سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

خاطره دانشجویان از سلف دانشگاه

در این گزارش به سراغ دانشجویان چند دانشگاه مختلف کشور رفتیم تا خاطره‌هایی از سلف دانشگاه خود، روایت کنند.

باشگاه خبرنگاران جوان - شما از سلف دانشگاه‌تان و غذاهایش خاطره‌ای ندارید؟ برای من هنوز هم آن زمان‌هایی که وسعت دانشگاه‌ها محدود به صفحات مجازی، گوشی‌ها و لپ تاپ‌ها نبود، در روز‌هایی که صندلی‌های سفید پلاستیکی سلف دانشگاه میزبان خند‌ه‌های بین کلاس‌های دانشجویان بود و غذای روز سوژه شوخی‌ها، جزو بهترین خاطرات دوران دانشجویی است. حس و حالی دوست داشتنی به خصوص اگر طعم دوری از سفره خانواده را هم چشیده باشید و برای صرف غذا، انتخابی جز سلف سرویس‌های دانشجویی پیش رویتان نبوده باشد.

این روز‌ها که دیگر کرونا مجال حضور در دانشگاه را هم نمی‌دهد چه برسد به سلف و دور هم غذا خوردن، یادآوری طعم خاطرات سلف و آن زمان‌ها شیرین‌تر می‌شود و طعم ماندگار غذاهایش که همچنان زیر زبان مانده است. در این گزارش به سراغ دانشجویان چند دانشگاه مختلف کشور رفتیم تا از این محیط دوست داشتنی و خاطره بازی با سلف دانشگاه‌شان برای مان روایت کنند.

سلام‌های انرژی بخش به همراه ته دیگ اضافه! / کجا؟ دانشگاه گرمسار

بهمن ۹۶ بود که وارد دانشگاه شدم. خوشحال که دیگر به جای انتخاب‌های محدود بوفه مدرسه یک سلف عالی در اختیار ماست، اما زهی خیال خام! سلف ما یک کانکس با همان امکانات بوفه به اضافه غذای روزانه بود که هر روز رزرو می‌کردیم. گذشت و ما عادت کردیم؛ مهر ۹۸ ترم جدید با خبر تعویض پیمانکار سلف شروع شد. شروع دوستی من و خانم زیبا (نامی که ما صدایش می‌کردیم) برمی‌گردد به روز‌های اول ترم که کلاس‌ها تشکیل نمی‌شد و دانشگاه عملا خالی بود، ولی ما به بهانه دوری از خانه، سه ماه تابستان، علاف و سرگردان هر روز به دانشگاه می‌رفتیم.

روز اولی که وارد سلف شدم شگفت زده شدم از تغییر چیدمان سلف که بهتر شده بود، با یونیفرم شیک کادر که نشان از تغییرات می‌داد. من خوشحال از این همه تغییرات بودم، پرانرژی به سمت مسئول سلف رفتم و با بلندترین و گرم‌ترین سلام با آن مسئول احوالپرسی کردم. آن روز نمی‌دانستم که قرار است تا آخر ترم وضعیت احوالپرسی‌های من و خانم زیبا همین طور پر انرژی بماند، ولی به مرور زمان این گونه شد.

تقریبا هر روز به امید گپ کوتاه با خانم زیبا برای ناهار وارد سلف می‌شدم و ایشان هم برای ما غذا را سفارشی سرو می‌کرد، مثلا نان اضافه، گوشت اضافه و ته دیگ. جالب است بدانید که صمیمیت ما به جایی رسید که اگر چند روز غیبت داشت من نگران و جویای احوال شان می‌شدم و برعکس اگر من نبودم او علت غیبت من را از دوستانم می‌پرسید. روز آخر ترم طبق معمول رفتم سلف با خانم زیبا (که هیچ‌وقت هم نمی‌دانم چرا فامیلش را نپرسیدم) گپ زدم و گفتم امیدوارم تعطیلات خوبی داشته باشید؛ اما او خبری هم خوشحال کننده و هم ناراحت کننده به من داد. خبری مبنی بر استعفا در ترم جدید. گویا دیگر قرار نبود در سلف کار کند.

این به معنی پایان دیدار ما بود؛ اما در ادامه به من گفت تمام روز‌های این ترم و از بین آن همه چهره‌های خسته، عصبی و بی‌حوصله منتظر سلام من بوده است تا دوباره انرژی بگیرد. خب این برای من خیلی ارزشمند بود. در آخر هر چند خیلی دلتنگ هم شده‌ایم، اما من به این نتیجه رسیدم که قرار نیست همیشه کار مهم و خاصی انجام بدهیم تا آدم‌های اطراف مان خوشحال شوند، گاهی یک سلام متفاوت بین آن همه دانشجو می‌تواند روز یکی را زیبا کند.

تنبل خان در سلف! / کجا؟ دانشگاه قم

یک نفر در دانشگاه قم بود که معمولا غذا رزرو نمی‌کرد. رابین هودی بود برای خودش. نه به خاطر پول یا چیزی دیگر بلکه فقط به خاطر تنبلی. یعنی حاضر بود سری به ساندویچ‌های آقای «میلانی» ساندویچی دانشگاه بزند که با عرق جبین قاطی بود، ولی داخل سایت نرود و رزرو نکند. حالا چه کار می‌کرد؟

حالت اول: با یک حالت خیلی نزار و مظلوم مانند، سینی و قاشق به دست کل سلف را دور می‌زد و از هر آشنایی یکی دو قاشق دشت می‌کرد؛ و سر آخر غذایش از همه بیشتر هم می‌شد.

حالت دوم: گاهی تو صف التماس آشپز را برای مقداری برنج می‌کرد و بعد فقط خورشت از بقیه می‌گرفت. البته روز‌هایی که غذا جوجه بود سرش بی کلاه می‌ماند.

حالت سوم: چون آشپز تا یک جایی با کار‌های او مدارا می‌کرد، گاهی پیش می‌آمد که بدون سینی و برنج، با یک قاشق از غذای هرکسی که آشنا بود، می‌خورد.

حالت چهارم: گاهی پول داشت (البته فقط گاهی) و ساندویچ آزاد می‌خرید؛ این مخصوص زمان‌هایی بود که غرورش لطمه خورده بود.

راهکار ما؟

یا خیلی سریع و یواشکی به سلف می‌رفتیم. یا به ناچار دور هم می‌نشستیم تا سهمش از غذای هرکدام از ما خیلی نشود.

غذای سلفی که تو را نکشد قوی ترت می‌کند!

غذای پادگان حجم بهتری نسبت به سلف دانشگاه داشت، اما سلف خاطره انگیزتر شد.

برای ما که تمام ذهنیت مان از سلف و غذایش محدود به فیلم‌های هالیوودی بود که در آن آدم‌ها سینی استیل شیکی را در دست می‌گیرند و از بین غذا‌های موجود یکی دو تا را انتخاب می‌کنند و در انتها از کیفیت دسر پودینگ دوشنبه‌ها گله دارند؛ سلف دانشگاه آزاد خیلی توی ذوق می‌زد. صندلی‌های پلاستیکی رنگ و رو رفته‌ای که شکستگی داشت، صفی که طولانی بود و گاهی به دلیل قطع سایت طولانی‌تر می‌شد و کارکنانی که حوصله نداشتند.

سال ۸۵، وقتی ساندویچ «خوراک سه نون» ۲۵۰ تومان بود غذای سلف ما ۲۰۰ تومان بود، با این تفاوت که چلوکباب کوبیده اش یک سیخ بیشتر نداشت؛ قرمه سبزی اش رکورد روغن گینس را هر هفته به نام خودش به روز رسانی می‌کرد، قیمه هایش با گوشت یخی بود و البته اگر به جای ساعت ۱۲، ساعت ۲ می‌آمدی ته دیگی چرب و سفت هم داشت. ساعت ۳ هم این شانس را داشتی که اگر غذا به دلیل غیبت چند نفر اضافه آمده بود بتوانی ژتون بگیری برای غذا.

هرچند هیچ وقت نفهمیدم وقتی یکی غایب شده و پول غذایش هم پریده، چرا از بقیه هم پول می‌گرفتند و چرا وقتی از بقیه پول می‌گرفتند، پول آن یکی زنده نمی‌شد؟ اما سلف خوبی‌هایی هم داشت، گاهی اگر با حوصله و برنامه ریزی و کمک از نان کافی، خورشتت را تمام می‌کردی و کارمند مهربان سلف شیفتش بود، شانس داشتی کمی برنج اضافه هم بگیری؛ همان برنج اضافه حکم انتقام از تمام شهریه‌های دانشگاه را داشت.

به خصوص شهریه کلاس‌های عملی مثل رسم فنی، که فقط نوع میزهایش با بقیه کلاس‌ها فرق داشت. هر چند پشت سر غذای پادگان حرف زیاد است، اما بدون شک غذای پادگان لااقل حجمش بیشتر بود و به نظرم، چون آشپزش هم خود سرباز‌ها بودند و با هم چشم تو چشم می‌شدیم کیفیتش هم در بیشتر اوقات از سلف دانشگاه بهتر بود.

اما با این همه غذای سلف، کم طرفدار نداشت. محمد رفیقم کارشناسی ارشد فیزیک می‌خواند و با همسرش در دانشگاه آشنا شده بود و ازدواج کرده بودند. با این که یکی دو روز در هفته بیشتر کلاس نداشتند، اما به خاطر تدریس خصوصی و پایان نامه و... سر هر دو شلوغ بود؛ برای همین هر روز سوار موتور قراضه شان می‌شدند و برای ناهار به سلف دانشگاه که نزدیک خانه شان بود می‌آمدند تا از دردسر و هزینه تهیه غذا در منزل راحت شوند. غذای سلف هرچه که بود حالا یک خاطره جالب است، چون می‌گویند چیزی که تو را نکشد، قوی ترت می‌کند!

سلف با معماری سنتی در نقش جهان / کجا؟ دانشگاه هنر اصفهان

نجمه عباسی- دانشگاه هنر اصفهان از گردهمایی مجموعه‌ای از بنا‌های قدیمی به وجود آمده است به نحوی که این مجموعه را می‌توان در زمره زیباترین دانشگاه‌های ایران از لحاظ معماری دانست. مسیر دسترسی به سلف در این مکان از یک دالان کوتاه چند متری آغاز می‌شود، در انتهای دالان پله‌های سمت راست، شما را به طبقه زیرین هدایت می‌کند که عنوان سلف خواهران، میزبان این قسمت است.

در سمت چپ، دالان بدون گذر از پله به سلف برادران می‌رسد. در قسمت خواهران با گذر از پله و رسیدن به طبقه پایینی به مکانی با هندسه مربع می‌رسیم که میز‌هایی شبیه آن چه در رستوران‌های بین راهی می‌بینید، وجود دارد. اما این میز‌ها در تعریف جو فضا نقش چندانی نداشت چرا که جو توحید‌خانه (اسم دانشکده) را عناصر ثابت معماری نظیر طاق ها، آجر‌ها و ... و همچنین روابط صمیمی بچه‌ها تشکیل می‌داد که هر دو در سلف به خوبی دیده می‌شد. سلف که در سرداب توحیدخانه قرار داشت شبیه همه سرداب‌ها، پذیرای نور چندانی از بیرون نبود، اما به خوبی پذیرای دانشجویانی بود که چشم انتظار وعده غذایی بودند. در روز‌های پر رونق سلف، صف تحویل غذا تا پایین پله‌ها کشیده می‌شد.

به گمانم محبوب‌ترین غذا چلو گوشت بود، گر چه روز‌های زیادی از سال را به خود اختصاص نمی‌داد. این روز‌های پر رونق به نوع برنامه کلاسی و نوع غذای روز بستگی داشت. این فضای مربع گون به همراه ستون‌هایی در میانه اگر محیط مناسبی از نظر بهداشتی نبود، اما روز‌های عجیب دلچسبی بود حتی اگر حداقل استاندارد‌های یک فضای مطلوب غذاخوری را زیر پا گذاشته بود. با این حال، نمی‌توان سلف را بهترین قسمت توحید‌خانه دانست، اما قطعا خاطراتی در ذهن هر یک از دانشجویانش تا سال‌ها به جا خواهد گذاشت.

از آفتاب روی اعصاب تا مسیر طولانی / کجا؟ غیرانتفاعی حافظ شیراز و دانشگاه شهید بهشتی

سوسن زارع- دوران کاردانی و کارشناسی برای من که چیزی به اسم سلف وجود نداشت، یا می‌توانم این طور بگویم به معنای واقعی کلمه سلف دانشگاه نبود. چون دانشگاه‌های من، یا بهتر بگویم موسسه‌های غیرانتفاعی، اداراتی بودند که با تغییر کاربری به دانشگاه تبدیل شده بودند.

تا همین جا می‌توانید حدس بزنید منظور از معنای سلف چه بوده است؟ بوفه یا همان سلف دانشگاه دوران کاردانی من، آخ ببخشید موسسه، یک اتاقک روبه‌روی سرویس بهداشتی داخل حیاط بود که به زور به ۳۰ متر مربع می‌رسید که یکی از دیوارهایش کاملا شیشه بود و همیشه در شلوغ‌ترین حالت ممکن قرار داشت، یا باید زودتر می‌رفتید و برای بقیه صندلی می‌گرفتید، یا این که می‌رفتید فست فود کثیف سر کوچه، که خب اغلب موارد جای ما همان فست فود چرک بود.

اما روزی که بخت و اقبال به شما یاری می‌کرد و می‌توانستید در بوفه غذا بخورید، یک آفتاب جذاب صاف روی چشمان تان بود که حاضر بودید کوفت بخورید، اما این آفتاب را تحمل نکنید! کیفیت غذا هم که با همبرگر دو هزارتومانی سال ۹۵ قابل حدس زدن است! بوفه و سلف مرکزی دانشگاه شهید بهشتی، اما طوری است که از هر نقطه که بدون خودرو به آن برسید و دوباره همان مسیر را که برگردید کاملا کالری سوزی کردید و ظرفیت خوردن غذای دوم را هم دارید.

در مسیری که روز‌ها برای گرفتن غذا طی می‌کنیم، حرف‌های زیادی زده می‌شود، آدم‌های زیادی را می‌بینیم، مثلا یک سری‌ها همان وسط راه می‌نشینند و تنها غذا می‌خورند، همیشه هم با خودم فکر می‌کردم چرا یک عده این جا غذا می‌خورند و چند قدم تا دانشکده خودشان را طی نمی‌کنند؟ تا این که یک روز همین بلا سر خودمان آمد، با این تفاوت که ما فرصت نشستن هم نداشتیم، در واقع از آن افراد هم عجیب و غریب‌تر به نظر می‌رسیدیم. یادم است که راه می‌رفتیم و ساندویچ شنیسل مرغ را گاز می‌زدیم و از دور شبیه کسانی بودیم که عذاب وجدان غذا خوردن دارند و می‌خواهند با پیاده‌روی کالری سوزی کنند. یادم است که آن روز دیر رسیدیم و غیبت هم خوردیم.

منبع:خراسان

انتهای پیام/

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۳۱
در انتظار بررسی: ۰
ناشناس
۲۱:۴۲ ۲۶ دی ۱۴۰۰
ای بابا آدم که دو یا سه ساعت سر کلاس باشه میشه نهنگ یه هفته اولش خیلی سخت بود به زور از گلو پایین میرفت ولی بعد یه هفته میشد نجات دهندت همون غذا وقتی بعد کلی کار تو کارگاه میومدی تنها چیزی که بهت آرامش میداد همون غذا بود ولی خدایی بادمجونا خوبی میدادن تو سلف دانشکده فنی خرم آباد
ناشناس
۱۳:۳۹ ۲۶ دی ۱۴۰۰
یادش بخیر با خاطرات سلف غذا هنوزم که هنوزه خاطراتش تازه اند رفتن به بانک و انتظار برای شارژ کارت سلف غذا دانشگاه فنی رازی اردبیل
ناشناس
۱۳:۳۹ ۲۶ دی ۱۴۰۰
یادش بخیر با خاطرات سلف غذا هنوزم که هنوزه خاطراتش تازه اند رفتن به بانک و انتظار برای شارژ کارت سلف غذا دانشگاه فنی رازی اردبیل
کارشناسی پیامنور
۰۰:۵۴ ۲۶ دی ۱۴۰۰
لطفاً حضوری کنین دانشگاه رو خیلی دلمون تنگ شده
Faeze
۱۹:۱۷ ۲۵ دی ۱۴۰۰
این عکس سلف دانشگاه مائه الزهرا تهران،حیف که کلا دو ترم رفتم و یه ترم دیگه هم لیسانسم تمومه
سما
۱۷:۵۹ ۲۵ دی ۱۴۰۰
یادش بخیر...سلف خوابگاه شهدای دانشگاه اصفهان....دختره میگفت اینا گوشت موشه بهمون میدید اشپزه با لهجه اصفهانی میگفت گوشتی آهووه...تقی ژتوتی که بهمون ژتون غذا میداد..اکبر که کارت تغذیه را برامون شارژ میکرد...ته دیگایی که میذاشتن رو غذا..وای یه مدتم برامون غذا کم میریختن به زور سیر میشدیم...
الف
۱۶:۴۷ ۲۵ دی ۱۴۰۰
یادش بخیر چقدر خوب بود دوران دانشجویی وااای که همش خاطرات خوب بود کرونا همه چی رو خراب کرد کاش که الان اون روزام دوباره تکرار میشد .
ناشناس
۱۶:۳۴ ۲۵ دی ۱۴۰۰
من هم سلف دولتی رفتم هم سلف آزاد اصلا دولتی صد برابر بهتر بود آزاد انگار غذای زندانی ها تو فیلمای خارجی قدیمی اصولا آدمای بداخلاقی هم بودن اصلا خوش نمیگذشت برعکس دولتی یه لذتی داشت سلف قرمه سبزی آزاد انگار آب جوش ریختن روی سبزی نپخته و درست خرد نشده خیلی بد بود برعکس سراسری با اون سوپ جوهای عالی خدایی خوشمزه بود ولی میگفتن کافور توش هست ما که خوردیم و کلی خوش گذشت
ناشناس
۱۶:۲۶ ۲۵ دی ۱۴۰۰
غذا های دانشگاه شهید بهشتی خیلی خوب بود مخصوصا قیمه نثار و ماهی شو من خیلی دوست داشتم. همراه ماهی هم همیشه زیتون و خرما و سوپ بود.
Sajjad
۱۵:۴۵ ۲۵ دی ۱۴۰۰
خیلی روزای خوبی بود ،وقتی کرونا اومد دیگ حضوری بودن و خوشیا هم رفتن:/
ناشناس
۱۵:۴۵ ۲۵ دی ۱۴۰۰
دوران دانشجویی توی غذای سلف سوسک سیاه وکوچک داشت...از اون روز دیگه غذای سلف رانخوردم
ناشناس
۱۶:۳۴ ۲۵ دی ۱۴۰۰
حالم بهم خورد کدوم دانشگاه بودی میشه بگی ؟
ناشناس
۱۵:۰۲ ۲۵ دی ۱۴۰۰
دوران دانشجویی یک طور انتخاب واحد می کردم که وقتی صبح دانشگاه می رفتم شب خانه می آمدم
و وقتی لیسانسم گرفتم رفتم آرایشگر شدم و بعد از 6 سال مدل های جدید و روش های جدید را یاد می گیرم
همسرم برای فوق لیسانس می خواند او هم خیلی درس می خواند
ناشناس
۱۴:۴۲ ۲۵ دی ۱۴۰۰
یه روز ساعت 2 صبح بیدارمون کردند که بریم برای سحر ماه رمضون ، تو شرایط برفی (برف تا زانو می رسید) خودمونو به سلف رسوندیم و متوجه شدیم برای سحری چیزی آماده نکردند فقط ماست دارند . یکی یک ملاقه ماست تو یکی از قسمتع های سینی برامون ریختند و در جواب با چی بخوریم نانی برنجی بدهید گفتند نوشابه داریم ( آن هم کاملا یخ زده بود ) خودتان فکرش را بکنید فردا چه روزه ای گرفتیم حدود 50 - 60 نفر کارشان به بیمارستان رسید
ناشناس
۱۶:۳۵ ۲۵ دی ۱۴۰۰
میشه دانشگاهاتون رو بگید
ناشناس
۱۴:۳۷ ۲۵ دی ۱۴۰۰
یادش بخیر چه روزهایی بود روزهای دانشجویی خدا لعنت کنه به اون کسی که کرونا رو درآورد انشالله اون اولین کسی باشه که در آتش جهنم جزو وز بشه انشالله تمام دلخوشی های مارو ازمون گرفت انشالله یه سونامي دیگه برا چین بیاد تا همشون نابود بشن
ناشناس
۱۴:۱۱ ۲۵ دی ۱۴۰۰
محاکمه ستاد شبه علمی کرونا
اولیور
۱۴:۰۶ ۲۵ دی ۱۴۰۰
حالا چمن دانشگاه قبل از قرمه سبزی خوبه ، یه سری گربه تو دانشگاه ما بود یه روز قبل از کوبیده هی کمتر میشدند
ناشناس
۱۳:۱۶ ۲۵ دی ۱۴۰۰
به نام خدا
اینجانب ۳ سال راهنمایی، ۴ سال دبیرستان، ۴ سال دانشگاه، ۱۸ ماه سربازی ، غذای سلف خوردم، خخخخخ
و حساب کردم در سن ۲۴ سالگی ۱۲.۵ سال از زندگیمو تو خوابگاها بودم اک که هی
ناشناس
۱۴:۳۰ ۲۵ دی ۱۴۰۰
من هنوز ۷ سال بیشتر تو بودم، واقعا چه دوران طولانی بود
ناشناس
۱۲:۴۶ ۲۵ دی ۱۴۰۰
من عاشق صبحانه های دانشگاه بودم اون زمان یک قاشق مربای هویج با کره کوچیک یه نون لواش میدادند و لیوان استیل چایی میدادند - یک روز هم تخم مرغ اب پز که من قبلا دوست نداشتم ولی انجا عاشقش شدم کلا غذاهامون هم خوب بود مخصوصا استامبولی پلو با ته دیگ نارنجی واییییییییییی
ناشناس
۱۱:۵۳ ۲۵ دی ۱۴۰۰
انتگرال و فرمول ها و حفظیات بدون کاربرد درسی از غذای سلف بدتر نیست؟!
ناشناس
۱۲:۵۶ ۲۵ دی ۱۴۰۰
خدایی با خودت چند چندی کسی که میره رشته ریاضی بخونه بعد حتما هدفش اینه مهندسی بخونه انتگرال هم جزو اصلی مهندسی میشه مگه مهندسی کرد بدون انتگرال؟ اگه منظورت این چهار چیز از بیرون بخری با هویه به هم بچسبونی اون میشه تکنسینیی مهندسی نیست
ناشناس
۱۱:۳۰ ۲۵ دی ۱۴۰۰
فقط قرمه سبزی داشگاه آزاد اسلامشهر که مزه همه چیز می داد جز قرمه سبزی
مخصوصا وقتی که اون روز میامی دانشگاه اول صبح و بوی تازه چمن زنی سبزه های دانشگاه میامد
دیگه واقعا قورمه سبزی با طعم واقعی و طعم و مزه اش را حس می کردی
ن
۱۳:۳۹ ۲۵ دی ۱۴۰۰
زمان دانشجویی در دانشگاه و زمان شاغلی در یک شرکت که بودم هر زمان که چمنهای آنجا را روز قبل زده بودند فردا آن روز قرمه سبزی می دادند . آخه چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ناشناس
۱۱:۱۷ ۲۵ دی ۱۴۰۰
یادش بخیر سلف دانشگاهای دولتی واقعا خوب و باکیفیت بودند
ناشناس
۰۹:۵۸ ۲۵ دی ۱۴۰۰
فقط خورشت قورمه سبزی و کباب و ......
ب
۱۰:۵۱ ۲۵ دی ۱۴۰۰
سلام به مشگلات دانشجویان در میهمانی وانتقال و خانواده‌ای اونا رسیدگی کنید سعی بشه دانشجو مخصوصا دختر در شهر خودش یا نزدیک پذیرفته شه خوابگاه‌ها بتونن ی همراه برای دختره همراهشون باشه دانشجو سال ۹۹ که تخلف شد شهر خودش پذیرفته نشده با خانواده ناچار شده بره شهر دیکه این برای خانواده‌ای و دانشجویان سخت هست به مشگلات مردم توجه ورسیدکی کنید با میهمانی یا انتقال حداقل موافقت شه
ناشناس
۰۹:۴۰ ۲۵ دی ۱۴۰۰
من تو دانشگاه ساری که واقعاً غذای افتضاحی داشت بعد از خوردن غذغ دل پیچه و...
ناشناس
۰۹:۲۳ ۲۵ دی ۱۴۰۰
جالب یود

آره از غذای سلف بدتر باز غذای سلف هسد
ناشناس
۰۹:۲۳ ۲۵ دی ۱۴۰۰
من اولین بار بیف استروگانف تو سلف دانشکده مدیریت دانشگاه تهران خوردم . از اون روز عاشق این غذا شدم و هنوز هم به نظرم طعم اون غذا یه چیز دیگه بود