به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران ، حزب
مشروطه ایران در سال 1373 در خارج از کشور تاسیس شد،«داریوش همایون»
تئورسین اصلی حزب مشروطه ایران بود،با مرگ وی ایدئولوژی و جهان بینی حزب
مشروطه ایران دستخوش تغییرات شگرفی شد و آنچنان که خواهیم دید با برجسته
شدن نقش «فواد پاشایی» در حزب مشروطه و سیاستی که او برای حزب تبیین کرد
اعضای سازمان یکی پس از دیگری از مقام و سمت خود استعفا داده و راه خود را
از حزب جدا کردند.
برنامه ریزی و انتخابات به ظاهر دموکراسی گونه در حزب مشروطه کار را به جدایی کشاند
از
آنجا که حزب مشروطه ایران ایدئولوژی و برنامه ریزی منحصر به فردی برای
آینده فعالیت های خود داشت کمتر کسی فکر می کرد که مرگ داریوش همایون
پایانی باشد بر عمر کوتاه 18 ساله حزب مشروطه از زمان تاسیس خود یعنی سال
1373 شمسی؛ جدایی عناصر بانفوذ این حزب یعنی «مهدی موبدی»،«مهرداد احسانی
پور» و «بهرام رحیمی» این واقعیت را بر همگان روشن ساخت که حتی اپوزسیونی
که دارای برنامه مدون و تعریف شده باشد بازهم با مشکلات بسیاری مواجه است
چراکه هنوز دخالت دادن آراء و نظرات شخصی در عناصر اپوزسیون با وجود آنکه
بر طبل دموکراسی و آراء جمعی می کوبند هنوز موجود و ملموس است.
دخالت
دادن آراء و نظرات شخصی در حزب مشروطه تا به حدی بود که تنها چند هفته
مانده به برگزاری کنگره نهم این حزب، «مهدی موبدی» [به عنوان اولین فردی که
از حزب استعفا داد] برای برگزاری این کنگره که بالاترین ارگان تصمیمگیری
در حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) بود تحمل نیاورد و استعفا خود را به
فواد پاشایی تسلیم کرد؛متن ذیل با امضای اعضای جدا شده عمق اختلافات درون
حزبی در حزب مشروطه ایران را نشان می دهد:
کنارهگیری "ما" از حزب مشروطه ایران
هشدارهای
داریوش همایون در مورد بدنه حزب و بودن آنها در عوالم پنجاه شصت سال
گذشته، شور بختانه حقیقت خود را به اثبات رساند. پس از مرگ داریوش همایون
تاخت و تاز به «دفتر پژوهش» و پشت کردن به منشور و مواضع حزب آغاز گشت. در
اولین تهیهها بحثهای سیاسی راجع به مواضع حزب و شاهزاده از دستور کار این
دفتر حذف گردید ...
به: شورای مرکزی محترم حزب مشروطه ایران
به: اعضای محترم حزب مشروطه ایران
به: رایزن حزب آقای دکتر اکمل
موضوع: کنارهگیری از عضویت در حزب مشروطه ایران [تاریخ: ۱۸ ژوئيه ۲۰۱۲]
به
آگاهی اعضای حزب مشروطه میرسانیم از تاریخ ۱۸ ژوئيه ۲۰۱۲ به فعالیت خود
در حزب مشروطه ایران پایان داده و از حزب کنارهگیری میکنیم.
چرا ناچار به کنارهگیری شدیم:
-حزب مشروطه ایران بعد از دو دهه فعالیت نخواست و نتوانست با تغییری بنیادی در اندیشه، خود را از یک «حزب» نوستالژیک، با اولویت «پادشاهی همه چیز است» به حزبی لیبرال دموکرات فرا برویاند. خیال بستن به رهبری کاریزماتیک رضا پهلوی و ناتوانی در بیرون آمدن از "صغارت" این حزب را از درک منشور لیبرال دمکرات خود ناتوان ساخت.
-سر سپردن به پویه قدرت، به موازات بالاگرفتن تلاش برای رهبرسازیهای بدون پشتوانه و بیربط به مردم ایران و برگزیدن استراتژی نادرست و خطرناک شاهزاده بعنوان راه حزب، چیزی نیست جز همان نگاه و منشور سلطنتطلبی که از همان آغاز تشکیل حزب تاکنون منتظر فرصت مناسب مانده بود.
-سنجاق کردن سرنوشت حزب به شاهزاده، حاصل عدم استقلال حزبی، "صغارت سیاسی" و بیربط بودن از مبارزات مردم ایران است.
-حزب و شاهزاده، هردو درمانده در کار «شورای ملی ایرانیان»
و هر دو علیرغم کارکشتگی در خالیکردن مواضع در صورت نامساعد بودن اوضاع!
اینبار بهای سنگینی را خواهند پرداخت. سرافکندگی، تنها بخشی از بهایی
خواهد بود که این شورا به دستاندکارانش ارزانی خواهد داشت.
-هشدارهای
داریوش همایون در مورد "بدنه" حزب و بودن آنها در عوالم پنجاه شصت سال
گذشته، شوربختانه حقیقت خود را به اثبات رساند. پس از او، تازش به "دفتر
پژوهش" و پشت کردن به منشور و مواضع حزب، آغاز گشت. در اولین تهیهها، به
فرموده، بحثهای سیاسی راجع به مواضع حزب و شاهزاده از دستور کار این دفتر حذف گردید تا چرخش سیاسی دلخواه جریان سلطنتطلب در حزب با آسودگی بیشتری انجام پذیرد.
-حزب، نخواست بپذیرد که شورای مرکزی مجاز نیست بر خلاف قطعنامهها و منشور خود،
خط مشی جدیدی در پیش گیرد. نخواست بپذیرد که کنگره حزب، اعضای شورای
مرکزی را موظف کرده است منشور و قطعنامهها را به اجرا بگذارند. نخواست
بپذیرد که چک سفیدی به شورای مرکزی داده نشده است تا بین خود رایگیری کنند
و هر چه خواستند در پیش گیرند. نخواست بپذیرد موظف است تا کنگره بعدی، بر
سر مواضع و قطعنامههای پیشین بماند.
-ما فاصلهای ژرف بین اولویتهای خود و حزب میبینیم. پیکار ما با رژیم اسلامی استوار است. ما نمیتوانیم به روند «شوراهای رهبری خود خوانده» که بر فراز مردم ایران تشکیل میشود بپیوندیم. این شوراها نیروی خود را به ناچار از بیگانه خواهند گرفت و در تعامل
با آنها، راهی جز پذیرش آنچه خواسته شود ندارند. در این بزنگاه خطرناک و
حساس تاریخ میهن، مانند همیشه حفظ تمامیت ارضی و یگانگی ملی به هر قیمت و
تحت هر شرایطی اولویت ما است. آنها که وارد مناسبات رهبر سازی در بیرون شدهاند خودبخود این اولویت را به پرسش کشیدهاند.
اگر قرار است حزبی در عمل، رسالت خویش را برگرداندن پادشاهی
بداند؛ اگر قرار است حزبی ناتوان از یک موضعگیری در برابر امر قدسیاش
باشد؛ اگر قرار است بخش بزرگی از کاروان حزب، از قارهای ندای "فدرالیسم از
اصول دمکراسی است" و از قارهای دیگر ندای "فدرالیسم را میشود به رای گذشت" سر دهد. بناچار باید این کاروان را به حال خود گذاشت.
مهرداد احسانیپور
دکتر بابک بهزادی
بهرام رحیمی
مهدی موبدی
با
نگاهی به عمق اختلافات دورن حزبی مشروطه ایران، ابعاد اختلافات گسترده این
حزب تنها در چند کلمه خلاصه می شود، این چند کلمه عبارتند از : «رضا پهلوی» «سلطنت طلبان» «فدرالیسم» «حکومت پادشاهی» «استقلال حزبی» «شورای ملی ایرانیان» و ...
دگردیسی
حزب مشروطه پس از مرگ داریوش همایون تنها با اسم رضا پهلوی آغاز می شود،
آنجا که کاریزماتیک [الهی جلوه دادن یک شخص] نمودن شخص او و تلاش برای
بازگرداندن حکومت پادشاهی بر آینده ایران [حکومتی که اصلا وجود ندارد!]
مورد توجه است؛ بی شک دستور کار قرار دادن این خط مشی آن هم قبل از برگزاری
کنگره و تصمیم گیری بر آینده سیاسی حزب نشان از دخالت دست های دیگر در حزب
مشورطه ایران و همچنین عدم استقلال سیاسی این حزب به ظاهر دارای ایدئولوژی
و برنامه است.
عدم استقلال سیاسی حزب مشروطه ایران با طرز نگاه آن به شورای ملی ایرانیان قابل استدلال است، پروژه شورای ملی ایرانیان در خارج از کشور در حقیقت همان پروژه دولت در تبعید است، به عبارت دیگر با حمایت سازمان غربی که به ظاهر خواهان برقراری دموکراسی در ایران هستند [اما در باطن زیر رده سازمان های جاسوسی غرب هستند]، اشخاص
و عناصری که در طول سی و اندی سال در خارج از کشور علیه نظام ایران فعالیت
سیاسی و مخرب داشته اند گرد هم جمع شوند و از میان خود رهبری برگزینند، بی
شک چنین رهبری با در نظر گرفتن قدرت سیاسی و حمایت سازمانهای غربی،
دربردارنده تمامی آراء و نظرات نخواهد بود چرا که برگزیده تمام اعضا نبوده و
نخواهد بود؛با وجود برگزاری کنفرانس های پیاپی ضدانقلاب که به عنوان مثال
می توان به «کنفرانس هتل همپتون» اشاره داشت هنوز این جمعات بیکار نتوانسته اند یک یا چندین شخص را برای رهبر شدن انتخاب کند!
از شورای ملی ایرانیان که بگذریم بیشترین تاثیر در زبانه گرفتن آتش اختلافات درون حزب مشروطه ایران مربوط به رضا پهلوی و سلطنت طلبان
است، دیگر مسئله دوری از اندیشه های ناب (به قول اعضا جدا شده از حزب)
داریوش همایون بود؛ اصل و اساس اختلافات در حزب مشروطه بر پایه این دو
مسئله است.
داریوش
همایون برای اعضای حزب مشروطه ایران تنها حکم یک لیدر سیاسی را نداشت،
بلکه اندیشه های همایون آنچنان در دل ایشان رسوخ کرده بود که از او به
عنوان یک الهه یاد می کردند،بخوانید:
سخنرانی بابک بهزادی در جلسه یادبود داریوش همایون در واشنگتن
بابک بهزادی
دوشنبه 9 اسفند 2569 برایر با 28 فوریه 2011
در تشکیل شخصیت و نگرش اساسی،داریوش همایون از دو منبع الهام گرفته بود:
۱- زرتشت و فرایافت خویشکاری به معنی مسولیت انسان نسبت به خود و کل جهان، نه برای پاداش یا ترس از مجازات بلکه بدلیل انسان بودن.
نگرش رواقی (Stoicism ) که انسان مسئول رستگاری خویش است و دمکراسی، پلورالیسم و سکولاریسم جزو حقوق طبیعی انسان است.
در
رابطه با نظریههای سیاسی، کانت، هابس، هیوم، آدم سمیت، جان لاک، برک و
کارل پوپر تاثیر گزاربودند. او تمایل به روشنگری اسکاتلندی-انگلیسی داشت.
به معنای دیگر تجربهگرایی و تکیه برعقل سلیم را به سیستمهای سفت و سخت و
ارگانیک را ترجیح میداد.
بطور خلاصه او محصول ادبیات فارسی، فلسفه یونانی و عصر روشنگری اروپایی بود، پیشزمینهای کامل برای در گیر شدن یک عمر با مدرنیته. او با چنین پیشینهای بیپروا، فرهنگ و اندیشه سیاسی ایران را دگرگون کرد.
او
نه تنها اصول و مبانی فکری واقع گرایانه را بیان می کرد بلکه حزب ما نشان
دهنده تحقق یافتن عملی آن مبانی و اصول فکریست. او فرهنگ سمی سیاسی ایران
را با فرایافت "رواداری" و "دگراندیش" دگرگون کرد.یگانه بودن او در صحنه
سیاسی در بیشتر مواقع، گام برداشتن او علیه خرد متعارف یا برداشت عمومی
بود. طرفداری بی پروای او از «جنبش سبز» و برخورد منفی او با «تشکیل دولت
در تبعید» نشان داد که در سوی واقعی تاریخ ایستاده بود.
زندگی او همان زندگی ارسطویی بود، او در فضیلت زیست. راه و نگاه فکریش ادامه خواهد داشت.
مهرداد احسانی پور در مقاله ای با عنوان «حزبی که با دو منشور زاده شد!» بخشی
از تفکرات و نگرش داریوش همایون نسبت به مسئله پادشاهی و موضوع سلطنت طلبی
را یادآور می شود، این مقاله پس از استعفای او در نشریه «تلاش» منتشر شد و نشان دهنده ورود جریان محض سلطنت طلب به حزب و اعمال نظرات آنان در حزب مشروطه ایران دارد.
داریوش همایون می گوید: «باید اعتراف بکنیم که کار ما هنوز خیلی زحمت دارد. این بند ناف شیفتگی به یک شاه را
باید برید. ما طرفدار پادشاهی هستیم بحث هم ندارد خیلی هم به صراحت
نوشتهایم و هیچکس هم به این صراحت ننوشته است. نام پادشاه آینده ایران را
هم که ما دوست داریم آوردیم که دیگر جای هیچ خواستنی نمیماند. دیگر این
تظاهرات این دست بوسیدن و به خدا رسانیدن و تعریفها و تملقها را باید کنار گذاشت.
این
خوب نیست، بلکه خطرناک است. هیچ فردی نیست که بتواند در مقابل این ژستها
مقاومت کند. هر کسی خودش را گم میکند و از بقیه بالاتر میگیرد. باز یک
عده مگس دور شیرینی را دور خود جمع میکند. این فکر را نکنید که یک نفر دموکرات و آزادمنش است.
نه، فضا به سرعت
او را عوض میکند. بارها در تاریخ ایران این اتفاق افتاده است. باید شاه
پرستی را جدا کنیم. ترسی هم نداشته باشیم. در طول این سی سال طرفداران سنتی
پادشاهی هر کاری از دستشان بر میآمده برای پائین آوردن ایران به حد یک
مقام کردهاند. خوشبختانه خود شاهزاده میداند که از طریق آنها به
هیچ جا نخواهد رسید. در نتیجه به آنها توجه نمیکند و آنها نمیتوانند تا
ابد کاسه داغتر از آش بشوند و به این نتیجه میرسند که باید کوتاه
بیایند. اما این مسئله آنهاست. ما که در گذشته رفتارمان بهتر بود در این
چند ماه گذشته ناگهان رگ شاهپرستیمان بالا زده است. باید از
خودمان شروع کنیم تا بعد به بقیه برسیم. در عین اینکه به اعتقاداتمان
پایبندیم و عوض نشدهایم و برای پادشاهی مبارزه میکنیم باید برگردیم به آن
سنت مشروطهخواهی!
(مشروطه نوین.... ص 333)
ایرانیها
سلطنتطلب نیستند؛ اگر چنین خیال میکنید اشتباه میکنید. پادشاهی مشروطه
لیبرال دموکرات را قبول میکنند، ممکن است قبول کنند ـ نمیدانم ـ ولی
امکان دارد قبول کنند! اما سلطنتطلب را قبول نمیکنند،این است که ببینید
در آنجا چه میگذرد و آینده کجاست. (مشروطه نوین.... ص 222)
در هر صورت اولویت منشور نگارش یافته توسط همایون، هر چه باشد، «بازگرداندن نظام پادشاهی» نیست!
اعضای جدا شده از حزب مشروطه ایران با حضور در نشریه «تلاش»
شروع به نگارش مقالات با لحنی تند علیه رضا پهلوی و طرفداران سلطنت طلب
نمودند،ضدیت آنان با پهلوی ها و ناراحتی شان از حزب مشروطه که پس از مرگ
داریوش همایون اندیشه های مطلق پادشاهی را بر خود گرفته بود اینچنین بازتاب
می کند:
مهرداد احسانی پور
ما
نمیتوانیم با صدای بلند و رسا اعلام نکنیم که حمله نظامی به ایران، حمله
به نظام جمهوری اسلامی نیست، حمله به تمامیت به یکپارچگی و به استقلال ملت
شریف ایران است. پس روشن است که ما در برابر هیچ حملهای بیطرف نخواهیم
ماند ... [در پی اظهار نظر رضا پهلوی با رسانه های غربی و به خصوص اسرائیلی]
مهرداد احسانی پور
توضیح
شاهزاده رضا پهلوی از نشست های موسوم به لندن و پاریس در سال های پیش و
حضور آشکار و پنهان ایشان در این جلسات چیست؟ پاسخ شاهزاده نسبت به نشست و
برخاست و هم گامی با حزب دمکرات کردستان ایران که سودانیزه کردن ایران را
الگو و نمونه ی خود و «سایر ملت های ایران» قرار داده است چه می تواند
باشد؟
پرسش
ما از شاهزاده به حضور وی در کنگره ها و نشست ها و تشکیلاتی که به قصد و
نیت جمع کردن ایرانیان زیر یک چتر جهت ایجاد آلترناتیو تحت عناوینی چون
شورای رهبری، دولت در تبعید و عناوین دهن پرکن دیگری از این دست بر می
گردد. امروزه هر اکابر رفته ای می داند که آلترناتیو سازی در خارج فقط می
تواند در خدمت نیروهای بیگانه قرار گرفته و ابزاری در خدمت تجزیه کشور و
تضعیف جنبش مدنی و سبز ایران باشد. آیا درک این امر مهم و حیاتی خارج از
توان و ظرفیت ذهنی شاهزاده است؟
و
یا اینکه رسیدن به قدرت به هروسیله چنان روح و روان وی را تسخیر کرده است
که نمی داند با حضور و حمایت خود از چنین پروژه هایی از پیش ورشکسته عملا
گام در نابودی اعتبار خود برداشته و دانسته و نداسته آب به آسیاب رژیم
اسلامی می ریزد.
گفتنی است «مهدی موبدی» اولین عضو جدا شده از حزب مشروطه ایران در نخستین گام خود «بنیاد داریوش همایون»
را تاسیس نمود تا به بیان اندیشه های ناب (به گفته مهدی موبدی) داریوش
همایون بپردازد و ایدئولوژی وی را که در حزب مشروطه ایران دستخوش تحریف از
سوی سلطنت طلبان شده بود را بازنشر کند!
همچنان
که گفته شد «مهرداد احسانی پور» نیز به نشریه تلاش نقل مکان کرد،گفتنی است
این نشریه اندیشه های حزب چپ را (کمونیست ها و ...) دنبال می کند،هنوز
معلوم نیست چرا «مهرداد احسانی پور» با وجود چنین سیاستی از سوی نشریه تلاش
در این رسانه قلم می زند!!؟