وبلاگ از هر دري سخن نوشت:قضاوت کار آسانی است. کافی است بدانی "داد" کدام است و "بیداد" کدام.

به گزارش سرويس وبگردي باشگاه خبرنگاران؛ روزی رضاخان با هیات همراه با ماشین جیپ در حال حرکت به سوی جنوب بوده که سر راه از یزد رد می شود و میبیند که مردم زیادی در آن جا گرد هم جمع شده اند. رضا شاه به جلو می رود و از حاضرین می پرسد که چه خبر شده..؟؟
در پاسخ می گویند که: آخوند فلان مسجد یک دعایی خوانده که کور مادرزاد را شفا داده است. رضا شاه می گوید: آخوند و فرد شفا یافته را بیاورید تا من هم ببینم. چند دقیقه پس از آن، آخوند را به همراه یکی… دیگر که لباس دهاتی به تن داشت و شال سبزی به کمر بسته بود را نزد رضاشاه می برند.
 رضا شاه رو به شفا یافته می کنه و میگه: تو واقعن کور بودی…؟؟ یارو میگه: بله اعلا حضرت.. رضاشاه می پرسد: یعنی هیچی نمی دیدی و با عنایت این آخونده بینایی خود را بدست آوردی..؟ یارو میگه : بله اعلاحضرت رضاشاه میگه: آفرین… آفرین… خب این شال قرمز رو برای چی به کمرت بستی…؟ یارو میگه: قربان… این شال که قرمز نیست… این سبز رنگ هست.. بلافاصله رضاشاه شلاق رو بدست میگیره و میفته به جونبه جون اون شفایافته و آخوند و سیاه و کبودشون میکنه و میگهتو دو دقیقه نیست که بینایی بدست آوردی… بگوببینم فرق » سبز » و » قرمز » رو از کجا فهمیدی…؟؟؟
برچسب ها: وبلاگ ، از هر دری ، سخن ، رضا ، شاه
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.