سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

اعتراف پسر جوان به قتل مادر:

حسرت‌های دوران کودکی مرا قاتل کرد

پسر جوان که بعد از قتل مادرش دوبار خودکشی ناموفق داشت وقتی به مشهد رفته بود، از سوی پلیس دستگیر شد.

چهارشنبه گذشته رهگذران، حین عبور از خیابانی در مشهد با بدن نیمه‌جان پسر جوانی مواجه شدند که به‌سختی نفس می‌کشید. با تماس‌های مردمی او به بیمارستان منتقل شد و تحت درمان قرار گرفت.

معاینات اولیه کادر درمان بیمارستان نشان می‌داد که پسر جوان بر اثر مصرف بیش از حد دارو، حالش بد شده است. در بازرسی از جیب‌های او مدارک هویتی به دست آمد و با گزارش این موضوع به پلیس، تحقیقات برای شناسایی خانواده او آغاز شد.

اما در استعلامات صورت گرفته از سوی پلیس مشهد مشخص شد که پسر جوان به نام حمید به اتهام قتل تحت تعقیب پلیس جنایی پایتخت است. تحقیقات نشان می‌داد پسر ۱۹ ساله پس از قتل مادرش در ۲۰ آذر امسال، از خانه متواری شده و رد و نشانی از او در دست نبود. بلافاصله کارآگاهان جنایی مشهد در تماس با کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تهران، موضوع را اطلاع داده و اکیپی از مأموران راهی مشهد شده و پس از شناسایی متهم دستگیر شده و بهبودی حال او، متهم را به تهران منتقل کردند. پسر جوان، روز گذشته به تهران منتقل شد و در تحقیقات اولیه به قتل مادرش به خاطر کینه‌ای قدیمی اعتراف کرد. به دستور بازپرس شعبه اول دادسرای امور جنایی تهران، متهم در اختیار کارآگاهان اداره دهم قرار داده شد و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد.

گفتگو با متهم

چرا مادرت را کشتی؟
از دوران بچگی‌ام از مادرم کینه داشتم. ۶ ساله که بودم مادر و پدرم از هم جدا شدند و من پیش پدرم رفتم. با طلاق مادرم سختی‌های ما بیشتر شد و روز به روز حسرت‌های زندگی‌ام اضافه‌تر می‌شد.
در آن دوران مقصر تمام حسرت‌ها و سختی‌ها را مادرم می‌دانستم. از همان دوران نقشه مرگ مادرم را در سر می‌کشیدم، اما این اواخر وقتی پدرم به زندان افتاد ناراحتی‌ام از او بیشتر شده بود.
چرا پدرت زندانی شد؟
چند ماه قبل پدرم به خاطر خلافی که مرتکب شده بود به زندان افتاد و مادرم مرا نزد خودش برد. او با نظافت در خانه‌های مردم خرج زندگی‌اش را درمی‌آورد. من از ۴ سال قبل به حشیش، شیشه و گل معتاد شده بودم. مادرم مرا به کمپ برد تا ترک کنم و من به تازگی از کمپ مرخص شده بودم.
در مدتی که در خانه مادرم زندگی می‌کردم و به من محبت می‌کرد بیشتر حسرت می‌خوردم که چرا سال‌ها از این نعمت محروم بودم و نبودش چقدر به زندگی‌ام لطمه زده است. اما این افکار باعث شد به دنبال قتل او باشم تا انتقام بگیرم.
شب حادثه چه اتفاقی افتاد؟
مادرم داخل پذیرایی بود و من با چاقو به او حمله کردم. بعد از کشتن مادرم، پشیمان شدم و تصمیم گرفتم به زندگی خودم هم پایان دهم. به همین دلیل با چاقو گردنم را زدم.
اما زخم خیلی عمیق نبود و در این کار موفق نشدم. از خانه خارج شدم و دو روز در تهران پرسه می‌زدم. در آن دو روز باز هم از عذاب وجدان تصمیم گرفتم خودم را بکشم به همین دلیل قرص برنج خریدم، اما قرص‌هایی که به عنوان قرص برنج به من فروخته شده بود قرص گیاهی از آب درآمد و زنده ماندم.
چه شد به مشهد رفتی؟‌
نمی‌دانم. دو روز در تهران ماندم و بعد به مشهد رفتم. زخمی که روی گردنم زده بودم عفونت کرده بود. جرأت نمی‌کردم به پزشک مراجعه کنم، می‌ترسیدم دستگیر شوم. به همین دلیل تصمیم به خوددرمانی گرفتم. اما اشتباهی مقدار زیادی دارو خوردم و بی‌هوش شدم. وقتی به هوش آمدم، خودم را روی تخت بیمارستان دیدم.
شغلت چیست؟
آن موقع‌ها آشپزی می‌کردم، اما به خاطر اعتیاد دیگر نتوانستم کار کنم و بیکارم.

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱۵
در انتظار بررسی: ۰
ناشناس
۱۹:۵۰ ۱۱ دی ۱۴۰۱
زن بدبخت نه از شوهر شانس آورد نه از بچه
ناشناس
۱۵:۱۱ ۱۱ دی ۱۴۰۱
والدین امروزی مثل آب خوردن اونم در سنین بحرانی فرزند شون از هم طلاق میگیرن
نامادری یا ناپدری بهترین هم باشه و زندگی هم با امکانات هم باشه برای بچه طلاق . باز بچه طلاق خلاعاطفی داره تا اخر عمر
اکثرا هم زندگی مشترک موفق در اینده ندارند
ب زندگی مشترک اینده هم ادامه بدن زندگی همسرشون و سیاه میکنن

والدین عزیز کمی حس فداکاری داشته باشین نسبت ب فرزندان

یا جوانان لطفا در انتخاب همسر دقت کنین تا حاصل زندگی تون بدبختی فرزندتون نباشه
ناشناس
۱۳:۵۵ ۱۱ دی ۱۴۰۱
آقا یه سوال،الان اون عکس بالای گزارش،پسر جوان هست یا مادرش؟
ناشناس
۱۳:۰۰ ۱۱ دی ۱۴۰۱
چرا عکس دختر گذاشتید
ناشناس
۱۲:۳۵ ۱۱ دی ۱۴۰۱
اینم لابد تقصیر فضای مجازیه:))
بابا پنجعلی
۱۱:۲۱ ۱۱ دی ۱۴۰۱
وای برمن چه روزگاری شده فرزند مادر خودشو میکشه اصلا فکر کردن بهش مغز آدمو منفجر میکنه متاسفانه مشکلات کشور روزبه روز داره زباد میشه
ناشناس
۱۱:۱۶ ۱۱ دی ۱۴۰۱
مادر بودن وظیفه سختیه خدایا هر کی لیاقتش رو نداره نصیبش نکن . همینطور فرزند بودن رو
ناشناس
۱۱:۰۹ ۱۱ دی ۱۴۰۱
چرا عکس خانم گذاشتید ؟؟
ناشناس
۱۲:۱۲ ۱۱ دی ۱۴۰۱
کل ماجرا الکی است میخواهند ما را سرگرم کنند
ناشناس
۱۲:۳۳ ۱۱ دی ۱۴۰۱
این عکس خانم را اشتباهی گذاشتید.
مربوط به خبر دیروزتان بودکه پیرزن شوهرش را کشته بود.
ناشناس
۱۰:۴۷ ۱۱ دی ۱۴۰۱
سلام ،

خانم خامنه تعریف می کرد ،
می گفت یک نفر به من زنگ زده گفته من از شما گله دارم ،

بچگی به من گفتی برو عقب تلویزیون چشم تو را ضعیف
می کند ،
رفته ام عقب خورده ام به دیوار ،


پیمان اشراقی.
ناشناس
۱۰:۵۶ ۱۱ دی ۱۴۰۱
چقدر پیامهای چرت و پرت مینویسی
مونا
۱۰:۳۴ ۱۱ دی ۱۴۰۱
عکسی که گذاشتید اشتباهه باید عکس یه پسره دستگیر شده رو بگذارید سردبیر کیه که انقدر بی دقته
ناشناس
۱۰:۵۷ ۱۱ دی ۱۴۰۱
شما ناراحت نشو


پیمان اشراقی.
ناشناس
۱۱:۰۰ ۱۱ دی ۱۴۰۱
واقعا جای سواله ؟؟؟ چرا عکس را اشتباهی گذاشتند ؟؟ نکنه پسره میخواست شناسایی نشه؟؟؟ .....