به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، «تكيه بر باد» نام سريالي است به كارگرداني محمود معظمي كه از شبكه تهران پخش ميشود. عاطفه، دختر سركش، زيادهخواه و خطاكاري است كه براي رسيدن به آرزوهايش ميخواهد با مردي هم سن و سال پدرش ازدواج كند.
در اين ميان با خانوادهاش كه مخالف اين ازدواج هستند، به مشكل ميخورد. افسانه پاكرو كه نقش عاطفه را برعهده دارد، با بازي در اين نقش، كاري متفاوت از بازيهاي گذشتهاش را تجربه كرده است.
او را پيش از اين در فيلمهايي مثل روياي خيس، محاكمه، زندگي شيرين، شير و عسل و سريال تلويزيوني در مسير زايندهرود ديدهايم. با او به گفتوگو نشستيم تا از اين تجربه جديد بيشتر بدانيم.
در شخصيت عاطفه چه ويژگي يا خصوصيتي ديديد كه تصميم گرفتيد آن را بپذيريد؟ وقتي فيلمنامه را برايم تعريف كردند، نقش عاطفه به نظرم هم با كارهاي قبليام و هم با آنچه در تلويزيون ديده بودم، متفاوت بود. خصوصيات عاطفه به واقعيت نزديك است، نه كاملا مثبت است و نه كاملا منفي. مثل آدمهاي مختلف كه در مقابله با اتفاقات مختلف واكنشهاي متفاوتي از خود نشان ميدهند. وقتي نقشي خيلي مطلق نوشته ميشود، مثلا كاملا مثبت، اجازه خلاقيت و استفاده از تواناييهاي بازيگر را ميگيرد. در حالي كه وقتي نقشي خصوصيات متفاوتي دارد دست بازيگر هم بازتر است تا بتواند جنبههاي مختلف بازيگري را به نمايش بگذارد.
آيا عاطفه نقش منفي سريال تكيه بر باد است؟ به هيچ عنوان. او طرز تفكر خودش را دارد. فقط فكر رسيدن به خواستههاي خودش است چه درست و چه غلط. اين نوع تفكر اوست كه با خانوادهاش كه بيننده بيشترين حق را به آن ميدهد، متفاوت است.
فكر ميكنم طرز تفكرش با آدمهاي مثبت داستان متفاوت است، فقط به فكر رسيدن به خواستههاي خودش است و اشتباهات و گناهاني كه مرتكب ميشود به همين خاطر است؟ اين خانواده از لحاظ سواد اجتماعي دردرجهاي بالا، اما سنتي و قانع است. خصوصا پدر كه راس اصلي خانواده است و تفكر ديگر بچههايش هم نزديك به اوست. بلندپروازي خصوصيتي است كه در عاطفه هم مثل همه آدمها وجود دارد و همين زيادهخواهي اوست كه باعث ميشود او درگير داستانهاي تلخي شود. اما هرچه سريال پيش ميرود، اتفاقاتي ميافتد كه باعث ميشود او هم در جاهايي محقتر شود. ضمن اين كه وقتي عاطفه در مقابل پدرش كه شخصيتي كاملا مثبت است قرار ميگيرد، تناقضي به وجود ميآيد كه اشتباهات و خطاهايش را پررنگتر ميكند. الان كه كارهاي عاطفه را ميبينم، گاهي از حركاتي كه انجام ميدهد، حرص ميخورم.
در كارنامه شما بيشتر بازي در نقشهاي مثبت ديده ميشود. فكر ميكنم اين به خاطر معصوميتي است كه خاصيت چهره شماست. با اين حساب نقش عاطفه برايتان نقش متفاوتي بود. درست است؟ بله خيلي خوشحالم از اينكه در اين سريال نقشي دارم كه جنبههاي خطاكارياش بيشتر است. البته در سريال «در مسير زايندهرود» هم نقش دختري را برعهده داشتم كه بر عليه شخصيتهاي مثبت داستان نقشه ميكشيد و ميخواست كار آنها را خراب كند. اما بيشتر اوقات موسيقي ملايمي روي بازي من قرار ميگرفت كه احساس همدلي بيننده را برميانگيخت. فكر ميكنم آهنگساز هم تحت تاثير چهرهام قرار ميگرفت و در آن مظلوميت احساس ميكرد. اينجا هم همين طور است. شايد اگر بازيگر ديگري اين نقش را بازي ميكرد، اين شخصيت خيلي بيشتر از آنچه الان احساس ميكنيد منفي ديده ميشد.
وقتي عاطفه در مقابل محسنيان قرار ميگيرد به طور كلي، جنبه منفي شخصيت او پررنگتر است، براي خنثي كردن معصوميتي كه از آن صحبت كرديم، چه تمهيدي انديشيديد؟ در طول كار لزومي نميديدم كه شرارتي در چهرۀ عاطفه وجود داشته باشد. اولين سكانسهايي كه بازي كردم، آن قسمتي بود كه عاطفه با پدرش در خانۀ مجردياش روبهرو ميشود. براي من كه آخرين نفري بودم كه به گروه اضافه شدم، خيلي سخت بود سكانسهاي مهم را بدون اين كه دقيقا در جريان كار باشم بازي كنم. نگران نتيجه هم بودم كه در نهايت چطور به چشم خواهد آمد. از همان ابتدا كه نقش عاطفه را خواندم، تعريفي از او پيدا كردم و سعي كردم طبق آن و آنچه در فيلمنامه نوشته شده بود عمل كنم و تلاش نكردم نمونه بيروني از شخصيت عاطفه پيدا كنم.
پس چطور بايد انتظار داشت كه اين شخصيت شبيه به شخصيتهاي واقعي از كار در بيايد؟ عاطفه كسي است كه در مقابل خانوادۀ سنتي خود ميايستد و ميخواهد زندگي متفاوتي داشته باشد. دليل اين تمايل او هم در قسمتهاي بعدي بهتر معلوم ميشود. شناختي را كه براي بازي در نقش عاطفه لازم داشتم از مراجعه به نمونههايي كه قبلا در زندگي شخصيام ديده بودم دريافت كردم. چون عاطفه مثلا يك معتاد نيست، يك آدم عادي است كه وقتي در مقابل آدمهاي خوب قرار ميگيرد، منفي به نظر ميآيد و در سريال از فاصلهاي نزديكتر با او برخورد ميكنيم. وقتي عاطفه در مقابل محسنيان قرار ميگيرد مظلوم قصه است و وقتي در مقابل پدر قرار ميگيرد ظالم است.
همين كه عاطفه گاهي مظلوم است و گاهي ظالم، چه تغييري در نوع بازي شما ايجاد ميكرد؟ پاكرو: عاطفه نقش منفي سريال نيست. او طرز تفكر خودش را دارد. فقط فكر رسيدن به خواستههاي خودش است چه درست و چه غلط. اين نوع تفكر اوست كه با خانوادهاش كه بيننده بيشترين حق را به آن ميدهد، متفاوت است
وقتي آدمهاي مختلف جلوي عاطفه ميايستند، بازي من در مقابل هيچكدام شبيه به ديگري نيست. مگر اين كه شخصيتها به هم نزديك باشند. از لحاظ لحن و حتي نگاه خيلي مواظب بودم كه تفاوت بين برخورد عاطفه مثلا با پدرش و محسنيان وجود داشته باشد. همين طور مثلا رفتار او با برادرش كه سختگيرتر از پدر است با رفتاري كه در مقابل پدر پيش ميگيرد متفاوت است، چون تفاوت سني كم با برادرش اين فرصت را برايش فراهم ميكند تا راحتتر با او صحبت كند. در مقابل محسنيان سعي ميكند خودش را بالا ببرد. چون خودش فكر ميكند كه از محسنيان استفاده ميكند و او را پلي براي رسيدن به خواستههايش قرار داده در حالي كه مخاطب ميداند كه محسنيان براي عاطفه نقشههايي كشيده است. سعي كردم اين تفاوتها را در لحن ديالوگ گفتن، نوع نگاه كردن و حتي طرز ايستادن نشان دهم و خيلي مواظب بودم كه اين تفاوت ديده شود.
بازيگراني كه در مقابل شما بازي كردند، همه نامآشنا و حرفه اي هستند. ايفاي نقش در مقابل اين بازيگران چقدر روي بازي شما تاثير گذاشت؟ خيلي زياد. با همه بازيگران اين سريال قبلا بازي داشتم اما بيشتر بازيام با آقاي فخيمزاده و قريبيان بود. اينها استادان بازيگري هستند و براي هر بازيگر جواني افتخار است كه با آنها كار كند، خصوصا تا اين اندازه روبهرو و در تقابل. اين اتفاق برايم خيلي خوشحالكننده و يكي از دلايلي بود كه اين نقش را بازي كردم. بازي مقابل بازيگران پيشكسوت اضطرابآور نيست بلكه بازي در مقابل بازيگر بزرگ به آدم كمك ميكند تا نقشش را بهتر اجرا كند.
سخت نبود كه خودتان را مقابل بازيگران بزرگ اثبات كنيد؟ نميترسيديد كه بازي شما زير سايه بازي آنها قرار بگيرد؟ اصلا اين فكر را نكردم. بعضي از سكانسهاي بازي من حذف شد، چون مثلا بعضي از نابازيگراني كه در مقابلم بودند نتوانستند بازي خوبي ارائه كنند. در مقابل، بازيگران اصلي كار، آنقدر خوب بودند كه كار مرا هم ارتقا دادند.
ميشود گفت عيار كلي كار بالاتر ميرود. چون وقتي در يك سكانس دو بازي خوب در مقابل هم ديده ميشود، احتمال اين كه با سريالي قابل قبول روبهرو باشيم بيشتر است. دقيقا همين طور است. ممكن است مخاطب با يك سكانس متوجه شود دوست دارد اين كار را دنبال كند يا با يك سريال معمولي روبهروست. اصلا نميدانم چطور ميشود بازيگري جلوي بزرگان قرار بگيرد و كاري ضعيف ارائه دهد. تجربه و مهارت اين بازيگران به آدم از هر لحاظ حس خوب ميدهد.
در كارهاي قبلي هم جلوي بزرگان ديگري قرار گرفته بودم، اصلا به خودم اضطراب وارد نميكردم، فقط ميگفتم كه لازم است نقشي كه به من سپرده شده را به بهترين شكل ايفا كنم.
حالا كه تجربه نقشي را داشتهايد كه جنبه تاريك شخصيتش پررنگتر است، دوست داريد بعد از اين چگونه نقشهايي را باز كنيد؟ هميشه براي پيدا كردن نقشي كه دلم ميخواست صبر كردم. هرچند در كارنامهام نقشهايي وجود دارد كه چندان مورد علاقهام نيست اما آنها را هم به دلايلي بازي كردهام. اما هميشه بين پيشنهادهايي كه داشتهام با دقت انتخاب كردهام. اما مثلا فيلم «چشم» بسيار خوب بود اما خوب اكران نشد يا در سريال در مسير زايندهرود هم به خاطر حاشيههايي كه در مورد نقش وجود داشت، پيشرفت نقشم متوقف شد. حالا فكر ميكنم عاطفه به خاطر تفاوت با نقشهاي قبليام جاي بازي بيشتري دارد و نقطه عطف محسوب ميشود.
دوست ندارم نقشي را كه تكرار عاطفه يا نقشهاي قبليام باشد بازي كنم. اما الان هم به زمان پخش سريال اعتراض دارم. البته خوشحالم و تشكر ميكنم كه بعد از يك سال و نيم كه فكر ميكردم سريال به فراموشي سپرده شده، پخش شد.
اما به خاطر زمان نامناسب پخش، كه با دو تعطيلي تهران مصادف شد و همين طور تبليغات بسيار كم، بسياري از مردم حتي يك قسمت سريال را نديدند. تبليغات سريال بيشتر دهن به دهن است و مردم به هم پيشنهاد ميكنند كه آن را ببينند. البته اين بهترين روش تبليغ است اما كاش قبل از شروع كار، تبليغات مفصلتري انجام ميشد.