به گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از آبادان ، از جنگ شاید بیشتر روی خشن و نامهربانش به خاطر بیاید و از نوجوانان آن دوران رشادت و البته پر پر شدن شان در میدانهای نبرد. اسم دفاع که میآید حرکت دوطلبانه به یاد میآید، خواه برای رزم باشد یا پشتیبانی اما دفاع مقدس به این موارد خلاصه نمیشد.
قصه نوجوانان هم به داستانهای یواشکی رفتنشان و قهرمانانه ایستادنشان مقابل دشمن ختم نمیشود. جنگ که شروع شد مردم خرمشهر و آبادان هر چند داشتند، گذاشتند و تنها زنان و کودکان را به مناطق امن رساندند. شهرک چمران ماهشهر یکی از آن مناطق بود. شهرکی که به خاطر حضور جنگ زدههای فراوان از آبادان به «آبادان کوچولو» هم معروف بود. کودکان این آبادان کوچولو که خاطراتشان با اسم جنگ عجین شد و با خبرهایش قد کشیدند به نوجوانی که میرسیدند، مسجد شهرک میشد میعادگاه هر روزه قبل از نمازشان. آخر به گوش آنها هم خورده بود مساجد مرکز مقاومت هاست و همه چیز از همان مسجد شروع شد...
نقطه آغاز
بسم الله الرحمن الرحیم را بلند میگوید و رسا. به یاد آن روزها. ناصر انصاری اینطور ادامه میدهد: روزگار خوبی بود جنگ بود، اما حال و هوای خوبی بود، یاد آن روزها، یاد شهدا، یاد مناطق جنگی یاد آن همه ایثار و از خودگذشتگی بخیر. هنوز یاد آن موقع که میافتم حسرت میخورم.
او ادامه میدهد: سال ۶۳ از آبادان به شهرک چمران رفتیم. همان جا بود که گروه تشکیل شد.
حسن ربیعی که دوست ناصر است و از همان موقع یکی از اعضای ثابت گروه، در ادامه میگوید: با آقای چنعانی از همان مسجد آشنا شدیم در مسجد شهرک چمران موقع نماز جماعت از روی فعالیت مکبری که داشتیم به استعدادمان پی برد و گروه سرود تشکیل شد.
گروه سرودی که طبق گفته ربیعی بدون امکانات و با هزینه شخصی مدیر گروه تشکیل شد و اجراهای مختلف داشت.
عقیل رضاگاه حالا روحانی و پیش نماز است، اما خاطرات او هم از همان مسجد شروع میشود. او در ۱۲ سالگی پیرو بردار شهیدش به این گروه ملحق شده بود. گروهی که معتقد است، چون کاری دلی بوده اجراهایش هم بر دل مینشست.
سرهنگ ثامر چنعانی مسئول فرهنگی و تبلغاتی بسیج ماهشهر آن موقع، مدیر گروهی شد که حسن و ناصر و عقیل و دیگر نوجوانان آبادان کوچک را به بهانه کار فرهنگی دور هم جمع کرد.
او آن روزها را به خاطر میآورد، سالهای آغازین دهه ۶۰ را تعریف میکند: سال ۶۲ – ۶۳ بود که گروه سرود از بین اعضای بسیج نوجوانان آبادان مستقر در شهرک شهید چمران تشکیل شد. گروه ۱۸ نفر عضو داشت که برای اجراهای مختلف به نوبت هشت تا ۱۰ نفر شرکت میکردند.
اجرا در گوش خطر
این نوجوانان هر جا که فراخوانده میشدند میرفتند. لابه لای خاطرات هر کدامشان هنوز محل و سرودها باقی مانده است.
انصاری میگوید: سرودها بیشتر در مناطق جنگی اجرا میشد و حتی در منازل شهدا، اما بیشتر در مناطق جنگی در گردان ۷۲ محرم، سپاه آبادان و خیلی جاهای دیگر اجرا میکردیم.
ربیعی هم از اجراهای بسیارشان در مناطق جنگی خاطرهها دارد و تعریف میکند: ما در شادگان، آبادان و اهواز اجرا کردیم حتی برای اجرا به استان همدان هم دعوت شدیم، اما به خاطر شرایط جنگی خانوادهها اجازه رفتن را ندادند.
رضا گاه در ادامه خاطرات دوستانش به سرودهها اشاره میکند و میگوید: سرودها بیشتر انقلابی و مناسبتی بود و در تمام مناسبتهای مذهبی و جنگی و هر زمان شهیدی به شهادت میرسید اجرا میکردیم.
او ادامه میدهد: گاهی به خاطر یک ساعت دیر رسیدن ممکن بود ساعتها معطل شویم تا هماهنگیها انجام شود و شبهایی هم بوده است که در آبادان زیر بمباران بیتوته میکردیم.
آنطور که چنعانی مدیر این گروه میگوید این گروه تنها گروه سرود نوجوانان بود که در مناطق جنگی و حتی بعضی وقتها پیش از عملیات در خط مقدم اجرا میکرد.
سخت، اما شیرین
محمود مجاوری یکی دیگر از اعضای این گروه سرود به آن روزها سفر میکند. به روزهایی که در مسجد شهرک چمران ماهشهر تمرین میکردند و محل اجرایشان با هماهنگی مدیر گروه بود. او میگوید: روزی در یک اجرا بر روی یک ساختمان دو طبقه از فرط خستگی از حال رفته است.
ربیعی هم به مرور خاطرات آن موقع در اهواز اشاره میکند و می گوید: قرار بود مانوری در سویسه اهواز در لشکر ۷۲ زرهی برگزار شود ما با تانک عکس یادگاری گرفتیم و شب بعد از یک روز طولانی در کوت عبدالله اهواز برای شام دعوت شدیم. شاممان خربزه با نان بود شامی که بچهها و حتی خانواده الان آن را نمیپذیرند.
او از اجرای روی کشتی نیمه غرق شده در دهانه فاو هم خاطره دارد.
خاطرات عقیل، اما بوی شهادت میدهد. عقیل رضاگاه که بردارش یکی از اعضای گروه سرود بود را در همان دوران دفاع مقدس از دست میدهد و حالا بردار شهید هم هست، میگوید شیرینترین خاطراتش مربوط به اجرا در مراسم ختم شهداست. آنجا که خانوادهها داغ خود را به نوای حنجره این نوجوانان میسپارند.
آوایی برای استقامت
گروهی که اسمش گروه منتظران مهدی بود، رسالتش را روحیه بخشی به رزمندگان میداند.
سرهنگ چنعانی میگوید: در دوران دفاع مقدس از جمله مسائل خیلی مهم و تاثیرگذار برای روحیه رزمندگان انجام کارهای هنری بود و برای همین اجرای سرود و حتی تئاتر شاید مهمترین کاری بود که آن موقع از دست این نوجوانان ساخته بود.
ربیعی هم حرفهای استادش را تایید میکند و میگوید: آن موقع همه اقشار دوست داشتند در دفاع مقدس نقشی داشته باشند و خدمتی به رزمندگان کنند و ما هم برای قدرانی از رزمندگانی که برای امنیت و آسایش میهن اسلامی ایثارگری میکردند، سرود اجرا میکردیم.
او ادامه میدهد: از آنجا که بخشی از روحیه دادن به رزمندگان از طریق هنر بود ما هم به این نیت میرفتیم که تاثیرگذار باشیم.
عقیل رضا گاه به فعالیت گروهی اشاره میکند که تنها دلخوشیشان همین روحیه دادنها بود و میگوید این گروه به ظاهر کوچک با امکانات کم اجرایی دل نشین داشت چرا که نیت بانیشان نیکو بود.
این نوجوانان دیروز بعد از سالها، حالا که هر کدام به مردی تاثیر گذار تبدیل شده اند، دور هم جمع شدند و سرهنگ چنعانی قاب عکسی را نشان میدهد و شروع میکند به معرفی کردن نوجوانان که در عکس به ترتیب پشت سر هم ایستاده اند. بچاری الان کشاورز است، محمد مجاوری تک خوان دوم کارمند پتروشیمی، محسنی مدیر مدرسه، حسن چنعانی روحانی، طرفی کارمند بیمه است، آرام دریس رئیس یکی از بانکهای تهران، رحیم چنعانی پزشک شده است و همایون طرفی هم مدیر مدرسه و انصاری تک خوان گروه هم مدیر روابط عمومی یکی از ادارات است. اسم هر کدام را که میآورد انگار خاطرات آن روزها جان میگرفت. روزهایی که در تمرینها تکرار میکرد. «دوباره، دوباره» و گروه از نو شروع به خواندن میکرد: «جنگ جنگ تا پیروزی. جنگ جنگ تا پیروزی...»
گزارش از سیده فاطمه هلالات
انتهای پیام / ه