سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

پشت پرده‌ی هدیه ۵۰ میلیون دلاری قذافی به امام موسی صدر

خواهرزاده امام موسی صدر، معمر قذافی را عامل اصلی ربایش امام موسی صدر می‌داند.

امروز ۹ شهریور ماه سالگرد ناپدید شدن امام موسی صدر است. او به دعوت قذافی در شهریور سال ۱۳۵۷، وارد لیبی شد و مدتی بعد خبر مفقود شدن صدر به گوش رسید.

برخی در ایران، موساد و اسرائیل را عامل ربایش امام موسی صدر معرفی می‌کنند.

با این وصف «فاطمه صدرعاملی» خواهرزاده امام موسی صدر، انگشت اتهام را سمت قذافی می‌گیرد و می‌گوید معمر قذافی مقصر اصلی بود. صدرعاملی در مقایسه‌ی بین تفکرات امام موسی صدر و شهید بهشتی و آیت الله طالقانی می‌گوید: «البته آیت‌الله طالقانی علاوه بر اینکه یک عالم ربانی بودند، عالم سیاسی هم محسوب می‌شدند. در خصوص وضعیت سیاسی ایران نمی‌توان دقیق گفت که تا چه حدی شبیه آیت‌الله طالقانی بودند؛ ولی از این لحاظ که دین باید برای بهبود جامعه باشد، دقیقا همانطوری فکر می‌کردند که شهید بهشتی و آیت‌الله طالقانی می‌گفتند.» بررسی تفاوت‌های فکری سید موسی صدر با سایر مراجع تقلید زمانه‌ی او، دلایل تاثیرگذاری زودهنگام او در لبنان، ماجرای دریافت پول از قذافی و همچنین یک خاطره از خواهرزاده امام موسی صدر در آخرین مهمانی که با ایشان داشته‌اند، از جمله مباحث مطرح شده در این گفتگو است.

از امام موسی صدر به عنوان نخستین روحانی یاد می‌شود که علاوه بر تحصیلاتِ حوزوی، وارد دانشگاه هم شدند. با توجه به نوع نگاه ایشان به جایگاه دانشگاه و حوزه، به نظر شما ایشان را باید یک روحانی مدرن و ترقی‌خواه نامید، یا اینکه ایشان صرفا بر اساس یک علاقه‌ی فردی وارد دانشگاه شدند؟

ایشان معمولا دوست نداشتند نگاه فردی به مسائل داشته باشند و به همین جهت همیشه در پی ایجاد یک جریان تاثیرگذار در جامعه بودند. ایشان خواهان این تفکر بودند که افراد، هم به اسلام بپردازند و هم به دانش جدید و به‌روز.

یعنی آقای صدر برای تاثیرگذاری بیشتر بر جامعه، تصمیم گرفتند وارد دانشگاه شوند؟

بله همینطور است. از نوع سخنانی که ایشان با ما داشتند، مشخص بود که چنین نگاهی داشتند. ایشان تمایل داشتند که علاوه بر مسئولیت‌پذیری ما انسان‌ها، بر بطن جامعه نیز تاثیراتی بگذاریم و در توسعه‌ی جامعه قدم برداریم.

آقای صدر، حوزه و طلبگی را برای این حد از تاثیرگذاری در جامعه کامل نمی‌دانستند؟

از نظر امام موسی صدر، اگر حوزه نمی‌توانست نقش بسزایی در این تاثیرگذاری ایفا کند، بدون شک بسنده کردن به آن، کافی نخواهد بود. البته ممکن است برخی معتقد باشند که حوزه می‌تواند به گونه‌ای عمل کند تا بر توسعه و پیشرفت اجتماع موثر باشد. به هر جهت امام موسی صدر نگاهی متفاوت داشت.

پس می‌توان گفت یکی از تفاوت‌های اساسی نگاه امام موسی صدر با سایر هم‌لباس‌های ایشان، به چگونگیِ ایجادِ توسعه در جامعه بازمی‌گردد. از نظر ایشان، در راستای ایجاد توسعه، علاوه بر حوزه، طلبگی و روحانی شدن، باید وارد دانشگاه هم شد و از دانشگاه بهره جست.

بله؛ البته من اطلاعی از سایر اعضاء و متفکرین حاضر در حوزه‌های علمیه ندارم. به هر حال افرادی مثل شهید بهشتی وجود داشتند که به این سبک و سیاق در جامعه تاثیرگذار باشند. من امام موسی صدر را از نزدیک می‌شناختم و آرزو‌های ایشان را از نزدیک می‌دیدم. به هر طریق ایشان به معنای واقعیِ کلمه، چنین نگاهی داشتند.

بر این اساس امام موسی صدر را اهل "حصر فکر" و "تقبیح علم" و ایجاد "چفت و بست" برای آزادی انسان‌ها نمی‌دانیم.

همینطور است. به طور کلی امام موسی صدر اعتقاد داشتند که ما از اجدادمان ارزش‌هایی را به دست آورده‌ایم. با این وصف می‌گفتند نباید صرفا به این موضوع اکتفا کنیم و برای توسعه‌ی این مسیر، باید طبق مقتضیات زمان رفتار کنیم. ایشان به همه‌ی اقوام خود این موضوع را تذکر می‌دادند که نباید فقط به ارزش‌های موروثی اکتفا کنیم و باید به فکر توسعه‌ی به‌روز آن‌ها باشیم. پیشرفت علم و نگاه جدید به دنیا، همان چیزی بود که برای مقتضیات زمان لازم است.

آیا باید گفت که ایشان در مقایسه با مراجع تقلیدِ زمانه‌ی خودشان و حتی پیشینیان، نگاهی متفاوت و جدید داشتند؟

تا حدی که ما با ایشان آشنایی داشتیم، بله همینطور است. این رویکرد به طور مشخص واضح بود. البته دیگران این سخنان و تفکرات ایشان را کمتر می‌شنیدند و می‌دیدند؛ چراکه چنین مباحثی را غالبا در جمع‌های فامیلی اعلام می‌کردند و از ما می‌خواستند که این مسیر را نیز طی کنیم. در مجموع ایشان، انسان را در تحول تحلیل می‌کردند.

آیا می‌توانیم بگوییم که تفکرات دینی ایشان شباهت بیشتری با آیت‌الله طالقانی و شهید بهشتی داشت؟

بله؛ البته آیت‌الله طالقانی علاوه بر اینکه یک عالم ربانی بودند، عالم سیاسی هم محسوب می‌شدند. در خصوص وضعیت سیاسی ایران نمی‌توان دقیق گفت که تا چه حدی شبیه آیت‌الله طالقانی بودند؛ ولی از این لحاظ که دین باید برای بهبود جامعه باشد، دقیقا همانطوری فکر می‌کردند که شهید بهشتی و آیت‌الله طالقانی می‌گفتند.

چقدر احتمال می‌دهید که مشکلاتی که برای آیت الله طالقانی و شهید بهشتی ایجاد شد، برای ایشان هم در ادامه راه ایجاد می‌شد.

اگر در همان مسیر قدم برمی‌داشتند، مطمئنا همینطور می‌شد. شاید هم نمی‌شد... دقیقا نمی‌دانم... ولی در مجموع اگر در همان فعالیت‌های خودشان مشغول می‌شدند، این مشکلات پیش می‌آمد. البته در لبنان هم که مشغول فعالیت بودند، با ایشان مخالفت زیادی (حداقل مثل مخالفت با شهید بهشتی و آیت الله طالقانی) نمی‌شد.

یعنی در لبنان آزاداندیشی بیشتری وجود داشت؟

بله؛ همینطور است. چواکه یک نوع پلورالیسم در لبنان حکم‌فرما بود؛ لذا آدمی راحت‌تر می‌توانست با فکر و توان اندیشه خود پیش برود. در لبنان جو متفاوتی نسبت به ایران وجود داشت. البته مقایسه دقیقی بین ایران و لبنان نمی‌توان انجام داد؛ هر چند هر آنچه که امام موسی صدر مطرح می‌کرد از آن استقبال می‌شد. ایشان فقط اهل نظریه و سخن نبودند و در عمل هم وارد کار و فعالیت می‌شدند. وقتی نظر و عمل کنار هم بیایند، یک پروسه می‌تواند ملموس‌تر شود و بهتر پیش برود.

با این وصف چرا سید عبدالحسین شرف‌الدین عاملی (رهبر شیعیان لبنان قبل از امام موسی صدر) نتوانست مانند امام موسی صدر آن تغییرات را ایجاد کند؟ آقای عاملی از پشتیبانی مراجع تقلید هم برخوردار بودند.

می‌شود گفت آن دسته از ویژگی‌های برجسته‌ی شخصیت امام موسی صدر که داشتند، در این موضوع تاثیرگذار بود. در عمومِ فعالیت‌های ایشان، نوعی ابتکار وجود داشت. در کتابی که اخیرا چاپ شده و مجموعه سخنان ایشان است، این مساله به خوبی به چشم می‌آید. در همان روز‌های اول که وارد لبنان شدند، وضعیت شیعیان لبنان اصلا وضعیت خوبی نبود. ایشان با قدم‌های ابتکاری توانست این مساله را تغییر بدهد و شیعیان رنگ اعتماد به نفس را ببینند. ضمن این فعالیت‌ها، جایگاه شیعیان عوض شد و توانستند وارد فعالیت‌های اجتماعی شودند و به کار و زندگی بهتری بپردازند.

امام موسی صدر از هر چه که برای فعالیت یک انسان لازم بود تا به پیشرفت نائل گردد، اطلاع داشت؛ در آن دوران کمتر کسی به چنین مسائلی می‌اندیشید. حتی می‌توانم بگویم که خدا به ایشان چنین مواردی را القا می‌کرد؛ چراکه واقعا چنین نگاه‌هایی را در هیچ مکتبی نخوانده بودند.

پس ایشان مقلد محض نبودند و چشم و گوش بسته فعلی را انجام نمی‌دادند؛ بلکه با بررسی یک سخن، تصمیم به پذیرش یا عدم پذیرش آن می‌گرفتند.

بله؛ ایشان مقلد محض نبودند. برای انجام کارها، دست به مشورت می‌زدند. به عنوان نمونه برای تاسیس مجلس اعلای شیعیان لبنان، با آقای بهشتی که به لبنان آمده بودند مشورت می‌کرد. شخصا این ماجرا را شاهد هستم و از نزدیک رویت کردم. ایشان در مجموع در تفکر، خودکفا بودند و در عین حال اهل مشورت هم بودند. از طرفی دیگر مطالعاتی عمیق داشتند. هر چند جرقه‌های انجام کاری به فکرش می‌رسید؛ ولی برای انجام آنها، دست به مشورت می‌زد.

مرجع تقلید ایشان را به خاطر دارید؟

خیر؛ به این موضوع توجهی نکردم.

آیا مشورت خاصی هم با آیت الله بروجردی انجام می‌دادند یا بیشتر با شهید بهشتی مشورت داشتند؟

آقای بروجردی هم بودند. امام موسی صدر با شهید بهشتی و محمدباقر صدر و همچنین آقای شبستری مشورت می‌کردند.

به نظر شما سیاست‌هایی که امام موسی صدر در لبنان پیاده کردند، ماحصل مشورت با آیت... بروجردی بود یا نتیجه تفکرات خودش و مشورت با سایرین؟

البته آقای بروجردی هم شخصیت بزرگی داشتند. ولی با این وجود، در خصوص لبنان، آنگونه که باید آشنایی نداشتند. در عوض امام موسی صدر، دیالکتیک خاصی با جامعه‌ی لبنانِ آن زمان داشتند و ضمن این ارتباط، راهی نو می‌یافتند؛ لذا قدم‌های ایشان در آن شرایط در بیشتر مواقع ابتکاری بود و نه تقلیدی محض.

مخالفت‌هایی هم با ایشان می‌شد؟

بعضا با ایشان مخالفت‌هایی می‌شد. البته حجم این مخالفت‌ها کم بود.

این مخالفت‌ها از سوی ایرانی‌ها بود یا لبنانی‌ها؟

آن‌ها ایرانی بودند.

ایرانیان ساکن لبنان؟

بله؛ من یک ایرانی را در آن دوران می‌شناختم که از امام موسی صدر انتقاد می‌کردند و مخالف آن کار‌ها بودند.

چه کسانی بودند؟ نام‌شان را به خاطر دارید؟

نام آن‌ها را قید نمی‌کنم.

در مکتب فکری – سیاسی خاصی بودند؟

خیر؛ در مکتب خاصی هم نبودند. جایگاه خاصی هم در اجتماع نداشتند. ولی به هر حال دست به مخالفت‌هایی می‌زدند. در مقابل فردی به نام آقای فضل الله با امام موسی صدر خوب کار می‌کردند. علمایی بودند که همکاری چشمگیری داشتند. در مقابل افرادی هم بودند که مخالفت می‌کردند.

مخالفان امام موسی صدر اکنون کجا هستند؟

به درستی نمی‌دانم.

یکی از اهداف آقای صدر ایجاد وحدت بین اهل تشیع و اهل سنت و همچنین مسیحیان لبنان بود. این موضوع قبل و بعد از رهبری ایشان چه وضعیتی داشت؟

قبل از ایشان، شیعیان لبنان وضعیت خوبی نداشتند. فئودال‌های شیعه در آن زمان مدیریت امور را دست گرفته بودند و برای سایر شیعیان کاری نمی‌کردند. اگر طبق قانون، امکاناتی هم برای اهل تشیع در نظر گرفته شده بود، در مجموع این امکانات برای همین فئودال‌ها بود. شعیان در آن زمان خیلی عقب افتاده بودند.

امام موسی صدر ضمن ورود، تصمیم گرفتند تا برای شیعیان لبنان ساختار مناسبی تعبیه نمایند. به همین خاطر، اول تلاش کردند به آن‌ها هویت ببخشند. مساله‌ی شخصیت و اعتماد به نفس، مساله‌ی بسیار مهمی بود که باید برای شیعیان حل و فصل می‌شد. سطح و جایگاه شیعیان ضمن این فعالیت‌ها بالا رفت. به لحاظ مالی نیز تلاش‌هایی شد تا شیعیان از فقر بیرون بیایند. اما البته به صورت تکدی‌پروری این سیاست انجام نمی‌شد و ضمن انجام فعالیت و کار، به آن‌ها مبالغی پرداخت می‌گردید.

در ادامه مجلس اعلای شیعیان هم کم کم جان گرفت. تا قبل از حضور امام موسی صدر در لبنان، چنین وضعیتی وجود نداشت. ضمن این مجلس، شیعیان توانستند در لبنان جایگاهی برای ابراز نظر پیدا کنند؛ لذا باید گفت که در لبنان شیعه به وسیله‌ی ایشان جان گرفت.

در لبنان سعی می‌شد سرشماری صورت نگیرد، تا جمعیت طایفه‌ی شیعه مشخص نشود و اینگونه نتوانند بخشی از قدرت را در دست بگیرند. اما روال موجود ضمن حضور امام موسی صدر تغییر کرد.

این کار‌ها چرا در زمان آقای شرف الدین عاملی و آیت... بروجردی صورت نگرفت؟

اهمیت امام موسی صدر در همین است که نوآوری‌هایی را ایجاد کرد که سابقا انجام نگرفته بود. البته زمانه هم موثر است. همچنین ایشان در دانشگاه هم حضور یافته بودند. استعداد خوبی هم داشتند. از طرفی احساس مسئولیت می‌کردند تا جامعه‌ی مد نظرشان رشد کند. در هر جمع فامیلی که داشتیم، تنها بر این محور تاکید داشتند که ما باید کاری کنیم که وضعیت جامعه بهتر و درد و رنج مردم کمتر شود. وقتی تمام وجود کسی از چنین عشقی سرشار باشد و دارای استعداد خاصی هم باشند، فرایند تصمیماتش به این شکل به بار می‌نشیند. ایشان می‌گفتند تمام موفقیت‌هایم را مدیون خدمت به پدرم هستم.

آیا تفاوت نگاه خاصی هم بین تفکر امام موسی صدر و آیت الله بروجردی در نحوه رهبری شیعیان لبنان و ایجاد تقریب مذاهب و ادیان می‌توان یافت؟ امام موسی صدر به هر جهت به نوعی کثرت‌گرایی اعتقاد داشتند و برای سایر مذاهب ارزش قایل بود. ظاهرا در این خصوص تفاوت‌هایی با آیت ... بروجردی داشتند.

همینطور است. امام موسی صدر اگر چنین تفکری نداشتند نمی‌توانستند موفق شوند. در لبنان طوایف مختلفی وجود داشت. به همین جهت لازم بود هم خودشان و هم دیگران را به رسمیت بشناسند. آقای بروجردی نیز برای شرایط خودشان ظاهرا گونه‌ای دیگر فکر می‌کردند. با این اوصاف امام موسی صدر با تمسک به استعداد و توانایی خود، به سبک خودشان پیش می‌رفتند.

در حال حاضر در فضای لبنان مشکلاتی ایجاد شده است. ریشه‌ی این مشکلات کجاست؟ به نظر شما چه اتفاقی برای نسخه امام موسی صدر در لبنان افتاد؟

البته تا جایی که من در جریان هستم (چراکه مثل سابق اخبار را زیاد پیگیری نمی‌کنم) اختلاف عمیقی وجود ندارد. هنوز هم همکاری و همفکری در این کشور وجود دارد. بخصوص که شیعیان از لحاظ جمعیت بسیار قابل توجه هستند. حتی مسیحیان در آن زمان با امام موسی صدر همکاری داشتند. به نظر من اختلاف عمیقی ایجاد نشده است؛ بلکه مسائل دیگری در لبنان ایجاد کرده‌اند. به عنوان نمونه دولت آنگونه که باید کار نمی‌کند و به فکر مردم نیست. به همین جهت وضیعت سیاسی آن‌ها ضعیف شده است. اینگونه نیست که شیعه و سنی نسبت به گذشته، اختلاف بیشتری را پیش روی خود ببینید. مشکلات موجود از جای دیگر نشات می‌گیرد.

در خصوص ربایش امام موسی صدر هم صحبت کنیم. کدام تحلیل را بیشتر به واقعیت نزدیک می‌دانید؟ برخی نام قذافی را عنوان می‌کنند. برخی دیگر می‌گویند کار اسرائیل است. کدام تحلیل به واقعیت نزدیک‌تر است؟

نمی‌دانم. واقعا نمی‌دانم چه کسانی دست به دست هم دادند و این کار را انجام داد... نمی‌دانم... نظری در این مورد ندارم. ایشان در سن شکوفایی بودند. مطمئنا می‌توانستند کاهاری بیشتری را انجام دهند. ولی متاسفانه نشد.

برخی اعتقاد به ربایش موسی صدر دارند و معتقدند که این کار توسط اسرائیل اتفاق افتاد. شاید این نظریه قذافی را بی‌گناه جلوه دهد. نظر شما چیست؟

به اعتقاد من مقصر اصلی قذافی بود که ایشان را دعوت کردند و امام موسی صدر بعد از آن دعوت دیگر باز نگشتند.

روایت‌های پرویز ثابتی (مامور ساواک) از ایشان، تا چه حد می‌تواند به واقعیت نزدیک باشد؟ اینکه ادعا شده امام موسی صدر به همراه شهید چمران از قذافی ۵۰ میلیون دلار کمک گرفت تا در اسراییل عملیاتی انجام دهند؛ اما هیچ کاری پیش نبردند. در نهایت قذافی برای تلافی، ایشان را به لیبی دعوت می‌کند و در همین موقع است که دیگر از آقای صدر دیگر خبری نمی‌شنویم. پرویز ثابت ادعا کرده که امام موسی صدر در بازجویی عوامل امنیتی لیبی سکته قلبی کرده‌اند. این ادعا‌ها در کتاب "در دامگه حادثه" قید شده‌اند.

امام موسی صدر برای پیشبرد وضعیت شیعیان لبنان، گهگاه از دولت‌ها کمک می‌گرفتند. من هم یاد دارم که در آن زمان نیز برای پیشبرد امور شیعیان لبنان از برخی دولت‌ها پول دریافت کردند. اما ایشان به هیچ عنوان از قذافی کمکی دریافت نکردند. قذافی اهدافی داشت که مخالف رویه و اهداف امام بود به همین دلیل پذیرش پول و کمک قذافی به امام صحت ندارد تا آنجا که امام حتی حاضر به ملاقات با قذافی نبودند و سفرشان به لیبی با وساطت بومدین انجام شد. امام به شکل مبنایی و اصولی با قذافی اختلاف نظر داشت. قذافی معتقد به تجزیه لبنان بود و امام به وحدت لبنان اعتقاد داشت. قذافی معتقد به جنگ با مسیحیان بود و می‌گفت راه قدس از جونیه مسیحی‌نشین می‌گذرد. در همان دوران یک نفر اهل لیبی ادعا کرد که قذافی ضمن اعتراض به امام موسی صدر، از ایشان خواسته که در مورد پول‌های دریافتی توضیح بدهند و به همین دلیل تصمیم به آزار و اذیت امام موسی صدر گرفتند. اما این ادعا جای بحث دارد. نزدیکان و فرزندان امام موسی صدر اعتقادی ندارند که قذافی به ایشان کمکی کرده باشد تا به خاطر آن ایشان را از بین برده باشد.

به هر حال آنچه مشخص است این است که قذافی در این موضوع نقش داشت. معمر قذافی آن‌ها را به لیبی دعوت کرد. اینکه اکنون قذافی خودش عامل کسانی دیگر بوده و یا اینکه حسادتی داشته و با یک نگاه سیاسی خاص دست به این کار زده، مشخص نیست.

به این موضوع اشاره داشتید که اطرافیان امام موسی صدر بعید می‌دانند که قذافی بلایی را بر سر ایشان آورده باشند. با این وصف بنابه ادعای موجود، آقای سیدرضا صدر (برادر امام موسی صدر) ضمن ملاقاتی با حافظ اسد از وی می‌خواهد درباره تعیین سرنوشت برادرشان مداخله کند. اسد در پاسخ به او گفته "معمر قذافی، مهمان‌دار خوبی است و از برادرتان مراقبت می‌کند و به موقع او را آزاد خواهد کرد. " این مساله نشان نمی‌دهد که دست قذافی در کار بود؟

از این قبیل مطالب بار‌ها عنوان شده است. باید ببینیم که این سیاستمدار (اسد) چرا این حرف را زده و آیا اصلا این مساله واقعیت دارد یا اینکه فقط خواسته‌اند آیت الله سیدرضا صدر را خوشحال کنند. در همان اوایل انقلاب، وقتی عرفات به ایران آمده بود، آقای بجنوردی از ایشان در خصوص امام موسی سوال می‌کند. عرفات در پاسخی صریح گفته بود که قذافی او را از بین برده است. افراد مختلف در این مورد نظر‌هایی داده‌اند. برخی نیز می‌گویند که ممکن است امام موسی صدر در آن بخش از زندان‌های لیبی باشد که تا به امروز قابل دسترسی نبوده‌اند.

امیدی دارید؟

امید داریم. اما امیدمان کمتر شده است.

در پایان باید عرض کنم که ایشان همیشه در پی ایجاد تغییر بهتر در جامعه بودند. در جمع‌های فامیلی حرف‌های معمولی نمی‌زدند. همیشه سخن از این بود که با محبت می‌توان وضعیت جامعه را بهتر کرد. تفکر دینی به صورت جزمی نزد ایشان جایگاهی نداشت و بار‌ها گفته بودند که متناسب با مقتضیات زمان باید در دین تحول و نوآوری داشت. ایشان نسبت به فامیل خودشان بسیار محبت داشتند. آنگونه که مراقب سرنوشت جامعه بودند به فامیل هم اهمیت می‌دادند که مبادا عقب بیفتند. وجود ایشان برای فامیل یک عامل دلخوشی بود.

به عنوان سوال آخر؛ آخرین جمع فامیلی را به یاد دارید؟ آخرین باری که ایشان را دیدید چه جملاتی بین شما رد و بدل شد؟

آخرین بار که ایشان را دیدم در آلمان بود. یک ماه قبل از اینکه به لیبی بروند این دیدار رخ داد. وضعیت آن حضور آخر، خیلی روحانی بود. بسیار و بیشتر از دفعات قبل با ما دعا می‌خواندند. ایشان سوره یوسف را در جمع ما عنوان کردند و در ادامه توصیه‌ی زیاد به قرآن خواندن و دعا داشتند. به رعایت حق دیگران تاکید داشتند.

خاطرم است که آن موقع تازه رانندگی را یاد گرفته بودم. به همین خاطر وقتی امام موسی صدر از این مساله اطلاع یافت، بسیار خوشحال شدند و حتی من را تشویق کردند.

منبع: ایلنا

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.