سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

روایت کاظم دارابی از شکنجه اروپایی:

نامه حسین موسویان رأی دادگاه آلمان را علیه من کرد

کتاب «نقاشی قهوه‌خانه» کاظم دارابی، بازخوانی خاطرات ۱۵سال زندانی بودن او در آلمان است.

کاظم دارابی به اتهام همکاری در ماجرای میکونوس ۱۵سال به دلایل واهی و ادعای منافقین در آلمان زندانی شد، اما وقتی دادگاه آلمان نتوانست ثابت کند که دارابی فرمانده حمله به رستوران میکونوس بوده به او حکم حبس ابد داد. دارابی می‌گوید: طبق اعترافات ساختگی یک لبنانی که تطمیع شده بود، سال‌ها در آلمان زندانی شدم. پس از سال‌ها، آن شخص لبنانی که علیه من اعتراف کرده بود در دادگاه اعلام کرد اعترافاتم علیه دارابی تحت فشار و تطمیع دادستان آلمان بوده و حرف‌هایم را پس می‌گیرم.

ترور سران حزب دموکرات کردستان در آلمان دقیقا زمانی انجام شد که جمهوری اسلامی قصد مذاکره با آن‌ها را داشت و این نشان می‌دهد اصل قضیه ترور می‌تواند طراحی دشمن باشد. کاظم دارابی، راوی کتاب «نقاشی قهوه‌خانه» هم هست که بازخوانی خاطرات ۱۵سال زندانی بودن او در آلمان است. او در گفتگو با جام‌جم از نقش منافقین و ضدانقلاب و برخی چهره‌های نفوذی برای ضربه به وجهه نظام جمهوی اسلامی می‌گوید و این‌که چگونه پرچم حقوق‌بشر به دست کسانی افتاده که با تناقض و دروغ فقط از این اسم استفاده ابزاری می‌کنند.

از سوی دیگر مختصات دادگاه میکونوس با محاکمه حمید نوری بی‌شباهت نیست، دادستان سوئد نیز کیفرخواست بسیار طولانی و سنگینی را برای حمید نوری صادر کرده و نقش منافقین در این پرونده هم پررنگ است، برای بررسی حقوق بشر ادعایی غرب و شباهت‌های پرونده کاظم دارابی و حمید نوری با متهم میکونوس مصاحبه کرده‌ایم که مشروح گفت‌وگوی دارابی در ادامه آمده است.

آنچه در این ۱۵سال در آلمان بر شما گذشت، نماد بی‌اعتنایی غرب به حقوق‌بشر بوده است. در مورد این دوگانگی و تناقض غرب در مسأله حقوق بشر توضیح دهید.

درباره حقوق‌بشری که رعایت می‌کنند یا خیر باید بگویم من شکنجه جسمی نشدم. در این ۱۵سال یک سیلی هم به من نزدند، ولی کار‌هایی با من کردند که از شکنجه جسمی بدتر بود. برخی مواقع به آن‌ها می‌گفتم من را بزنید، ولی این کار‌ها را نکنید. یکی از کار‌هایی که انجام می‌شد این بود که خانم و بچه‌های من به ملاقات می‌آمدند. یک فرزند من معلول است. بچه آن زمان سه‌ساله و یک‌تکه گوشت بود. اجازه نمی‌دادند من به این بچه دست بزنم یا او را ببوسم و در بغل بگیرم. اجازه نمی‌دادند من به خانمم دست بدهم و سلام‌وعلیک کنم. همین‌طور اجازه نداشتم فرزندان دیگرم را بغل بگیرم و ببوسم. این رفتار‌ها در جریان ملاقات برایم عذاب‌آور بود. در زمان ملاقات دو مأمور زندان و دو مأمور امنیتی حضور داشتند و یک مترجم هم بود. ما باید به آلمانی صحبت می‌کردیم و اجازه فارسی یا عربی‌حرف‌زدن را نداشتیم. این خیلی عذابم می‌داد.

یک کار دیگری که می‌کردند این بود که روی در سلول دریچه‌ای داشت که از بیرون آن داخل دیده می‌شود. ساعت ۱۱ شب در سلول انفرادی چراغ را خاموش می‌کنند. آن‌ها ساعت ۱۱ چراغ را خاموش و ساعت ۱۲ روشن می‌کردند و باید در سلول خود را تکان می‌دادم که نشان دهم هستم! هر یک ساعت همین ماجرا بود تا ساعت ۶ صبح! ساعت ۶ صبح چراغ را روشن می‌کردند و صبحانه‌ای می‌دادند. این من را عذاب می‌داد. مثلا در هفته ۴ ــ۳ بار من را لخت مادرزاد می‌کردند تا ۸ ــ۷ نفر مرا تفتیش بدنی کنند. این خیلی عذاب‌آور بود. دفعات اول، درگیری ایجاد می‌شد و یک‌بار در دادگاه این کار اذیتم کرد و اجازه ندادم دادگاه ادامه پیدا کند و گفتم باید این مسأله حذف شود و می‌گویید حقوق‌بشر را رعایت می‌کنیم، این چه حقوق‌بشری است؟ همه دروغ می‌گویید. مسائل مختلف دیگری که بدتر از شکنجه جسمی بود اتفاق افتاد که اسم آن را شکنجه اروپایی گذاشته بودم.

برای محکوم کردن شما ۴۰۰ صفحه مدرک جمع کرده بودند. این اتهامات بیشتر چه بود؟

من فردی بودم که ۱۳ سال در آلمان زندگی می‌کردم و زن و بچه داشتم. کارگاه داشتم و کار می‌کردم. بچه‌مسلمان بسیجی بودم که با مراکز اسلامی ارتباط داشتیم، تظاهرات روز قدس و تظاهرات علیه سلمان رشدی برگزار می‌کردیم و برای هیات‌های عزاداری، ماه‌رمضان، عاشورا و تاسوعا و ... برنامه داشتیم. همه این موارد را در دادگاه آورده بودند. یعنی تمام فعالیت‌های سیاسی و فرهنگی من را به عنوان یکی از دلایل دست داشتن در این عملیات (میکونوس) مطرح می‌کردند.

که هیچ ربطی به این عملیات نداشت.

بله. مثل این است که بازاری در اینجا هیأت دارد و سینه‌زنی می‌کند و همان‌جا دو نفر کشته شوند و بگویند، چون شما بچه‌مسلمان و هیاتی بودید، پس شما کشتید. این ربطی ندارد. یکی از دلایلی که من را محکوم کردند همین مسأله بود. این بچه‌مسلمان است و چماق به دست است، بسیجی است، طرفدار نظام جمهوری اسلامی ایران است، تظاهرات برگزار کرده است. برای اولین سالگرد وفات حضرت امام (ره) مجلسی برگزار کردم و ۲ هزار نفر از ملیت‌های مختلف دعوت شدند و برای اولین بار در برلین این اتفاق افتاد. من برای این‌کار، یک مرکزی کرایه و تمام آلات موسیقی را جمع کردم و روی آن پارچه مشکی کشیدم. دیوار را با پارچه مشکی پوشاندیم و از فرش فروش‌های برلین که ایرانی بودند، فرش ایرانی گرفتم و سالن به آن بزرگی را فرش کردم.

از سراسر آلمان ایرانی، لبنانی، فلسطینی، ترک، عجم و هر کسی طرفدار نظام جمهوری اسلامی بود آنجا جمع شدند و بهترین مراسم سالگرد حضرت امام را برگزار کردیم. یکی از دلایل محکومیت من این بود. در حالی که اقدام من علنی بود. مثلا یکی از دلایل دیگر محکومیت من این بود که تظاهرات روز قدس را از پلیس تقاضا کردم.

من در انجمن اسلامی دانشجویان در اروپا بودم و مرام نامه و اساسنامه داشتیم که نزد پلیس بود و به آن‌ها ارائه داده و به آلمانی نیز ترجمه کردیم و آن‌ها هم این را تائید کردند و گفتند می‌توانیم چنین موسسه فرهنگی‌ای داشته باشیم، اما همین، ضد من در دادگاه استفاده شد. کجای این رفتار حقوق بشری است؟

من در دادگاه مطرح کردم که مسلمان هستم، بچه حزب اللهی هستم، نماز می‌خوانم، روزه می‌گیرم، طرفدار نظام جمهوری اسلامی هستم، طرفدار حزب ا... لبنان هستم، ولی با این عملیاتی که به من چسباندید ارتباطی ندارم. شما ثابت نکردید. یکی از مواردی که چندین بار مطرح کردم و کسی گوش نداد و هیچ خبرنگاری هم توجه نکرد، صفحه ۱۹۷ حکم من بود، درحالی که پرونده من ۴۰۰ صفحه بود که نوشته بود بعد از بررسی مدارک و شواهد و قرائنی که درباره این عملیات وجود دارد نتوانستیم ثابت کنیم آقای کاظم دارابی طراح این عملیات است، یعنی خود آن‌ها بعد از یک حکم ۴۰۰ صفحه‌ای به این نکته رسیدند.

حتی یوسف امین که در دادگاه اعتراف کرده نتوانسته بگوید سلاح از کجا آمده است، اما حکمی که برای من صادر کردند خیلی ظالمانه بود، چون وکیل من گفت اگر می‌خواستند حکمی به من بدهند ۳۰ سال است، حتی وکیلم به رئیس دادگاه گفت اگر این نوع دادگاهی که انجام می‌دهید ارزش قانونی ندارد، چون سیاسی است و شما سیاسی بازی می‌کنید و اگر دوربینی اینجا بگذارید و از اول تا آخر دادگاه را فیلمبرداری می‌کردید مطمئن هستم این دادگاه ساقط می‌شود و ارزش قانونی ندارد.

شما به نقش بنی صدر و منافقینی که ندیده و نشناخته به دلیل ضدیت با ایران علیه شما شهادت دادند، اشاره کردید. اما بحثی درباره نفوذ و جریانات غربگرا از جمله حسین موسویان که آن زمان سفیر وقت ایران در آلمان بود، مطرح است که روند دادگاه شما را طولانی و مانع سازی کرد، درباره نقش ایشان توضیح دهید.

اگر کسی بخواهد دنبال این کار برود خیلی حساس است. نکته آن مثل آقای کشمیری است که یکباره دفتر حزب جمهوری اسلامی را منفجر کرد. من این‌طور بگویم یک روز رئیس دادگاه گفت دادگاه تمام است. آن زمان هنوز بنی صدر، منوچهر گنجی و چهره‌های این‌چنینی نیامده بودند. رئیس دادگاه گفت ما نه شاهد داریم و نه کسی هست و دیگر می‌توانیم حکم را صادر کنیم. کسی دیگر حرفی ندارد؟ همه گفتند خیر و دادگاه پایان یافت. دادگاه تمام شد، قرار شد دو هفته بعد رئیس دادگاه حکم شفاهی را قرائت کند. وکیل من گفت نه اسم ایران و نه اسم هیچ ارگان ایرانی را نمی‌آورند و فقط به من ابد می‌دهند، اما بعد از یک هفته دادگاه دوباره همه را خواست. درحالی که من در سلول خود خوشحال بودم که ابد می‌گیرم و دادگاه تمام شده است.

به دلیل اقدامات آقای موسویان این اتفاق افتاد؟

بله؛ رئیس دادگاه نامه‌ای از سوی آقای موسویان خواند؛ ما قبلا تقاضا کرده بودیم دو ایرانی که قبلا آلمان بودند و الان در ایران زندگی می‌کنند برای شهادت به آلمان بیایند که گفته بودند ما نمی‌آ‌یم. وکیل ما گفت ما به ایران می‌رویم. قرار شد به ایران بروند و شهادت این دو نفر را بگیرند، ولی من گفتم نیاز نیست. اگر دادگاه تمام شود شهادت این نفر را نمی‌خواهیم و شهادت آن‌ها ارزشی هم نداشت، چون هیچ چیزی را تغییر نمی‌داد.

اما بعد از آن یک نامه توسط آقای موسویان از طرف سفارت جمهوری اسلامی ایران همراه با مهر و سربرگ رسمی روی میز دادگاه آمد که نوشته بود با توجه به این‌که دو شاهد به نام آقای فلان و فلان قرار بود به آلمان بیایند و نیامدند، در ایران حاضر هستند شهادت بدهند. چون وکیل‌های دیگر این را خواسته بودند و آن‌ها دوست داشتند دادگاه ادامه یابد و به این ترتیب دادگاه دوباره دو سال ادامه یافت. در این زمان که دادگاه ادامه پیدا کرد یکی عنوان کرد، بنی صدر اطلاعات کافی از این عملیات دارد و تقاضا کرد او را از فرانسه بیاورند، چون شاهدی را به نام شاهد C که بعدا متوجه شدیم ابوالقاسم مصباحی است به آلمان آوردند و او را پر کردند که همه چیز را به سپاه، وزارت اطلاعات، رهبری و... بچسباند و این اتفاق همه روند را به‌هم ریخت و در واقع با نامه موسویان ورق برگشت.

موضوع موسویان را در داخل مطرح یا دنبال کردید؟

درباره این موضوع نه کسی حرفی زد و نه کسی پیگیر شد، نه حتی کسی یقه این آدم را گرفت درحالی‌که آن‌ها یک سرنخ کوچک پیدا می‌کنند، تا آخر می‌روند. یعنی برای آن سرنخ ۲۰ سرنخ دیگر پیدا می‌کنند و امکان دارد به هیچ جا نرسند، ولی می‌روند. وقتی این نامه زده می‌شود، می‌روند بنی‌صدر را می‌آورند و بنی‌صدر هم هر حرفی دوست دارد می‌زند و دادگاه هم قبول می‌کند. وکیل من از بنی‌صدر سؤال می‌کند این چیز‌هایی که بیان می‌کنید را از کجا می‌دانید؟ می‌گوید من نمی‌توانم منبع اطلاعاتی خود را لو بدهم، چون خطر جانی برای او دارد! من هم بنی‌صدر را شستم! نمی‌توانم بگویم، ولی هر چه بلد بودم بار او کردم. بنی‌صدری که مثل شیر آمد مانند موش رفت. او روی صندلی شاهد نشسته بود و میز کوچکی جلوی او بود و ۴-۳محافظ ایرانی پشت سر او ایستاده بودند و او با حرف‌های من کوچک شد.

در بین تماشاچی‌ها هم منافقین نشسته بودند. جایی که من محاکمه شدم بعد از جنگ جهانی دوم سران نازی و معاونان هیتلر در آن دادگاه محاکمه شده بودند و به همین دلیل طبقه بالای آن برای تماشاچیان است.

بعد از جنگ جهانی دوم تا روزی که بنی‌صدر به دادگاه من آمد، اولین‌باری بود که طبقه دوم این دادگاه پر می‌شد یعنی تا این اندازه روی بنی‌صدر مانور داده بودند و آنجا فضا طوری شده بود که تصور می‌کردند نظام جمهوری اسلامی با این دادگاه سقوط می‌کند!
در بین تماشاچیان افرادی به من می‌گفتند دهان خود را ببند، بی‌تربیت، خفه‌شو! من آنجا به بنی‌صدر فحش می‌دادم، به تمام‌کس‌وکار منافقین فحش می‌دادم و می‌گفتم از دیشب در دیسکو بودید، رقص و عرق و برنامه‌های خود را داشتید، حالا الان اینجا به من می‌گویید خفه شوید؟ درحالی که تماشاچی اجازه صحبت کردن و اظهارنظر ندارد. رئیس دادگاه به من می‌گفت بنشینید. من می‌گفتم به من فحش می‌دهند و بدوبیراه می‌گویند و باید طبق قانون، آن‌ها را بیرون کنید. دو مأمور فرستادند تا این افراد را بیرون کنند. بنی‌صدر را آوردند تا علیه نظام صحبت کند و البته علیه من حرفی نزد. اما صحبت‌های منوچهر گنجی علیه من بود. می‌گفت یک‌بار او را به دبی دعوت کردند و در هتلی که اقامت داشت، می‌خواستند ترورش کنند، اما قبل از این اتفاق، جریان ترور را به او اطلاع دادند و او توانست فرار کند. در واقع در این دادگاه، پرونده هر‌کسی که هر کجای دنیا ترور کرده بودند از‌جمله پرونده‌های قاسملو و کاظم رجبی را هم به وین آورده بودند و می‌خواستند گردن من بیندازند. حلزونی‌ای داخل سلاح خفه‌کن قرار دارد که روی سلاح پیچ می‌شود. زمانی که آن را آزمایش کرده بودند، گفتند قسمتی از این لوله بریده شده و خفه‌کن را روی آن زدند. پلیس امنیت آنجا بعد از آزمایش سلاح گفته بود این سلاح‌ها لوله‌خفه‌کن دارند و هر بار یک تکه را می‌برند و سر سلاحی می‌گذارند و کار خود را انجام می‌دهند. جریان آقای موسویان این بود و هیچ‌کسی هم البته بعد از آن پیگیر این مسائل نشد.

شما پروژه نفوذ را در مسأله‌ای مانند اظهارات موسویان چقدر دخیل می‌دانید؟ این‌که جریان غربگرای داخلی همین روز‌ها که مذاکرات در جریان است و بعد از ۴- ۳سال بدعهدی آمریکا باز هم مطالبات چهار سال پیش را دارند.

آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها به چیزی جز سرنگونی نظام جمهوری اسلامی ایران راضی نیستند و غیر از این هدف دیگری ندارند. درواقع این‌که می‌گویند مذاکره و معامله کنید سخن بیهوده‌ای است. قصد آن‌ها این است که در مذاکرات از نمایندگان جمهوری اسلامی اطلاعات بگیرند. باید بپذیریم که ضرباتی که تا به‌حال متحمل شدیم ناشی از اقداماتی است که عناصر داخلی و غربگرا انجام می‌دهند. هیچ کشور و قدرتی در دنیا نمی‌تواند نظام جمهوری اسلامی ایران را از نظر نظامی ساقط و شهر‌های ما را اشغال و نظام را سرنگون کند. آن‌ها هم فهمیده‌اند با این اقتدار نظامی ایران به اهداف خود نخواهند رسید. پس از طریق مذاکره و تاثیرگذاری روی عوامل داخلی می‌خواهند به اهداف‌شان برسند.

آقای موسویان یک‌بار در جلسه‌ای خصوصی گفته بود مگر می‌شود نظام برای یک نفر روابط خود را با کشور‌های اروپایی به‌هم بریزد. درباره من این جمله را بیان کرده بود. من همین مسأله را در برنامه رودررو بیان کردم و او هم در اظهارنظر دیگری گفته بود که این حرف را نزده است. باید درباره نامه پیگیر می‌شدند، چه کسی به شما خبر داد؟ کدام سازمان و تشکیلاتی به شما گفت نامه بزنید که این دو شاهد برای شهادت می‌آیند؟ من هر‌چه سؤال کردم کسی چیزی نمی‌گوید.

ایران، قاطع پیگیر پرونده آقای نوری باشد

در روند پرونده شما از همان ابتدا موضوع را در ابهامی نگه داشتند و بعد جریان ضدانقلاب به‌صورت یک‌طرفه به منافقین ضریب داد، اکنون در پرونده حمید نوری می‌بینیم که منافقین و ضد‌انقلاب کاملا به‌صورت یک‌طرفه بمباران می‌کنند. این درحالی است که حمید نوری در سوئد به‌عنوان کشوری که مدعی حقوق بشر است، زندانی است و با این حال از امکاناتی مثل ارتباط با وکیل، خانواده و تماس با بیرون محروم است. تحلیل شما از این پرونده چیست؟ چرا در اینجا باز نقش منافقین پررنگ شده است؟

کسی که اصلا چیزی ندیده، نه آنجا بوده، نه قیافه آقای نوری را دیده نه آقای نوری را می‌شناسد به‌عنوان شاهد آورده‌اند که علیه آقای نوری شهادت بدهد. این اتفاق برای من هم افتاد. یکی از شاهدان دادگاه من، آقای بنی‌صدر بود درحالی‌که پر‌واضح بود که شهادت او علیه کاظم دارابی نبود بلکه شهادت علیه نظام جمهوری اسلامی ایران می‌داد. یعنی تشکیلات دادگاه، او را آورده بودند تا علیه نظام حرف بزند، در صورتی‌که متهم نامرئی آنجا ایران بود و برای آن متهم نامرئی، بنی‌صدر، منافقین و نماینده مسعود رجوی و حتی منوچهر گنجی را آورده بودند. درحالی‌که منوچهر گنجی آخرین وزیر علوم زمان شاه بود؛ بنابراین به نظر من آن‌ها هرچند مدت یک‌بار در مسائل مختلف به ایران فشار‌هایی وارد می‌کنند تا اهداف خود را در مورد وارونه نشان دادن حقوق بشر در ایران به اروپایی‌ها تحقق ببخشند. درباره آقای نوری همین‌طور است و در واقع آقای نوری یکی از طعمه‌هایی است که توانسته‌اند روی او کار کنند.

زمانی که به زندان افتادم، یک آلمانی به نام هلموت شیمکوس، شش سال قبل از عملیات میکونوس در ایران زندانی بود. او برای آمریکا، صدام و امارات در ایران جاسوسی می‌کرد. در زمان جنگ با GPS مناطق حساس ما را به صدام می‌داد. او را دستگیر می‌کنند و وسایلی که استفاده می‌کرد و ابزار او را ضبط می‌کنند و بعد از محاکمه، حکم اعدام را برای او در نظر می‌گیرند. آلمانی‌ها التماس می‌کنند که این شخص را اعدام نکنید. ایران هم موضوع اعدام او را به تعویق می‌انداخت. یک‌بار صحبت کردند که او را با من معاوضه کنند و این مطلب در رسانه‌ها هم انتشار پیدا کرده بود. این اتفاق در زمان ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی و با واسطه‌گری آقای ابطحی افتاد و البته کلاه گشادی هم سر دولت وقت گذاشتند.

منطقی این بود که حکم اعدام او را به ابد تقلیل می‌دادند و با من که حکم ابد گرفته بودم، معاوضه می‌کردند، اما بدون تقلیل حکم یکباره او را آزاد کردند و او به آلمان آمد. آلمانی‌ها گیج شده بودند. خانمی به نام راش اوال در زندان هفته‌ای یک‌بار با من می‌نشست و بحث سیاسی می‌کرد که در واقع روان‌شناس بود. او گیج شده بود و می‌گفت چرا ایران این فرد را آزاد کرد و باید اول حکم او را تقلیل می‌دادند. آلمان ۲۰ نفر را آزاد می‌کند تا یک همو‌طن او در کشور دیگری اعدام نشود. جمهوری اسلامی ایران امروز باید قاطع پیگیر مسأله آقای نوری باشد تا بی‌گناهی او ثابت شود. باید نظام جمهوری اسلامی پشتیبان آقای نوری باشد و محکم بایستد. بلا‌هایی که در زندان سر این آقا می‌آورند، همان‌هایی است که سر من در آن زمان درمی‌آوردند و به روحیه و اعصاب او لطمه می‌زنند. امکان دارد حرف‌هایی را بیان کند که نکرده و متهم شود. باید پیگیر شد تا آن‌ها نتوانند هر چه دوست دارند، انجام دهند.

منبع: جام جم

برچسب ها: شکنجه ، دادگاه
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.