به سبب علاقه بالای امام حسین به پدرشان امیرالمومنین علی (ع) و حفظ جنبه مبارزاتی در زندگی خویش، نام هر سه پسرخویش را علی گذارد که وجه تمایز آنان درصفت اکبر، اوسط و اصغر به این پسران است.
علی اکبر اولین پسرحسین بن علی (ع) طبق روایت مقتل مقرم است، مقتلی که از درجه اهمیت وتواتر بیشتری برخوردار است.
جد مادری ایشان (عروهبن مسعود) یعنی پدربزرگ حضرت لیلا (س) بسیار بزرگوار بودهاند. این شخصیت سال هشتم هجری خدمت پیغمبر (ص) رسید، اسلام را پذیرفت و ایمان آورد. پیامبر (ص) پس از بازگشت از معراج گفت: در آسمان چهارم حضرت مسیح را دیدم. با دیدن او به یاد عروهبن مسعود افتادم. این سخن پیامبر نشان میدهد که عروهبن مسعود به حضرت مسیح شباهت داشته است. او پس از اسلام آوردن، به نزد پیامبر (ص) رسید و گفت: من در میان مردم طائف نفوذ زیادی دارم، اجازه دهید به این سرزمین بروم و مردم را به اسلام دعوت کنم. پیامبر (ص) فرمود: برو، اما بدان این مسیر، خون دارد، خطر دارد. آیا هنوز هم آمادهای که بروی؟ گفت: عاشقانه میروم. ایشان بسیار خوش چهره بود و صدای زیبایی هم داشت او اذان را به زیبایی میگفت: به سمت ثقیف میرفت و مردم را به اسلام و خداپرستی دعوت کرد. جمعی به اسلام گرویدند و جمعی دیگر از پذیرش سرباز زدند. سپس تعدادی تیرانداز جمع کردند و او را در حالی که اذان میگفت و صدای اذانش تمام فضا را پر کرده بود تیر زدند و به شهادت رساندند.
وعلی اکبربه نقل از راویان نسب شناس ازنیمرخ به جدش عروه بن مسعود و از نیمرخ دیگر به جدش پیامبرگرامی اسلام شباهت داشت.(تحقیقات محمدرضا سنگری محقق عاشورایی)
جد مادری حضرت علیاکبر مؤذن بود و چهره بسیار زیبائی هم داشت. جالب است که در تمام طول مسیرحرکت به سمت کربلا، یعنی از ۲۷ رجب که حضرت اباعبدالله حرکت میکند، تا کربلا مؤذنها مشخصاند، از جمله ابوثمامه صائدی، حجاجبن مسروق.
اما در صبح عاشورا، امام از حضرت علیاکبر (ع) میخواهد تا اذان بگوید. صدایی شبیه صدای پیامبر و عروهبن مسعود در فضای کربلا می پیچد، میگویند در این زمان وقتی حضرت علیاکبر (ع) اذان گفت، سپاهیان عمر سعد از خیمهها بیرون آمدند و آنهایی که صدای پیامبر را شنیدهبودند گفتند که پیغمبر به یاری فرزندش آمدهاست، ما با پیامبر نمیجنگیم.
او سخاوتمند و بسیار آزاداندیش بود. یک خصوصیت هم از مادرش گرفت لقب حضرت لیلا «بِرّه» بود، به معنی نیکوکار و بخشنده که این بخشندگی به حضرت علیاکبر (ع) منتقل شد، حضرت علیاکبر (ع) در نوجوانی یعنی در حدود ۱۵ سالگی از امامحسین (ع) درخواست میکند که خانهای در اختیارش بگذارد بر روی یک تپه تا از مسافران بیابان پذیرایی کند.
خودش دیگهای غذا را روی آتش میگذاشت و نظارت میکرد تا غذا خوب میپخت (که در وصف همین هم شعری سرودهاند) و گوشتها رشتهرشته میشدند، آنوقت از مهمانان پذیرایی میکرد. بیرون در میایستاد و به اینها خسته نباشید میگفت و دست محبّت بر سرشان میکشید و با پای برهنه بدرقهشان میکرد تا به خانه وارد شوند.
برای شروع مصاحبه درباره جوانی، راهی بوستان مادر میشوم جایی که مملو از جوانانی است که درپوششهای متفاوت و بعضا ناهنجار درحال قدم زدن یا ورزش کردن در پارک هستند ودر دست برخی قلیان یا سکهای فانتزی وجود دارد.
جمعیت دختر وپسرجوان اینجا بیشتر ازپارکهای دیگر شهر است.
اما یک قرار مصاحبه با یک جوان دارم، قرار است در میانه پارک وی را ببینم.
میزبان ۱۷ ساله من جوانی است ساده وبی آلایش موقع صحبت کردن سرش را پایین انداخته ومرا یاد مردان آسمانی میاندازد دانما با نگاه به محل کارش نام علی اکبرجوان برومند حسین در ذهنم تداعی می شود.
محل کارش ساده بی آلایش است، اما انسان موفقی است و روزانه افراد زیادی به وی مراجعه میکنند و او سنگ صبور همه آنها والبته محرم رازشان هست.
دوستان وی از همه قشری هستند واین برای من جای تعجب دارد، تعجب من ازسکوت و آرامشی است که بعد از دیدار با وی نصیب مراجعه کنندگان میشود.
دلایل موفقیت این جوان به نظر من شگفت انگیز بودن کاری است که انجام داده آن هم با سن کم زیر ۱۸ سال که حتی گواهینامه رانندگی هم به فرد نمیدهند.
برایم جالب است زندگی بدون حاشیهای دارد، سالها درجنوب کشور زندگی کرده است و اکنون تغییر مکان داده وبه کرمان آمده است تا التیام بخش دل دردمند جوانانی همسن خودش باشد.
از او میپرسم مگر تفنگ اندازه قد شما میشد که به جنگ رفتید؟ سکوت میکند.
وبعد خودم جواب میدهم مگر میشود یک پسر ۱۷ ساله درخود احساس وظیفه کند برای دفاع از کشورش؟
ولی او این کار بزرگ را انجام داده است، به تازگی و در دو هفته اخیر پیکر این قهرمان گمنام به بوستان مادر کرمان منتقل شده است. شهیدی ۱۷ ساله که در عملیات بدر آسمانی شده است و حالا مشاوری امین برای جوانان راه گم کرده این شهر است.
برای ادامه گزارشم سری میزنم به گلزار شهدا اینجا جمعیت جوان بالایی دارد سن شهادت ۱۵ سال تا ۲۵ سال بیشتر شهدای کرمان نکتهای عجیب است، این همه علی اکبرجوان فدایی حسین زمان خویش شدند.
برایم عجیب است یک نوجوان ۱۶ ساله چگونه میتواند از پدر ومادر ورفقایش دل بکند وراهی بدون بازگشت را انتخاب کند.
سرداران جوانی، چون علی شفیعی که در ۱۹ سالگی فرمانده تخریب محورهای عملیاتی لشکر ۴۱ ثارالله بود یا شهید مغفوری که ۲۵ سال داشت شهدای دیگری، چون علی آقا ماهانی ۲۶ ساله، محمد حسین یوسف الهی ۲۴ ساله همه قسمتهای مهم لشکرهمیشه پیروز ۴۱ ثارالله را در اختیار داشتند و چه نبردی شد که به بهترین شکل انجام وظیفه کرده و پاداش خویش را بالاترین درجه اهمیت خداوند به انسان یعنی شهادت در راه خودش گرفتند.
نسلی که اغلب در دهه ۴۰ متولد شدند و درجوانی شان بجای تفریح و گردش در اکناف، به نبرد مردانه رفته وسرنوشت کشور را تغییر دادند.
مقایسهای میکنم با جامعه امروز جوانانی که در سن ۱۸ تا ۲۵ سالگی قرار دارند عموما در حالتی از دوگانگی تربیتی خانواده وجامعه قرار دارند از سویی هجمههای فرهنگی تفکرات این قشر جوان را تا حدودی زیادی به سود غربگرایی سوق داده است و از سوی دیگر متولیان فرهنگی نیز دراین حوزه به خواب رفته وبدون هیچ برنامهای نسل جوان مان را نظاره گرهستند.
حرکتهای فرهنگی موجود در کشور نیز اغلب یا جزئی بوده ویا جاذبهای برای قشرجوان کنجکاو و تنوع طلب ما ندارد.
با یکی دو جوان وارد گفتگو میشوم، اما جز خندههای الکی و نمیدانم چه بگویم و بعضا سکوت چیزی نصیبم نمیشود، از آنها پرسیده ام جوانی کردن یعنی چی وجوابی نگرفتم البته نمی خواهم زیاد وارد بحث شوم چرا که جوانان امروز به شدت باهوش و البته از این بی توجهی ها به شدت ناراحت بوده و به عبارتی در اثر همین بی توجهی ها منزوی شده است.
دنبال مصداقی از جوان موفق درجامعه امروز میگردم، به صورت اتفاقی سید احمد سیف الحسینی که در دهه ۳۰ عمرخویش قرار دارد را پیدا میکنم.
مدیری موفق با رتبه کارآفرینی کشوری در سن جوانی، درخانوادهای تحصیل کرده والبته آرام چشم گشوده است وبا حمایت خانواده اش موفق شد مدیرکار آفرین جوان برتر کشور شود و چندین دوره نیز رتبه برتر کارآفرینی در کشور را با تیم جوان خود بدست آورد.
اوهم اکنون به همراه ۴۰ جوان ۲۲ تا ۳۵ ساله شرکت دانش بنیان الکترونیکی بردهای هوشمند را اداره میکند که حداقل ۱۵ محصول ویژه تولیدی این شرکت جای ساعتها بحث و بررسی و توضیح را دارد.
این شرکت با طراحی و ساخت تجهیزات کنترلی با قابلیت فیلدباس، طراحی و ساخت سیستمهای ابزاردقیق جهت استفاده در شبکههای DCS، FCS و طراحی، نصب و اجرای پروژههای اتوماسیون با استفاده از PLC شرکتهای SIEMENS، OMRON در صنایع سیمان، نیروگاهی، نفت و گاز، طراحی و ساخت کارتهای واسط سخت افزار و پیادهسازی نرمافزارهای کنترل و مانیتورینگ HMI / SCADA سازگار با محصولات SIEMENS , Yokogawa و ABB و... توانسته است گامهای اساسی در جهت مکانیزهکردن فرآیندهای صنعتی بردارد.
تولید محصولات دانش بنیانی، چون پرینت لاگر، سیستمهای مانیتورینگ، دستگاههای چاپگر جدید، پردازندههای صنعتی که در نبود نمونه خارجی دردوران تحریم، توانست بخش عمدهای از تولید صنعتی استان وکشور را نجات دهد، کاری است که باید ساعتها ایستاد وبرای ارزش آن دست زد.
برای نمونه یکی از محصولات اختراعی و ثبت شده این شرکت (پرینت لاگر) در ۸ نیروگاه کشور در حال استفاده است که درنبود محصول خارجی بخش نیروگاهی کشور را شاید بهتر از نمونه خارجی اش، تامین کرده است.
سیف الحسینی مدیری است که به کار تیمی با استفاده از نیروی جوانی عوامل شرکت معتقد است واین درکنار خلاقیت جوانی و قدرت ریسک پذیری بالای آنان باعث موفق آنان در حوزه بردهای الکترونیکی شده است؛ و از این دست جوانان موفقی که طرحهای اختراعی شان برای کمک به انسانیت از وابستگی به کشورهای غربی کاسته است، کم نداریم به شرط آنکه نیروی جوانی وریسک پذیری شان با پشتیبانی مالی ودرایت بزرگترها درهم ادغام شود، چیزی که در اغلب گفتگوهای جوانان موفق از آن انتقاد میشود همین بی اعتمادی به نیرو و خلاقیت جوانانی است.
نکته جالب درباره وی ازدواج در سن ۱۹سالگی است و با خنده می گوید: حامیانم دوبرابر شدند و این یکی از دلایل موفقیت من بود.
او هم اکنون پدر سه فرزند است و الگوی موفقی برای خیلی از جوانان.
در ذهنم حرف هایی که برای کمک به جوانان گفته می شود را مرور می کنم،حرفهایی که سالها گفته میشود و از حال دستوری خارج نمیشود ،باید به جوانان مان اعتماد کنیم، ما باید برای جوانان برنامههای فرهنگی داشته باشیم و... و... نیاز به پشتیبانی داریم و...
همه آنچه ما در مدرسه و دانشگاه به جوان مان آموخته ایم این است که باید نهایتا دنبال شغل وازدواج باشد و تفریح سالم داشته باشد، اما آیا امکان تخلیه هیجانهای سالم را برای این قشر فراهم کرده ایم؟ آیا آینده نگری فراتر از زندگی امروز را به جوان مان آموخته ایم؟
چرا در حوادث چهارشنبه آخر سال یا در حوادث رانندگی اغلب تلفات ما جوان هستند؟
در استان کرمان به ویژه شهرکرمان در مرکز، هیچ جایی برای تخلیه هیجان جوانی وتفریح سالم جوانان طراحی نشده است، پیست موتور سواری تعطیل، پیشت ماشین سواری غیراستاندارد وتعطیل، سافاری شن ویژه متمولین است و جوان ما ناچار با موتور سیکلت دست به حرکات نمایشی در کوچه وخیابان میزند و نتیجه خوبی نصیب خودش وجامعه نمیشود.
روز جوان است وفرصتی است تا جوانان این سرزمین مانند فرزندان دولتمردان دیده شوند، حتی نگاه پدر و مادرها به جوانها باید اصلاح شود تا بتوانیم آنان را به آینده ومیانسالی سالم هدایت کنیم.
آقای سیف الحسینی می گوید: وقتی ما با کارمان ارزش افزوده ایجاد میکنیم و گرهای از کار در بخش صنعت یا سایر امور باز میشود تصور میکنم آن دعایی که همیشه در کودکی میشنیدیم وراحت از کنارش رد میشدیم (الهی عاقبت بخیر شوی) محقق میشود.
جوانان ما بیش از دعای بزرگترها به نگاه مهربان و بدون حاشیه آنها نیاز دارند تا درمسیر پرخطر زندگی در دنیای امروز راه درست را پیش بگیرند وبه قول بزرگترهایمان عاقبت به خیر شوند.
برای درک جوانان باید جوان فکر کرد و نو اندیشید به شرط آنکه قوانین دست وپاگیر، مدیران منفعل و جامعه خواب آلود وجود نداشته باشد.
گزارش مرضیه السادات حسینی راد