به گزارش
مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، وقتی به زندان آمد، نمیدانست اعتراف دروغ یا واقعی، چه گونه میتواند آدم را برای چند ماه یا شاید سالها گرفتار کند.
تازه فهمید خانواده آبرومندی دارد و دختری که با زندانی شدن وی، بیشتر بیمار میشود. خانواده آبرومندش رنگ کلانتری و دادگاه را هم ندیده بودند و حالا به لطف این عضو خانواده، باید در راهروهای دادگاه نامه و درخواست به دست، عرق شرمندگی بر پیشانی داشته باشند و بگویند اشتباه شده، یک بار دیگر تحقیق کنید او مگر میتواند با پیچ گوشتی در آپارتمان مردم را باز کند؟
آیدا 26 سال دارد. این زن خود را سارق نمیداند و سرقت را توطئه زن همسایه میداند و برای اثبات آن به جان بچه هایش قسم میخورد و امیدوار است وکیلش بتواند بی گناهی او را ثابت کند و علیه این شاکی، خودش شاکی شود.
او در حالی که شال آبی رنگی بر سر دارد، با کاموای زردرنگی لباس دخترانه ای میبافد و در همان حال حرف میزند.
وقتی من به دنیا آمدم، مادرم به خاطر اعتیاد پدرم طلاق گرفت و مرا که تنها فرزندش بودم، تحت سرپرستی خود قرار داد. سه سال بعد با مردی که در شرکت خصوصی کار میکرد، تشکیل زندگی مجدد داد.
مادرم زن تحصیلکردهای است. لیسانس زبان عربی دارد. یک خواهر ناتنی هم دارم که از ازدواج دوم مادرم به دنیا آمده، ناپدری ام مرد بسیار خوبی است. مرا مثل دختر خودش بزرگ کرده است.
پدرت را ندیدهای؟
نه، هیچ خبری هم از او ندارم.
متأهلی؟
بله، 16 سالم بود که ازدواج کردم. شوهرم شهرام، حسابدار یک شرکت است. دو بچه هم دارم. پسری 5 ساله به نام مهرداد و دختری 3 ساله به نام مهسا.
چه طور با همسرت آشنا شدی و چه معیاری در ازدواج داشتی؟
با شهرام در مسیر مدرسه آشنا شدم. قیافه خوبی داشت. وقتی شماره تلفنش را به من داد، کلی جلوی دوستانم سرم را بالا بردم.
3 ماه بعد از این آشنایی و ارتباط تلفنی و گاه پارک و سینما رفتن، به خواستگاریم آمد. مادرم موافق نبود ولی آن قدر اصرار کردم تا با کمک ناپدری توانستم رضایتش را بگیرم.
چرا مخالف بود؟
میگفت این پسر فقط قیافه دارد، رفتار و افکارش با خانواده ما تناسبی ندارد. مثلاً خانواده شهرام در مقابل نامحرم حجاب نداشتند. از طرفی شهرام در عمرش یک رکعت نماز هم نخوانده بود و مشروب هم میخورد. برعکس او، مادر و ناپدریم خیلی به معنویات اهمیت میدادند و دلشان میخواست دامادشان هم مثل خودشان باشد.
خوب، چه شد که به اتهام سرقت دستگیر شدی؟
اتهام من توطئه زن همسایه است. او همیشه با شوهرش اختلاف داشت. او گفته شوهرم شهرام در آپارتمانشان را با پیچ گوشتی باز کرده و 5 میلیون پول و طلاهایشان را دزدیده است.
در حالی که مطمئن هستم شهرام اهل این کارها نیست.
پس چرا تو دستگیر شده ای!؟
زن همسایه گفته بود من هم در این سرقت نقش داشتهام. 2 روز بازداشت بودیم. یکی دو نفر همراه من در بازداشتگاه آگاهی بودند.
آن زنان مرا ترساندند و گفتند شوهرت را حداقل به 15 سال زندان محکوم میکنند ولی اگر تو گردن بگیری شاید به خاطر زن بودن و بچههای کوچکت با یک رضایت موضوع حل شود!
یعنی واقعاً نمیدانستی به خاطر یک سرقت کوچک و غیرمسلحانه، فردی را به 15 سال حبس محکوم نمیکنند؟
وی به حمایت گفت: من تا آن لحظه رنگ کلانتری را هم ندیده بودم، چه برسد به دادگاه و زندان و آگاهی! فکر میکنم آن زنان که خودشان اهل خلاف بودند میخواستند مرا بترسانند و در دل به من بخندند!
و تو به سرقت اعتراف کردی؟
بله، گفتم شوهرم از موضوع خبر ندارد و من مرتکب سرقت شدهام. جزییات سرقت را هم از همسایه و مأموران آگاهی شنیده بودم.
همسرت آزاد شد؟
او بعد از اعتراف من آزاد شد و حالا پیش بچه هاست. میداند که من به دروغ اعتراف کرده ام.
چه مدت است که زندانی هستی و چه حکمی برایت صادر شده است؟
کمتراز یک ماه است که زندانم و فعلاً بلاتکلیف هستم. مادرم پیگیر پرونده ام است و برایم وکیل گرفته تا بی گناهی ام را ثابت کند.این وضع برای خانواده ام خیلی سنگین است.
چه قدر در مورد همسرت اطمینان داری؟
اطمینان صد در صد دارم. شوهرم ارث پدری خوبی گرفته است. نیازی به دزدی ندارد. البته این ارث در زمان زنده بودن پدرش بین او و سه خواهرش تقسیم شده است.میدانم که این حرفها فقط یک تهمت است.
در ضمن خانواده و اقوامم هم از تحصیلات بالا و هم از موقعیت های شغلی خوبی برخوردارند و این مبلغ مورد ادعای همسایه تهمت است و فراهم کردن آن برای شوهر و یا خانواده ام چند دقیقه بیشتر وقت نمیبرد.
اما نمیخواهند با دادن پول، رضایت بگیرند. باید بیگناهیام ثابت شود و بعد من هم از زن همسایه شکایت خواهم کرد.
به نظر خودت سرقت توسط چه کسی ممکن است انجام شده باشد؟
من فکر میکنم زن همسایه خودش این پول را برداشته تا بدین وسیله به شوهرش بگوید پول سرقت شده و از او به خاطر اختلاف هایشان انتقام بگیرد.
حسادتشان نسبت به خانواده من باعث شد مرا متهم کنند. حرف های این زن آن قدر ضدونقیض است که ثابت شدن اتهام دروغ، کار زیادی ندارد.
چرا شاکی شما را به عنوان سارق معرفی کرده است؟
چون با شوهر خودش اختلاف داشت و به زندگی خوب من و همسرم حسادت میکرد. بارها حرف های حسدآلودش را شنیده بودم. من در زندگی خیلی نقش بازی میکردم تا همه فکر کنند شوهرم به شدت مرا دوست دارد! احساس میکنم زن همسایه میخواهد زندگی مرا به هم بریزد و توجه شوهرم را به خودش جلب کند.
خانواده ات از این رفتارهای همسرت اطلاع داشتند؟
من همیشه حفظ ظاهر میکردم. چون در ازدواج به نصایح مادرم اهمیت ندادم و با اصرار خودم راهی خانه بخت شده بودم، نمیتوانستم از مشکلاتم بگویم. در ضمن به خاطر رفتارهای بی بند و بار شهرام به خانه ما نمیآمدند و من هم هفته ای یک یا دو بار و اغلب با بچهها و بدون شوهرم به خانه ناپدری میرفتم.
در دادگاه اعتراف کرده ای؟
نه، اما 3 بار در بازپرسی گفتم که مرتکب سرقت شده ام، بازپرس گفت خدا را در نظر بگیر و دروغ نگو، اما من دروغ گفتم.
نظرت در مورد یک فرد سارق چیست؟ در این زندان، زنان سارق را حتماً دیده ای؟
فکر میکنم اگر کسی نان حلال نخورده باشد، میتواند سارق شود. یک دزد ثروت بادآورده و یک شبه بدون زحمت میخواهد.
نان حلال یعنی چه؟ در زندگی یک فرد چه نقشی دارد؟
خوب، پدری که سعی میکند با کار و عرق ریختن و زحمت، نان برای زن و بچه اش به دست آورد و مواظب است حق کسی را نخورد، نان حلال به خانه میبرد. بچه های این پدرها به سراغ خلاف نمیروند.
گفتی که همسرت اهل نماز نیست، خودت چه؟ اهل روزه و نماز هستی؟
نماز گاهی میخوانم ولی روزه چند سال است به خاطر معده درد نمیتوانم بگیرم.
چرا نماز را گاهی میخوانی؟ چرا همیشه نه!؟
گفتم که شوهرم نمازخوان نیست. اعتقاد قوی ندارد. وقتی با او ازدواج کردم، سنم پایین بود و متأسفانه به نصیحت های مادرم هم برای نماز خواندن توجهی نمیکردم. کم کم در طول زندگی فهمیدم وقتی یک آدم از معنویات دور باشد، میتواند به خانواده اش هم خیانت کند. منظورم نماز و روزه ظاهری نیست، منظورم اعتقاد قلبی و واقعی است که بر اساس آن نماز و روزه هم با شناخت و ایمان باشد. چند بار متوجه شدم نگاه شهرام به زنان و دختران فامیل و آشنا گاهی معنادار است ولی تا حالا خودم را گول زده ام که به من خیانت نمیکند میدانم که فقط خودم را گول میزنم!
صحبت دیگری نداری؟
نه، حرفی ندارم، فقط بنویسید من قدر نصیحت های مادرم را ندانستم، آبروی خانواده ام را بردم و اگر در ازدواج به جای قیافه به اعتقادهای همسرم توجه میکردم، حالا اینجا نبودم. با اعتراف من بیچاره مادرم باید در گرما با زبان روزه دنبال کارم برود. از طرفی شهرام به بهانه درگیری کاری دنبال پرونده ام نمیرود.
دلم برای بچه هایم تنگ شده، دخترم از بیست روزگی تشنج میکند، نگرانش هستم که در نبود من مریضی اش بدتر شود. او هیچ وقت از من دور نشده و حالا دو هفته است که مرا ندیده.
اشک های آیدا صورتش را میپوشاند و با نگرانی منتظر رسیدن وقت دادگاه و اثبات یا عدم اثبات اتهامش است.
او در حالی که رج بعدی لباس را شروع کرده، منتظر پایان سوالاتم است. با یک آه میگوید: همین جا بافتنی و خیاطی یاد گرفته ام. میخواهم برای مهسا این لباس را ببافم تا آن را زمستان بپوشد، البته امیدوارم زودتر آزاد شوم.
وقتی آیدا به زندان آمد، تمام اعترافات قبلی خود را فراموش کرد. تازه به یاد آورده بود که خانواده تحصیلکرده ای دارد و سرقت میتواند آبروی آنان را ببرد.
حالا که مادر خانواده با همه ی مشغله کاری در راهروهای دادگاهها و پله هایش رفت و آمد میکند، امیدوار است سه بار اعترافش نادیده گرفته شود!
بنا به ادعای خودش، بی خبری از مسایل حقوقی، وی را به اعتراف وادار کرد. تصورش این بود که به خاطر سرقت غیرمسلحانه، 15 سال حبس در انتظار شوهرش خواهد بود و او نخواست این اتفاق بیفتد!
برداشت آخر
صرف نظر از دروغ یا راست بودن ادعاهای آیدا، باید گفت برخی از زندانیان بعد از ورود به زندان، اعتراف های قبلی خود را تکذیب میکنند، بدان امید که تبرئه شوند و یا حداقل روند صدور حکم را به تعویق بیندازند.
ذات و فطرت خیرطلب انسانی نیز بعضی از آنان را به فرافکنی و بی گناه نشان دادن خود فرا میخواند. به هر حال پرونده این اتهام نیز به زودی بسته میشود و حکم صادر خواهد شد.
اما نکته مهم تر خود آیداست که در ازدواج زودهنگامش هیچ معیاری نداشت و تنها چهره ظاهری شهرام او را فریب داد و چشمانش واقعیت را ندید.
خانواده های آنان از نظر فرهنگی سنخیتی با یکدیگر نداشتند. نوع نگرش آنان به زندگی مورد قبول هم نبود.
ضعف اعتقادهای دینی شوهر بر اعتقادهای آیدا هم تأثیر مخرب گذاشته بود و باعث شد خانواده اش از آنان دورتر و به همان اندازه آیدا مجبور به ایفای نقش برای پنهانکاری شود.
برای مشاهده مجله شبانه
اینجا کلیک کنید