حجتالاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان، استاد حوزه و دانشگاه در هیئت محبین مولا امیرالمومنین (ع) درباره معرفت امام حسین (ع) به مومنان گفت: یا اباعبدالله تا حالا برایمان کم نگذاشتید و یکی از وجوه رفاقت این بوده که هر وقت بد بودیم و به سمتتان آمدیم، رویمان را زمین نگذاشتی و باز ما را تحویل گرفتی. انگار اصلاً ما بدی نداریم.
حجتالاسلام پناهیان ادامه داد: یا حسین (ع) باز با ما رفاقت کن. وقتی سپاه یزید اباعبدالله (ع) را محاصره کرد، رفاقتهای امام حسین (ع) را ببین. متقین در رفاقت کم نمیگذارند. حضرت فرمود به این سپاهیان آب بدهید. امام یک مشک برداشت و خودش به یکی سربازان آب داد. اگرچه آن سرباز عجله میکرد، ولی امام گفت عجله نکن، من برایت مشک را نگه میدارم. مشک را آرام نگه داشت، تا سرباز سیراب شود. اما این نامردان (لشکر یزید) دو روز بعد شاهد شنیدن صدای العطش بچّههای حسین (ع) بودند. آنها با نامردی حضرت را زدند! جنگ جوانمردان و ناجوانمردان بود! اینکه لوتیها جمع میشوند و برای امام حسین (ع) سینه میزنند، ببینید چه چیزهایی از امام دیدند.
این سخنران افزود: فلانی نماز نمیخواند، ولی میگوید آقا مرد بود و آنها با نامردی آقا را زدند. یا اباعبدالله (ع) از شما تقاضا داریم در این مدت که سر سفره شما هستیم، در حقتان نامردی نکنیم. این شبهای آخر ماه رمضان دست ما را بگیر. ما به شما وفادار باشیم. در حقتان جوانمردی کنیم. لوتیمنشانه با شما رفتار کنیم. به خدا قسم! اگر یکجا با این خانواده جوانمردانه رفتار کنی، یادشان نمیرود.
وی روایتی را از زینب کبری (س) نقل کرد و گفت: یزید ملعون با مقاومت زینب کبری (س) منکوب (مغلوب) شد. او رئیس قافله را صدا زد و گفت دیگر این خانواده را کتک نزنید و تا مدینه آنها را با احترام ببرید. آنها خانواده اباعبدالله (ع) را با احترام آوردند. به نزدیک مدینه که رسیدند، زینب کبری (س) به ام کلثوم گفت خواهر! از رئیس کاروان تشکر کنیم، که تا مسیر بازگشت ما را تازیانه نزدند. آنها طلای مختصری که داشتند، مقابل رئیس کاروان گذاشتند. رئیس کاروان گفت مزد به من میدهید؟ مزد مرا یزید میدهد. اما در جواب گفتند که این طلاها را زینب کبری (س) داده و تشکر کرده که تازیانه نزدید! خدا میداند حضرت زینب (س) با سینهزنان در صحرای محشر چکار خواهد کرد.
گفته پیامبر و حضرت علی گوشت تلخ بودن یدونه رفیق هم نداشتن !
ب جز اون شیخ برنامه محفل اینا هیچکدوم بدرد نمیخورن هر ب ذهنشون برسه میگن
منکه مطالعه محدود داشتم میدونم اولا کل اصحاب پیامبر بخاطر اخلاق خوبش بهش ایمان اوردن و همه رفیقش بودن
حضرت علی هم ب شوخ طیبعی معروف بود یدونه رفیق داشت ب اسم مالک اشتر ب اندازه کل دنیا می ارزید