روزها از پس هم مي گذرد و شبها به صبح مي رسد ترافيك و شلوغي پايتخت مانند پرده اي در مقابل چهره هايي كشيده مي شود كه قربانيان تجارتي به رنگ سياه و به وزن كاه اند اين تجارت سهم كودكاني است كه ساعات عمر خود را در پس خيابانهاي تهران مي گذارنند.

به گزارش

خبرنگار اجتماعي باشگاه خبرنگاران

، با گذر از خيابانهاي پرترافيك اين كلانشهر به صحنه هايي برخورد مي كنيم كه در نگاه اول برايمان دوست داشتني هستند و بدمان نمي آيد كه با آنها هم كلام و جوياي حالشان شويم.

از بين اين كاسبان كوچك، جاويد و اميد دو تن از قربانيان اين تجارت سياه بودند و كودكاني با دستاني زخم خورده از گلها كه از هم كلام شدن وحشت داشتند.

به گوشه ديگر از خيابان مي رويم دختري كه اسمش زهرا و از سن خودش هم بي خبر است مدرسه نمي رود تا الفباي بابا نان داد يا آن مرد با اسب آمد را ياد بگيرد. كسي كه نان شكمش را خودش در مي آورد و مورد توجه افراد سودجويي است كه از قبل او پولي به جيب مي زنند و در غروب آفتاب پول ناچيزي از خستگي روزانه عايدش مي شود.

در واقع تنها چيزي كه به ذهن خطور مي كند منفعت طلبي و سودجويي افرادي است كه هيچگاه رحمي به جسمهاي اين كودكان نمي كنند و به فكر اسكناس روي اسكناس گذاشتن خود هستند.

اين بار به جاي منتهي اليه ابدي يعني بهشت زهرا پا گذاشتيم در حاشيه جاذده كودكان بسياري را مي بيني كه شمارش آنها از حد انگشتان دست بيشتر است در ابتداي جاده با دختركي مواجه شديم كه با خنده به استقبال ما آمد.

نامش آرزو و 8 سال بيش نداشت ولي در همان دنياي كودكانه معرفتي داشت كه در هيچ كتاب فلسفي پيدا نمي شد او آرزوي دكتر شدن را در سر مي پروراند. در كنار همه اين آرزوهاي شيرين رامين ورق ديگري از اين كتاب چندين هزار صفحه اي اين پايتخت است او مي گفت: 3 سال است كه كار مي كند و سنش را به طور دقيق نمي دانست به مدرسه نمي رفت چون پدر و مادرش فوت كرده بودند، او نيز مانند زهرا در بين اين دنياي هزار رنگ و لعاب به دنبال خرد ناني بود تا سر گرسنه بر زمين نگذارد او از كار كردن خسته بود و هيچ آرزويي نداشت چرا كه او از آن دسته بچه هايي است كه در دنياي بزرگترها گم شده و حتي از سن و آرزوهايش هم بي خبر است.

اين شهر بي در و پيكر با وجود 13 ميليون نفر جمعيت در روزهاي پر ترافيك با آمارهاي متناقض در چند سال گذشته حداقل 2 هزار و 100 كودك و حداكثر 20 هزار كودك كار را در خودش جايي داده كه اين آمار نسبت به كلان شهرهاي دينا دست كم 50 درصد كمتر است اما متأسفانه برخي از اين كودكان در هنگام كاركردن دچار سانحه و تصادف مي شوند. چرا كه يكي از آنان گفت: چند نفر از فاميلهاي ما اينجا تصادف كردن و فوت شدند.

حال با توجه به آمارهاي به دست آمده هر كودك روزانه 15 تا 50 هزار تومان سود خالص دارد و اگر درآمد اين 2 هزار و 100 كودك را روزي 20 هزار تومان در نظر بگيريم.

يعني پشت چراغهاي قرمز تهران روزانه 42 ميليون تومان سود خالص وجود دارد و اين رقم در ماه برابر يك ميليارد و 260 ميليون تومان و سالانه بالغ بر 15 ميليارد و 120 ميليون تومان خواهد بود اگر چه به طور قطع رقم واقعي بيشتر از اين اعلام شده و سود كسب و كار چراغهاي قرمز تهران از افرادي است كه چوب حراج به جان آنها زده اند.

امروز كه خيابانهاي اين كلان شهر را رصد مي كردم كودكان كار را نمي ديدم گويا آنها هنوز چشم انتظار عيدي عمر نوروز هستند و دستانشان نيازمند فشردن گرما محبت، حالا من تنها دعايي كه مي توان از صميم قلب برايشان بكنم اين است كه گوشه چشمي از نگاه خدا براي خوشبختي كافيست حال من تمام اين تاجران كوچك را به تمام نگاه خدا مي سپارم، باشد كه سال جديد رسيدن به آرزوهاي كودكانه شان باشد./ز
 

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار