در حديثى امام صادق عليه السلام مى فرمايند: «اِنّا اَنزَلنـهُ فى لَيلَةِ القَدر، الليلة فاطمة و القدر الله فمن عرف فاطمة حقّ معرفتها فقد ادرك ليلة القدر و انّما سمّيت فاطمه لأن الخلق فطموا عن معرفتها ـ (أو من معرفتها الشك) و قوله وما اَدركَ ما لَيلَةُ القَدر * لَيلَةُ القَدرِ خَيرٌ مِن اَلفِ شَهر يعنى خير من الف مؤمن و هى أم المؤمنين; و الملائكة المؤمنون الذين يملكون علم آل محمدصل الله علیه و آله والروح القدس هى فاطمة بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ سَلامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ اَلْفَجْرِ يعنى حتى يخرج القائم»
مراد از «ليلة» حضرت فاطمهسلام الله علیها و مراد از «قدر» خداوند متعال است، پس هر كس فاطمه سلام الله علیها را به درستى بشناسد، ليلة القدر را درك كرده است و فاطمه سلام الله علیها را فاطمه نام نهاده اند، زيرا موجودات به شناخت او نخواهند رسيد.یعنی شناخت موجودات ازمنزلت او بریده است. سپس در اين كه شب قدر بهتر از هزار ماه است مى فرمايد: «فاطمه بهتر از هزار مؤمن است، زيرا او ام المؤمنين است. ملائکه همان مؤمنانی هستند که مالک علم آل محمد صلوات الله علیهم هستند و روح القدس همان فاطمه سلام الله علیها است و حتی مطلع الفجر یعنی تا اینکه امام زمان علیه السلام قیام کند.(1)اين است راز حديث مشهور و معتبر قدسى «لولاك»، كه خداى متعال خطاب به بنده برگزيدهاش رسول گرامى صل الله علیه و آله وسلم فرمود: يا احمد! لولاكَ لَما خَلَقْت الافلاك ولولا على لَما خَلَقْتكَ ولولا فاطمة لَما خَلَقْتكُما؛ اى احمد! اگر به خاطر تو نبود جهان آفرينش را خلق نمىكردم و اگر به خاطر على نبود تو را نمىآفريدم و اگر به خاطر فاطمه نبود هر دو تاىتان را نمىآفريدم.(2)
و در كافى به سند خود از زراره روايت كرده كه گفت: امام صادقعلیه السلام فرمود: تقدير در نوزدهم و ابرام(تثبیت) در شب بيست و يكم و امضا در شب بيست و سوم است. (3)
و در همان كتاب به سند خود از فضيل، زراره و محمد بن مسلم از حمران روايت كرده كه از امام باقرعلیه السلام از معناى آيه"انا انزلناه فى ليلة مباركة"سؤال كرد، فرمود بله شب قدر كه همهساله در ماه رمضان در دهه آخرش تجديد مىشود شبى است كه قرآن جز در آن شب نازل نشده، و آن شبى است كه خداى تعالى در بارهاش فرموده: "فيها يفرق كل امر حكيم".
آنگاه فرمود: در آن شب هر حادثهاى كه بايد در طول آن سال واقع گردد تقدير مىشود، چه خير و چه شر، چه طاعت و چه معصيت، و چه فرزندى كه قرار است متولد شود، و يا اجلى كه بنا است فرا رسد، و يا رزقى كه قرار است(تنگ و يا وسيع)برسد، پس آنچه در اين شب مقدر شود، و قضايش رانده شود قضايى استحتمى، ولى در عين حال مشيتخداى تعالى در آنها محفوظ است.(و خدا با حتمى كردن مقدرات، العياذ بالله به دستخود دستبند نمىزند).
حمران مىگويد: پرسيدم منظور خداى تعالى از اينكه فرمود"شب قدر بهتر است از هزار شب"چيست؟ فرمود عمل صالح از نماز و زكات و انواع خيرات در آن شب بهتر است از همان اعمال در هزار ماهى كه در آن شب قدر نباشد، و اگر خداى تعالى جزاى اعمال خير مؤمنين را مضاعف نمىكرد، مؤمنين بجايى نمىرسيدند، ولى خدا پاداش حسنات ايشان را مضاعف مىكند. (4)
در ادامه چند شعر مناجات تقدیم میگردد:
سید حمیدرضا برقعی
در شب قدر دلم با غزلی هم دم شد بین ما فاصله ها واژه به واژه کم شد
بیت هایم همه قرآن روی سر آوردند چارده مرتبه ... آنگاه دلم محرم شد
ابتدا حرف دلم را به نگاهم دادم بوسه می خواست لبم،گنبد خضرا خم شد
خم شد آهسته از اسرار ازل با من گفت گفت:ایوان نجف بوسه گه عالم شد
بعد هم پشت همان پنجرهء رویایی چشم من محو ضریحی که نمی دیدم شد
خواستم گریه کنم بلکه بر این زخم عمیق گریه مرهم بشود، خون جگر مرهم شد
گریه کردم ،عطش آمد به سراغم،گفتم: به فدای لب خشکت! همه جا زمزم شد
آنقدر دور حرم سینه زدم تا دیدم کعبه شش گوشه شد آنگاه دلم محرم شد
روی سجاده ی خود یاد لبت افتادم تشنه ام بود، ولی آب برایم سم شد
زنده ماندم که سلامی به سلامی برسد از محمد به محمد که میسر هم شد
من مسلمان شده ی مذهب چشمی هستم که درآن عاطفه با عشق و جنون توأم شد
سالها پیر شدم در قفس آغوشت شکر کردم، در و دیوار قفس محکم شد
کاروان دل من بسکه خراسان رفته است تار و پود غزلم جاده ی ابریشم شد
سالها شعر غریبانه در ابیات خودش خون دل خورد که با دشمن خود همدم شد
داشتم کنج حرم جامعه را می خواندم برگ در برگ مفاتیح پر از شبنم شد
یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت یک قدم مانده به او کار جهان در هم شد
بیت آخر نکند قافیه غافلگیرت آی برخیز ز جا قافیه یا قائم شد...(5)
من کیستم که لطف خود ابراز میکنی در را نیامده به رویم باز میکنی
من چوب قهر کردن خود را نخوردهام از بس میآوری و مرا ناز میکنی
اول تویی همیشه که لبخند میزنی اول تویی همیشه که آغاز میکنی
من یک گناه کردهی گردن شکستهام آیا مرا دوباره سرافراز میکنی
بگذار خوب گریه کنم از خجالتتم امشب که باز در به رویم باز میکنی
گفتم پرم شکسته، به دردت نمیخورد گفتی دلت شکسته و پرواز میکنی
من آدمم، یقین میکنم که باز با یک حسین (ع) در دلم اعجاز میکنی