در دوران نوجوانی و پیش از آنکه طلبه شوم؛ رفیقی داشتم که چند سالی از من بزرگتر بود و به حکم پیراهن های پاره کرده، گاهی نصیحتم می کرد و از فراز و فرود روزگار برایم می گفت. روزی برای نماز به جایی رفتیم که طلابی نیز در آن سکونت داشتند. پس از نماز و هنگام خارج شدن از مسجد، یکی از طلاب را دیدیم که پتویی را ترک دوچرخه اش بسته بود و زنبیلی پر از وسایل مختلف به دست داشت و از مسجد خارج می شد. رفیق ما که از قبل با او آشنایی داشت، جلو رفت و جویای احوالش شد. پس از آن معلوم شد مسئول خوابگاه، قانونی گذاشته و او نیز که قصد نداشته زیر بار قانون جدید برود؛ تمام اسبابش را جمع کرده و از خوابگاه بیرون آمده است. رفیق ما نیز با دیدن احوال او نصیحتمان کرد که آدم باید آستانه نیازش در حد یک پتو و زنبیل باشد که اگر به او گفتند یا فلان کار را می کنی یا خوش آمدی؛ جمع کردن نیازهایش آنقدر هزینه بر نباشد که مجبور شود «فلان کار» را بکند.
اخیراً یکی از دوستان، لینک فیلمی را برایم فرستاد که شبکه CNN تأثیر تحریم ها بر ایران را بررسی کرده است. در آن گزارش، مستندی پخش شد که مردم غیور ایران، پس از باز شدن یک فروشگاه، برای خرید مرغ با نرخ دولتی، به صورت وحشتناکی به داخل هجوم می برند. البته در هجوم بردن هم که حلوا پخش نمی کنند؛ ممکن است پایی لگد شود؛ یا لباسی به جایی گیر کند و پاره شود و یا حرف هایی زده شود که نباید جلوی بچه ها زد. با دیدن آن گزارش، یاد رفیق پیراهن پاره کرده خودم افتادم که می گفت: «آدم باید آستانه نیازش به حدی باشد...»
خدابیامرز راست می گفت. این مردم غیور همان کسانی هستند که هشت سال جنگِ همراه با تحریم را پشت سر گذاشته اند. کسی نمی تواند منکر رفاه بیشتر امروز نسبت به روزهای جنگ شود. کسی نمی تواند صف های طولانی گوشت یخی و نفت و پودر لباس شویی؛ یا کوپن های کپسول گاز و برنج و روغن را فراموش کند. نیاز بدن ما به مواد پروتئینی و فقیر بودن قشری از جامعه و دشمنی متمدنین کراوات زده، آن روز بوده و امروز هم هست. اینها چیزهایی نیست که عوض شود. آنچه عوض شده، ما هستیم که آستانه نیازمان تغییر کرده است. و وقتی عوض شدی، باید منتظر عواقبش هم باشی که خدا فرمود:
« إنَّ اللهَ لا یُغَیِرُ ما بِقُومٍ حَتی یُغَیِّرُوا ما بِأنفُسِهِم.»
خداوند سرنوشت قومی را تغییر نمی دهد تا زمانیکه خود آنان تغییر کنند.