به گزارش خبرنگار باشگاه خبرنگاران از یاسوج ؛ آرامستان گلزار شهدا واقع در جنوب غربی شهر یاسوج از نخستين ساعات امروز يكي از شلوغ ترين روزهاي سال خود را انتظار مي كشيد.
بر اساس باوري ديرين ، مردم معتقدند درگذشتگان در پنج شنبه آخر سال چشم به راه خويشان خود هستند.
بازماندگان دراين روز با حضور برسر قبور بستگان و آشنايان خويش با غبار روبي و تميز كردن اطراف قبرها به نوعي مدفن هميشگي آنها را خانه تكاني مي كنند و گاه شمع يا چراغي در كنار قبر روشن مي كنند تا شب پايان سال براي آنها تاريك نباشد.
چيدن ميوه و شيريني و گاه هفت سين بر روي قبور نشانه هاي زندگي را در قبرستان زنده مي كند و پيوند هميشگي مرگ و زندگي را به ياد مي آورد كه مردگان از ياد نرفته اند و هيچ نفسي تا ابد زنده نيست.
زيرا مرگ از آن دسته حوادثي است كه مختص به فرد يا گروهي خاص نيست و همه باشندگان را فرا مي گيرد اما به نظر مي رسد بانوان بيشترين زائران اهل قبور اند، مادراني هستند كه آمده اند پايان زمستان را به فرزند خفته در خاك سرد نويد دهند، سنگ خاك و غبار گرفته پدري پير كه سالها پيش دخترك را بر شانه هاي خود مي نشاند با آب و گلاب جلا دهند يا باز پندهاي مادرانه را كنار بستر هميشگي او با خود مرور كنند.
روح پر احساس زنانه ، ديگر اعضاي خانواده را نيز مشتاقانه به زيارت اهل قبور مي آورد و همين است كه پيران هنگام دنيا آمدن نوزاد دختر مي گفتند غمخوار پدر و مادر آمد.
امروز گلزار شهدای یاسوج و ديگر خوابگاه هاي ابدي در سراسر ايران شلوغ است اما صداي زجه و گريه نمي آيد، بجز آنها كه اخيرا عزيزي را از دست داده اند ديگران لباس عزا به تن ندارند و برخي با پخش كردن شيريني پيشاپيش سال نو را به هم تبريك مي گويند.
اما قطعه شهدا حال و هوايي ديگر دارد، هفت سين هاي كوچك و با صفا، پدر و مادرهاي بسيار پير كه به سختي راه مي روند، همسرهايي كه ديگر زناني جوان نيستند ، كودكاني كه رشيد شده اند و همرزماني كه با صندلي چرخدار آمده اند همه با احترام و محبت هرچه تمامتر در اطراف قبور شهدا حاضر شده اند.
زني ميانسال با فرزندان خود هفت سين زيبايي را بر مزار شهيدي چيده است و در همان نزديكي در كنار قبر شهيدي ديگر با تعارف شيريني و ميوه سال نو رابه مردم تبريك مي گويد.
وي گفت: همسرم كه در نوجواني با او ازدواج كردم در سال 63 شهيد شد و دختري برايم يادگار گذاشت.
وي كه با دستمالي سفيد قاب عكس شهيد را صيقل مي داد افزود: پسر عمويم، جانباز قطع نخاع و از گردن فلج بود، من سالها افتخار پرستاري از ايشان را داشتم.
خويشان و دوستان دل سبك كرده و به سوي شهر روان اند و ماندگان چشم به سبزه هاي تازه رسته عيد كه بر بام خانه شان باقي مانده آرميده اند./س