سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

خاطرات شیرین صداپیشه پسر شجاع از ۵۰ سال فعالیت در عرصه صدا

گفت‌وگوی خواندنی با مهوش افشاری، دوبلور و مدیر دوبلاژ را از نظر می‌گذرانید.

انگار همین دیروز بود؛ جلوی تلویزیون لامپی می‌نشستیم و کنترل به دست از این شبکه به آن شبکه دنبال برنامه‌ای کودکانه می‌گشتیم. البته آن زمان‌ها تعداد کانال‌های تلویزیونی آن‌قدر‌ها هم زیاد نبود و برنامه‌های کودک محدود به ساعات خاصی می‌شد، با این‌حال همان چند ساعت چنان لذتبخش بود که حس خوش آن هنوز در خاطرمان جاری است و تک به تک شخصیت‌های کارتونی مورد علاقه‌مان با آن صدای دلنشین‌شان جلوی چشمان‌مان هستند.


بیشتربخوانید


صدایی که شاید این روز‌ها خیلی از متولدین دهه‌های ۵۰، ۶۰ و ۷۰ با شنیدنش یکباره از دنیای بزرگسالی به دوران کودکی فرود بیایند و برای هرچند لحظه‌ای کوتاه هم که شده، دوباره یاد شیرین کودکی و دورهم تلویزیون دیدن‌ها بیفتند. یکی از این صدا‌های متفاوت متعلق به مهوش افشاری، دوبلور شخصیت‌های کارتونی است که خیلی از ما‌ها با صدای او، دوران کودکی‌مان را سپری کردیم و هر لحظه که آن را بشنویم باز هم هرچند در اوج مشکلات بزرگسالی باشیم، خنده‌ای کودکانه سر خواهیم داد. مهوش افشاری که متولد یک بهمن ۱۳۳۴ است از ۱۷ سالگی وارد عرصه تلویزیون شده و خیلی زود با صدای متفاوتی که از آن برخوردار است، توانسته وارد حوزه صداپیشگی شود. صدای بچگانه و دوست‌داشتنی‌ که خیلی اتفاقی از سوی هنرمندی در آن دوره کشف و باعث شد این همه سال کودکان بی‌شماری از این نعمت خدادادی که به خانم افشاری داده شده، بهره‌مند شوند. شاید جالب باشد افشاری به جای چه شخصیت‌هایی صحبت کرده و صدای او را در کجا شنیده‌ایم؛ او در بین انبوهی از کار‌هایی که در حوزه کودک و نوجوان انجام داده در چند شخصیت کارتونی بیشتر شناخته می‌شود که شامل صداپیشگی به جای جک (جک و لوبیای سحرآمیز)، پسر شجاع (برنامه پسر شجاع)، جیمبو (برنامه جیمبو)، کِنتا (برنامه فوتبالیست‌ها)، جولیا پندلتون (برنامه بابا لنگ‌دراز) و... می‌شود.

روایت شروع اتفاقی فعالیت صداپیشگی

اما چه شد که او پا به عرصه صداپیشگی گذاشت و بعد از این همه سال هنوز در این عرصه حضور دارد، کار مدیریت دوبلاژ را ادامه می‌دهد و مثل خیلی‌ها خود را اکنون بازنشسته نکرده است؟ سوالی که مهوش افشاری، دوبلور و مدیر دوبلاژ در گفتگو با جام‌جم به آن پاسخ می‌دهد و می‌گوید: «از ۱۳ سالگی برای اجرای تلویزیونی وارد این عرصه و در حدود ۱۷ سالگی به یکی از مدیران دوبلاژ آن دوره معرفی شدم. در آن زمان حتی نمی‌دانستم دوبله چیست؟ با این حال وقتی با آن آشنا شدم، خیلی از صداپیشگی خوشم آمد و همین شد که در این صنعت ماندگار شدم.» وی می‌افزاید: «وقتی علاقه‌ام را به این حوزه دیدند، گفتند می‌توانی هر روز بیایی، اینجا بشینی و نگاه کنی. از این رو هر روز صبح تا شب به استودیو می‌رفتم و روند دوبله را تماشا می‌کردم تا خودم هم یکی از اعضای گروه شدم. البته هرچند از این کار لذت می‌بردم، اما هیچ‌وقت جذابیت این کار باعث نشد فرزندانم را به صداپیشگی تشویق کنم.» افشاری در پاسخ سؤال خبرنگار جام‌جم که آیا سختی‌های کار صداپیشگی مانع او شد تا فرزندانش را به این حرفه دعوت کند؟ بیان می‌کند: «علاوه بر سختی‌های کار صداپیشگی، دوست داشتم فرزندانم درس بخوانند و خودشان آینده‌شان را انتخاب کنند. البته خودم هم ادامه تحصیل دادم و به‌خاطر همزمانی کار و تحصیل، دشواری‌های بسیاری را تحمل کردم.»

وی که دانش‌آموخته رشته زبان و ادبیات فارسی است، ادامه می‌دهد: «بعد از این‌که ازدواج کردم در مقطع کارشناسی ارشد قبول شدم، اما به‌دلیل متقارن شدن با انقلاب فرهنگی و بعد از آن شروع جنگ تحمیلی، نتوانستم درسم را ادامه دهم؛ بنابراین سختی‌های زیادی در این حوزه کشیدم که نمی‌خواستم فرزندانم آن‌ها را تجربه کنند.»

عشق به مردم، رمز ماندگاری موفقیت

این صداپیشه در پاسخ به این سؤال که چه شد نزدیک به ۵۰ سال در عرصه دوبلاژ ماند و به جای شخصیت‌های مختلف کودک صحبت کرد؟ می‌گوید: «تن‌ها چیزی که بنده را در این راه حفظ کرده، عشق مردم است. همین الان اگر کار دوبله را برای بیرون انجام دهم، دستمزد بهتری دریافت می‌کنم، اما فعالیتم را در تلویزیون ادامه می‌دهم، چون تمام فعالیت‌هایم به عشق مردم است.»

وی با یادآوری خاطره‌ای از تجربه حس مخاطبان در دوبله همزمان می‌افزاید: «دوره‌ای دوبله همزمان کار می‌کردم و از تماشای حس و حال مردم لذت می‌بردم. وقتی در بین کار به مردم نگاهی می‌انداختم، می‌دیدم گاهی به جای تماشای صحنه، توجه‌شان به من جلب شده و با اشتیاق نگاه می‌کنند. واقعا از محبت مردم نسبت به خودم شرمنده می‌شوم و عمیقا دلم با مردم است.»

افشاری در پاسخ به خبرنگار جام‌جم درباره خاطراتی که از حرفه صداپیشگی به دست آورده، ادامه می‌دهد: «آن‌قدر خاطرات شیرین زیاد است که نمی‌توانم خاطره متمایزی را بیان کنم، اما شاید قشنگ‌ترین تجربه‌ای که داشتم، مرتبط با داستان شازده‌کوچولوی آقای شاملو بود؛ حرف زدن به جای شازده‌کوچولو برای من افتخار بزرگی بود.»

وی اضافه می‌کند: «کتاب شازده‌کوچولو را خیلی دوست داشتم و بار‌ها آن را خوانده بودم. وقتی از طرف آقای شاملو برای این کار دعوت شدم، حس و حال خاصی داشتم به‌خصوص که به قول او ما این داستان را بازی می‌کردیم و خیلی تجربه دلپذیری بود.»

بچه‌های قدیم و زنده کردن خاطرات

افشاری در پاسخ به این سؤال که در بین دوبله و مدیریت دوبلاژ کدام‌یک را بیشتر دوست دارد، می‌گوید: «آن‌موقع که بیشتر گویندگی می‌کردم، گویندگی را دوست داشتم و الان هم که مدیریت دوبلاژ را بیشتر برعهده دارم این بخش را دوست دارم؛ چراکه مدیریت دوبلاژ هم یک خدمت به مردم است به‌خصوص که در گفتن دیالوگ‌ها، می‌دانیم بچه‌های گروه سنی الف چه چیز‌هایی را دوست دارند، همچنین می‌دانیم بچه‌های گروه سنی ب چه علاقه‌مندی‌هایی دارند؟ همان‌طور که می‌دانید بیشتر کار کودک دوست دارم و به هیچ عنوان در فیلم‌هایم با آدم‌بزرگ‌ها کاری ندارم.» وی اضافه می‌کند: «بیشتر با بچه‌ها هستم و سر و کله زدن با بچه‌ها را دوست دارم. حتی در گذشته که بیشتر کار گویندگی می‌کردم، وقتی در خیابان قدم می‌زدم و بچه‌ها را می‌دیدم که فوتبال بازی می‌کنند، خواه ناخواه نظرم جلب می‌شد و نگاه می‌کردم چه دیالوگ‌هایی به یکدیگر می‌گویند و چه رفتاری دارند؟ همیشه همین‌طوری بودم. به‌خاطر همین همیشه دنیای کودکی را دارم.»

این صداپیشه با اشاره به این‌که عاشق بچه‌هاست، ادامه می‌دهد: «به‌خاطر می‌آورم برای کاری به استان اصفهان رفته بودم و با آقایی روبه‌رو شدم که به یاد خاطرات کودکی‌اش افتاد و اشک از چشمانش جاری شد. او می‌گفت چقدر نقش‌هایی که صداپیشگی کرده‌ام را دوست دارد و چقدر از فوتبالیست‌ها خاطره دارد. من هم از شنیدن این حس و حال به گریه افتادم؛ چراکه می‌دیدم همان بچه‌ای که روزی پای برنامه‌هایی که کار صداپیشگی آن‌ها را برعهده داشته‌ام، نشسته بوده حالا بزرگ شده، خودش صاحب فرزند است و چقدر از مواجه شدن با بخشی از خاطرات بچگی‌اش خوشحال می‌شود. در هر صورت عاشق مردم هستم و مردم هم به من لطف دارند.»

خبرنگاری، انتخاب دوم بعد از صداپیشگی

این صداپیشه در پاسخ به این سؤال که علاوه بر ایستادن و شنیدن صحبت‌های کودکانه بچه‌ها در کوچه و خیابان علاقه‌ای به مطالعه دیگر آثار فرهنگی همچون کتاب‌های حوزه کودکان هم دارد یا خیر؟ می‌گوید: «در گذشته مطالعات بسیار زیادی در حوزه کودک داشتم و الان دیگر فرصت چنین کاری را ندارم، اما تمام کار‌های کودک را برای بچه‌هایم خریداری می‌کردم. کتاب‌های طلایی کودکان را برای دو فرزندم خریداری می‌کردم و برای‌شان می‌خواندم.» وی در پاسخ به این سؤال که چرا هیچ وقت کتابی برای کودکان ننوشته یا حتی سعی نکرده خاطراتش را برای کودکان قدیم بنویسد، اضافه می‌کند: «هیچ‌وقت فرصت چنین کار‌هایی را نیافتم، اما وقتی خودم کودک بودم، نوشته‌هایی برای کیهان بچه‌ها و اطلاعات کودکان می‌نوشتم و چاپ می‌شدند، اما همان‌طور که اشاره کردم، بعدتر که سرم شلوغ شد، چنین فرصتی را نداشتم، چون صبح و شب کار می‌کردم.» افشاری با اشاره به این‌که اگر اتفاقی به حرفه صداپیشگی قدم‌نمی‌گذاشت کدام حرفه را انتخاب می‌کرد، می‌گوید: «خبرنگار می‌شدم؛ چرا که خبرنگاری را هم دوست داشتم و حتما در حوزه فرهنگی- هنری قلم می‌زدم.» وی با اشاره به سختی‌هایی که برای مدیریت خانواده و اشتغال کرده است، اضافه می‌کند: «بسیار سخت بود، هر روز ۵ صبح بیدار می‌شدم، غذا درست می‌کردم تا بچه‌ها و همسرم غذای تازه داشته باشند. بسیار سخت بود و بسیار زحمت کشیدم، اما خدارو شکر در همه آن‌ها موفق بودم و شکرگزار خدا برای تمام نعمت‌هایی که به من داده، هستم.»

زندگی را ساده بگیرید

افشاری خطاب به نسل جوان می‌گوید: «من حتی به فرزندان خودم هم نخواستم توصیه‌ای کنم؛ چراکه روند زندگی نسل به نسل تغییر می‌کند و شرایطی که افراد تجربه می‌کنند، متفاوت است. در آن زمان وقتی برای‌مان خواستگار می‌آمد، فقط به فکر این بودیم که ازدواج کنیم و تشکیل خانواده دهیم. هیچ‌کسی به فکر این نبود که خواستگار خانه، ماشین و ... داشته باشد و خیلی همه‌چیز را در زندگی و کار ساده می‌گرفتیم.» وی اضافه می‌کند: «هرچند شرایط تغییر کرده و اگر جوانی بخواهد ازدواج کند، خواه ناخواه مجبور است بپرسد طرف مقابل خانه دارد یا نه؟ یا پسران به دنبال کسب ثروت برای ازدواج باشند، اما من به هر دو توصیه‌ای که دارم این است هیچ‌چیز در زندگی جز معرفت و عشق مهم نیست. پول ممکن است امسال باشد و سال دیگر نباشد؛ یعنی به اندازه‌ای که خدا بخواهد، پول کسب کنیم می‌کنیم و آنچه که حق‌مان باشد، می‌گیریم؛ بنابراین به جوانان می‌گویم زندگی را هر طور بگیرید، همان اندازه است. یعنی اگر سخت بگیریم، سخت می‌شود و اگر آسان بگیریم، آسان می‌شود.»

منبع: روزنامه جام جم

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۹
در انتظار بررسی: ۰
ناشناس
۰۰:۰۰ ۱۸ آذر ۱۴۰۱
کودکی شیرینی برامون رقم زدند. خدا حفظشون کنه
ناشناس
۲۳:۴۳ ۱۷ آذر ۱۴۰۱
برنامه های کودک و نوجوان در دهه 60 و70 خیلی پر محتوا و آموزاننده بود. فرهنگ واصالت را با نمایش ها و قصه ها در وجود مخاطبین نوجوان و کودک و حتی بزرگسالان نهادینه می کرد همین پسر شجاع درس تحمل سختی ها و پیدا کردن راهکار برای مشکلات را یاد میداد . کارتون و قصه های دیگه که ایرانی بود مضامین عالی را یادمیداد.
کم کم فیلمهای بی محتوا و پر سر وصدا با انیمشن های نا پتعارف فرهنگی شبکه ها و برنامه کودک و نوجوان رو پر کرد و ارزشها تغییر کرد و.... تبعات ایت تغییر رویکرد را الان می بینیم
ناشناس
۰۱:۳۶ ۱۶ آذر ۱۴۰۱
چه منتی سرملت میزاره خوب بیرون از تلویزیون کار میکردی
ناشناس
۲۲:۲۰ ۱۵ آذر ۱۴۰۱
یادش بخیر دنیایی داشتیم
ناشناس
۱۵:۲۷ ۱۵ آذر ۱۴۰۱
خداحفظشون کنه
ناشناس
۱۳:۴۵ ۱۵ آذر ۱۴۰۱
عاشق صدای پسره شجاعم
ناشناس
۱۳:۲۹ ۱۵ آذر ۱۴۰۱
تا جاییکه که من اطلاع دارم ایشون الان باید آمریکا تشریف داشته باشن
ناشناس
۱۴:۰۰ ۱۵ آذر ۱۴۰۱
یعنی از تمام رزومه به این درخشانی و ماندگاری یک استاد فقط همین حرف از مغزت عبور کرد که بگی...؟!!!
احمد
۱۶:۱۶ ۱۵ آذر ۱۴۰۱
آخ ببخشید از شما اجازه نگرفتند...