سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

آشنایی با تارزان ویتنام/ مردی که ۴۱ سال در جنگل زندگی کرد + تصاویر

فردی که به مدت ۴۱ سال در جنگل‌های ویتنام زندگی می‌کرد در فضای مجازی خبر ساز شد.

به گزارش خبرنگار حوزه اخبار داغ گروه فضای مجازی باشگاه خبرنگاران جوان، به نقل از روزنامه انگلیسی میرور، داستان خارق العاده «هو وان لانگ» از زمان فرار از تمدن در پایان جنگ ویتنام در سال ۱۹۷۲ هنگامی که بمبی در آمریکا مادر و دو خواهر و برادرش را به قتل رساند، آغاز شد.

لانگ با برادر و پدرش در اعماق جنگل در منطقه تیا ترا در استان گوانگ نژای مستقر شدند و سه نفر کاملاً خارج از زندگی شهری به سر می‌بردند و با خوردن عسل، میوه و موجودات جنگلی خود را سیر می‌کرده و با ساختن سرپناهی گیاهی از زندگی خود به راه‌های مختلف حمایت و حفاظت می‌کردند.

آلوارو سرزو، عکاسی که در سال ۲۰۱۵ خانواده را ردیابی کرد، گفت: آن‌ها همیشه وقتی مردم را از دور می‌دیدند، فرار می‌کردند. عکاس مذکور افزود: شگفت آورتر اینکه امروز علی رغم اینکه می‌تواند زن و مرد را از هم تشخیص دهد، اما هنوز تفاوت اساسی بین آن‌ها را نمی‌داند.


بیشتر بخوانید


برادرش او را چنین توصیف کرد: یک کودک در بدن یک مرد، لانگ بسیاری از مفاهیم اساسی اجتماعی را درک نمی‌کند. او تمام زندگی خود را در جنگل گذرانده است. اگر از لانگ بخواهید کسی را بزند او این کار را به سختی انجام می‌دهد. او تفاوت بین خوب و بد را نمی‌داند. لانگ فقط یک کودک است و هیچ چیز نمی‌داند.

این خانواده در سال ۲۰۱۵ با زندگی جدید خود در یک دهکده کوچک ویتنامی سازگار شدند، اما اخیراً به خانه خود در جنگل بازگشتند.

انتهای پیام/

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۳۰
در انتظار بررسی: ۰
ناشناس
۱۵:۴۸ ۱۶ تير ۱۴۰۰
خوش بحالشون
نا شناس
۱۲:۲۴ ۰۹ تير ۱۴۰۰
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند
خودت را به خدا بسپار ، که همه چیز به ید قدرت اوست
تا بتوانی بدی‌ها را تحمل و فراموش کنی، تا بتوانی دیگران را دوست داشته باشی وبا آنان زندگی کنی
شنیده ای که می گویند هر جا روی آسمان همان رنگ است
واقعأ همینطور است
خدا بزرگه، ان شاء الله مشکلات همه را خدا حل کند، فقط دل
بستن به خدا ا ست که به انسان قدرت وتوانایی وامید وروحیه در زندگی می‌دهد. تا بتوانی زندگی کنی.
یاعلی
محسن
۲۱:۱۳ ۰۱ مرداد ۱۴۰۰
درود بر شما
ناشناس
۱۶:۰۵ ۰۸ تير ۱۴۰۰
نه شکوفه‌ای نه برگی، نه ثمر نه سایه دارم
متحیرم که دهقان، به چه کار کِشت ما را ؟
ناشناس
۱۵:۴۱ ۰۸ تير ۱۴۰۰
هیچیو یاد نگرفته سیگار کشیدنو زود یادگرفته
ناشناس
۱۵:۳۹ ۰۸ تير ۱۴۰۰
رفتم جنگل چیتگر تهران زندگی کنم دیدم پرآدمه اونجا. فایده نداشت.
جنگلهای لرستان هم که دارن آتیش میگرن
ناشناس
۱۵:۱۹ ۰۸ تير ۱۴۰۰
دوستان عزیز زیاد عجله نکنین..با این وضع مسکنی ک ما داریم بعداز چن سال دیگه همه میریم سمت جنکل و کوه دشت و بیابان وغار نشینی میکنیم .....من از الان رفتم دنبال ی غار ۱۰۰متری حداقل پیدا کنم ..بدوین !!!
ناشناس
۱۴:۴۵ ۰۸ تير ۱۴۰۰
40 سال خوش بوده
ناشناس
۱۵:۵۲ ۱۶ تير ۱۴۰۰
ماهم اسمش هست توشهر زندگی میکنیم اززندان بدوبدتر خدایا ماهم نجات بده
Saman
۱۴:۲۸ ۰۸ تير ۱۴۰۰
دو روز اومده بین آدما سیگاری شده
ناشناس
۱۳:۴۳ ۰۸ تير ۱۴۰۰
درنزدیکی ما یه جنگل هست من میخوام نقل مکان کنم انجا بیا بریم جنگلی شیم
ناشناس
۲۱:۴۲ ۰۸ تير ۱۴۰۰
جنگلای اینجا صدتا صاحب داره
ناشناس
۱۳:۱۳ ۰۸ تير ۱۴۰۰
دروغ محضه...
فرق زن و مرد رو نمیدونه؟!!!
این موضوع غریزی هست و اصلا نیازی به بودن بین انسانها نداره.
ناشناس
۱۵:۰۳ ۰۸ تير ۱۴۰۰
حتما میخاسته اشاره به فیلم‌معروف بکنه
ناشناس
۱۲:۴۵ ۰۸ تير ۱۴۰۰
خسته‌ام من ز رنج این دنیا
به کجا من روم؟ چه کار کنم؟
کاشکی بود اندر این اطراف
جنگلی تا به آن فرار کنم
ناشناس
۱۵:۲۰ ۰۸ تير ۱۴۰۰
جنگلی تا به آن فرار کنی?
مگر الکیه باید کار کنی تا بمیری
ناشناس
۱۲:۳۸ ۰۸ تير ۱۴۰۰
و اما آمریکا چه بلایی که بر سر مردم دنیا نیاورد!!!!!!
ناشناس
۱۲:۰۴ ۰۸ تير ۱۴۰۰
ما در منطقه خود یکسری آدم داریم که توسط آدم ها بزرگ شدند
ناشناس
۱۲:۰۰ ۰۸ تير ۱۴۰۰
البته هنر اینه بین آدمها باشی و خودتو از گناه حفظ کنی و اجازه ندی شیطان جهنمیت کنه.
ناشناس
۱۲:۱۷ ۰۸ تير ۱۴۰۰
شما خودت می‌توانی آیا ؟
ناشناس
۱۱:۵۷ ۰۸ تير ۱۴۰۰
توی کتاب لیلی و مجنون هم نوشته که مجنون وقتی شنید پدر و مادرش از دنیا رفته‌اند، دچار افسردگی شدیدی شد و تا پایان عمرش با حیوانات اُنس گرفت :

صاحب‌خبر فسانه پرداز
زین قصه خبر چنین کند باز

مجنون ز رحیل مادر خویش
زد دست دریغ بر سر خویش

می‌کرد ز مادر و پدر یاد
شد بر سر خاکشان به فریاد

آهی زد و راه کوه برداشت
رخت خود از آن گروه برداشت

می‌گشت به گرد کوه و هامون
دل پرجگر و جگر پر از خون

وحشی شده و رسن گسسته
از طعنه و خوی خَلق رسته

خو کرده چو وحشیان صحرا
با بیخ نبات‌های خضرا

هر وحش که بود در بیابان
در خدمت او شده شتابان

از شیر و گوزن و گرگ و روباه
لشگرگاهی کشیده بر راه

از پرِ عقاب، سایبانش
در سایه‌ی کرکس استخوانش

درنده پلنگ وحش زاده
از خوی پلنگی اوفتاده

از بیم درندگان خونخوار
با صحبت او نداشت کس کار
ناشناس
۱۱:۲۸ ۰۸ تير ۱۴۰۰
منم میخوام برم وسط جنگلهای شمال زندگی کنم دیگه آدم نبینم
ناشناس
۱۲:۲۰ ۰۸ تير ۱۴۰۰
منم جنگل لازمم!
ناشناس
۱۴:۱۴ ۰۸ تير ۱۴۰۰
داداش، جنگل های شمال لاکچریه. منهم رفتم جنگلهای شمال زندگی کنم اما بعنوان جنگل خواری منو گرفتن.
ناشناس
۱۵:۵۴ ۱۶ تير ۱۴۰۰
بگومیخام دزدغارتگرلعنتی نبینم
ناشناس
۱۱:۲۴ ۰۸ تير ۱۴۰۰
واقعا اون جنگلی شعورش خیلی بیشتر از متمدن های امروزیه چرا؟
چون ازش خواستن بزور با یکی دعوا کنه
ناشناس
۱۱:۱۸ ۰۸ تير ۱۴۰۰
خوشا به سعادتش
ناشناس
۱۳:۴۳ ۰۸ تير ۱۴۰۰
وا !
ناشناس
۱۶:۴۴ ۰۸ تير ۱۴۰۰
اوا!
ناشناس
۲۱:۱۶ ۰۱ مرداد ۱۴۰۰
آی وا...!