سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

«سوران»؛ روایت جوان کرد انقلابی که در مقابل دشمنان قد علم کرد

سریال «سوران» با اقتباس از کتاب «عصر‌های کریسکان» از جنایات گروهک تروریستی کومله پرده برداشت.

پای روایت کتاب «عصر‌های کریسکان» که می‌نشینی، می‌بینی امیر سعیدزاده هم فکرش را نمی‌کرد آنقدر انقلاب و اعتقاداتش برایش جدی باشد، که علاوه‌بر اسارت‌ها و شکنجه‌هایی که از دوران اسارت گروهک‌های کومله و معاند تحمل کرد، تا آخر عمر یادگاری هم از جنگ دفاع مقدس داشته باشد و آخر سر هم با عوارض همان یادگاری به جمع دوستان شهیدش بپیوندد.

خودش نقل کرده بود که به مرور با نشست و برخواست با روحانیون و مبارزان آن زمان اعتماد آن‌ها را به خود جلب کرده بود و کپی دست‌نوشته‌ها و اطلاعیه‌های امام خمینی (ره) را با صالحی و قادرزاده در مساجد و مدارس پخش می‌کردند، بدون اینکه از محتوای آن‌ها باخبر باشد.

اما کم کم جای پای اعتقادات در ذهن سعیدزاده محکم‌تر شد و او پابه‌پای دوستان مبارزه‌اش برای موجودیت انقلاب اسلامی تلاش کرد. چه قبل از وقوع انقلاب که سخنان امام را به دست عام و خاص می‌داد و چه بعد از انقلاب که فعالیتش را برای شناسایی افراد نفوذی و ضد انقلاب بخصوص گروهک تروریستی کومله ادامه داد. حتی سعیدزاده در زمان حمله رژیم بعث عراق جوابِ رد به دوستانش نداد و برای دفاع از کشورش پیش‌قدم شد.

سکانس پایانی سریال «سوران» یادآور روز‌های سختی است، که مردم ایران را وارد چالش جدی جنگ تمام عیار صدام حسین کرد و اینبار حمله دشمنان نه‌تنها از داخل کشور، بلکه بیرون از این آب و خاک هم بود.

وقتی رستگار با بازی زنده یاد حسام محمودی درِ خانه سوران (امیر سعیدزاده) را می‌زند، بی‌تابی و نگاهش حکایت این دارد، که باید سوران خود را برای روز‌های سخت دیگری آماده کند. دشمنی که از آن‌ور خاک چشم طمع به داخل دوخته است.

رستگار: اگر من از تو بخوام همین الان بیای مقر، حاضری؟ ممکنه تا مدت‌ها نتونی برگردی سر خونه زندگیت

سوران عزمش جزم کرد، تا بار سفر را ببندد و به جمع دوستان هم‌رزمش بپیوندد. تنها چیزی که شرمنده‌اش می‌کرد، نگاه به صورت همسرش بود، که پابه‌پای او روز‌های سخت و دلهره‌آور بدون او را به جان خریده بود. 

سوران: من شرمندتم! شرمندتم! اصلاً روم نمیشه به چشمات نگاه کنم. از روزی که آمدم توی زندگیت، یک روز خوش ندیدی. ولی چه کنم، هرکاری کردم به عشق کردستان بود، به عشق مردمم بود. نمی‌تونم بگذارم یک وجب از این خاک را بردارند ببرند [...].

سعیدزاده در فصل سیزدهم کتاب «عصر‌های کریسکان» نقل کرده است: «ضعف پدافند هوایی باعث شده هواپیما‌های عراقی در آسمان سردشت جولان دهند و محل تجمع نیرو‌ها را بمباران کنند. علاوه‌بر بمب و راکت هواپیما‌های عراقی، ضد انقلاب هم مردم بی‌دفاع را به خاک و خون می‌کشد و ترور می‌کند [...]».

«هر روز عصر توپخانه‌ای شلیک می‌کند و ده‌ها نفر را به کام مرگ می‌کشاند. هیچ کس نمی‌داند محل استقرار توپخانه کجاست و از کجا شلیک می‌کند. هرچه گروه‌های شناسایی و دیدبانی به ماموریت می‌روند، نمی‌توانند مکان توپخانه را کشف کنند. در زمان شلیک توپ مردم فقط چند ثانیه فرصت دارند به پناهگاه رفته و در امان بمانند. بعد از شلیک توپخانه چند ثانیه قبل از اصابت توپ، سوتش در شهر می‌پیچد و لحظاتی بعد محله‌ای را منهدم می‌کند».

هرچند سریال ۱۸ قسمتی «سوران» با نگاه ملتهب شیلان همسر سوران به پایان می‌رسد، اما زندگی امیر سعیدزاده وارد فصل دیگری می‌شود، که به قول مجتبی فرآورده تهیه‌کننده این سریال، بخش‌هایی از این کتاب ظرفیت تولید یک فیلم سینمایی را دارد و هنوز تصمیمی برای ساخت فصل ۲ این سریال گرفته نشده است.

همزمانی پخش سریال با اهدافی که گروهک تروریستی کومله در فتنه پارسال ایفا کرد، نقطه قوت «سوران» بود. هرچند تصمیم به ساخت این سریال در ماه پایانی سال ۱۴۰۰ گرفته شد و تیم تولید در نیمه دوم سال ۱۴۰۱ در حال فیلمبرداری بودند، اما پرداخت به جنایات کومله از جمله حمله به مساجد، منازل و پادگان‌های نظامی، انفجار و ترور مردم، تجاوز به زنان و دختران، مصادره و به آتش کشیدن امکانات دولتی، اخاذی از مردم و تهدید آنان برای پیوستن به این گروه تروریستی گوشه‌ای از سابقه سیاه این گروهک تروریستی بود.

حتی سعیدزاده در فصل پنجم کتاب «عصر‌های کریسکان» به روابط حیوانی که بین اعضای کومله برقرار بوده اشاره کرده و روایت کرده است: «بی‌دین‌ها هیچ چیز را مراعات نمی‌کنند. در تبلیغاتشان می‌گویند درختی که خودت کاشته‌ای، باید ثمره‌اش را خودت ببری! دختری که در خانه پدر بالغ شده، باید اول پدر بهره و استفاده‌اش را ببرد». 

حال آن مقطع ۲ ساله‌ای که در سریال «سوران» به تصویر کشیده شد، گوشه‌ای از خاطرات امیر سعیدزاده ملقب به سعید سردشتی است و خاطرات کتاب بین سال‌های ۱۳۵۷ تا ۱۳۷۷ به قوت خود باقی است.

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.