چگونه وصف کنم قطره های باران را
رسیده ام به تو اما هنوز هجران را...
بهشت پنجرهء دیگری به قم واکرد
که مست کرده هوایش دل خراسان را
تورا گرفته در آغوش خویش شش گوشه
چنان که جلد طلا کوب متن قرآن را
دلم هوای تو کرده به قدر یک مصرع
ببخش وزن غزل را من پریشان را
"بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا"
چه عطر سیب غریبی گرفته ایران را
سکوت کرده ام و خیره بر ضریح توام
که بشنود دلتان التماس باران را
نگاه منتظرم گریه کرد یک دل سیر
تمام فاصله را دشت را بیابان را
دلم گرفته به قول رفیق شاعرمان
"چقدر سخت گذشتیم مرز مهران را"
دوباره داغ دلم تازه شد کنار ضریح
خداکند که بسازیم قبر پنهان را
برای حضرت مادر ضریح می سازیم
ودست فرشچیان طرح می زند آن را...