سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

به بهانه سالروز بازگشت آزادگان به کشور؛

محرم در اسارت؛ شکنجه تا حد مرگ به جرم عزاداری سید الشهداء

آزادگان خراسان‌جنوبی در محرم سال‌های اسارت تحت هر شرایطی حتی زیر شکنجه دشمن بعثی نیز زینب وار یاد سید الشهدا(ع) را زنده نگه می‌داشتند.

به گزارش گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از بیرجند، اسرا و آزادگان خراسان‌جنوبی شاید بیش از همه اقشار جامعه ما معنای واژه‌های عاشورایی، چون اسارت حضرت زینب (ع)، غربت، تشنگی، جهاد، کینه‌ورزی و خشونت دشمن و… را درک می‌کنند.

آنانی که وقتی در خیابان‌های موصل و تکریت و.. چرخانده می‌شدند، اندکی درک کردند که کاروان اسرای اهل بیت (ع) در شام چه کشیدند و چگونه رنج غربت و اسیری را تحمل کردند. آنانی که اسیر بودند، اما با شهامت و شجاعت خودشان گاه دشمن بعثی را به بند می‌کردند و زمانی نیز آنان را شرمنده می‌ساختند.

آزادگانی که امروز ۲۶ مردادماه سالروز بازگشت آنان به میهن اسلامی فرصتی را فراهم کرده تا پای خاطراتشان بنشینیم و آنان از محرم و عاشورا‌های ایام اسارت برایمان بگویند و نقل کنند که چگونه زینب وار در روز‌های اسارت یاد مولای تشنه لب را زنده نگه داشتند.

بسیاری از خاطرات این آزادگان در کتابی به نام گنجشگ‌های ملاقات ممنوع به همت حوزه هنری خراسان‌جنوبی به چاپ رسیده است.

مهدی علیدوست، از آزادگان خراسان‌جنوبی در خاطره‌ای از محرم آن سال‌ها گفت: محرم سال‌های اسارت حال و هوای غریبی داشت چرا که ما نزدیک قبر شش گوشه سید و سالار شهیدان (ع) بودیم و با این حال از او و زیارتش محروم بودیم.

اشک‌هایی در اسارت

وی بیان‌کرد: خاطرم هست در محرم یکی از سال‌های اسارت و بعد از کلی دلتنگی بالاخره یکی شروع به نوحه خوانی کرد و بقیه هم در اشک‌هایشان غرق شدند.

این آزاده خراسان‌جنوبی گفت: بعثی‌های عراقی وارد شدند و خواستند کاری کنند و مانع عزاداری شوند، ولی نتوانستند، چون همه آزادگان در آن حال و هوای محرم آماده شهادت شده بودند.

علیدوست ادامه‌داد: تا اینکه یکی از بعثی‌ها با خشم و عصبانیت فراوان فریاد زد این حسین (ع) که برایش گریه می‌کنید را ما کشته‌ایم و حالا هم هر که می‌خواهد برود بهشت پیش او از آسایشگاه بیاید بیرون که در این میان جوانی بهشتی قد راست کرد و بیرون رفت.

وی گفت: تنها می‌توانم همین را بگویم که آن جوان وقتی برگشت تن زخمی و رنجورش بوی کربلا می‌داد.

غلامرضا ضیا از دیگر اسرا و آزادگان خراسان‌جنوبی نیز در یکی از خاطرات خود بیان‌کرد: خاطرم هست در یک سال نه تهدید و نه شکنجه، هیچکدام نتوانسته بود دست‌های آزادگان را از سینه زدن برای امام حسین (ع) در روز تاسوعا و عاشورای حسینی باز دارد و این برای عراقی‌ها خیلی گران شده بود.

ماجرای آمپول ضد عاشورا

وی گفت: بالاخره آنان آخرین راه حل غیر انسانی خود را به اجرا گذاشتند و آن چیزی نبود جز تزریق آمپولی که بچه‌ها اسمش را «آمپول ضد عاشورا» گذاشته بودند.

این آزاده خراسان‌جنوبی بیان‌کرد: عراقی‌ها یک شب مانده به تاسوعا بچه‌ها را ده نفر ده نفر، ردیف کرده و یک سرنگ ده سی سی را بدون تعویض سر سرنگ در جان آزادگان فرو می‌کردند.

ضیا افزود: خاصیت این آمپول این بود که شب اول همه تب می‌کردند و بی حال می‌شدند و روز بعد دست‌ها را نمی‌توانستیم تکان بدهیم، چون با هر حرکت یا ضربه فریادمان به هوا می‌رفت.

وی یادآور شد:، اما بعثی‌ها هرگز نفهمیدند همین که به خاطر امام حسین (ع) مجبور به تحمل شده‌ایم نذرمان ادا شده است.

عزاداری در حوالی کربلا

حسن برقی از دیگر آزادگان خراسان‌جنوبی نیز درباره محرم ایام اسارت اظهار کرد: نمی‌شد که حوالی کربلا باشیم و محرم را بدون عزاداری برای امام حسین (ع) پشت سر بگذاریم و این مهم را در اردوگاه مد نظر داشتیم.

وی بیان‌کرد: عزاداری را با رعایت همه مسائل و در نظر گرفتن نکات ایمنی، چون تعیین نگهبان و انتخاب ساعاتی خاص به راه انداختیم.

این آزاده خراسان‌جنوبی ادامه‌داد: در ساعتی آنقدر غرق در عزاداری شدیم که ناگهان سرباز عراقی غافلگیرمان کرد و پرسید که مگر نمی‌دانید عزاداری و سینه زنی ممنوع است و از آزادگان جواب شنید که مگر در عراق برای رفتگان عزاداری نمی‌کنید؟ و پاسخ داد که چرا عزاداری می‌کنیم.

این آزاده خراسان‌جنوبی گفت: وقتی آزادگان گفتند ما همه کس و کارمان حسین (ع) است، دیدیم که اشک تو چشمانش جمع شد و همانطور که پشت پنجره ایستاده بود به ما پشت کرد و گفت بخوانید ۱۱ سال است که نوحه حسین (ع) نشنیده‌ام و بعد شروع به گریه کرد.

درک مظلومیت امام حسین (ع) هنگام دفن جنازه اسرای شهید

حسین طحان از دیگر آزادگان خراسان‌جنوبی با بیان اینکه غربت و مظلومیت امام حسین (ع) را هنگام دفن جنازه شهدا بیشتر لمس می‌کردیم، گفت: عزیزی که از میان ما می‌رفت و به شهادت می‌رسید تنها سه نفر حق داشتند برای دفن با او همراه شوند.

وی افزود: این سه نفر یک دوست یا همشهری، مسئول اردوگاه و روحانی اردوگاه بودند و آنان، چون امام حسین (ع) در مظلومیت دفن می‌شدند.

این آزاده خراسان‌جنوبی گفت: قطعه قبرستان اسرای موصل در جایی دورتر از بقیه قرار داشت و جالب اینجا بود که دور این قطعه را سیم خاردار کشیده بودند و واقعاً نمی‌دانیم چرا و شاید هم از شهدا می‌ترسیدند.

احمد خلیل شهپر از دیگر آزادگان خراسان جنوبی نیز در خاطره‌ای از محرم آن ایام گفت: اولین عاشورا در اردوگاه حس و حال دیگری داشت و احساس می‌کردیم همراه با کربلا و کاروان کربلایی‌ها به مسلخ آمده‌ایم.

وی اظهار کرد: در آن سال‌ها غم حضرت زینب (س) و کاروان کربلا و اندوه اسیری را با تمام وجود خودمان حس می‌کردیم.

تشنگی، فاصله ما را با عاشورا کمتر کرد

این آزاده خراسان‌جنوبی بیان‌کرد: یادم هست آنقدر بر سر و سینه زدیم که دیگر رمقی باقی نمانده بود و در آن هنگامه عطش و آتش بعثی‌ها آب را بر روی ما بستند و این موضوع نیز فاصله ما را با عاشورا کمتر کرد.

خلیل شهپر افزود: خیلی‌ها از تشنگی روی زمین افتاده بودند و به هر گوشه نگاه می‌کردی، کربلای دیگری جریان داشت و آن موقع با خودمان می‌گفتیم که خدای من امام حسین (ع) و خاندان او چه کشیده‌اند.

این‌ها که خواندیم نه افسانه است و نه داستان‌هایی از دوران کهن، بلکه ماجرای پدران و برادران ما است که در سال‌های اسارت با اشک بر چشم، تن مجروح و با غمی در دل همه تلاش خود را کردند تا نام حسین (ع) را در شرایطی که حرف زدن از عاشورا و کربلا جرم بود، زنده نگه دارند.

منبع : مهر

انتهای پیام / ط آ

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.