به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران، به نقل از
پایگاه دیپلماسی ایرانی، در خصوص تحریمهایی که ادعا میشود از 28 ژوئن در آمریکا و از اول
ژوئیه در اروپا برضد ایران اعمال خواهد شد، نکاتی چند به نظر میرسد که در
ادامه به آنها اشاره خواهد شد.
نخست آنکه،
در واقع بنا نیست از اول ژوئیه و 28 ژوئن تحریم جدیدی برضد کشور اعمال
شود. اجرای تحریمهایی که امروز در خصوص آنها صحبت میشود، 6 ماه پیش و
دقیقاً زمانی که اوباما فرمان اعمال تحریم برضد ایران را امضا کرد، آغاز
شد. به بیان دقیقتر، تحریم خرید نفت از ایران و تحریم معامله با بانک
مرکزی ایران و در حقیقت آن چیزی که قرار است از اول ژوئیه در اروپا و از 28
ژوئن در آمریکا اجرا گردد، مجازات مجموعهی کشورهایی است که این تحریمها
را اعمال نمیکردند.
بنابراین اساساً این نوع نگاه به مسئله که قرار است در این دو تاریخ تحریمهای جدیدی برضد ایران اعمال شود با واقعیت منطبق نیست.
نکتهی دوم
اینکه، در آن سو جمهوری اسلامی ایران نیز در این فاصله مجموعهی تدابیر
لازم برای مبارزه با این موضوع را اتخاذ کرده و به جرئت میتوان ادعا نمود
چه در زمینهی بانکی و چه در حوزهی فروش نفت، به طور کامل خود را با این
تحریمها سازگار کرده است. از این رو نباید به این مسئله به گونهای نگریست
که گویا اتفاقی جدید در حال رخ دادن است. با این تفاسیر باید گفت تبدیل
کردن موضوع 28 ژوئن و اول ژوئیه به چیزی تحت عنوان «روز سرنوشت» که در آن
سرنوشت اقتصاد ایران رقم خواهد خورد بیش از آنکه بهرهای از واقعیت برده
باشد، محصول عملیات رسانهای مشترک جریان فتنه، ضدانقلاب و دشمن خارجی است.
بر
این اساس باید مراقب بود که در دام این عملیات روانی گرفتار نشویم. نکتهی
دوم آنکه هدف اصلی آمریکاییها از این تحریمها، دو چیز است:
1. کاهش درآمد ایران؛
2. افزایش هزینههای ایران؛
علت معاف کردن عمدهترین خریداران نفت ایران چه بود؟
تلاشی
که آمریکاییها در 6 ماه گذشته به کار بستند برای آن بود که واردات نفت از
ایران توسط کشورهای مختلف کاهش یابد. اما در نهایت آنها مجبور شدند در دو
مقطع، یکی حدود دو هفتهی پیش و دیگری در ماه مارس سال 2012م. در یک
مرحله، 10 کشور و در مرحلهی دیگر نیز 7 کشور را از اعمال این تحریمها
مستثنی کنند.
به بیان دقیقتر در حال حاضر 17 کشور
در دنیا که در قیاس با سایر کشورها دقیقاً خریداران عمدهی نفت ما محسوب
میشوند، مطابق دستورالعمل وزارت خارجهی آمریکا اگر نفت ایران را بخرند و
اگر با بانک مرکزی ایران معامله کنند، هیچگونه مجازاتی در انتظار آنها
نخواهد بود. در این ارتباط تنها شرطی که وزارت خارجهی آمریکا برای معاف
شدن کشورها از این تحریم قرار داد، این بود که واردات نفت خود را از ایران
چیزی حدود 20 درصد کاهش دهند. در حقیقت علت معاف کردن عمدهترین خریداران
نفت ایران از اعمال تحریمها این بود که طرف آمریکایی بعد از چند ماه
مزهمزه کردن موضوع کاملاً به این نقطه رسید که امکان کاهش خرید نفت ایران
بیشتر از یک حد مشخصی امکانپذیر نیست.
در واقع سقف
مقداری که بازار میتواند کاهش خرید نفت از ایران را جبران کند و در عین
حال هیچگونه شوکی به بازار نفت وارد نشود، حدی معین است. اگر آمریکاییها
اصرار کنند که کشورها خرید نفت خود از ایران را بیشتر از این سقف کاهش
دهند، در آن صورت اتفاقی که میافتد این است که علاوه بر مقاومت جامعهی
جهانی، شوک وارد شده منجر به افزایش قیمت بسیار شدید نفت میشود. صد البته
که این مسئله نیز، تبعات خاص خود را به همراه خواهد داشت. بنابراین آنها
پذیرفتند که از این پس دیگر نمیشود جلوی عرضهی نفت ایران را گرفت.
نتیجهی منطقی این بحث آن است که حتی در حین تحریمها نیز مبادلهی بانکی
یا فروش نفت ایران به طور کامل قفل نمیشود.
در این
میان، مطابق آمارهایی که خود آمریکاییها اعلام کردهاند، حدود 700 هزار
بشکه در روز از صادرات نفت ایران کم شده است. این آمار مربوط به نفتی است
که به صورت رسمی مبادله میشود. اما این آمار به هیچ روی در خصوص نفتی که
بهصورت غیررسمی مبادله میشود، صادق نیست و در شرایط کنونی عملاً ایران با
چیزی بهنام کاهش فروش نفت مواجه نیست و آمریکاییها هم به خوبی نسبت به
این موضوع واقفاند.
نکتهی سومی که اهمیت بهسزایی دارد، پاسخ این سؤال است که آیا آمریکاییها توانستهاند بازار جهانی نفت را به کاهش عرضهی نفت ایران عادت دهند؟
طرف
آمریکایی همواره طی یک سال گذشته در تلاش بوده که جایگزینهایی برای نفت
ایران بیابد. بنابراین با کشورهای مختلفی رایزنی شده تا شرایطی فراهم آید
که چنانچه به هر دلیل عرضهی نفت ایران به بازار متوقف شد، در آن صورت
بازار از حیث تأمین نفت با مشکل چندانی مواجه نباشد. سؤال آنجاست که این
مسئله تا چه حد محقق گشته است؟
در پاسخ باید گفت مهمترین سرمایهگذاری آمریکاییها روی این 3 کشور بنا نهاده شده است:
1. عربستان؛
2. عراق؛
3. لیبی.
چرا عربستان برای تامین کمبود نفت گزینهای مناسب نیست؟
آمریکاییها
توقع داشتند که این سه کشور بتوانند کمبود عرضهی نفت ایران به بازار را
جبران کنند تا به این وسیله مانع نفت افزایش قیمت آن شوند.
دربارهی عربستان باید گفت این کشور برخلاف آنچه که ادعا میکند، قادر به تأمین و جبران کمبود عرضهی نفت نبوده است چرا که:
1. اگر
عربستان قادر به انجام چنین کاری بود، دربارهی لیبی میکرد. بعد از جنگ
لیبی که عرضهی نفت این کشور به بازار مختل شد؛ عربستان علیرغم ادعاهای
فراوان مبنی بر تأمین کمبود نفت، نتوانست کاستی موجود را جایگزین کند.
2.
اساساً نفت عربستان به گونهای نیست که مشتریان سنتی ایران قادر به
جایگزینی آن باشند. چرا که گذشته از تفاوت قیمت این دو، ساختار پالایشگاهی
این کشورها با نفت ایران تطبیق داده شده و در نتیجه آنها قادر نیستند در
کوتاه مدت این ساختار پالایشگاهی را به نحوی تغییر دهند که با نفت عربستان
سازگار باشد.
3. تفاوت جنس قراردادها نیز
در این بین حائز اهمیت است. قراردادهایی که ایران برای فروش نفت با مشتریان
خود دارد به طور سنتی قراردادهایی اعتباری هستند. بر این اساس کشورها نفت
را دریافت میکردند و در یک مدت زمان مشخص پول را در مثلاً اقساط مختلف به
ایران میپرداختند. در حالی که شیوهی فروش عربستان نقدی است. در واقع
عربستان زمانی که نفت را تحویل میدهد، پول آن را دریافت میکند.
از
این رو بسیاری از کشورهایی که تا کنون از ایران نفت میخریدند، به دلیل
نداشتن توان مالی، اساساً قادر به انعقاد قرارداد با عربستان نیستند چرا که
همواره به شیوهای دیگر از خرید نفت عادت داشتند. هم اینک مطالبهی بسیاری
از کشورهای اروپایی از آمریکا این است که عربستان را برای بستن قرارداد به
شیوهی ایران متقاعد سازد. این در حالی است که عربستان تا کنون به این
خواسته تن نداده است. در مجموع باید گفت بر اساس همین ملاحظههاست که در
این ارتباط همواره از سوی طرف خارجی یک بحث سربسته به نام نفت عربستان مطرح
میگردد، ولی هرگز جزئیات آن به بحث گذاشته نمیشود. فارغ از عربستان،
کشور عراق هم به دو دلیل قادر به تأمین نفت مورد نیاز نیست.
قراردادهایی
که ایران برای فروش نفت با مشتریان خود دارد به طور سنتی قراردادهایی
اعتباری هستند. بر این اساس کشورها نفت را دریافت میکردند و در یک مدت
زمان مشخص پول را در مثلاً اقساط مختلف به ایران میپرداختند. در حالی که
شیوهی فروش عربستان نقدی است. در واقع عربستان زمانی که نفت را تحویل
میدهد، پول آن را دریافت میکند.
دلیل اول
اینکه، عراق به لحاظ سیاسی متحد و شریک استراتژیک ایران است. از این رو
روابط دوستانهی دو کشور اجازه نمیدهد که عراقیها به دنبال آن باشند که
در بازار جهانی نفت به ایران صدمه وارد آورند.
دومین دلیل که
اهمیت قابل توجهی نیز دارد، آن است که به دلیل اختلافهای سیاسی میان
کردستان عراق و دولت مرکزی این کشور، صادرات نفت از کرکوک که یکی از
مهمترین پایانههای صادرات نفت عراق به شمار میآید، دچار مشکل است.
بنابراین
عراقیها هماکنون هم از عهدهی تعهد خود به اوپک بر نمیآیند، چه رسد به
آنکه بخواهند در جهت جبران خلأ نفت ایران نفت بیشتری هم به بازار عرضه
کنند. در کشور لیبی هم با وجود سرمایهگذاری سنگین آمریکاییها، انگلیسیها
و فرانسویها هنوز صنایع نفت این کشور، در موقعیتی نیست که به تولید زمان
قذافی که حدود 2 میلیون بشکه در روز بود برسد. بنابراین لیبی برای آنکه
بتواند بر ناامنی و آشوب داخلی غلبه کرده و یک شرایط با ثبات داخلی فراهم
آورد و صنعت نفت آسیب دیدهی خود را برای صادرات مازاد بازسازی نماید، زمان
درازی در پیش خواهد داشت.
حتی کشوری مثل نیجر که یکی از
تأمین کنندگان نفت هست نیز درحال حاضر دچار بحران سیاسی داخلی است. از آن
سو کشورهای آمریکای لاتین نیز با ایران اعلام همبستگی کردهاند و آنها هم
نفت بیشتری صادر نخواهند کرد. تنها راهی را که میتوان پیش پای آمریکا
متصور بود آن است که ذخایر استراتژیک خود را تخلیه کرده و وارد بازار نماید
که البته این موضوع برای این کشور مشکل امنیت ملی ایجاد خواهد کرد؛ چرا که
آمریکاییها پشتوانهی ذخیرهی نفتی خود را که عامل ایجاد اعتماد به نفس و
ثبات در بازار به ویژه در بازار داخلیشان بوده است را از دست میدهند.
نکتهی چهارم که
در زمینهی تأمین نفت باید به آن توجه داشت، اینکه حتی اگر عربستان بتواند
تولید نفت خود را آن طوری که ادعا میکند، به حدود 10.5 الی 11 میلیون
بشکه در روز برساند[1] تازه یک اتفاق دیگر در بازار جهانی نفت رخ خواهد داد
که از آن تحت عنوان «نبود ذخیرهی مازاد» در بازار جهانی نفت یاد میشود.
به
عبارت دیگر اگر عربستان تولید خود را به سقف برساند و ماکسیمم مقدار ظرفیت
خود را تولید و روانهی بازار کند، در آن صورت اتفاقی که خواهد افتاد این
است که بازار جهانی نفت در مییابد در شرایط پدید آمده، نفت اضافهای در
بازار وجود ندارد. به بیان دقیقتر دیگر هیچ منبعی نیست که اگر اتفاقی در
بازار افتاد، اگر عرضهی نفت یکی از تأمین کنندهها قطع شد و اگر به هر
دلیلی بازار دچار شوک شد، بتواند نفت بیشتری وارد بازار بکند. در این
شرایط، اطلاع بازار جهانی نفت از اینکه دیگر نفت اضافهای در بازار نیست و
دیگر تولیدکنندهای نیست که بتواند اتفاقهای غیرمنتظره در بازار را پوشش
دهد، منجر به محافظهکار شدن بازار و در نتیجه بالا رفتن قیمتها خواهد شد.
بر پایهی موارد یاد شده به طور خلاصه میتوان گفت:
1. پیچیدگی بازار جهانی نفت خیلی بیشتر از آن چیزی است که آمریکاییها تصور میکنند.
2. در 6 ماه گذشته اساساً آمریکا قادر به تنظیم بازار به گونهای که احساس نیازش به نفت ایران کاهش یابد، نبوده است.
سه دور
مذاکره با ایران انجام شد و ایران گذشته از آنکه زیر بار مطالبات زیاده
خواهانهی آنها نرفت، حتی درخواست لغو تحریمها را نیز مطرح نکرد. در این
شرایط غربیها خود را با وضعیت آچمز و پارادوکسیکالی مواجه میبینند که بر
اساس آن مجبورند داخل چاهی بیفتند که خود برای ایران کنده بودند. چرا که
باید تن به اجرای تحریمهایی دهند که خود انتظار اجرای آنها را نداشتند.
تحریمها برگ برندهای برای مذاکرات هسته ای یا ...
در
مجموع واقعیتهای موجود بیانگر آن است که اساساً این تحریمها وضع شدند،
برای اینکه اجرا نشوند؛ بلکه به عنوان یک برگ برنده در مذاکرههای ایران و
(1+5) مورد استفاده قرار گیرند. 6 ماه پیش روزی که دولت اوباما فرمان اجرای
تحریم بانک مرکزی و نفت ایران را امضا کرد و روزی که اتحادیهی اروپا،
تحریم نفت ایران را اعمال کرد، پیش فرض سیاسی آنها این بود که بعد از
اعمال تحریمها، یک مهلت 6 ماهه در نظر میگیرند و در این مدت با ایران
وارد مذاکره میشوند.
در آن سو ایران نیز به واسطهی
فشار تحریمها در مذاکرهها مجبور به دادن امتیاز میشود. در واقع بنای
آنها این بود که از موضوع تحریمها بهعنوان ابزاری قدرتمند برای چانهزنی
در مذاکرههای هستهای بهره ببرند و اساساً تحریمها را به همین منظور
اعمال کردند. اما اتفاقی که افتاد چه بود؟
سه دور
مذاکره با ایران انجام شد و ایران گذشته از آنکه زیر بار مطالبات زیاده
خواهانهی آنها نرفت، حتی درخواست لغو تحریمها را نیز مطرح نکرد. در این
شرایط غربیها خود را با وضعیت آچمز و پارادوکسیکالی مواجه میبینند که بر
اساس آن مجبورند داخل چاهی بیفتند که خود برای ایران کنده بودند. چرا که
باید تن به اجرای تحریمهایی دهند که خود انتظار اجرای آنها را نداشتند.
در این ارتباط اطلاعاتی که به تأیید برخی منابع غربی رسیده وجود دارد مبنی
بر آنکه اروپاییها به طور محرمانه از آمریکا درخواست عدم اجرای تحریمهای
اول ژوئیه یا لااقل معافیت از برخی ابعاد این تحریمها نظیر تحریم بیمهی
نفتکشهای ایران را مطرح ساختهاند.
علت اینکه نخست، ژاپن بیمهی نفتکشهای ایران را آغاز کرد و دوم، شرکت لویز که بزرگترین شرکت بیمهی نفتکشها در جهان و انگلیس است اگر بخواهد نفتکشهای ایران را بیمه نکند، ورشکست میشود.
با
این اوصاف با وجود دست و پنجه نرم کردن با بحران اقتصادی شدید و افزایش
قیمتی که این تحریمها به دنبال خواهد داشت، بدیهی است که اتحادیهی اروپا
آمادگی اعمال این تحریمها را نداشته باشد. بررسی اولویت شمارهی یک آمریکا
و اروپا ظرف 6 ماه گذشته بیانگر آن است غرب همواره به دنبال کنترل سقف
قیمت نفت بوده است. لکن همانگونه که ذکر شد، اجرای تحریمها با ابعاد مورد
نظر به طور قطع افزایش قیمتها را به همراه دارد و نا گفته پیداست که این
مسئله با هدفگذاری استراتژیک آنها کاملاً ناسازگار است.
آخرین نکته در
این ارتباط حائز اهمیت است آنکه در مذاکرههای مسکو برخلاف استانبول و
بغداد، ایران زمان دور بعدی مذاکرهها را با (1+5) نهایی نکرد و در واقع
-گذشته از مذاکرههای کارشناسی 13تیر- قراری برای مذاکرههای بعدی
نمایندگان 7کشور گذاشته نشد. در حقیقت ایران تعیین قرار ملاقات بعدی را به
رفتار اروپاییها و آمریکاییها در این حد فاصل مشروط کرد. از این رو اگر
رفتار آنها تا حدی خصمانه باشد که ایران احساس کند ادامهی مذاکرهها
ضرورتی ندارد و اساساً در مذاکرهها چیزی حل نمیشود، این احتمال وجود دارد
که هرگز ملاقات دیگری در میان نباشد و مسکو آخرین ایستگاهی باشد که ایران و
(1+5) بر سر میز مذاکره نشستند.
این اتفاق البته باراک
اوباما را با مشکل اقتصادی بسیار جدّی در داخل مواجه خواهد کرد و علاوه بر
آن موقعیت سیاسی وی نیز به شدت به خطر خواهد افتاد. همین موارد منجر به آن
خواهد شد تا غرب در اجرای تحریمها قدری محتاطتر عمل کند.
در
نهایت ذکر این نکته ضروری است که حجم عملیات روانی و بحثهای رسانهای
موجود در این خصوص بسیار بیشتر و سنگینتر از واقعیت این تحریمهاست. در
واقع این احساس وجود دارد که آمریکاییها بیش از تأثیرات واقعی تحریم نفت و
بانک مرکزی، روی اثر روانی و وادار کردن مردم ایران به انجام دادن
رفتارهای هیجانی در حوزهی اقتصاد و نیز روی گسترده کردن یأس و ناامیدی در
داخل ایران برای تقویت حس نیاز به سازش با غرب حساب کردهاند. به عبارت
دیگر این موارد برای آمریکاییها مهمتر از اجرای خود تحریمهاست. بنابراین
میتوان ادعا نمود ما 30 درصد با یک مقولهی اقتصادی و 70 درصد با یک
مقولهی رسانهای و عملیات روانی مواجه هستیم.