خانواده حلقه ابتدایی، اساس و بنیاد اجتماع است و شاید از علل اصلی اهمیت ازدواج و تاکید به این امر در دین مبین اسلام، تاثیر انکار ناپذیر خانواده و ازدواج صحیح و سالم در سلامت و سعادت اجتماع و تک تک افراد آن باشد.
اسلام عزیز که همواره بر تعقل تاکید داشته و دین و جهانبینی جامعی است، زوایا و مباحث گوناگون خانواده و ازدواج را برای همیشه تاریخ و انسان تمام دوران مبرهن و تبیین کرده و انسان را از ازدواج و تشکیل خانواده متوجه هدف الهی و متعالی کرده و از افتادن در دام جهالت، تجمل، اسراف، اشرافیگری، تبرّج و به طورکلی از مسیر غیر الهی انذار میدهد.
تاراج آرامش زندگی با رسم و رسوم جاهلانه
رسم و رسوم، چشم و همچشمیها و لازمههای دنیای مدرن، راه جوانان را برای تشکیل خانواده بسته و ازدواجی که قرار است مایه آرامش مرد و زن باشد را به میدان جنگ اعصاب و مسابقه جهالت و معامله آرامش و سعادت با «تقریبا هیچ» بدل کرده است.
ازدواج آسان و بیتکلف با مؤلفههای جهادی و اسلامی در روزگار دنیا زده و درگیر مادیگرایی، نیرویی میخواهد که جوان دانشجوی تنفس کرده در فضای انقلاب اسلامی میتواند یکی از دارندگان آن نیرو باشد و به همین دلیل به سراغ یک زوج جوان اصفهانی رفتهایم تا از فراز و نشیبهای این سبک ازدواج و زندگی بشنویم.
* لطفا خودتان را معرفی کنید.
ابوالقاسمی: محمد ابوالقاسمی، متولد ۱۳۶۹، موقع ازدواج دیپلم و در حال حاضر کارشناسی ارشد فلسفه و کلام اسلامی و پدر آیه رقیه خانم و همسر عطیه خانم هستم.
توسلی: عطیه توسلی هستم متولد ۱۳۷۰ فارغ التحصیل رشته روابط عمومی و فعال رسانهای که در سال ۹۵ ازدواج کردم و امروز به لطف خدا یک دختر ۴ ماهه دارم.
* از نحوه آشنایی خود بگویید.
ابوالقاسمی: ما در دانشگاه در تشکل انجمن اسلامی دانشجویان مستقل فعالیت میکردیم و مسؤول فرهنگی بودم و خانم توسلی بعد از مدتی که آمدند، جانشین کمیته فرهنگی شدند.
حکایت عاشقی و خانه نشینی
اوایل هیچ توجهی به ایشان نداشتم و بود و نبود او اهمیتی برایم نداشت، اما مدتی که گذشت حس کردم علاقهای در حال شکلگیری است که دیگر دانشگاه و تشکل نرفتم و به نوعی خانهنشین شدم و بعد از مدتی، فکر میکنم سه یا چهار ماه، با راهنماییها و مشورتهای صمیمیترین دوستم، تصمیم گرفتم اقدام به خواستگاری کنم.
این کار برای من خیلی سخت بود که به خانواده بگویم از دختری خوشم میآید و برویم خواستگاری و به اصطلاح، حیا میکردم و خجالت میکشیدم، اما به هرحال مطرح کردم و رفتیم، از زمان اقدام تا ازدواج هم یک سال و خوردهای طول کشید، بار اول که رفتیم خیلی سفت و محکم گفتند نه و یک سال طول کشید دوباره رفتیم و جواب بله را دادند.
خواستگاری در فصل امتحانات
توسلی: در تشکل ایشان را میشناختم، سال۹۲ یکی از دوست ایشان که بنده هم او را میشناختم با من تماس گرفت و گفت، قصد ازدواج دارید؟ گفتم بستگی دارد چه کسی باشد، گفت آقای ابوالقاسمی، گفتم که الان فصل امتحانات هست، گفت حالا شما که یک جواب بدهید، عجله دارند، گفتم خوب حالا که اینطور است، نه.
اشتباه من این بود که سنتی اقدام نکردم
ابوالقاسمی: نکته مهم در بحث پیشنهاد ازدوج، سنتی عمل کردن در مطرح کردن موضوع است، شاید ما اگر این قضیه واسطه فرستادن را انجام نداده بودیم یک سال زودتر ازدواج میکردیم.
توسلی: در ایام دهه فجر از طرف اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان مستقل در جشنواره فیلم فجر به همراه ۳ نفر از دوستان در بخش تجلی اراده ملی داور بودم، در طول برگزاری جشنواره چند روز پس از تماس دوستشان و جواب منفی من، این بار مادر ایشان تماس گرفتند و موضوع را مطرح کردند و بعد از صحبت با مادرم نهایتا اسفندماه برای خواستگاری آمدند که مجدد جواب منفی دادم، اما تقریبا یک سال بعد مجدد مادرشان با منزل ما تماس گرفتند و اجازه خواستند که برای احوالپرسی و خواستگاری مجدد تشریف بیارند خانه ما که این بار پس چند جلسه رفت و آمد جواب بله را به ایشان دادم.
* دلیل پاسخ منفی در مرتبه اول چه بود؟
توسلی: شروع قضیه خیلی خوب نبود، از این که دوستشان تماس گرفتند احساس کردم شخصیتم زیر سوال رفته، اینکه چرا از طریق خانواده اقدام نکردند و ازطریق دوستشان که هم سن و سال یا چند سال بزرگتر از خودمان است اقدام کردند، ترجیح میدادم که بزرگترها وارد کار شوند و دلیل نپذیرفتن خواستگاری درمرتبه اول، این موضوع بود.
* در جلسات گفتگو چه گذشت؟
توسلی: در جلسه اول که با هم صحبت کردیم محمد به من گفت که از نظر شغل و درآمد، فعلا کار و شغل ثابتی ندارد، پس انداز ندارد، خدمت سربازی نرفته و شاید به خاطر سربازی از دانشگاه انصراف بدهد، خوب من شوکّه شدم، یک نفر با شرایط کاملا زیر صفر آمده خواستگاری، با این حال، جلسات دوم و سوم هم گفتگو داشتیم.
تمام مشکلات و موانع ازدواج را باهم داشتم!
ابوالقاسمی: شرایط شغلی و درآمد من آن زمان این طور بود که جاهای مختلف پروژه انجام میدادم و گفتم کار ثابتی که رویش حساب کنید فعلا ندارم و ممکن است در آینده از نظر مالی به مشکل بربخوریم، درباره خدمت سربازی هم گفتم محل خدمت شاید اصفهان باشد، ممکن هم هست نزدیک مرز باشد، اما ملاک و معیار ما در جلساتی که با هم صحبت کردیم ازدواج آسان بود، موضوعی که هر دو نفرمان دربارهاش اتفاق نظر و پافشاری داشتیم.
رسم و رسوم در اصفهان پیچیده و سخت است، فکر میکنم این رسمها از اولش خوب و حتی برای کمک کردن به زوجهای جوان بوده بوده، مثلا خانه را خانواده پسر کمک کنند آماده شود و وسایل خانه را خانواده دختر فراهم کنند تا دو نفر بروند سر زندگیشان، ولی الآن بیشترش تبدیل شده به انتظار از یکدیگر، خانه کجا باشد، پرده خانه فلان باشد، وسایل خانه چنان باشد.
مهریه، هدیه مرد به زن یا قیمت خرید زن
از دیگر شرایطی که گذاشتیم، مهریه ۱۴ سکه بود و به عطیه و خانواده ایشان گفتم، من اعتقادم این است که مهریه بیشتر از ۱۴ سکه اشتباه است، چون من توانایی پرداخت آن را ندارم و این هم هدیه من به خانم است، اینکه اول کار بگویم ۲۰۰ یا هزار سکه در صورتی که ندارم و نمیتوانم پرداخت کنم، دارم دروغ میگویم، از طرف دیگر مهریههای سنگین این روزها و چانهزنیها برای کم و زیاد کردن آن، ارزش زن را میکاهد و حس خرید و فروش به آدمی میدهد پس نظر من روی ۱۴سکه است که بتوانم پرداخت کنم.
* آیا نسبت به تهیه جهیزیه هم همین نظر را داشتید؟
ابوالقاسمی: به مادر ایشان گفتم که ما در روایات داریم که حضرت علی (ع) برای ازدواج با حضرت زهرا (س) زره خود را فروختند و وسایل منزل، شام عروسی و لباس حضرت زهرا (س) را تهیه کردند، گفتم اینها همهاش وظیفه من است، حالا من نمیتوانم، شما کمک میکنید، هیچ وظیفهای در خرید جهیزیه ندارید، خوب برای تهیه آن هم دنبال این بودیم که وسیله اضافی و تجملی نخریم، روی ایرانی بودن وسایل هم خیلی تاکید کردیم و تقریباً در خانه ما وسیله خارجی پیدا نمیشود مگر اینکه هدیه باشد.
* مگر نه اینکه مهریه میتواند تضمین کننده زندگی باشد؟ با چطور اصرار بر مهریه کم داشتید؟
توسلی: با کمی فکر و منطق به من بگویید کدام عقل سلیمی این صحبت را میپذیرد؟ به نظر شما آیا زندگی که تضمینش به جای صداقت و محبت چند تا سکه و دانگ خانه و طلا و.. باشد ارزشی هم دارد؟ اصلا سوال من این است که چند هزار سکه وطلا و خانه و... میتواند ارزش یک زن را تعیین کند به قول رهبر انقلاب (نه هیچ مهریّهای میتواند قیمت سرانگشت یک زنِ مسلمان باشد و نه هیچ درآمدی برای یک مرد یا زن میتواند معادل با شخصیّت او باشد) بنابراین خانوادههایی که مهریه دخترشان بالا میگیرند و یا دخترانی که به این مهریهها و جهیزیههای سنگین افتخار میکنند ندانسته، اشتباه میکنند چرا که این احترام نیست بلکه نوعی بیاحترامی و قیمت گذاری بر روی ارزش انسانی است.
* نظر خانوادهها دراین باره ازدواج تان چه بود؟
ابوالقاسمی: موقعی که از مادرم خواستم بروند خواستگاری، گفتند از شرایط ازدواج هیچ کدام را نداری! پدرش مخالفت میکند، سربازی نرفتی و از نظر شغل و درآمد هم که وضعیت ثابتی نداری، به مادرم گفتم که من دستور خدا و پیامبر (ص) را انجام میدهم، تلاش میکنم و از هیچ کاری هم ابایی ندارم، برای رزق حلال سختیهایش را میکشم و دیگر نتیجه با ما نیست.
بدون پول میخواهی صبح نان و زیارت عاشورا بخوری؟!
توسلی: مادر و پدرم در اولین برخوردها از محمد خوششان آمده بود، اما بیان نمیکردند تا خودم تصمیم بگیرم، ولی بعد از شنیدن شرایط شغل و سربازی دچار تردید شدند و درباره مهریه نظر موافق نداشتند و حتی وقتی پدرم شرایط او را فهمید، مخالفت صد در صد داشت، مثلاً به من میگفت در جواب دیگران درباره شغل او چه بگوییم؟ میگفت یعنی تو میخواهی صبح نان و زیارت عاشورا بخوری؟ و من سعی میکردم ایشان را قانع کنم و در حالی که پدر من نظامی بود و مادرم از ابتدا ازدواج خود به دور از خانواده زندگی میکرد و کم و بیش با سختیها و شیرینیهایی که سر راه ما قرار داشت آشنا بودند، اما باز هم مهر مادری و پدری سبب میشد دچار تردید و مخالفت بشوند، به هر حال پدر و مادرها اگر خودشان سختی کشیده باشند نمیتوانند ببینند که دختر یا پسرشان ذرهای به سختی بیفتد.
* خانواده چطور به مهریه کم درباره شما رضایت دادند؟
توسلی: اقناع خانوادهها وقتی با اصل قضیه موافق باشند کار سختی نیست، پذیرش دختر و پسر در خانواده مهم است و بقیه موارد فرعیات است، اینکه با چه لحن و درایتی بتوانند والدین را راضی کنند، کار غیرممکنی نیست، بالاخره به ۱۱۴سکه و یک سفرکربلا راضی شدند خانواده ایشان هم به همین اندازه موافقت کردند، اما خودمان اصرار بر مهریه کم داشتیم.
وقتی شهید احمدی روشن به کمک ما آمد
از خدا میخواستم راه حلی به من نشان بدهد تا اینکه به زندگی شهید مصطفی احمدیروشن برخورد کردم و دیدم ایشان هم همین شرایط را داشتند، با هم گفتیم توافق خانوادهها درباره مهریه هرچقدر باشد با آن عقد میکنیم و بعد میبخشم، گفتم نظرم همان ۱۴سکه است و دِین شما است و بعد ۱۰۰سکه را بخشیدم.
* مراسم عقد و عروسی را به چه صورت برگزار کردید؟
ابوالقاسمی: بعد از موضوع مهریه، نوبت به برگزاری مراسم رسید، هر دو اصرار و تلاش داشتیم که در مراسم ما گناه و تجمل و اسراف نباشد، و در واقع یکی از اهداف ما این بود که ازدواج ما به گونهای نباشد که مانعی برای ازدواج جوانان شود بلکه الگو باشد تا هم سن وسالان ما متوجه شوند میشود یک مراسم ازدواج خوب و خاطر انگیز، اما با کمترین هزینهها برگزار کرد.
بعضی گفتند که به جای عروسی هیات گرفتید
توسلی: برای ازدواج چه نامزدی و چه عروسی مراسم مولودی گرفتیم، که خیلی از اقوام که تجربه چنین مراسمی را نداشتند برایشان جذاب بود، اما بعضا میگفتند هیات گرفتید! یک دعای ندبه هم بخوانید، پدر و مادرم در این قضیه حمایت صد در صدی میکردند و خدا را شکر با توسل به حضرت زهرا (س) به خوبی برگزار شد، میخواستیم فاصله بین خودمان و اهل بیت (ع) را کمتر کنیم.
به قول حاج مهدی رسولی «ما در ولایت مداری وارد فاز جدیدی شدهایم و دقیقا جایی از ما امتحان گرفته میشود که باب میلمان نیست» بنابراین من از خدا خواستم در این راه کمکمان کند و از من امتحانی بگیرد که از پس آن بر بیایم و دقیقاً برکاتش را هم دیدم و میبینم.
* چطور به فکر ازدواج آسان افتادید؟
توسلی: من در خانوادهای بزرگ شدم که فضای تجملگرایی در آن بود، روحیات خانمها این طور هست که وسایل زینتی را دوست دارد، قبل از اینکه بخواهم ازدواج کنم برای من خیلی مهم بود که مراسم و جهیزیه و خانه شیک داشته باشم یا حلقه ازدواج و لباس عروسی من اصطلاحا تک باشد، این طور نبود که من از اول دنبال ازدواج آسان باشم، اینکه چطور فکر ازدواج آسان در ذهنم نقش بست و با هوای نفس خودم جنگیدم و امروز هم در مبارزه با آن هستم خیلی مهم است.
آدم وقتی الگو و بینش صحیح داشته باشد میتواند کارهای متفاوت انجام دهد، این قضیه را به شخصه مدیون یکی از دوستانم هستم، یک سالی که در ماجرای خواستگاری و ازدواج ما وقفه افتاد از مطرح کردن موضوع تا عقد، در پذیرش شرایط و اصرار برای ازدواج آسان خیلی مهم بود.
ایجاد نگرش و بینش درست به ازدواج آسان از طریق الگوی موفق
توسلی: در طول یک سال دوستم نگاه و نگرش عمیق و درستی را در من ایجاد کرد، اینکه ارزش زن بودن را اندازه مهریه و جهیزیه و مراسمها تعیین نمیکند، من در تشکل دانشجویی بودم و دوران دانشجویی دوران پرهیجان و پرشوری است و از نکاتی که دوستم تاکید داشت این بود که شما خیلی دم از ولایت میزنید، ولی حاضر نیستید تأکیدات حضرت آقا را پیاده کنید.
یادم هست در ایام ماه مبارک رمضان قرعه کشی دیدار دانشجویی با حضرت آقا بود و خیلی دوست داشتم به دیدار ایشان بروم، دوستم پرسید دیدار را برای چه میخواهی؟ وقتی حاضر نیستی حتی صحبتهای حضرت آقا را در زندگیات عملی کنی! اینها همه جرقههایی بود در ذهنم.
پشت این تصمیمگیریها برای ازدواج آسان، اندیشه و بینش لازم بود و هست نه صرفاً جو و فضای هیجانی دوران دانشجویی و غیره، کتاب میخواندم روایات اهل بیت (ع) را دنبال میکردم و واقعا به این فکر میکردم که ارزش یک خانم و هدف تشکیل خانواده و زندگی انسان چیست؟ آیا به مجلس آن چنانی و مهریه و جهزیه سنگین است؟ آیا رشد یک انسان در این ظواهر است؟ و یا آیا درست است در مساله ازدواج ما پدر و مادرمان بیش از همه به زحمت و سختی بیفتند و...
چشم و همچشمی، خوشبختی را میبرد
کنار همه اینها زندگیهای موفق و ناموفق را هم میدیدم، درصدی از زندگیهای ناموفق مربوط به این قضایا است، فضای چشم و همچشمی و توقعات متقابل که بعضا خوشبختی را در گرو اینها میبینند.
هدیه رهبری از مکه رسید
توسلی: البته ناگفته نماند که بعضی اوقات دچار شک و تردید هم میشدم، یک شب بعد از نماز توسل پیدا کردم و از خدا خواستم به من بفهماند که انتخاب این راه عاقبتبخیری دارد یا نه، همان شب خواب حضرت آقا را دیدم، مسأله را با ایشان در خواب مطرح کردم، ایشان گفتند «عاقبتبخیری است و قبول کن و در این مسیر محکم قدم بردار» و بعد یک سجاده سبز رنگ دادند و گفتند «این هم هدیه من به شما» جالب آنکه پیش از عقد اولین بار که به اتفاق خانواده به خانه پدر همسرم رفتیم، مادرش یک سجاده سبز رنگ به من داد و گفت «این را در سفر عمره دانشجویی به همراه یک قواره چادر، بعثه رهبری به محمد هدیه داده است» که همان چادر، چادر عقدم شد.
* شما مراسمهایی مثل حنابندان و شب یلدایی و ... نداشتید؟
توسلی: اتفاقا بیشتر مراسمها را داشتیم، اما درگیر ظواهر و تجملات نشدیم، مراسم نامزدی، حنابندان، شب یلدا و رفت و آمدهای عیدها را داشتیم، اما برای مثال در شب یلدا برخلاف رسوم رایج، طبقهای بزرگ میوه و آجیل آنچنانی و لباسهای گران قیمت نبود، میوه و هدیه و لباس بود، اما در حد معمول، یادم میآید در اوایل ازدواج ما یکی از دوستان عقد کرد، برای شب یلدا جدای از لباسهای چرم و کیف و کفش و ... فقط یک ظرف آجیلشان شاید یکسوم حقوق یک کارگر بود.
برای عروسی هم بنای ما همین بود، تفاوت شام سلف سرویس با غذای پرسی چندان زیاد نبود، اما احساس کردیم سلف سرویس نماد تجمل و اشرافیت باشد و همچنین اسراف به دنبال خواهد داشت، بنابراین یک غذای معمول داشتیم، میوه و شیرینی داشتیم، آتش بازی و شادی هم بود، اما سعی کردیم از چارچوبهایی که گفتیم خارج نشویم که اگر وقتی امام زمان (عج) آمدند در تالار، شرمنده نشویم و بتوانیم دعوت کنیم داخل، البته ممکن است جاهایی هم کار از دست عروس و داماد خارج شود، اما اصل بر تلاش است که «لا یکلف الله نفسا الا وسعها»
* وضعیت شغلی تان الان چگونه است؟
ابوالقاسمی: زمانی که خواستگاری رفتم کارهای پروژهای و ساعتی برای شهرداری و سازمانهای دیگر انجام میدادم، حقوقشان خیلی نبود، شاید یک چهارم حقوقهای عادی میگرفتم، در زمان خدمت سربازی بعد از دوره آموزشی در یگان ۱۱۰ مشغول خدمت شدم که بسیار شرایط سختی بود، هر روز بدون تعطیلی از ۶:۳۰ صبح تا ۱۱:۳۰ شب با موتور گشت میزدیم و حتی شبها جای خواب نداشتیم، خیلی سخت گذشت.
روزهای سخت کارکردن و درس خواندن و گذران زندگی
نیمی از خدمتم به این صورت گذشت و سپس به دادگستری منتقل شدم، بعد از ظهرها آزاد بودم و صندوق دار یک مغازه شدم، حدود یک سال کارمند یک دفتر فنی شدم و همزمان شروع به درس خواندن در مقطع کارشناسی فلسفه و کلام اسلامی در دانشگاه پیام نور شدم، بعد از مدتی در دانشگاه اصفهان مشغول به کار شدم که به علت نداشتن قرارداد و قطع بودجه آن قسمتی که کار میکردم، بیکار شدم و در همین اوضاع و شرایط، در مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه اصفهان قبول شدم.
دوباره در مغازهای مشغول به کار شدم و همزمان درس خواندم، اما بازهم به دلیل مشکلات مالی صاحب مغازه، بیکار شدم و دوباره پس از مدتی در مغازهای دیگر به مدت حدود یک سال مشغول شدم و در حال حاضر در نهاد دانشگاه صنعتی اصفهان مشغول به کار هستم.
سبک زندگی اسلامی و ازدواج آسان، یک فرهنگ عقلانی است نه ناچاری اقتصادی
توسلی: نکته قابل توجه در تمام این مواردی که ذکر شد این است که ما این راه را خودمان انتخاب کردیم و به این انتخاب افتخار میکنیم، ازدواج آسان و زندگی ساده برای ما به معنای ناچاری اقتصادی نبود، بلکه یک فرهنگ دینی، انقلابی و عقلایی بوده و هست.
شاید و حتی میتوانم بگویم قطعا میتوانستیم تجملات و بریز و بپاشهایی در مراسمهای ازواج و خریدها داشته باشیم و خانوادهها هم میتوانستند برایمان فراهم کنند، اما این رفتارها را مغایر با اعتقادات و خلاف شأن خود میدانیم که کمترین اثر دوری از سبک زندگی اسلامی و آسان، بالارفتن سن ازدواج و طلاق در جامعه و به تبع آن افزایش بزه است.
خوشبختی، لبخند رضایت امام و نایبش است
خوشی ما این است ک تفریحات و خوشگذارنیها و کلا سبک زندگی داریم که از عموم مردم و قشر متوسط جامعه بالاتر و بیشتر نیست، باور کنید دلخوشی و لذت بردن در مسافرتهای آنچنانی و ماشینهای لوکس و رستورانهای گران قیمت نیست، اگر شأن خود را بدانیم و انسانیت را به بهای ناچیز نفروشیم و ارزش لبخند رضایت امام زمان (عج) و نایبش را بدانیم که ان شاء الله نصیبمان شود.
همانطور که گفته شد، از روزی که قرار همسفرشدن باهم تا بهشت را گذاشتیم با هم عهد کردیم که مراسم عقد تا اخرین روز زندگی، به گونهای باشیم که اگر روزی حضرت امام زمان (عج) یا حتی رهبر انقلاب سرزده به مراسمات ازدواج ما و امروز خانه ما آمدند چیزی برای پنهان کردن و یا حتی شرمنده شدن نداشته باشیم.
منبع: فارس
مردان و زنان خدا در راه خدا برای جنگیدن در تمامی مشکلات مثل کوه باید استوار باشند حتی در مشکلات زندگی .
گفتگویتان عطر زندگی درش هست دعا میکنم
خوشبخت باشید انشاءالله