به گزارش
خبرنگار اجتماعي باشگاه خبرنگاران:
دوست دارم حس كنم امروز چشم دل را...
آنقدر كه بينايي را فراموش كنم و زيبايي ها را بر چشم دل احساس
چشم ببندم بر تمامي زشتيها و دور شوم از تمام ديدني ها
گام بر ميدارم اما در اولين قدم هايم پاهايم مي لرزد
حس من نمي توانم، در تمامي وجودم رخنه كرده و از درونم فرياد ميزند.
پس از كمي رفتن به اولين چاله مي رسم، زمين ميخورم و چشمانم را ناخودآگاه باز ميكنم، پاهايم به شدت درد گرفته و محزون مي شوم.
نه، من نمي توانم....
ناخوآگاه ياد راه رفتن و قدم برداشتن آنها مي افتم، خدايا پس چگونه راه مي روند بي آنكه زمين بخورند .../ف
يادداشت از ندا فاضلي