شاید در وهله اول آرای یک فیلسوف فرانسوی درباره معنای موعود و انتظار در اسلام برای ما اهمیتی نداشته باشد؛ اما هنگامی که دقیق به برخی فیلمهای غربی با موضوع نقش یک منجی در جوامع بشری بنگریم، متوجه فهم دلخواه آنان از این مسئله میشویم.
این درک در برخی از متفکران غربی متفاوت بود مثل دکتر هانری کربن، فیلسوف فرانسوی. او علاقه بسیاری به آموزههای عرفانی و فلسفی شیعی داشت و به خاطر عطش فراوانش به آن، تصمیم به گفتگو با مهمترین عالم فلسفی زمان خود گرفت که علامه سید محمد حسین طباطبایی بود.
کربن در سالهای ۱۳۳۷ و ۱۳۳۸ به ایران آمد و یکی از محورهای گفتگوی خود را فلسفه انتظار در تفکر شیعی و استمرار آن مطرح کرد. درباره این جلسات خاطرات بسیاری از جمله کتاب خود علامه به نام «ظهور شیعه» یا «مکتب تشییع» منتشر شد. حالا ما با حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمدرضا یقینی استاد حوزه و دانشگاه به گفتگو درباره جایگاه موعود شیعی در آرای هانری کربن نشسته ایم.
چرا کربن به مبحث موعود در شیعه اهمیت میداد؟
برای پاسخ به این سوال باید به ریشه شکل گیری این موضوع پرداخت که به آشنایی اروپاییان با اندیشه ابن سینا در قرن دوازده میلادی بازمیگردد. در این جریان کم کم فلسفهای متأثر از آن با نام فلسفه مَدرِسی ظهور یافت. این تفکر در رنسانس باتوجه به فضای عقلانی حاکم بر جامعه اروپایی تنها به جنبه مشایی و عینیت گرایی محض ابن سینا متمرکز شد و از پرداختن به آرای روحانی این فیلسوف بازماند. اما در قرن بیستم میلادی اتفاق جدیدی افتاد و آن نابودی امپراتوری عثمانی بود که برای متفکران اروپایی حکم کشف گوشه جدیدی از شرق اسلامی بود.
زیرا بسیاری از آنان برای فهم مسلمانان و آرایایشان به کتابخانههای استانبول هجوم بردند تا از فرهنگ و سنن اسلامی بهویژه آرای معنوی آن آگاه شوند. یکی از همین محققان هانری کربن فرانسوی، شاگرد مارتین هایدگر و لویی ماسینیون بود که با تسلط خود بر زبان عربی کتب سهروردی را خواند. در آنجا تفکر سهروردی بر کربن تاثیر وافری گذاشت چنانکه تصمیم گرفت برای فهم بهتر حقیقت عرفان و فلسفه اسلامی، به بررسی ورای اندیشه شیعی بپردازد. این تمایل فکری به سبب تغییر فضای فلسفی حاکم بر اروپا بود که جریانی باعنوان فلسفه نو مَدرِسی داشت. در این اندیشه اروپا تحت تأثیر شدید عرفان شیعی قصد تبیین جدیدی از مسیحیت داشت که در جریان سنت گرایی قرار می گرفت. این دسته از فیلسوفان با اهمیت به جنبه باطنی و معنوی شیعه، اهل بیت (س) را شناختند و اردتمند آنان شدند، اما در مسیر این آشنایی از دیگر وجه ظاهری و اجتماعی مکتب شیعه بازماندند. چنانچه برایشان مسئله مهدویت و موعودگرایی کانون توجه بود لکن تنها آرای معنوی آن بیان می شد. برای هانری کربن چنین سیر روحی اتفاق افتاد، او با قرار گرفتن در جرگه نو مَدرِسیها جهت پاسخ به پرسش حقیقت موعود در آرای باطنی شیعی، نزد علامه محمدحسین طباطبایی (ره) رفت.
مفهوم «امام منتظر» در کلام کربن چیست؟
کربن زمانی که برای اولین بار نزد علامه حاضر شد گفت که حقایق دین اسلام از دریچه مذهب تشییع قابل فهمتر است و قصد دارد تا معارف اهل بیت (س) را به غرب نمایان سازد. در این رابطه هم اقدام به چاپ کتاب سهروردی و برگزاری جلسات مکاتب فلسفی ملاصدرا و میرداماد کرد، اما تمام اینها او را قانع نساخت و کربن را به سمت گفتگو با علمای شیعی هدایت نمود. این اتفاق برای فیلسوف فرانسوی به منظور حقیقت یابی مذهب تشیع و معارف آن بود. او پس از این دیدار در یک همایش اروپایی شرکت داشت و مسئله «امام منتظر» را از نگرش شیعی ارائه داد.
او چنین تشریح کرد که تشیع رابطه بشر با هدایت الهی و پیوند انسان با خدا را استوار می دارد و حلقه اتصال آن همان ولایت است. در ادیان دیگر ما شاهد کمرنگ شدن و یا قطع ارتباط انسانها با رشته الهی هستیم که این عمدتاً به رحلت انبیا و فقدان یک جانشین برایشان بازمیگشت. زیرا کربن فهمید که در فلسفه و آموزه شیعی انسان همیشه نیاز به یک امام دارد تا او را به رشد و تعالی رساند. درواقع، فیلسوف فرانسوی امر مذکور را یک موضوع باطنی می دانست که با آن حقیقت و معنویت بین انسان و خدا استمرار می یافت و رشته اساسی وصل به حق پاره نمیشد؛ بنابراین هانری کربن جایگاه امام غایب را در نقش وساطت فیض الهی توصیف میکرد لکن علامه در همان زمان یک اصل مهم بر تعریف او افزود که مورد غفلت این فیلسوف واقع شد.
چه ایراداتی در زمینه فهم او از موعود شیعی وجود دارد؟
در جلسه دوم دیدار، علامه (ره) توضیح تکمیلی و مختصری را درباره تعریف امام غایب (عج) به وی اشاره کردند که کربن بنابر شرایط یا تفکر مسلط بر جامعه خودش، آنرا فرمواش کرد. ایشان فرمودند: «مسئله وجود حق تعالی، در همه ادیان یک مسئله ثابت و مشترک است، ولی در موضوع روش زندگی انسان دینی جاودانه خواهد بود که ضمن حفظ اعتقاد به الوهیت و نبوت و اعتقاد به دنیای دیگر برای استمرار بخشیدن به این حقیقت باید وسیله خاصی برای ادامه پیوند و ارتباط از خود به یادگار گذاشته باشد و آن، بی تردید همان مساله ولایت است که در اسلام شیعی به آن توجه خاص شده و درواقع توسل به آن، سعادت دنیوی واخروی انسان را تضمین می کند.». در اینجا کربن فقط به حوزه شهودی و باطنی آن توجه دارد و اصلا درباره برپایی عدالت و مبارزه با ظلم در تفکر شیعی اشارهای نمیکند. بدین ترتیب، او به وجه سیاسی و ولایت ظاهری شیعی توجهای ندارد و حتی جملهای از او نقل کرده اند که: «اگر دین بخواهد وارد سیاست و اجتماع بشود، این معنویت شیعی به سیاست و اجتماع آلوده شود دیگر آن قداست معنوی و طهارت خود را از دست می دهد.». اما طهارت باطنی زمانی از بشر می تواند دستگیری کند که علاوه بر تامین نیازهای بشر در جنبههای معنوی، به ظاهر هم بتواند بنیان یک اجتماعی بنابر عقل و تقوا رهبری کند.
به سخنی دیگر بایست منتظر تاسیس چنین اجتماعی باشیم و اگر آن حاصل نشود زمینه برای انسانهایی با باطن طاهر و متعالی فراهم نخواهد شد. این جان کلام علامه به هانری کربن بود که او به خاطر تجربه تاریخی اروپا و درواقع همان ماجرای تسلط کامل کلیسا بر تمام وجوه زندگی ایشان در قرون وسطی، از نقش اجتماعی و سیاسی موعود شیعی غفلت کرد؛ بنابراین تصور فیلسوف فرانسوی، یک گمان شبه مسیحی است که قالب و ظهور امام غایب را تنها در شئون باطنی و شهود پیروان می پندارد. این اگرچه به طور کامل خطا نیست، اما پیداست که هانری کربن به وجه عدالت طلبی شیعی یا اصل مهدویت توجه نداشته است.