در سومین روز از بیستوچهارمین جشنواره قصهگویی، نشست تخصصی ادبیات و هنر با رویکرد «قصه، قصهگویی و قصهپردازی» و با موضوع «درنگی بر تعامل قصه و معماری» با حضور محمدرضا اولیا، پژوهشگر و نظریهپرداز در دانشگاه فرهنگیان پردیس شهیدان پاکنژاد یزد برگزار شد.
او در ابتدای این نشست، درباره اهمیت قصه و قصهگویی گفت: یک قصه کوتاه میتواند فضا را تغییر دهد و برای ادامه کار، انگیزه ایجاد کند. پرداختن به قصه میتواند از روی «تفنن» باشد، اما من از باب «ضرورت» به آن نگاه میکنم. این بسیار متفاوت است که شما از کدام منظر به این امر بنگرید.
اولیا ادامه داد: «اینکه به سراغ چه چیزی برویم و چه چیزی را حل کنیم اهمیت دارد، در واقع اینکه صورت مسئله چیست، جایگاهی والا دارد و پس از آن میتوان از راهحلهایی بهره گرفت که بتوان مسئله را حل کرد.»
این پژوهشگر افزود: «من قصهگو نیستم، اما شنونده خوب قصه هستم و به نظرم شنوندگی هم حائز اهمیت است، چرا که پردازش، تولید و ارزش نیز رونق خواهد گرفت. طالب و شنونده قصه مهم است و میتواند تضمین کند پوششی که صورت گرفته است، به سرانجام مطلوبی میرسد.»
او در ادامه گفت: «سیبی که جلوی نیوتن افتاد، پیش از این جلوی پای بسیاری افتاده بود که نگاهی عادی به آن داشتند و تنها او نگاه متفاوت و متمایزی نسبت به فرو افتادن یک سیب داشت. این یک داستان کوتاه از تاریخ علم است که به عنوان بخشی از تاریخ بشر ثبت و ضبط شده و نباید آن را دست کم گرفت. قصه میتواند کار یک رساله علمی را انجام دهد؛ بنابراین کیفیت یک نگاه و ارتقا آن در حوادث ظاهرا ساده پیرامون ما یا تجربه زیسته اهمیت دارد و نباید این لحظهها را از دست داد.»
این نظریهپرداز ادامه داد: «بازار تبریز حوزه نفوذش تا آلمان میرود و یکی از بزرگترین مجموعههای سرپوشیده جهان است. یکی از راستههای آن را «راستی بازار» یا «دستی بازار» مینامند که پشت این نامگذاری یک قصه است. هرمنوتیک (تاویل) باعث میشود که بدانیم پشت هر چیزی یک قصه نهفته است و اتفاقی را با خود به همراه دارد.»
او درباره ریشه واژه «قصه» توضیح داد: «قصه از «قص» به معنای بریدن و برش میآید. «قاص» نیز نام کسی است که قصه میگوید. زبان مهمترین سرمایه بشر است. کیفیت لحن باعث میشود که نکته گفته شده در ذهن باقی بماند.»
این پژوهشگر با اشاره به فراموشی معماری خانهها سنتی در ایران گفت: «در شهر یزد، طاقیها (کونو یا کانه کوش) بسیار زیاد است و کیفیتی از نگرش را برای کودکان این شهر بهوجود آورده است، چرا که وقتی کودکان در گذشته زیر سقف آسمان میخوابیدند و برایشان قصه خوانده میشد، در واقع تجربه زیسته او را در آینده مطرح میکرد. علاوه بر این در بحث معماری نیز نقش مهمی داشت و دمای هوا را در زمستان و تابستان متناسب نگه میداشت. معماری در گذشته ابعاد مختلفی را با خود همراه داشته است. اگر حوض از معماری ما حذف شود، دیگر کودک نمیتواند قصههای آن را درک کند. این حاصل گرایش ما به معماری غرب است که هیچ نزدیکی به ما ندارد. امروز اگر روی معنای خانه تمرکز کنیم دیگر آپارتمان را نمیتوان خانه نامید. کیفیت حیاط در خانههای قدیمی اصفهان کاملا متفاوت است و کودک میتوانست در حیاط بازی کند و مانند بچههای امروز نبود که کودک نتواند آزادی داشته باشد. در گذشته، اتاق گوشواره در خانهها وجود داشت تا مادربزرگ و پدربزرگ برای نوههایش قصه تعریف کند.»
پایانبخش سخنان اولیا، اشاره او به شکاف فرهنگی بود که در اینباره افزود: «میراث آبادانی ما این قدرت را دارد که به عنوان عیار در بازشناسی تمدن اصیل از تمدن بدوی به کار گرفته شود. شکاف فرهنگی مهمترین چالش امروز ماست. قصه، پارهای از تاریخ است. وقتی به قصه میپردازیم، انسان را تعمیر (دچار عمر شدن و عمر گرفتن) میکنیم. قصه، قصهگویی و قصهشنوی، منجر به تعمیر معکوس انسان و ترمیم تار و پودهای ناشی از گسست فرهنگی میشود.»