنند و عليرغم آنكه شدت حملات كنوني اسرائيل به غزه در مقايسه با حملات آن در جريان جنگ 22 روزه بسيار كمتر است، خود را مدافع جدي و عملي فلسطيني ها معرفي كرده و حتي وزير امور خارجه قطر در يك ادبيات سوپرانقلابي مي گويد «تشكيل جلسه اتحاديه عرب در حاليكه از عمل در آن خبري نيست چه فايده اي دارد»! با اين وصف مي توان گفت ميان حملات كنترل شده رژيم صهيونيستي و عجز و لابه بعضي از مقامات عربي رابطه معناداري وجود دارد.
در واقع در اين مقوله مسئله اصلي داعيه مقاومت فلسطين است كه تقسيم فلسطين به دو بخش 1948 و 1967 را نمي پذيرد و كماكان بر آزادي كل سرزمين فلسطين تأكيد مي كند.
رسانه ها چند روز قبل از تماس تلفني اوباما با نتانياهو خبر دادند. اين تماس در اثناي جنگ اخير عليه غزه برقرار شده و در آن اوباما از ادامه اين جنگ ابراز نگراني كرده و آن را به نفع حماس و ايران ارزيابي كرده است. موضع رسمي كاخ سفيد البته حمايت از رژيم صهيونيستي بود كما اينكه موضع خانم اشتون به نمايندگي از اتحاديه اروپا هم حمايت از اسرائيل بود ولي با اين وجود هيچكس ترديد ندارد كه قرار نيست جنگ بزرگي شبيه جنگ 22 روزه روي دهد. آمريكا و اروپا از حملات اسرائيل حمايت مي كنند تا آن اتفاقي كه اوباما آن را «اولويت اول خود درخاورميانه» مي خواند زمينه تحقق پيدا كند.
باراك اوباما در حين تبليغات انتخاباتي رياست جمهوري خود- در دور دوم- گفت «فلسطين اولين و مهمترين پرونده خاورميانه است و بدون حل پرونده فلسطين حل ساير پرونده ها در خاورميانه امكان پذير نيست، چرا كه اين پرونده روي همه آنها اثر مي گذارد.» همين مضمون را در مقاله گري سيك و مقاله برژينسكي و نيز مقاله كيسينجر كه طي دو سه روز گذشته در روزنامه هاي آمريكايي به چاپ رسيدند، مشاهده مي كنيم با اين وصف مي توان حدس زد كه طي ماه هاي آينده مقامات كاخ سفيد تمركز ويژه اي روي اين پرونده خواهند داشت.
در اين پرونده آنان مي خواهند موقعيت اسرائيل را از طريق پايان دادن به هرگونه حرف و حديث درباره مالكيت رژيم صهيونيستي بر سرزمين هاي 1948 كه 78 درصد خاك و نزديك به 100درصد آب فلسطين را شامل مي شود، خاتمه دهند. در اين ميان اوباما مدعي است كه اردوغان و مرسي رؤساي دولت تركيه و مصر با او همراهند و به اين طرح- كه همان طرح 2007 آناپوليس است- كمك مي كنند. مقامات اين دو كشور از رد يا تأييد اين خبر خودداري كرده اند ولي هيچ بعيد نيست كه چنين توافقي ميان آنان صورت پذيرفته باشد و البته اگر هم اين دو پذيرفته باشند به معناي آن نيست كه چنين طرحي با توافق رؤساي تركيه و مصر امكان اجرايي پيدا مي كند كما اينكه تاكنون هم مشكل اصلي توقف قطار سازش موضع مقامات اين كشورها بوده است.
آمريكايي ها در اين صحنه ظرفيت هاي منطقه اي و بين المللي را پاي كار آورده اند و اسرائيل را هم متقاعد كرده اند كه به يك عمليات محدود براي تحقق توافق با حماس دست بزند. آنان بخوبي مي دانند كه آنكه فعلاً در مجموعه هاي فلسطيني- اعم از ساكنان غزه و كرانه و قدس و اردوگاهها- مي تواند بعنوان طرف فلسطيني حرف بزند، محمود عباس و تشكيلات خودگردان نيست بلكه اين حماس و جهاد اسلامي است تا اينجاي مطلب را آمريكايي ها درست فهميده اند ولي در اينكه حماس و جهاد قادرند گره كور آمريكا و اسرائيل را باز كنند دچار اشتباه مي باشند چرا كه اگر امروز حماس و جهاد صاحب آبرويي نزد فلسطيني ها هستند بواسطه «نه»اي است كه به طرح هاي خيانتكارانه داده اند و اگر آنان نيز به ورطه سازش بيفتند به همان سرنوشت فتح و ساف گرفتار شده و كسان ديگري از ميان فلسطيني ها به ميدان آمده و پرچم را بر دوش مي كشند.
براساس آنچه كه اخباري از آن به بيرون درز كرده است امير قطر در سفر دوم آبان ماه خود به غزه حامل اين طرح بوده كه طرف آمريكايي-عربي شكل گيري دولت حماس در كل سرزمين هاي اشغالي 1967- يعني همان 22 درصد- را تضمين مي كند و به مرور دولت فلسطيني در اين بخش از سرزمين را به رسميت مي شناسد و مرزها و گذرگاه هاي دريايي و زميني را باز مي كند و تعهدات مالي اسرائيل- مندرج در ذيل توافقنامه هاي اسلو و مادريد- شامل حقوق و سهم گمركات را مي پذيرد.
در مقابل آن حماس بايد حاكميت رژيم صهيونيستي بر سرزمين هاي 1948 به ضميمه فيصله دادن به بحث حق بازگشت حدود 5 ميليون آواره ساكن در اردوگاهها را بپذيرد. علاوه بر آن در حوزه امنيتي و نظامي به مفاد و مقتضاي پيمان مادريد و اسلو - يعني قناعت به داشتن پليس و كنار گذاشتن ارتش و گروههاي مقاومت در فلسطين- عمل نمايد.
در واقع در اين طرح تنها يك اتفاق جديد افتاد، و آن به رسميت شناختن نقش حماس به عنوان نماينده حقيقي ملت فلسطين و طرف اصلي مذاكره پيرامون فلسطين است. البته حماسي كه استحاله را بپذيرد! بقيه مسايل اين طرح تازگي ندارد و تأكيد بر فيصله دادن به موضوع حساس حق بازگشت آوارگان نشان مي دهد كه اين طرح حتي از طرح آناپوليس هم براي فلسطيني ها خفت بارتر است.
آغاز جنگ كه با ترور «جعبري» فرمانده گردان هاي الاقصي شروع و با زدن مقر هنيه و محمود الزهار ادامه يافت، نشان داد كه حماس و جهاد تن به اين ذلت نداده و بر مواضع خود مبني بر اين كه رژيم اسرائيل را در هيچ بخش از فلسطين به رسميت نمي شناسند، تاكيد كرده اند. باز و بسته شدن گذرگاه رفح هم نشان مي دهد كه يك هماهنگي ضمني ميان تل آويو و قاهره براي واداشتن حماس به پذيرش روند سياسي و جايگزين كردن آن با روند امنيتي نظامي صورت گرفته است. سفر «هشام قنديل» نخست وزير مصر به غزه و پس از آن بسته شدن دوباره گذرگاه رفح نشان داد كه هنيه زير بمباران هم حاضر به پذيرش طرح ياد شده نگرديده است.
سفر محرمانه يك مقام امنيتي اسرائيل به قاهره كه ديروز افشا شد و طرح اين مسئله كه اسرائيل خواسته هاي حماس مبني بر آتش بس، توقف حمله به رهبران حماس و باز بودن گذرگاه ها را پذيرفته است در واقع برجسته نمايي مواردي است كه مسئله اصلي حماس و فلسطيني ها نيست و نشان مي دهد كه هياهوي سياسي ضميمه عمليات نظامي شده تا حماس كار را در حوزه عربي- اسرائيلي تمام شده تلقي نمايد.
ادامه عمليات فلسطيني ها و هدف قرار داده شدن تل آويو و به نتيجه نرسيدن فشارهاي عربي- آمريكايي نشان مي دهد كه فلسطيني ها زير بار نرفته اند. بر اين اساس طي روزهاي اخير در بعضي از مطبوعات عربي همزمان با طرح در رسانه هاي اسرائيلي اين زمزمه بلند شده كه «آن كه در غزه مي جنگد، فلسطيني نيست بلكه سربازان ايران هستند.» كشيدن پاي ايران به ماجرا و برجسته سازي موضوع شليك موشك ها- در حالي كه اين شليك ها تدافعي و نه تهاجمي هستند- نشان مي دهد كه ماجرا بعد از گذشت چند روز دگرگون شده است و در واقع موضوع و جنگي كه قرار بود حماس را از آرمان ها و جبهه اي- با مركزيت ايران- كه اين آرمان ها را پشتيباني مي كند، جدا كند به فعال تر شدن اين جبهه و محوريت آن تبديل شده است.
با اين وصف مي توان پيش بيني كرد كه به زودي آن دسته از چهره ها و احزاب وابسته اي كه براي جا انداختن يك طرح، به ظاهر از حماس و مردم بي پناه غزه حمايت مي كردند، چهره واقعي خود كه هم پيماني با رژيم غاصب است را بار ديگر هويدا ساخته و به اتهام پراكني عليه حماس و جهاد اسلامي روي بياورند. همان كساني كه طي يك سال گذشته تبليغ مي كردند كه حماس به قطر، مصر و تركيه روي آورده و از مدار مقاومت خارج شده به زودي بار ديگر خشم خود را نثار مقاومت فلسطيني خواهند كرد.
سر مقاله روزنامه جمهوري اسلامي به نوشته اي با عنوان«حضور ملتها تنها راه حل بحران فلسطين»اختصاص يافت:
بسمالله الرحمن الرحيم
گوشه و كنايه زدنهاي شيوخ قطر به دولتمردان مصري و ساير دولتهاي عربي هر چند ريشه در تفكري دارد كه آنان براي مطرح ساختن شيخ نشين قطر به عنوان يك قطب و محور مشكلگشا در جهان عرب در سر دارند، ولي گاهي ميتوان بعضي از واقعيتها را نيز از زبان همين شيوخ شنيد. شيوخ قطر در عين حال كه لقمهاي بزرگتر از دهان خود برداشته اند، نكاتي درباره سران عرب گفتهاند كه شنيدني است و البته خودشان نيز مشمول اين نكات هستند.
نخست وزير قطر با اعلام اينكه اجلاس اخير اتحاديه عرب در قاهره درخصوص غزه هيچ دستاوردي نداشته است تاكيد كرد اساساً ديدارهايي كه مسئولان عرب درخصوص مسئله فلسطين برگزار ميكنند فايده چنداني ندارد و بيشتر اتلاف وقت است. وي مسئولان كشورهاي عربي را به گوسفنداني تشبيه كرد كه توان اقدام اساسي درباره فلسطين را ندارند.
هر چند اين شيخ قطري، اين سخنان را با اهداف تبليغاتي مطرح ميكند، چرا كه قطر، خود يكي از متحدين اصلي آمريكا در منطقه ميباشد، ولي اصل اين موضوع غيرقابل انكار است و كاملاً با واقعيت مطابقت دارد.
اين يك واقعيت مسلم است كه اگر دولتهاي عرب، مطابق با خواسته و مواضع ملتهاي خود عمل ميكردند و اندكي غيرت و همت به خرج ميدادند حال و روز ملت فلسطين، اين چنين نبود و صهيونيستهاي جنايتكار قادر نبودند به راحتي، هر جنايتي را كه ميخواستند عليه ملت مظلوم فلسطين مرتكب شوند.
حدود يك هفته است كه ماشين جنگي رژيم صهيونيستي بار ديگر به حركت درآمده و مردم غزه را آماج شديدترين حملات وحشيانه قرار داده است. تازهترين آمارها حاكي از شهادت بيش از يكصد فلسطيني و مجروح شدن نزديك به 1000 نفر در حملات صهيونيستها به غزه ميباشد.
در اين مدت، اقدامات اتحاديه عرب به عنوان اصليترين تشكيلات سياسي جهان عرب، تنها برگزاري نشستي در سطح وزراي خارجه در قاهره بوده است كه به اذعان مسئولان كشورهاي عربي بدون هيچ دستاورد و حاصلي به پايان رسيد.
بسياري از حكام عرب كه در موارد خاصي، عرق عربي آنها به جوش ميآيد و براي آن موارد، پيمانهاي امنيتي منعقد ميكنند و يا شوراي همكاري تشكيل ميدهند در قبال فلسطين و رنج و فلاكتي كه مردم آن متحمل ميشوند عربي بودنشان فراموش ميشود و سعي ميكنند خود را در پشت بيانيههاي بيخاصيت و اعتراضات شفاهي مخفي كنند تا ديده نشوند. قطعاً اگر فشار افكار عمومي ملتهاي عرب نبود، اين حكام حتي در صدور بيانيه و اعلاميه نيز اقدام نميكردند.
در چنين شرايطي است كه صهيونيستهاي اشغالگر و جنايتكار به خود حق ميدهند صدها فلسطيني را در سرزميني كه متعلق به فلسطيني هاست قتل عام كنند و اين جنايات را "دفاع از خود" قلمداد نمايند.
كارنامه حاكمان جهان عرب در جنگ 22 روزه غزه در سال 1387، كه در جريان آن هزاران فلسطيني به خاك و خون كشيده شدند بسيار سياه و ننگين بود. در جريان آن جنايت بزرگ، دولتهاي عربي نه تنها قدمي براي متوقف ساختن صهيونيستهاي وحشي در كشتار فلسطينيها برنداشتند بلكه حتي گزارشهايي نيز منتشر شد كه برخي رهبران عرب، به رژيم صهيونيستي براي ادامه جناياتش چراغ سبز دادند. آنها تصور ميكردند با ادامه حملات به غزه در آن مقطع، جنبش و مقاومت نابود ميشود. رژيم مبارك كه در آن زمان بر مصر حاكم بود خائنانه از باز كردن مرز غزه، كه ميتوانست راه نفسي براي مردم غزه باشد، سرباز زد.
اساساً از دولتهاي حاشيه خليج فارس انتظاري بيش از اين نيست چرا كه آنها همگي وابسته به غرب و مرعوب فشارهاي آمريكا هستند، ولي مصر به دليل جايگاه جغرافيايي - سياسي و وزن و رتبهاي كه در جهان عرب دارد ميتواند نقش مهمي در معادلات منطقه، از جمله در فلسطين داشته باشد.
در شرايط كنوني نيز اين انتظار جهان عرب و اسلام بوده و هست كه به ويژه پس از تحولات اخير و وقوع بيداري اسلامي در آن كشور، رهبران كنوني مصر به اقدامات شجاعانه و مؤثري در مقابله با آتش افروزي صهيونيستها دست بزنند. متأسفانه اين انتظار با برخوردها و سياستهاي انفعالي دولت كنوني مصر، تاكنون برآورده نشده است. دولت مصر حتي از اينكه با ابزارهاي ديپلماتيك از جمله قطع رابطه با رژيم صهيونيستي و تعطيل كردن سفارتخانه آن رژيم در قاهره، سردمداران اين رژيم را تحت فشار قرار دهد ابا داشته است.
آنچه موجب تأسف بيشتر ميشود اين است كه دولتهاي عرب به جاي اقدام عليه رژيم صهيونيستي، انرژي و توان خود را بر فشار بر دولت سوريه متمركز كردهاند و با ارسال گسترده تسليحات به سوريه، به مسلمانكشي و آتش جنگ داخلي در يك كشور عربي - اسلامي دامن زدهاند. اين بيعملي دولتهاي عربي و حتي خيانت حكام اين كشورها، راهي غير از اين باقي نميگذارد كه ملتهاي عرب خود وارد ميدان شوند و ابتكار عمل را با كنار زدن حكام وابسته، مرعوب و خائن دردست خود بگيرند و لكه ننگ بيتفاوتي در برابر كشتار ملت فلسطين را از چهره خود و تاريخ اعراب پاك كنند.
مهدي محمدي در ستون يادداشت روز روزنامه وطن امروز اين طور نوشت:
انتخابي پيش روي جامعه سياسي ايران
هر چه جلوتر ميرويم اين مساله آشکارتر ميشود که آمريکاييها براي چندماه آينده در ايران پخت و پز مفصلي کردهاند. اينکه آنچه آماده کردهاند – و روز چهارشنبه در بروکسل درباره آن با ديگر اعضاي 1+5 بحث خواهند کرد- چيست، موضوع اين نوشته نيست. هر چه باشد، اين مقدار قطعي است که آمريکا درکي از روند تحولات در آينده دارد، سناريوهاي خود را مرتب کرده و آماده ورود به فازي جديد مقابل ايران به عنوان مهمترين مساله امنيت ملي خود است.
هر چه آمريکاييها به روزي که ميخواهند برگهاي جديد خود را رو کنند نزديکتر شوند، در محيط داخلي ايران تغييرات بيشتري را مشاهده خواهيم کرد. در کل، در صحنه داخلي ايران 2 جبهه بيشتر نميتواند شکل بگيرد.
يک جبهه، جبهه کساني است که دشمن خود را جايي داخل ايران انتخاب ميکنند و آمريکا را يا اصلا به عنوان دشمن قبول ندارند يا اينکه اگر قبول هم داشته باشند، راه انداختن دعوا در داخل را واجبتر از مواجه شدن با آن ميدانند. جبهه دوم شامل کساني است که باور دارند، اکنون وقت منازعه در داخل نيست. انقلاب اسلامي در مهمترين موقعيت تاريخي و روياروي سرسختترين دشمنان خود قرار گرفته است، پس اگر نيرو و انرژي و تواني هست، صرفا بايد در صحنه رويارويي با دشمن خارجي –که اين بار با طراحي بسيار پيچيدهاي وارد عمل شده- مصرف شود.
اين رويارويي هر روز عميقتر خواهد شد. باور به اينکه کاري از ما ساخته نيست، بايد امتياز داد و راهحل مشکلات کشور تنها از دروازه سازش ميگذرد، در خوشبينانهترين حالت – اگر فرض کنيم کسي قصد خيانت ندارد- مبناي نظري جبهه اول را شکل ميدهد. مبناي نظري جبهه دوم اما اين است که صحنه پيچيده است اما ما هم به همان اندازه پيچيده شدهايم، آمريکا را ميتوان و بايد شکست داد و در اين ايستگاه آخر که قاعدتا سنگينترين رويارويي شکل خواهد گرفت نبايد پا پس کشيد و خود را از چشيدن طعم شيرين پيروزي که از هميشه در دسترستر است محروم کرد.
سياسيون در ايران بزودي با آزموني بسيار مهم – و شايد بتوان گفت مهمترين آزمون طول تاريخ سياستورزي خود- مواجه خواهند شد. بايد انتخاب کنند در کدام جبهه خواهند ايستاد.
جريان فتنه از هماکنون مشخص کرده است جايگاهش در اين صحنه چيست. در حالي که آمريکاييها خود ميگويند دريافتهاند هيچ راهي جز اينکه نوعي فرآيند امتيازدهي به ايران را آغاز کنند ندارند، آقايان در داخل سر از نهانخانههاشان بيرون کردهاند و نسخه ذلت ميپيچند. بماند که اين جماعت هرگز درک درستي از پديدههاي پيچيده امنيت بينالمللي نداشتهاند ولي جالب است که در بيرون ريختن ماهيت سياسي خود بشدت بيدست و پا و سادهدل هستند.
همين حالا مقالهها و بيانيههاي اين جماعت را اگر با آنچه واشنگتنپست و نيويورکتايمز درباره مساله ايران مينويسند، مقايسه کنيد – به عنوان نمونه مقاله ديروز هنري کيسينجر در واشنگتنپست را بخوانيد- کاملا آشکار است که قلم به دستان آمريکايي مسائل ايران را منصفانهتر و موفقيتهاي آن را همدلانهتر از برخي آقايان در ايران تحليل ميکنند.
يک بار ديگر مجالي فراهم شده تا ماهيت جريان فتنه در ايران تست شود. منظومهاي از گزارهها از جانب دولت آمريکا درباره ايران در حال توليد است که اين جريان ماههاست عملا هيچ کاري جز تکرار آن نميکند. در حالي که دورنماي يک مواجهه دشوار ديپلماتيک، راهبردي و امنيتي آشکار شده، فتنهگران، جبهه خود را بهطور شفاف انتخاب کردهاند؛ آمريکا راست ميگويد و ايران بايد کوتاه بيايد. وقتي اين جريان درباره مذاکره صحبت ميکند به هيچ وجه مقصودش اين نيست که بايد رفت و ديدگاههاي ملت ايران را براي دشمنانش تشريح کرد، کاملا برعکس، قصه اين است که ايران اساسا حق ندارد ديدگاهي داشته باشد. هر چه آمريکا فرمود، ميشنود و ميگويد چشم يعني همان کاري که خود وقتي در مصدر امور بودندـ البته تا جايي که توانستند- انجام دادند.
اين صحنه يک بار ديگر نشان ميدهد ارزيابي نظام درباره ماهيت اين جريان کاملا صحيح بوده و آنچه پس از سال 88 با آنها انجام شد، حداقليترين کاري است که يک نظام قدرتمند و سرپا با خائنان به موجوديت و مردم خود ميکند.
اما از اين سو نشانههاي اميدوارکنندهاي هم در حال آشکار شدن است. از ناحيه دولت، اخيرا ارادهاي جدي و بسيار اميدوارکننده در 2 جهت ديده ميشود؛ نخست اينکه دولت علائمي از خود بروز داده که در تلاش است تا به طور جدي وضعيت اقتصادي را بهبود ببخشد. چنين تواني در اين دولت هست اگر اراده لازم براي آن شکل بگيرد. دوم اينکه خبرهايي هست مبني بر اينکه عناصري در دولت از جمله آقاي رئيسجمهور بنا دارند به ايجاد آرامش بيشتر در جامعه کمک کنند.
اين فرصتي بسيار گرانبها براي تجميع نيروهاي انقلاب اسلامي در مواجهه با دشمن بيروني است. روزهاي آينده درک ما را از صورت اين مسائل دقيقتر خواهد کرد ولي اينکه همگان بايد نسبت خود را با صحنه تازه شکل يافته در بيرون از ايران مشخص کنند و اين مهمترين ملاک براي قضاوت درباره آنها خواهد بود، مسالهاي نيست که هيچ تغيير و تحولي را بتوان در آن انتظار داشت.
يادداشت روز روزنامه خراسان با عنوان «فرصت هاي امروز اقتصاد ايران»نوشته حميدرضا ايماني مقدم :
سخن
گفتن از فرصت هاي پيشرفت اقتصادي در شرايط موجود آشفتگي کشور شايد تعجب
برانگيز باشد؛ تورم، تغييرات مستمر قيمت ها، تحريم هاي هوشمند، نوسانات
ارزي، مسائل سياسي و... از مهم ترين عناصري است که در شرايط موجود مورد
توجه ويژه رسانه ها و مردم قرار گرفته است و به طور مستمر در مجامع آنان
مورد بحث قرار مي گيرد.
در عرصه کارآفريني وقتي سخن از پديده ها به
ميان مي آيد تأکيد مي شود که اين افراد معمولا از شکارچيان فرصت ها در صحنه
هاي سخت و پر از تهديد هستند. به نظر در شرايط موجود کشور درک درست فرصت
هاي ايجاد شده مي تواند ما را براي رهايي از اين وضع و پشت سر گذاشتن
عزتمندانه آن ياري نمايد. در اين مجال برآنيم تا برخي از اين فرصت ها را به
صورت تيتروار مورد اشاره قرار دهيم.
- متأسفانه يا خوشبختانه
تجربه ثابت کرده است که بسياري از استعدادهايمان در شرايط سختي و فشار
شکوفا خواهد شد. امروز در فضاي اقتصادي کشور وجود فشارهاي مختلف از ناحيه
تحريم ها، ساختارهاي غلط اقتصادي چند دهه اي، سوء استفاده کنندگان و سوء
تدبيرهاي مديران اقتصادي؛ بسياري از نخبگان، کارشناسان و فعالان اقتصادي را
به تکاپو واداشته تا تحليل هاي خود را از شرايط دقيق تر نموده و به ايراد
پيشنهادات و ايده هاي بعضا جديد بپردازند. از سوي ديگر در اين شرايط معمولا
مسئولان بخش هاي مختلف گوش شنواتري نسبت به شرايط ثبات در کشور دارند و
باب مباحثه و گفت وگو بين بخش هاي مختلف بيشتر باز مي گردد. نکته قابل توجه
اين که انباشت تجربه بيش از ?? ساله نظام در مديريت اقتصادي کشور، شکل
گيري نهادها و تشکل هاي مختلف، افزايش سطح آگاهي ها و تنوع رسانه ها و...
فرصت هايي است که به سرعت بخشيدن به اين امر کمک بيشتري مي کند.
-
شفاف شدن ميزان وابستگي کشور به ارز از ديگر تهديدهايي است که قابليت تبديل
شدن به فرصت را دارد. آمريکا با مرجعيت پول ملي خود در فضاي بين المللي
سوء استفاده هاي قابل توجه اقتصادي و سياسي را به ويژه در دهه اخير مرتکب
شده است. همين امر عامل حرکتي بين المللي در جهت حذف دلار از تعاملات بين
کشورها شده است. امروز چين به عنوان يکي از بزرگ ترين حاضران صحنه تبادلات
بين المللي ?? درصد معاملات خود را از طريق پول ملي خود و کشور مقابل در
قالب تفاهم نامه هاي دوجانبه به انجام مي رساند و اين روند به سرعت در حال
گسترش است. اتحاديه اروپا از همان ابتدا مقابل مرجعيت پول آمريکا ايستادگي
کرد و نهايتا دست به خلق يورو در مقابل دلار زد. امروز اين فرصت براي کشور
ما بيش از پيش مهيا است.
- آشفتگي هاي اخير براي بسياري از تحليل
گران و مسئولين اقتصادي کشور ضعف هاي واقعي ساختاري چند دهه اي اقتصاد
ايران را نمايان کرد. ضعف اطلاعات گمرکي، يکپارچه نبودن سيستم گمرک، وزارت
صنعت، معدن و تجارت و بانک مرکزي، نارسايي هاي بورس کالا، ضعف ساختارهاي
نظارتي، شفاف نبودن فرآيند گردش کالا در کشور، نظام عرضه ارز و... از جمله
عواملي است که ضريب اطمينان تصميم گيري را به ويژه در شرايط موجود کاهش مي
دهد. شتاب مدبرانه در اصلاح ساختارهاي مذکور که بعضا در کوتاه مدت و ميان
مدت نيز ميسر است؛ از جمله فرصت هايي است که نصيب مديران امروز کشور شده
است.
- يکي از دغدغه هايي که در سال هاي اخير بارها مطرح شده است
موضوع مديريت واردات کالاها به کشور است. بستر موجود از دو حيث محدوديت هاي
ارزي و گران شدن واحد دلار فرصت را براي اين امر به صورت ويژه مهيا نموده
است.
- فرصت قابل توجه ديگري که امروز براي برخي از بخش هاي توليدي
کشور در صنعت و کشاورزي مغتنم شمرده مي شود، تفاوت نرخ ارز و توجيه پيدا
کردن توليد بسياري از کالاها در مقابل واردات آن هاست. فرصتي که هر چند
متأثر از مشکلات اقتصاد کلان نظير تزريق نقدينگي، بي ثباتي تصميم گيري ها و
برخي عوامل ديگر ممکن است دچار آسيب هايي گردد اما در مجموع با مديريت
صحيح آن و فراهم آوردن ساير بسترهاي همکاري حداکثري مي توان اين امر را
محقق نمود. اميد است در مطالب آتي بيشتر به ابعاد اين موضوع بپردازيم.
-
از مهمترين وجوه اقتصاد مقاومتي که رهبري نيز بر آن تأکيد کردند، حضور
حداکثري مردم در اقتصاد در لايه هاي مختلف است. حرکت هايي نظير آن چه در
مجلس تحت عنوان «سازمان مردمي جهاد اقتصادي» در حال پيگيري است با همه
نقدهايي که بدان وارد است مي تواند نويدبخش تأمل جدي در اين عرصه باشد.
بسياري از کارشناسان امر امروز احياي مدل هايي نظير جهاد سازندگي در اوايل
انقلاب را براي احياي بخش توليد در صنعت و کشاورزي کشور ضروري مي دانند.
البته طبيعي است که مدل ها، ساختارها و نهادها تغيير يافته اند و بايد
متناسب با اين تغييرات طرحي نو درانداخت.
- فرصت هاي مذکور را مي
توان در حوزه مباحث اقتصادي قلمداد نمود. در ساير عرصه ها مي توان از
تغييرات ضروري در روابط اجتماعي و لايه هاي فرهنگي نيز نام برد. سال ها در
حوزه ضايعات نان تلاش هاي تبليغي، ترويجي صورت گرفت که البته بعضا در حد
خود نيز موثر بود. اما فرصتي که هدفمندي يارانه ها در کاهش ضايعات نان
ايجاد کرد شايد با هيچ کدام از آن ها قابل مقايسه نبود.
امروز محور فرهنگ
مصرف و اصلاح الگوي آن در بين مردم از مهمترين محورهاي تغيير در سبک زندگي
ايرانيان به نظر مي رسد که مجموعه هاي فرهنگي و اجتماعي بايد اهتمام ويژه
اي نسبت بدان داشته باشند. موضوعاتي نظير: استفاده از کالاي داخلي، پرهيز
از تجملات، ترويج فرهنگ کار و تلاش، کسب رزق حلال و... از محورهايي است که
مي تواند مورد توجه باشد.
اين موارد تنها بخشي از فرصت هاي موجود
براي فعاليت رسانه ها، فعالان اقتصادي و فرهنگي و... است که بايد مورد توجه
قرار گيرد، طبيعي است که با تأمل بيشتر در ابعاد فضاي موجود مي توان فرصت
هاي ديگري نيز ذکر نموده و تلاش نمود تا بهره برداري حداکثري را از آن ها
داشته باشيم. بي شک به سلامت پشت سر گذاشتن التهابات موجود پيروزي بي نظير
ديگري را در تاريخ انقلاب و براي ملت ايران رقم خواهد زد. باشد که با بهره
بردن از تمامي ظرفيت ها و فرصت هاي موجود شيريني نويي را براي ملت ايران و
تاريخ رقم بزنيم.
سرمقاله امروز روزنامه ابتکار را به قلم سيد علي محقق ميخوانيم:
در پيرامون و متن جنگ غزه چه ميگذرد؟
جنگ عليه غزه يك هفته اي شد. در همه شش روز گذشته ساعتي نبود كه متراكم ترين شهرجهان شاهد حمله جنگنده ها، پهپادها و توپخانههاي ارتش صهيونيستي نباشد و كودك و زني فلسطيني در خون خود نغلطد. غزه در حالي بار ديگر مشابه جنگ 22 روزه پاييز 2008جدالي نابرابر را تجربه ميكند كه خاورميانه اين روزها كمترين شباهتي به خاورميانه سال 2008 و 2009 ندارد و تغييرات متعددي در جغرافياي سياسي منطقه و اجزا و عناصر شكل دهنده تحولات خاورميانه رخ داده و آن را كاملا متمايز از قبل كرده است. از سويي توان و تجهيزات نظامي در اختيار دو طرف و قدرت مانور دو طرف درگير هم نسبت به سالهاي گذشته متفاوت شده است.
1 - تا همين يكي دو سال پيش همسايه جنوبي غزه و اراضي اشغالي فلسطين مصرِ حسني مبارك بود و مبارك در هم پيماني سرسختانه با تلاويو با تكميل محاصره نوارغزه و مراقبت سرسختانه از گذرگاه رفح، نه مبارزه كه زندگي را هم براي فلسطينيان ساكن غزه سخت كرده بود.
اكنون اما از پسِ انقلاب جوانان مصري و سرنگوني آن رئيس جمهور ديكتاتور، مصر جديدي برآمده و اسلام گرايي بارزترين مشخصه و نماد حاكمان جديد قاهره شده است. اين مصر با رهبري رئيس جمهورمرسي اصرار دارد كه همزمان هم تراز و محوريت پيشين قاهره در منطقه را حفظ كند، هم بر عقد اخوت پيشين با سران و رهبران عربي و غربي پايدار بماند و هم با ساير پايتختهاي جهان اسلام چه تهران و چه آنكارا روابط را حسنه كند.
مرسي كه چه بخواهد و چه نخواهد اكنون آرا و عقايد جماعت اخوان المسلمين مصر و خاورميانه را نمايندگي ميكند همزمان تلاش دارد به عنوان يك قدرت اسلام گرا، گروههاي جهادي فلسطيني را زير چتر خود حفظ كند. او اما همزمان تحت فشارهاي غربي و منطقه اي ناچاربه مراعات معاهدههاي پيشين كشورخود با صهيونيستها نيزهست. اين همه دست به دست هم داده است تا اگرچه همه فشارهاي جنگ غزه بر ساكنان اين باريكه وارد ميشود اما در عمل اين جنگ به آزموني سرنوشت ساز براي حال و آينده ساكنان كاخ رياست جمهوري مصر بدل شود.
در روزهاي اول جنگ، محمد مرسي نخست وزير خود را درزير حملات موشكي اسرائيلي ها، راهي غزه جنگ زده ميكند تا نشان دهد مبارزان فلسطيني را تنها نگذاشته است. از سويي در ميانه جنگ پذيراي رجب طيب اردوغان ميشود تا علاوه بر گفت وگوهاي تلفني با غرب و اعراب، دو نفري در خصوص دغدغههاي هم پيمان آمريكايي شان، يعني باراك اوباما به شور بنشينند و راهي براي پايان دادن به جنگ پيدا كنند. به عبارت ديگر اگرچه در دو روز اول حمله به غزه، محمد مرسي تمام قد در كنار حماس و ديگر گروههاي مقاومت ايستاد، اما با گذشت فقط چند روز، اين ايستايي پايدار نماند و آقاي رئيس جمهور دست به عصا شد و رفتارش در حمايت از غزه، نه تمام عيار كه به رفتاري كج دار و مريز بدل گرديد.
2 - در سوي ديگر اراضي اشغالي و در شمال فلسطين نيز، سوريها روزهاي بحراني را از سر ميگذرانند. جنگ مخالفان نظامي مورد حمايت گروههاي تندروي مذهبي و كشورهاي غربي و عربي عليه دولت مركزي بيش از 20 ماه است كه دامن دمشق و ديگر شهرهاي سوريه را گرفته است.
اين سوريه اما تا همين ماههاي مياني سال گذشته و به خصوص در روزهاي وقوع جنگ 22 روزه غزه در پايان سال 2008 از باثبات ترين كشورهاي عربي منطقه بود. اين روزها و در اوج حمله جنگندههاي اسرائيل به خانمان مردم بي پناه غزه اگرچه كاخ رياست جمهوري دمشق به مسائل داخلي مشغول است و كمتر فرصتي براي حمايت از فلسطينيها دارد اما در روزهاي نه چندان دور حاكميت دمشق وزنه اي تعيين كننده در كنترل جنگ افروزي و اشغالگري اسرائيليها در درون و بيرون مرزهاي فلسطين محسوب ميشد. به بياني ديگر، تلاويو در تازه ترين جنگ افروزي خود در خاك فلسطين، در كنار ساير متغيرهاي موثر اين معادله، چشم دمشق را هم دورديده است.
3 - كمپين تبليغاتي رسانه اي صهيونيستها اصرار دارد كه جنگ جديد غزه، جنگي غيرمنتظره و واكنشي به يك كنش جهادي به نظر برسد و در نگاهي ساده انگارانه نيز به نظرمي رسد كه اين ماجرا از پيش طراحي شده نبوده است. اما فعل و انفعالات و تحركات ارتش رژيم صهيونيستي درهمه شش روز گذشته و چگونگي مواجهه تل آويو با غزه به وضوح چيزهاي ديگري را نشان ميدهد.
اسرائيليها با از سر گذراندن ناموفق جنگهاي 33 روزه و 22 روزه و شكست نسبي در هر دو جنگ، در سالهاي اخير به انبوهي از تجهيزات پيشرفته و سامانههاي جديد نظامي مجهز شده اند. ارتش اين رژيم اما با وجود به هم ريختن معادلات منطقه اي و احساس خطر فزاينده از رشد اسلام گرايي در خاورميانه، تاكنون موفق نشده بود به صورت عملي و در ميداني واقعي اين حجم از تسليحات جديد را آزمايش نمايد.
اين روزها اسرائيلي ها، سكونتگاه زنان و كودكان بي پناه فلسطيني را به ميداني براي يك رزمايش نظامي و آزمون آخرين تجهيزات و فناوريهاي نظامي بدل كرده اند. آنها در تمام ساعات شبانه روز و بي وقفه در خط حمله، پهپادهاي جاسوسي و جنگنده بمب افكنها و ساير اداوت روزآمد خود را تست ميكنند. در دفاع نيز فرصت يافته اند تا سپر موشكي موسوم به گنبد آهنين را در مقابل موشكهاي فجر5 و انواع راكتهاي قسام ارزيابي نمايند.
بر اساس گزارشها در هيچ ساعتي از شبانه روز سر و صداي اسكادران هواپيماهاي بدون سرنشين اسرائيلي در آسمان غزه قطع نشده است و در اين مدت بسياري از اداوت نظامي و بمبهاي مدرن و مخرب در اين جنگ براي اولين بار استفاده شده اند. همزمان تجهيزات گنبد آهنين صهيونيستها كه درهمه شهرهاي يهودي نشين اراضي اشغالي مستقر شده اند هم از ترس حملات موشكي مقاومت فلسطين، در هيچ لحظه اي از شبانه روز خاموش نشده اند.
در اين يك هفته اما در آن سوي ميدان توان موشكي و نظامي گروههاي فلسطيني، صهيونيستها را شوكه كرده و به نقطه عطفي در توان نظامي مقاومت بدل شده است. گزارشهاي ميداني نشان داده است كه حداقل دو سوم ساكنان اراضي اراضي اشغالي در اين مدت در هراس از راكتها و موشكهاي جديد حماس و ديگر رزمندگان مقاومت به سر برده و عمدتا در پناهگاهها زندگي كرده اند.
اما در هر حال بيراه نيست اگر بگوييم، تلاويو به اين دليل به جنگ اخيرغزه و كشتار زنان و كودكان بي گناه فلسطيني دامن زده است تا هم توان جديد نظامي و دفاعي خود را به آزمون بگذارد، هم واكنش جهان جديد پيراموني خود و رهبران جديد كشورهاي خاورميانه را رصد نمايد و هم گروه و حزب حاكم، در جنگ داخلي و سياسي احزاب اين رژيم دست بالا را بگيرد.
مقاله «اتحاد استراتژيک حزب الله در ايران، سوريه و لبنان»به قلم صالح اسکندري در روزنامه رسالت :
بحران سوريه پس از گذشت 20 ماه فروکش کرده است. اما در تبيين چرايي اين بحران، نحوه برخورد جمهوري اسلامي با اين موضوع و در نهايت نتايج حاصله چه در سطوح نخبگي جهان اسلام و چه در ميان عامه مسلمانان هنوز " گره هاي ذهني" وجود دارد که به علت کم کاري رسانه ها، روشنفکران و علماي جهان اسلام، صاحبان تريبون و حتي استفاده نکردن از فرصت هاي ذي قيمتي نظير حج برخي ابهامات تا کنون برطرف نشده است.
رهبر معظم انقلاب ديروز در ديدار دستاندركاران حج از ناآرامي ها در سوريه بهعنوان يک نمونه از اين گره هاي ذهني ياد كردند و با بيان اينكه منطق جمهوري اسلامي در قضيه سوريه كاملا روشن است، افزودند: "واقعيت مسئله سوريه اين است كه جبهه استكبار قصد دارد حلقه وصل زنجيره مقاومت در منطقه را كه در همسايگي رژيم غاصب صهيونيستي قرار دارد، نابود كند."حضرت آيت الله خامنه اي، راه حل بحران سوريه را جلوگيري از تزريق سلاح به داخل اين كشور خواندند و تصريح كردند: "چنانچه در هر كشوري، مخالفان از خارج آن كشور به سلاح مجهز شوند، بهطور طبيعي، نظام حاكم نيز با آنها برخورد خواهد كرد."
بحران سوريه پس از گذشت 20 ماه فروکش کرده است. اما در تبيين چرايي اين بحران، نحوه برخورد جمهوري اسلامي با اين موضوع و در نهايت نتايج حاصله چه در سطوح نخبگي جهان اسلام و چه در ميان عامه مسلمانان هنوز " گره هاي ذهني" وجود دارد که به علت کم کاري رسانه ها، روشنفکران و علماي جهان اسلام، صاحبان تريبون و حتي استفاده نکردن از فرصت هاي ذي قيمتي نظير حج برخي ابهامات تا کنون برطرف نشده است.
رهبر معظم انقلاب ديروز در ديدار دستاندركاران حج از ناآرامي ها در سوريه بهعنوان يک نمونه از اين گره هاي ذهني ياد كردند و با بيان اينكه منطق جمهوري اسلامي در قضيه سوريه كاملا روشن است، افزودند: "واقعيت مسئله سوريه اين است كه جبهه استكبار قصد دارد حلقه وصل زنجيره مقاومت در منطقه را كه در همسايگي رژيم غاصب صهيونيستي قرار دارد، نابود كند."حضرت آيت الله خامنه اي، راه حل بحران سوريه را جلوگيري از تزريق سلاح به داخل اين كشور خواندند و تصريح كردند: "چنانچه در هر كشوري، مخالفان از خارج آن كشور به سلاح مجهز شوند، بهطور طبيعي، نظام حاكم نيز با آنها برخورد خواهد كرد."
واکاوي واقعيت ها در سوريه کمک فراواني به گشايش هاي ذهني در بين نخبگان و توده ها در جهان اسلام مي کند. آمريکايي ها پس از ورود نظامي به منطقه خاورميانه در سال 2001 به بهانه مقابله با القاعده در افغانستان و عراق با يک شمشير دو لب آشنا شدند که بسيار برنده بود. اين شمشير دو لب چيزي نبود جز جريان سلفي و تکفيري در منطقه که به ظاهر و به ادعاي آمريکايي ها مسبب اصلي حادثه 11 سپتامبر بودند. اما آمريکايي ها در عين حال دريافتند که از اين شمشير دو لب مي توان استفاده هاي ابزاري ديگري را نيز صورت داد.
يکي از مهمترين بهره برداري هاي سياسي از اين شمشير،دامن زدن به اختلافات شيعه و سني با هدف نهايي تضعيف خط مقاومت در برابر طرح خاورميانه جديد بود. در گزارشي كه جرج تنت رئيس سابق سازمان سيا در 24 فوريه2004 به كميسيون اطلاعات سنا ارائه كرد، نكات جالبي به چشم ميخورد:
1- حمله آمريكا به افغانستان و بيرون كردن طالبان از آن كشور و به دنبال آن پراكنده شدن سازمان القاعده موجب شده است كه گروه هاي بيشماري به شكل مستقل و خودكفا در ساير نقاط جهان و بخصوص در كشورهاي اسلامي با رهبري معنوي القاعده به وجود آيند.
2- تشكلهاي تازه تاسيس با انگيزه هاي بسيار قوي و به شكل بسيار انتقام جويانه به ميدان آمده اند و عراق زمينه مناسبي را براي آنها بعد از حمله آمريكا فراهم آورده است.
3- وارد ساختن ضربه به رهبري القاعده و مخصوصا بن لادن موجب شده رهبريهاي جديد در راس تشكلهاي پراكنده به وجود آيد.
و..
در واقع آمريکايي ها با موج سواري بر تحولات اخير در منطقه تصميم گرفتند که با اين شمشير حلقه وصل زنجيره مقاومت يعني سوريه را نابود کنند و ارتباط اين زنجيره را از هم بگسلند. زنجيره اي که حلقه بزرگتر و مقتدر آن جمهوري اسلامي و حلقه ديگر آن حزب الله لبنان بود. زنجيره اي که مانند يک بافت معنوي روح مقاومت را در بسياري از کشورهاي منطقه خاورميانه دميده است.
اگر آنها مي توانستند حلقه وسط را با توجه پتانسيل هاي موجود در جريان سلفي و تکفيري در اختلاف افکني بين مسلمانان قطع کنند در واقع توانسته بودند بين حلقه اصلي که جمهوري اسلامي بود و حلقه سوم و چهارم که به ترتيب حزب الله لبنان و حماس در فلسطين هستند انفکاکي به وجود بياورند. قطع اين زنجيره هم به لحاظ معنوي و هم به لحاظ ژئوپليتيک موفقيت بزرگي براي جبهه استکبار به حساب مي آمد.
چرا که از اين طريق حتي ارتباط جغرافيايي خط مقاومت با هم ديگر قطع مي شد. اگر امروز پهپادهاي حزب الله بر فراز تل آويو، حيفا، اشدود و ... مشغول تصوير برداري و جمع آوري اطلاعات هستند تجهيزات و قطعات اين هواپيماهاي بدون سرنشين که عمدتا ايراني است از طريق حلقه واسط که همان سوريه است به لبنان انتقال يافته است. قطع اين زنجيره يعني حتي انفکاک جغرافيايي بين دو حلقه اصلي مقاومت که ايران و حزب الله هستند و در نهايت تضعيف حزب الله لبنان و توسعه مرزهاي رژيم صهيونيستي به لحاظ امنيتي و اطلاعاتي تا آستانه مرزهاي جمهوري اسلامي.
از اين رو همه جبهه کفر همه توان خود را بسيج کرد تا بشار اسد را به زانو درآورد. هزاران قبضه سلاح هاي پيشرفته صهيونيستي و ميليون ها دلار پول کشورهايي نظير عربستان و ترکيه به همراه تشجيع تمايلات و گرايشهاي سلفي و تکفيري سبب شود، جبهه مخالفان بيش از يک سال سوريه را به آشوب بکشد.
آنها تصور مي کردند با توجه به اقليت ناصبي که در سوريه وجود دارد که هنوز پس از گذشت سالها به ساب اميرالمومنين(عليه السلام) و ساير ائمه اطهار(عليهم السلام) در منابر به سبک دوران معاويه ابن ابي سفيانمي پردازند و همچنين مشتي مزدور سلفي که از کشورهايي نظير اتيوپي، سودان، ليبي، افغانستان، عراق، عربستان و ... با 2 تا 3 هزار دلار استخدام شده اند مي توانند خط اصيل مقاومت را منزوي کنند. برخي از اين افراد با اين انگيزه به ميدان نبرد در سوريه آمده بودند که اگر 4 شيعه يا علوي را سرببرند مستقيم به بهشت مي روند!
همين انگيزه شيطاني سبب مي شد که مثلا کودک سه ساله اي را به جرم شيعه بودن به دار بياويزند. در چند ماه گذشته افراطيون سلفي همگام با تک تيراندازان آمريکايي شرکت "بلاک واتر" در سوريه دست به جنايات فجيعي زدند و درصدد بودند چهره دولت سوريه را نزد مردم مشوه جلوه دهند. تکفير و ترور مسلمانان به بهانه اختلافات مذهبي صورت مي گيرد اين در حالي است که بسياري از افرادي که به ضرب گلوله سلفي ها کشته مي شدند نه شيعه بودند و نه علوي.
پرسش اينجاست که اين سلفي ها که عمدتا بقاياي القاعده و دست ساز آمريکا هستند مدتي در افغانستان و لختي در عراق و سپس ليبي و مصر و امروز در سوريه بيتوته کرده اند چرا مسائل جهان اسلام را به منافع آمريکا و غرب گره زده اند. مقامات آمريکايي چندي پيش به صراحت اعتراف کردند عجيب است پس از گذشت 10 سال آمريکا و القاعده در يک جبهه ايستاده و بر عليه خط مقاومت مي جنگند.
نکته ديگر اينکه حوادث سوريه برخلاف اتفاقاتي که در مصر و تونس رخ داد يک انقلاب تمام عيار (Revolution) با تمام لوازم و مقدمات آن نظير بسيج عمومي توده ها، ايدئولوژي مشخص و رهبري نبود بلکه بيشتر حوادث سوريه شبيه يک جنگ داخلي (Civil War) با خواسته هايي نظير تجزيه ارضي، خودمختاري و استقلال بود که در اين بين چاشني تحريک بيگانگان که به دنبال مطامع و منافع خود در تجزيه سوريه هستند دخيل است.
نبردهايي که در شهرهاي حلب، درعا، حمص و حماه در جريان بود خيلي شبيه غائله هاي اول انقلاب نظير تحرکات دشمن و ضد انقلاب در کردستان، بلوچستان، خلق عرب در خوزستان و غائله ترکمن صحراست که به دنبال تجزيه ارضي و خودمختاري در اوايل انقلاب اسلامي ايران بودند. رهبر معظم انقلاب در همين خصوص فرمودند: "اگر مخالفان در سوريه دست از سلاح بردارند امکان مطالبه از دولت سوريه براي شنيدن نظرات مخالفان و اجازه دادن به آنها براي بيان مواضعشان وجود خواهد داشت."
اما جبهه کفر غافل از اين بود که از دل اين نزاع مولود مبارکي در حال خلق است که منجر به تقويت و استحکام بيش از پيش زنجيره مقاومت در منطقه مي شود. امروز در سوريه به واسطه ابتکار جيش الشعبي يک"حزب الله جديد" شکل گرفته است که قادر است در قد و قامت حزب الله لبنانقدرت نمايي کند.
صد ها هزار سوري طي چند ماه گذشته هسته هاي اصلي حزب الله سوريه را تشکيل داده اند و جالب اينجاست که بخش قابل توجهي از اين افراد در واکنش به جنايات جريانات وهابي و تکفيري به مذهبتشيع اثني عشري گرايش يافته اند. حزب الله و رويکردهاي حزب الله در سوريه هيبت يک گفتمان را به خود گرفته است و عنقريب است يک اتحاد استراتژيک بين حزب الله هاي منطقه شکل بگيرد. در واقع سوريه امروز به دروازه جهاني شدن اسلام و خط مقدم مقابله با استکبار جهاني تبديل شده است.
واقعيت اين است که خاورميانه جديد با مهندسي جمهوري اسلامي در حال شکل گيري است. به زودي در سايه همگرايي حزب الله در کشورهاي سوريه، لبنان، ايران و برخي کشورهاي عربي معادلات قدرت در منطقه خاورميانهشکل و هندسه جديدي به خود مي گيرد.در شرايطي که امواج بيداري اسلامي از سواحل مديترانه تا کشورهاي حاشيه خليج فارس را در نورديده است ضرورت به دست گرفتن ابتکار عمل در مسير «ديپلماسي وحدت اسلامي» بيش از گذشته احساس مي شود.
به خصوص که دشمنان جهان اسلام مي خواهند با تفرقه افکني بين مسلمانان معادله "جهاد و مقاومت" را تبديل به طرح "تكفير و ترور فرزندان اسلام" نمايند. مصاديق تفرقه افکني دشمنان جهان اسلام به منظور مقابله با جريان بيداري اسلامي يکي پس از ديگري پديدار مي شوند و غفلت مسلمانان در کشورهاي مختلف جولان را براي روبهان استکبار باز گذاشته است.
تهران امروز در ستون يادداشت خود به قلم جعفر قناد باشي چنين نوشت:
دورنماي آتش بس فلسطين و اسرائيل
پيشنهاد آتش بس ميان فلسطين و اسرائيل محصول اشتراک نظري است که ميان ارتجاع منطقه و کشورهاي غربي به علاوه اسرائيل حاصل شده است. اين هم به اين دليل است که اين مجموعه فکر ميکنند ادامه التهاب در فلسطين به معناي دامن زدن به خيزشهاي مردمي در منطقه است و ادامه خونريزيها در غزه، مخالفتهاي ضد حکومتي را در کشورهاي مرتجع عربي افزايش ميدهد و پايگاههاي غرب را در اين منطقه سست ميکند.
به ويژه رژيم صهيونيستي به دليل زيانهايي که از ورود به جنگ متحمل شده است در تلاش است زمينه را براي ايجاد آتش بس آبرومندانه به نفع خود مهيا سازد. رژيم صهيونيستي انتظار نداشت حماس به اين شکل در اين درگيري ظاهر شود و موشکهايي پرتاب کند که امنيت شهرهاي مهم اين رژيم را در خطر قرار دهد. در حال حاضر براي رژيم صهيونيستي زيان هاي ديگري هم متصور است، يعني راهبرد احياي افسانه شکستناپذيري اين رژيم در منطقه که همواره توسط رژيم صهيونيستي بر آن تاکيد ميشد مورد ترديد واقع شد.
چرا كه افسانه شكستناپذيري اسرائيل در جنگهاي 33 روزه و 22 روزه شكسته شد و اين رژيم در صدد برآمد آن افسانه را احيا كند. رژيم صهيونيستي در واقع کوشش داشت در آغاز اين درگيريها، بخشي از توانمندي دفاعي و تهاجمياش را به نمايش بگذارد تا از اين طريق ضعفهايش را جبران نمايد و در داخل اين اطمينان را به صهيونيستها بدهد که اسرائيل توان محافظت از شما را از طريق سيستم دفاعي گنبد آهنين دارد و به کشورهاي خارجي هم نشان دهد که اسرائيل توان مقابله با هرگونه تهاجمي را دارد. درحالي که اين تهاجم عليه غزه نتيجهاي مخالف پيشبيني آنها را داشت و آنها در اين استراتژي دچار شکست شدند. همچنين تظاهرات جهاني عليه اين رژيم هم از ديگر زيانهايي است که رژيم صهيونيستي متحمل آن شده است. اين عوامل نشانگر تمايلات به آتش بس است.
در اين آتش بس از جانب حماس پيش شرطهايي مطرح شده است، از جمله توقف محاصره غزه، توقف ترورهاي هوشمند اسرائيل عليه رهبران فلسطيني و توقف هرگونه تهديد از جانب اسرائيل عليه فلسطين که در صورت پذيرش اين پيش شرطها توسط اسرائيل بيانگر موفقيتي بزرگ براي حماس است. ولي آنچه بايد به آن توجه کرد اين است که با توجه به ماهيت طرح آتش بس که محصول اشتراک نظر ميان ارتجاع منطقه و کشورهاي غربي و اسرائيل است، پيششرطهاي حماس در اين طرح گنجانده نخواهد شد يا به صورت کمرنگ به آن توجه ميشود. آنچه مهم است اين است که در حال حاضر براي حماس موقعيتي پيش آمده است که توانمندي نظامي خود را بسنجد. در زماني که شوراي امنيت در اين مسئله اهمال ميکند و کشورهاي منطقه از فلسطين حمايت جدي نمي کنند.