اواخر تابستان زنی جوان هراسان با پلیس تماس گرفت و از سرقت خانهاش توسط مردی مسلح خبر داد. به دنبال این تماس مأموران راهی محل سرقت شده و با زوجی میانسال و عروسشان در حالی که بشدت آسیب دیده بودند، مواجه شدند.
عروس خانواده در تحقیقات به مأموران گفت: شوهرم به مسافرت رفته بود و من برای دیدن خانواده همسرم به خانه آنها رفتم. آن شب تصمیم گرفتیم غذا را از بیرون تهیه کنیم. چند لحظه بعد زنگ آپارتمان خانه مادر شوهرم به صدا درآمد و با این تصور که پیک رستوران است، در را باز کردم، اما ناگهان مردی نقابدار در حالی که اسلحه کلتی به دست داشت، وارد خانه شد. او با تهدید ما را داخل اتاق حبس کرد و از من خواست که دست و پای پدر شوهر و مادر شوهرم را ببندم و بعد هم دست و پای خودم را بست. سارق مسلح کلید گاوصندوق رامیخواست و زمانی که با مقاومت پدر شوهرم مواجه شدم، او را بشدت کتک زد در حدی که از هوش رفت. او تمام جواهرات و طلاها و ارزهایی را که داخل گاوصندوق بود و حدود ۴ میلیارد تومان ارزش داشت به سرقت برد. بعد از رفتن او، با هر سختی بود دست و پایم را باز کرده و با پلیس و اورژانس تماس گرفتم.
با شکایت زن جوان، تحقیقات به دستور قاضی مصطفی تقیزاده آغاز شد و مأموران به بازبینی دوربینهای مداربسته اطراف محل سرقت پرداختند. دوربینها نشان میداد که مردی با لباسهای سیاه و نقاب و کلاه سرقت را انجام داده و سپس سوار بر موتورسیکلت فرار کرده است. پلاک موتورسیکلت پوشانده شده بود و بدین ترتیب هیچ رد و سرنخی از متهم به دست نیامد.
تحقیقات برای یافتن سارق مسلح ادامه داشت تا اینکه چند روز قبل زن میانسالی به پلیس مراجعه کرد و سرنخ اصلی را در اختیار کارآگاهان قرار داد. او گفت: مدتی قبل از خانهام سرقت شد، اما حالا متوجه موضوعی شدم که تصور میکنم راز این سرقت برملا شود. فکر میکنم عروسم مهناز در این سرقت نقش داشته باشد.
زن میانسال در ادامه گفت: چند شب قبل به یک میهمانی دعوت بودیم و عروسم هم به آن میهمانی آمده بود. ناگهان دخترم به من گفت مامان به دست مهناز نگاه کن همان انگشتر برلیان تو که از داخل گاوصندوق سرقت شده بود، دست مهناز است. من، چون چشمهایم ضعیف است چندان به انگشتر عروسم دقت نکرده بودم، اما کمی که دقیق شدم متوجه شدم انگشتر برلیانم با شکل خاصی که داشت در دستان مهناز است.
با اظهارات زن میانسال، پس از هماهنگی با بازپرس شعبه پنجم دادسرای ویژه سرقت، مأموران وارد عمل شده و مهناز را بازداشت کردند. زن جوان گرچه در تحقیقات اولیه مدعی بود در این سرقت نقشی ندارد، اما در نهایت راز سرقت را برملا کرد: پدر شوهر و مادر شوهرم عامل تمام بدبختیهای من هستند. هر بار که شوهرم به خانه آنها میرفت و برمیگشت، بهانهگیریهایش شروع میشد. آنها شوهرم را جادو میکردند و او را به جان من میانداختند. همین موضوع کینه آنها را به دل من انداخت و تصمیم گرفتم از پدر و مادر همسرم انتقام بگیرم.
او ادامه داد: بهترین راه برای انتقامگیری سرقت از خانه آنها بود. به فکر راهی برای این کار بودم تا اینکه یک شب به عنوان مسافر سوار خودرویی شدم و از روی ناراحتی سفره دلم را برای راننده باز کردم. فریبرز با شنیدن ماجرای ناراحتی من هویت اصلیاش را فاش کرد و گفت سارقی سابقهدار بوده که چندبار به خاطر سرقت بازداشت شده بود و به من گفت میتواند از خانه مادر شوهرم سرقت کند. من آنقدر وضع مالیام خوب است که اصلاً نیازی به پول ندارم و تنها هدفم از این سرقت، انتقام از آنها بود. به همین دلیل به غیر از انگشتر برلیان، تمام وسایلی را که از داخل خانه سرقت شده بود به فریبرز بخشیدم. من عاشق این انگشتر برلیان بودم و به همین دلیل هم آن را برداشتم. چند شب قبل در خانه یکی از دوستانم میهمان بودم و انگشتر را به همین دلیل دست کردم. اما بعد فراموش کردم که انگشتر را از دستم دربیاورم و در میهمانی شب بعد دستم بود که لو رفتم.
با اعتراف عروس جوان، فریبرز نیز بازداشت شد. او گفت: قبلاً هم از خانهها سرقت کرده بودم و این کار، برایم سخت نبود. زمانی که مهناز پیشنهاد سرقت داد و گفت هر آنچه سرقت کردی برای خودت باشد، خیلی وسوسه شدم. شب حادثه طبق قرار، مهناز با رستورانی تماس گرفت و قبل از رسیدن پیک رستوران من وارد خانه شدم و سرقت را انجام دادم. قسمتی از وسایل را هم به مالخر فروختم و مقداری هم هنوز در مخفیگاهم است.در بازرسی از خانه فریبرز، مقداری از وسایل سرقتی کشف شد و تحقیقات در این رابطه ادامه دارد.
انصافا اگه یه آمار بگیرم میفهمی که بیشتر دخالت مادر زن درخانواده را میگن نه مادر شوهر !
تمام
ممکنه دختره از نظر اقتصادی سطح پایین تر بود ک انتقام شو از خانواده شوهر با دزدیدن اموال گرفته
همین ک چشم ب انگشتر برلیان داشته معلومه دختری با سطح مالی پایین بود چشم ب اموال دیگران داره
قابل توجه پسر و دختر با همترازتون ازدواج کنید بعدا ندید بدید میشن
لطفا بچه هاتون رو طوری تربیت کنید که موقع ازدواج انتخاب درستی داشته باشن و خودتون هم تو زندگی فرزندانتون دخالت نکنید...
از رو رفتارش پیدا و واضحه که حتی تو مهمونی هم دستش کرده و ازش نمیتونسته دل بکنه ! فقط یه لحظه حواسش نبوده که پیش اقوام و مادرشوهر و.. مخفیش کنه ! واگرنه کدوم آدم عاقلی انگشتر سرقتی رو تو مهمونی که دزد زده حضور دارند این کارو میکنه ؟!
همسرشم حتمالا خبر داشته ولی شاید مجبور شده چیزی نگه . چون بلاخره انگشتر رو که میشناخته و این عروس هم که تو مهمونی اونطوری دستش میکرده تو خونه میشده دستش نکرده باشه؟!
به هرحال .. شوهرشم خبر نداشته باشه فقط به خاطر اون انشگشتر اقدام به سرقت کرده نه چیز دیگه و چرت و پرتهائی که گفته!
چرا پدرمادرها نمیذارن بچههاشون زندگی کنند؟؟؟؟
البته عروسه هم خیلی زیاد نادون بوده
دیگه زندگی ش با شوهرش زندگی نمیشه که.......
واقعا خدا عاقبت همه رو بخیر کنه