از دیگر سیاست های این مجله اسطوره سازی از عناصر فعال در رژیم پهلوی و ترویج اباحه گری است که در ادامه به صورت اجمالی به روند کلی آنها اشاره خواهد شد.
اسطورهسازی از عناصر فرهنگی – سیاسی فعال در رژیم پهلوی
یکی از شگردهایی که در دستور کار دستاندرکاران نشریه بخارا قرار دارد، اسطورهسازی از عناصری است که سالها در دستگاه پهلوی، در جهت تثبیت و تداوم رژیم طاغوتی، در عرصههای مختلف فعالیت داشتند.
بخارا، این تاکتیک را با استفاده از ارائه کثیری از مقالات نویسندگان همسو که عمدتاً از معاندین جمهوری اسلامیاند، انجام میدهد.
در این میان تحریف تاریخ و تطهیر شخصیتها در حد امکان، صورت میپذیرد تا حدی که فردی همانند فریدون آدمیت، دیپلمات رژیم پهلوی تا سر حد یک آزادیخواه وطنپرست، معرفی میشود، حال آنکه چگونه یک سیاستمدار وطندوست، میتواند سالها در جهت تداوم یک حاکمیت وابستهای مثل حکومت پهلوی، تلاش کند خود جای سؤال دارد ؟!
شماره 65 مجله بخارا، به طور ویژه به مدح و تجلیل از فریدون آدمیت، اختصاص یافته است. در این میان، مروری بر تجلیلکنندگان از فریدون آدمیت، میتواند تا حدودی بازگوکننده ابعاد شخصیتی و خدمات وی باشد:
1. احسان نراقی 4. احسان یارشاطر
2. رضا براهانی 5. احمد کریمی حکاک
3.
مسعود بهنود 6. باقر پرهام
ذکر این نکته حائز اهمیت است که فریدون آدمیت به استناد عملکرد و آثار وی، در زمرهی تاریخنویسانی محسوب میشود که تلاش میکنند ضمن تاریخنگاری به ترویج و تبلیغ اندیشههای سیاسی و اجتماعی غرب جدید بپردازند.
از علائق و گرایشات فریدون آدمیت نهضت مشروطه است. نهضتی که به باور کارشناسان با حمایتها و هدایتهای دولتهای غربی در ایران پا گرفت.
مشروطه در کشور ما، اشاره به نهضت عدالتخواهانهای دارد که مردم ایران در حدود سالهای 1284-1285 هـ . ق به رهبری روحانیون به راه انداختند که در پروسهی آن علما دست به هجرت صغری و هجرت کبری زدند و با فشار مردم و حمایت علما، مظفرالدین شاه و وزیر خائن او عینالدوله، وادار به عقبنشینی شدند اما روشنفکران وابسته به محافل فراماسونری از عدم آگاهی برخی روحانیون درخصوص ایدئولوژیهای غربی استفاده کرده و با استفاده از تجمع مردم ناآگاه در سفارت انگلیس، درخواست مشروطه در دهان عدالتخواهان قالب کردند.
مشروطه، نظریهای است برخاسته از متن اندیشۀ دموکراسی و در واقع بیان دیگری از اندیشه لیبرال دموکراسی است که طرفداران آن در ایران، این نظریه را از منتسیکو فرانسوی، جان لاک انگلیسی و جان استوارت میل اقتباس کرده بودند و به این امر نیز اذعان داشتند.
یکی از دلایلی که فریدون آدمیت مورد توجه سیاستگذاران نشریه بخارا قرار گرفته آن است که آدمیت، به اصول غربی مشروطه در آثار خود، به نحو برجستهای پرداخته است:
«اساساً فریدون آدمیت را باید تاریخنگار مشروطه دانست و از آنجا که مشروطه سنگ بنای اولین برخورد ما با تجدد و دنیای مدرن است. بنابراین میتوان آدمیت را راوی اصلی و با تحلیلگر مهم دورهای بیبدیل دانست. او خود از بازیگران این عصر طلایی نبود اما رابطه بیواسطهاش با برخی از این بازیگران از جمله مرحوم پدرش سبب شد که نگاه او به مشروطیت و افراد آن دوره براساس روایتهایی بیمانند و اسنادی بینظیر باشد که جز او از عهده هیچ مورخ دیگری برنمیآمد. بدین سبب نمیتوان از کنار آدمیت به سهولت گذشت. او قابل نادیدهانگاری نیست ...»
اما تیر خلاص در جهت غایب اندیشه سران بخارا در حمایت و تجلیل از مرتد تاریخ شلیک میشود:
«تردیدی نیست که در تاریخنگاری مشروطه نام فریدون آدمیت مانند احمد کسروی خواهد درخشید چون هرچه کسروی در شناخت سلسله رویدادهای مشروطه جد و جهد کرد و مدرک و سند به دست داد ، فریدون آدمیت به بررسی سیر اندیشه پرداخت. از همین رو ، تمام تجدد ایرانی با همه ابعادش در آثار او انعکاس یافته است»
در حقیقت تجلیل از مورخی همچون آدمیت، دستمایهای برای ترویج اندیشههای غربی در قالب معرفی اندیشهها و آثار فریدون آدمیت است. به بهانه شرح آثار آدمیت از روشنفکران غربزده و ورود اندیشه مدرنیته به ایران به نیکی یاد شده است و در این میان ادعا میشود که نهضت مشروطه، سرآغاز آزادی اندیشه و روشناندیشی در ایران بوده است. در حالی که ارمغان مشروطه برای ایران استبداد پهلوی و شبه مدرنیسم غربی بوده است.
«هوشنگ ماهرویان» در تجلیل از اندیشه فریدون آدمیت به صورت آشکار به اندیشههای دینستیزانه وی اشاره میکند و مینویسد:
« آدمیت از میان همه رویدادهای خرد و کلان تاریخی، به تاریخ فکر اهمیت درجه اول میدهد، فکری را درخور اعتنا میداند که مبتنی بر خرد باشد و از این جهت با دکارت فیلسوف فرانسوی و همقطار ایرانیاش احمد کسروی قابل مقایسه است و از رهگذر تحلیلی تاریخی و واقعیتهای موجود، به این نتیجه رسیده است که شرقیان از قافله تکامل بشری عقب افتاده و چارهای جز اقتباس اندیشه غربیان، که مبتنی بر خردگرایی است، ندارند.
آدمیت در برخورد با تفکر غربی، هیچ نوع تفکیکی را جایز ندانسته و آن را در تمام حوزههای زندگی انسان، اعم از سیاست، هنر، علم اجتماع و ادبیات، برترین میداند (تا به روزگار ما) : باید معترف باشیم که در مرحله تصادم مغرب و مشرق، همه جامعههای آسیایی در جهات مادی و عقلی و مدنی در سطح خیلی پایینتری از مدنیت قرار داشتند.
علمشان عین جهل بود. هنرشان کمال بیهنری، صنعتشان ابتدایی، حکومتشان مظهر بیدادگری و پستترین انواع حکومت و ساختمان اجتماعیشان، قرون وسطایی یا پیش از قرون وسطایی و از همه مهمتر و بدتر، انسان آسیایی صاحب اعتبار و ارزش حقوقی که قائم به خود باشد نبود. ولی در همه آن رشتهها، غربیان پس از یک دورۀ طولانی پستی و بیدانشی، به راه ترقی روزافزون افتاده بودند و هر پیشرفتی که در تعقل سیاسی صورت گرفت، ثمرۀ تمدن غرب بود ...»
آدمیت، در واقع یک تاریخنگار صددرصد وابسته به تمدن غربی است. او دوای مشکلات کشور را در تجدد و مدرنیته میبیند و به شدت از این رای خود دفاع میکند. آدمیت روی در روی جلال آلاحمد که از منتقدین غربزدگی جریان روشنفکری است میایستد و درباره آن چنین مینویسد:
« آدمیت مینویسد مولف کتاب روشنفکران (منظور جلال آلاحمد است) و هم قلم نااهل او، در سنگر واحد ارتجاع قرار میگیرند و به اتفاق بر مشروطیت میتازد.
او کتاب « غرب زدگی » و « در خدمت و خیانت روشنفکران » را چنین تعریف میکند:
«غربزدگی نوشته پریشان و سستمایهای است. آن کتاب روشنفکران نیز جُنگی را میماند که هر چه نویسنده در عمرش خوانده به درون آن فروریخته، چیزهای پراکنده و ناجور - بدون اینکه ذهن نویسنده چنین توانایی را داشته باشد که انسجامی به آن ببخشد، اگر از اصل انسجامپذیر باشند. در آن از کیومرث میخوانیم تا ترجمۀ متن مقالهای از « گرامشی » نویسنده توانای مارکسیست، همه مطالب به هم وصله پینه شده، اما وصله پینهای ناجور و گاه مضحک . « زنبیل » حاج فرهاد میرزا متعمدالدوله، یک دستتر و مربوط تر است تا آن دفتر خیانت روشنفکران رو سیاه ما. »
آدمیت، معتقد است در واقعه مشروطهخواهی، دولت انگلیس نقشی نداشته است و این اندیشۀ دخالت انگلیس ، ناشی از اوهام و خیالات است .
برای آدمیت ، دین ، یک پدیدۀ اجتماعی و عارضی بود که وسیلۀ سرپوش نهادن بر تغییرات و تحولات اساسی در زندگی انسان ایرانی بود. برای مثال، از نظر آدمیت، رژی یا همان تحریم تنباکو ، حرکتی منتسب به تاجران اصفهان و شیراز و تبریز و تهران بود که پوششی دینی یافت.
از نظر آدمیت، تلاشهای امیرکبیر، در راستای زدودن نقش دین و روحانیت از جامعه بود. اساساً تفسیر آدمیت در تاریخنگاری، تفسیری بود که لامذهبی را بر همۀ اندیشهها و افکار سیطره میداد.
تاریخنویسی مشروطه پس از کسروی که تاریخ سیاسی مشروطه را نوشته بود ، مهمل مانده بود و آدمیت از زاویۀ دیگری به آن پرداخت. هر دو در این که فرزند مشروطه بودند ، مشترک بودند. اما کسروی بیشتر به تاریخ سیاسی مشروطه علاقمند بود و آدمیت به تاریخ فکری و فرهنگی آن.
ترویج اباحهگری در قالب یک مقاله نقد اجتماعی
در شماره 62 مجلۀ بخارا ، در بخش نقد اجتماعی مجله ، مقالهای تحت عنوان « عشقها و پاساژها» نگاشته شده بود که سراسر ترویج اباحهگری و عادی جلوه دادن عشقهای خیابانی است. همچنین در این مقاله ، فقراتی وجود دارد که در آن افرادی را که در جوامع به اصطلاح توسعه نیافته زندگی میکنند را به دلیل حاکمیت فرهنگهای اجتماعی و هنجارهای عمومی متفاوت با جوامع توسعه یافته، دارای یک دوگانگی میداند و آن را مورد مذمت قرار میدهد.
« حالا آدمهایی که در جامعه توسعه نیافته و یا رو به توسعه زندگی میکنند ، علاوه بر همه چندپارهگیهایی که بر سرشت و سرنوشت جمعیشان تحمیل شده است دچار یک دوپارهگی جدید هم میشوند. دچار یک زیست دوگانه. آدمهای چنین جامعهای دوزیست هستند .
یک زیست پاساژی دارند و یک زیست برون پاساژی. آنجا روشنایی است و سبکبالی و شادخواری و این جا تاریکی و سنگینی و رنج نداشتن و نتوانستن و نشدن و نکردن.
این جا یک محرومیت تام و تمام واقعی است و آنجا یک برخورداری تام و تمام نیمهواقعی و نیمه وهمی است. این زیستن دوگانه و ناسازگاری که بر افراد چنین جامعهای نازل میشود، پریشانیهای طاقتفرسای دیگری برای او در آستین دارد . »
« در واقع زیستن پاساژی و استقبال بیش از حد از آن، یک جور پناه بردن به درخششهای پر سر و صدا و بیآرام و قرار و فراموشیآور و خلسهآوری است که میتواند نشانۀ واکنش آگاهانه و بیشتر ناآگاهانۀ فرد باشد در برابر واقعت سخت و خشن و بیرحمی که او را احاطه کرده است.
واقعیتی که ظاهراً فرد هیچ دخالتی و یا چندان دخالتی در وقوع آن نداشته است. این واقعیت بسیار فراتر از آستانۀ تحمل اوست.
او نه میتواند واقعیت را تحمیل کند و نه میتواند آن را تغییر دهد. پس میگریزد از آن و میشتابد به سوی پاساژها به سوی آن شلوغیهایی که جان میدهد برای فراموشی و کاهش بار سنگین هستی واقعی ... »
در بخش دیگری از این مقاله توصیف عشقهای خیابانی به صورت تفصیلی و با کنار هم قرار دادن تعابیر مختلف و تصویرهای ذهنی متعدد ، نوعی ترویج اباحهگری، محسوب میشود.
« آدمها با چشمهایشان جذب مغناتیس عشق میشوند همانطور که جذب مغناتیس سایر اجناس و اشیاء پاساژها میشوند. همانطور که چشمشان میچرخد در لابهلای تاپ و شلوارکها و لباسهای مجلسی شبانه و عصرانه ، گاهی هم میچرخد روی چیزی از جنس خودشان ... »
نویسنده در جایی از مقاله به طور غیر مستقیم اما کاملا معنیدار و مفهوم ، خودداری از ارضای خارج از چارچوب و ضوابط امیال و غرایز جنسی را عامل ایجاد پریشانیهای روحی و بیماریهای روانی میداند و چنین مینویسد:
« در پاساژها نه « تن » تابوست و نه « روان » تابوست، « مصرف » تنها تابوی موجود و مقبول است. همه چیز مصرف شدنی است.
همه چیز مصرف کردنی است. مصرف اصل پایدار پاساژهاست. آدمها در پاساژها و برای پاساژها زندگی میکنند. پس ، از تن و روانشان خرج میکند. تن و روان تابع اصل مصرف است نه برعکس.
در حاکمیت این اصل، نابرابری جنسی و نابرابری سنی وجود ندارد. زندگی همه از هنگام تولد حتی پیش از تولد و تا قبل از بازنشستگی (که مساوی مرگ و نیستی و ندیدن و نخواستن و به حساب نیامدن است) تابع همین اصل است.
اصل پایدار مصرف بر بنیاد لذت آنی است. لذت مصرف آنی و لذت داشتن آنی ، معنای زندگی است. آنکه از این لذت آنی محروم شود و محروم میماند، دچار تشویش روان و آشفتگی زندگی میشود. بخش عمدهای از آشفتگیهای زندگیهای امروزی به خاطر همین محرومیت از مصرف است. این محرومیت، زندگی را بیمعنا و بی حاصل میکند.
روابط آدمها را قهرآمیز میکند ... »
به صورت کلی نشریه بخارا و دیگر مجلات هم سو با این جریان مهملی امن برای انتشار دیدگاه افرادی است که به فرموده امام راحل با هیچ منطقی خلع سلاح نمی شوند و افرادی است که ذره ذره وجودشان با کشورهای سلطه گر و تفکر استکباری آنان خو گرفته و برای ضربه زدن به اسلام عزیز از هیچ تلاشی فروگزاری نخواهند کرد.
به هر صورت و جدای از عملکرد این نشریات باید از عدم حضور نیروهای ارزشی و انقلاب در این فضا نیز گله داشت چرا که با عدم حضور در فضاهایث فکری و درگیر شدن به امور اجرایی میدان به دست این افراد نشان دار تاریخ می افتد.