خوشحالم که توانستم کاری کنم که مادرم که قبلاً با حجاب دشمنی داشت، الآن چادر سرش می کند.

به گزارش وب گردی باشگاه خبرنگاران، وبلاگ من و چادرم، خاطره ها در آخرین مطلب خود نوشت:

یادتون میاد چند وقت پیش اینجا کامنت گذاشتم که دو سال پیش در روز مادر تونستم مادرم رو چادری کنم؟ این هم ماجراش:

مادر من یه معلّم هست، یادمه موقعی که می رفتم مهدکودک، مدرسه ای که ایشون توش به عنوان معلّم کار می کرد، چادر رو برای معلّم ها اجبار کرده بود و مادر من هم از سر ناچاری، مجبور می شد به زور، چادر سرش کنه (اون نزدیکی ها هم مدرسه ی دیگه ای نبود که بخواد اونجا رو رها کنه و یه مدرسه دیگه درس بده که چادر اجباری نباشه) همین باعث شده بود که کلّا نسبت به حجاب، دشمنی شدیدی پیدا کنه.

از اون موقع تا دوسال پیش، اصلاً حجابش رو درست رعایت نمی کرد. منم تصمیم گرفتم یه جوری، دوباره چادریش کنم.

خوب مطمئنّاً با یه صحبت کردن ساده، هیچ کاری از پیش نمیره. دیگه واقعاً مونده بودم چکار کنم تا این که این فکر به ذهنم رسید:

نقشه ام این بود که تو روز مادر، یه چادر براش بخرم؛ ولی نه یه چادر عادّی، یه چادر با جنس عالی و البته گرون! از یک و نیم ماه قبل، برنامه ریزی کردم که فقط یه بخش کمی از پول توجیبیم رو خرج کنم و حداقل 75% آن رو پس انداز کنم. چون یه چادر ملّی با جنس عالی رو تو یه مغازه قیمت کرده بودم که 20 هزار تومن بود. منم دوسال پیش، فقط 15 سال داشتم و تهیه 20 هزار تومن با پول تو جیبی، برای یه آدم 15 ساله کار آسونی نیست. مجبور شدم تا یک ماه ، خرید های شخصیم مثل فیلم، بازی های کامپیوتری، پیتزا (!) و... رو به حداقل برسونم (با این که این کار، برای من خیلی سخته که یه ماه از این کارا نکنم!) تا پول جمع بشه.

ولی بالاخره، پول رو جمع کردم برای خرید چادر. البته خود این ماجرا بماند که روم نمی شد برم تو یه مغازه و یه چادر بخرم! قد مادرم رو هم از قبل با قد خودم مقایسه کرده بودم (قد مادرم تا شونه ی من هست) و می دونستم چادر رو توی چه سایزی باید بخرم. با کلّی خجالت، رفتم تو مغازه و چادر ملّی رو خریدم (ولی خیلی خجالت کشیدم، فروشنده اش هم یه خانوم جوون بود و اصلاً از خجالت سرخ شده بودم!)

بالاخره روز مادر رسید و چادر رو که کادو کرده بودم بهش دادم. یه کم تعجّب کرد ولی خیلی خوشحال شد. نقشه ی کارم این بود که از عمد، برچسب قیمت رو که 20 هزار تومن بود از روی چادر جدا نکردم تا قیمتش رو بفهمه. یه هفته گذشت و اصلاً از اون چادر استفاده نمی کرد تا این که (این کار از قبل برنامه ریزی شده بود) بهش گفتم که این چادر رو خیلی گرون خریدم و با پول خودم هست و چرا ازش استفاده نمی کنه. اونم برای این که نخواد من ناراحت بشم (!) چادرش رو سرش می کرد.

چند ماه گذشت و کم کم بهش عادت کرده بود. باز هم گذشت تا این که روز مادر سال پیش اومد. این بار پول تو جیبیم بیشتر شده بود! یه چادر عادّی و خوب، همراه یه ادکلن و یه دسته گل خریدم. این دفعه واقعاً خوشحال شد. بعدش هم یه نرم افرار در مورد حجاب، روی گوشیش ریختم (لینک دانلود نرم افزار رو همراه این ایمیل، attach کردم) و با خوندنش، با اهمّیت حجاب بیشتر آشنا شد.

الآن مادرم حسابی به چادر عادت کرده. شاید باورتون نشه که الآن، یه ماسک هم میزنه که فقط چشم هاش معلوم باشه و منم بسیار خوشحالم که تونستم کاری کنم که مادرم که قبلاً با حجاب دشمنی داشت، الآن چادر سرش می کنه و حتّی یه ماسک هم به صورتش می زنه که مبادا نامحرمی، چهره ی مهربانش رو ببینه

پویان ارسال با ایمیل

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار