در اواسط کوچه با چند نفر از اهالي هم کلام مي شويم. يکي از اهالي که از 7 سال قبل ساکن اين محله است به فاضلاب هاي خانگي جاري درخيابان ها اشاره مي کند و مي گويد: اين ها مشکلاتي است که قابل تحمل است ولي معتاداني که در بيابان انتهاي خيابان ساکن شده اند امان ما را بريده اند.
يکي ديگر از اهالي که جواني بسيار برومند و ورزشکار است مي گويد : متاسفانه اين کوچه به پاتوق مواد فروشان تبديل و باعث بدنامي منطقه نوده شده و آبروي مردم محل را برده است .او تاکيد مي کند : مردم اين منطقه افراد خوبي هستند. وي مي گويد : به تازگي در ميان مردم منطقه شايعه شده است که قرار است خانه هاي اين کوچه که مواد مخدر خريد و فروش مي کنند تخريب و به فضاي سبز تبديل شود.
براي ادامه مسير بايد از خودرو استفاده کنيم. در انتهاي خيابان مردي ميان سال زير سايه درخت ايستاده است کمي آن طرف تر 4 – 5 نفر کنار ديواري که حدود نيم متر ارتفاع دارد نشسته اند حدود 10تا 15 متر از ما فاصله دارند و البته از اين فاصله دودي که از دهان آن ها بيرون مي آيد ديده مي شود. در فاصله 20 متري اين افراد کنار همان ديوار که اين چند نفر نشسته اند سايباني ديده مي شود که به نظر مي رسد چند نفرنيز داخل آن هستند .
کمي اين وضعيت غير عادي است از اواسط کوچه دور مي زنيم و به کنار درختي که مرد ميان سال در سايه اش ايستاده است مي رسيم يک نفر که چوبي را در دست دارد به طرف خودرو مي آيد. تجمع معتادان تزريقي و معتاداني که هر کدام يک "پايپ" براي مصرف ماده مخدر شيشه را در دست دارند توان و جرات پياده شدن از خودرو را از ما مي گيرد . راننده سوال مي کند چه کار کنيم ؟برويم يا پياده مي شويد؟
متوجه نگاه هاي افراد کنار ديوار که مواد مخدر مصرف مي کردند مي شوم . بلند مي گويم "خسته نباشيد" ...چند نفر نيم خيز مي شوند که دوباره مي گويم "راحت باشيد با اين آقا کار داشتم ".
با او خوش و بشي مي کنم تا معتادان احساس آرامش کنند و در فرصت مناسب به سراغ آن ها بروم اما درهمين حين يکي از افرادي که کنار ديوار نشسته به طرف ما مي آيد . او قدي بلند ، قامتي کشيده و باريک دارد به محض رسيدن از او سوال مي کنم آقا شما واليباليست هستي ؟ او اين سوال را پاسخ مي دهد و مي گويد: نه بابا ورزش کجا و ما کجا ؟ او ميزان تحصيلات خود را کارشناسي عنوان مي کند و مي گويد : در حوالي بولوار معلم ساکن هستم و فقط براي استعمال مواد مخدربه اين محله مي آيم .از او درباره مشکلات محله مي پرسم که مي گويد : مشکلات که زياد و فراوان است مشکلات معتادان (!) مشکلات جوانان، بيکاري و .....
او درباره افرادي که در اين محدوده سرگرم مصرف مواد مخدر هستند و يا در سايه سايبان ها خوابيده اند مي گويد : بسياري از اين افراد از طرف خانواده ها طرد شده اند و ديگر خانواده اي ندارند.
آن جواني که زمان رسيدن ما چوبي در دست داشت و با دقت به حرف هايي که بين ما رد و بدل مي شود گوش مي کند، مي گويد : آيا من که به دليل جواني و ندانم کاري به دام مواد مخدر افتاده ام بايد سر به بيابان بگذارم ؟ او که مدير کل بهزيستي استان را هم مي شناسد مي گويد : خانم دکتر ... براي اين معتادان چه کرده است؟
به همراه اين دومعتاد به پشت يک ديوار که در کنار درختان قرار دارد مي رويم در اين ضلع زمين 2-3 سايبان قراردارد. چند چوب را به ديوار تکيه داده و روي آن را چند تکه پارچه انداخته اند تا از آفتاب در امان باشنداما برخي قسمت هاي پارچه روي سايبان ها سوخته است واز بيرون افرادي که داخل هستند ديده مي شوند . يکي از معتادان مي گويد : من با شما نمي آيم . دليل اش را که مي پرسم مي گويد: به فردي که از او پايپ خريده ام بدهکارم و بهتر است تا مرا نديده از اين جا دور شوم.
جواني در محل ورودي يکي از اين سايبان ها نشسته است،او مي گويد :"3-4 سال است که مواد مخدر مصرف مي کنم البته قبلا شيشه مصرف مي کردم اما اکنون مصرف شيشه را کنار گذاشته ام و فقط ترياک مصرف مي کنم "از او مکان خريد مواد مخدر را سوال مي کنم که با دست به طرف کوچه هاي همين اطراف اشاره مي کند و مي گويد : در « ....» يک طرف خيابان مواد مخدر مي فروشند يک طرف ديگر افراد مصرف مي کنند .
پارچه اي که کنار ورودي سايبان قرار دارد را بر مي دارم يک مرد و2 زن داخل آن هستند. يکي از معتادان که مرا همراهي مي کند خطاب به آن ها مي گويد : "غريبه نيستند آشنا هستند" يکي از آن ها مي گويد : شوهرم سال ها پيش فوت کرد من هم که تنها شده بودم نمي دانم چرا حماقت کردم و به مصرف مواد مخدر روي آوردم .
او که مدعي مي شود در يکي از محله هاي مشهد براي خودش خانه و زندگي دارد مي گويد : هفته اي يک بار براي خريد مواد مخدر به اين محل مراجعه مي کنم و امروزهم براي تهيه مواد آمده بودم که تصميم گرفتم تا شب کنار اين افراد باشم بعد به خانه بروم .اوبزرگ ترين آرزويش را ترک مواد مخدر عنوان مي کند و اظهار مي دارد : تا به حال چند بار ترک کرده ام ولي رفيق ها اطرافم را مي گيرند و دوباره مصرف مي کنم مگر اين که اين افراد اطرافم نباشند تا ديگر مواد مصرف نکنم ...
وي تصريح مي کند : اول ترياک مصرف مي کردم بعد از مدتي که ترياک گران شد به مصرف "گرد" روي آوردم واز 3 سال قبل تاکنون ماده مخدر کريستال مصرف مي کنم .
وي مي گويد : از تهران به مشهد آمدم و در اين محله روزانه50 پايپ درست مي کنم و به معتادان مي فروشم . او پيک نيکي را که در محل خروجي گاز آن يک آچار شمع قرار داده است روشن مي کند و مي گويد : لوله هاي آزمايشگاه را از بازار خريداري و روي شعله اين پيک نيک پايپ درست مي کنم و به معتاداني که براي مصرف مواد مخدر به اين محل مي آيند مي فروشم .او انواع مختلف پايپ را که ساخته است نشان مي دهد و مي گويد : پايپ ساده هزارتومان وپايپ هايي که روي لوله آن حقه دارد 2 هزار تومان است .
او تاکيد مي کند : همه درآمدم را صرف خريد شيشه مي کنم و با همين چند نفردر اين جا مصرف مي کنيم ما شب و روز با هم هستيم و اين جا يک خانواده تشکيل داده ايم .او به زن ميانسالي که کنارش نشسته اشاره مي کند و مي گويد : "اين زن مثل مادرم است "...
زن ميان سال درحالي که دودي از پايپ مرد جوان مي گيرد ادعا مي کند: امسال چند نفر در سرماي زمستان اين جا تلف شدند . زن جوان هم مي گويد : يکي از شب ها چند نفر از اراذل و اوباش به ما حمله کردند و شروع به فحاشي کردند من هم چاقو را از جيبم بيرون آوردم و چند ضربه به آن ها زدم.
از آن ها محل تهيه مواد مخدررا سوال مي کنم که همه آن ها هماهنگ مي گويند :" کوچه غربت ها "
اين زن 32 ساله تقويم سال 1387 که خاطراتش را روي آن مي نويسد به من نشان مي دهد . او در يکي از صفحات نوشته است :