ای اهل ایمان، صدقات و بخششهای خود را با منت نهادن و آزار کردن باطل نکنید مانند آن کس که مالش را برای ریا و خود نمایی انفاق می کند اما به خدا و روز قیامت ایمانی ندارد. تمثیل حال چنین کسی چنان است که بر تخته سنگی که بر آن غباری و گردی نشسته باشد دانه ای بیفشانند و باران تندی بر آن سنگ ببارد و آن را پاک بشوید و آنچه کسب کردهاند هیچ بهره و برکتی به ایشان نرسد و خداوند مردم کافر را هدایت نخواهد کرد.264
اما تمثیل حال کسانی که اموالشان را به خاطر رضای خداوند و تقویت نفس و اثبات ایمان خویش میبخشند چنان است که باغی در زمینی بلند باشد و باران تندی بر آن ببارد و آن باغ میوه های خود را دو چندان عرضه کند یا اگر باران تند بر آن نبارد باران لطیف و ملایم نیز آن را کافیست و خداوند به آنچه میکنید آگاه است.265
*اینک دو پرده نقاش بدیع و گویا از دو گونه صدقه و احسان یکی به صدق و اخلاص و یکی به روی و ریا در پیش روی ماست: اگر کسی احسان و صدقه خود را با منت گذاشتن و تحقیر و اذیت و آزار توأم کند در حقیقت دانه را در زمین مناسب نیفکنده بلکه به روی سنگی انداخته است که مختصر غباری بر آن نشسته و اگر بارانی ببارد هیچ رویش و رشدی بر آن دانه رخ نخواهد داد و هیچ برکتی به آن دانه افشان نخواهد رسید، در حالی که اگر بخشش به خاطر خشنودی خداوند و تحکیم دل و جان در توکل و ایمان بر ثروت الهی انجام شده باشد همچون دانه ای است در زمین بلند و حاصلخیز در باغی افشانده باشند و بارانی درشت و تند بر آن ببارد یعنی شرایط و احوال اجتماعی چندان مساعد نباشد باز آن دانه به ثمر میرسد.
*مولانا در قطعه زیر یکی از زیباترین تعبیرات را از رابطه میان بخشنده و گیرنده صدقات عرضه کرده است:
بانگ میآید که ای طالب بیا جود محتاج گدایان چون گدا
جود میجوید گدایان و ضعاف همچو خوبان کآینه جویند صاف
چون گدا آینه جود است هان دم بود بر روی آینه
زیان
زان سبب فرمود حق در و الضحا کای محمد بانگ کم
زن بر گدا
(مثنوی)
*به تعبیر مولانا، اگر بخشنده دریابد که او به جود و بخشش بیش از آن محتاج است که آن فقیر نیازمند به هدیه او، در این حال نه تنها منتی نمیگذارد بلکه منتی نیز میپذیرد از آن که به سبب نیاز آن محتاج فرصتی یافته است تا کمال و فضیلت خود را که همان جود و عطاست به منصه ظهور برساند و نفس خود را تثبیت کند.
*مبادا که بر گردن خود و بر گردن آن کس که شما را بخششی کرده است یوق اسارت نهید. خوشتر آن است که گیرنده و بخشنده هر دو با هم بر بالهای آن هدیه پرواز کنند. (جبران خلیل جبران)
چو انعام کردی، مشو خودپرست که من سرورم دیگران زیردست
چو بینی دعای گوی دولت هزار خداوند را شکر نعمت
گذار
که چشم از تو دارند مردم بسی نه تو چشم داری به
دست کسی
گره بر سر بند احسان مزن که این زرق و شید است و
آن مکر و فن
(سعدی)
*حضرت ابراهیم مهمانی را به طعام دعوت میکند و چون در مییابد که آتش پرست است او را از خود میراند اما سروش الهی با ابراهیم عتاب میکند که :
منش داده صد سال روزی و جان تو را نفرت آمد از او یک زمان
گر او میبرد پیش آتش سجود تو واپس چرا میبری
دست جود
(سعدی)
هر کس بر این درگاه آمد نانش دهید و از نامش مپرسید زیرا آن کس که نزد خداوند به جانی ارزد نزد ابوالحسن
به نانی ارزد.
(ابوالحسن خرقانی)
لب ببند و کفِّ پر زر برگشا بخل تن بگذار و پیش آور سخا
این سخا شاخی است از سرو بهشت وای او کز کف چنین
روی بهشت
(مثنوی)