*آیا در جهان دوستی هست که بتواند برای دوستش گوهری چون چشم هدیه بیاورد. اینک خداوند میفرماید با نزول این کتاب آسمانی شما را طبقی از چشمهای بصیر و تیزبین فرستادم از این رو به گفته سعدی:
من چشم ازو چگونه توانم نگاه داشت کاوّل نظر به دیدن او دیده ور شدم
*دیدنهایی هست که در برابر چشم یافتن و بینا شدن است چنانکه نظر در زیبایی آدم را صاحب چشم میکند و چه هدیه ای نابینا را بهتر از چشم؟. اگر این هدیه را نپذیرد و در نابینایی باقی بماند عواقب آن دامن خودش را خواهد گرفت. خداوند نظام عالم را چنان تقدیر فرموده است که به دنبال هر کاری از نیک و بد آثاری از نیک و بد ظاهر میشود که اجتناب ناپذیر است.
*آن کس که کریمی او را چشمهایی از حکمت و معرفت فرستد و او نپذیرد و آن را به سخره بگیرد و افسانه و خرافات خواند در انتظار چه محرومیتی خواهد بود
دوش خیال مست تو آمد و جام بر کفَش گفتم مینمی خورم گفت نخور زیان کنی
دید که ناز میکنم گفت بیا عجب کسی جان به تو روی آورد روی بدان گران کنی
دیوان شمس
*در ادب پارسی صدها موعظه هست که با کلمه نبینی یا نمیبینی آغاز میشود و معلوم میشود که داشتن چشم کافی نیست، باید بصیرت حاصل کرد.
*گاه آدمی چشمش به چیزی میافتد اما او را نمیبیند زیرا در پیِ آن نیست یا ظرفیت دید آن را ندارد. سراسر قرآن را از این کران تا آن کران میخواند اما چشمش به چیزی نمی افتذ مگر تجویدی و قرائتی. معلوم میشود که دیدن عالم نیاز به شرایط بسیار دارد که مهمترین آن خالی بودن از اغراض شیطانی و عدم استغراق در عالم حیوانی است.