به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، در کارنامه کاری فروغ قُجابَگلی، بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون و برنده جایزه بهترین بازیگر زن از فستیوال بینالمللی فیلم پکن برای بازی در «تهران، شهر عشق»، اسامی کارها و کارگردانان بزرگی به چشم میخورد؛ از «خاطرات و کابوسهای یک جامهدارِ...» علی رفیعی تا «چهارشنبهسوریِ» اصغر فرهادی، از «فاوستِ» حمیدرضا نعیمی تا «دندهمعکوسِ» حسن فتحی، از «مسافرخانه سعادتِ» محمد رحمانیان تا «متولد ماه مهرِ» احمدرضا درویش، از «مضحکه شبیه قتلِ» حسین کیانی تا «جنگیرِ» کوروش نریمانی.
او که کودکان با بازی در فیلم سینمایی «خالهسوسکه» نادره ترکمانی میشناسندش و این شبها با نقش عفت در سریال «یاور» مهمان خانه تماشاگران تلویزیون است با تاکید بر این که متوجه است که شرایط هر کس با دیگری متفاوت است، دلخوشی خود را این میداند که کارهایش را انتخاب میکند و با بیان این که «یک یا دو بار پیش آمده است که کاری را از سر ناچاری قبول کنم» باز هم هنگام پذیرفتن هر نقش به خود میگوید: «فروغ تن نده و انتخاب کن!».
آنچه در ادامه میخوانید گفتوگویی است با فروغ قُجابَگلی که چند روزی بیشتر تا تولدش هم نمانده است.
سال ۱۳۹۸ در سریال «همگناه» به کارگردانی مصطفی کیایی که در شبکه نمایش خانگی پخش شد نقش صغری همسر رحمان را بر عهده داشتید و نقش رحمان را علی باقری بازی میکرد. در سریال «یاور» که این شبها از شبکه سوم سیما روی آنتن میرود نیز نقش عفت همسر جابر را ایفا میکنید و این بار هم بازی در نقش جابر به علی باقری سپرده شده است. موافقید گفتگو را با چگونگی پیوستنتان به سریال «یاور» شروع کنیم؟
میدانم که احتمالا این یکسانبودن بازیگر روبهرو در هر دو کار ذهنتان را مشغول کرده است. من و آقای باقری هم هنگامی که بازی در «یاور» را پذیرفتیم به این نکته فکر کردیم که حواسمان باشد تا عفت و جابرِ این سریال شبیه به صغری و رحمانِ «همگناه» نشود.
فروغ قُجابَگلی در نمایی از سریال «یاور»
بیشتر بخوانید
البته که نقش ما در «همگناه» با نقشمان در «یاور» متفاوت بود، اما خودمان هم در تمام طول کار به این مسئله توجه داشتیم که مبادا به تکرار بیفتیم. این نکته را هم نباید فراموش کرد که وقتی بازیگری در ایفای نقشی درست عمل میکند، در پیشنهادهای بعدی نیز متاسفانه همان را از او میخواهند که یکبار دیدهاند. من و آقای باقری شاید به این دلیل که هردویمان از تئاتر میآییم بر این مسئله حساسیت بسیاری داریم و بهشخصه ترجیح میدهم اگر قرار است نقش تکراری بازی کنم، اساسا بازی نکنم و برای همین بعد از «همگناه» پیشنهادهای بسیاری را نپذیرفتم چرا که تکرارِ صغری بودند.
فروغ قُجابَگلی در سریال «همگناه» در نقش صغری
سابقه همکاری من با سعید سلطانی که احترام بسیاری برایشان قائلم به سال ۱۳۸۲ و سریال «خانهای در تاریکی» برمیگشت. هنگامی که آقای مجید کرباسیان، برنامهریز سریال «یاور» فیلمنامه را برایم فرستادند، خواندمش و دیدم عفت با صغری متفاوت است و من هم دوستش دارم در نتیجه بازی در این نقش را پذیرفتم.
عفت برخلاف صغری، تحت فشار روزگار و بهواسطه گرفتاری در چرخه مشکلات اقتصادی تلاش میکند همسرش را به سمت گرفتن آنچه حق او میداند، حتی از مسیر نادرست، سوق دهد در حالی که صغری با درایتی که داشت خانواده را به سمتوسوی درست هدایت میکرد و در نتیجه عفت و صغری برای من کاملا با یکدیگر متفاوتند.
میدانیم که سال ۱۳۷۸ با فیلم سینمایی «متولد ماه مهر» ساخته احمدرضا درویش وارد سینما شدید و بازیگری در تلویزیون را با سریالهای «به رنگ صدف» (۱۳۷۵) و «گوهر کمال» (۱۳۷۷) عباس رنجبر، «خاک سرخ» ابراهیم حاتمیکیا (۱۳۸۰) و «خانهای در تاریکی» سعید سلطانی (۱۳۸۲) شروع کردید، اما سابقه حضورتان در تئاتر به سالها پیش از آن برمیگردد. موافقید که از اولین تجربههایتان در تئاتر بگویید؟
من از دوران دبیرستان، تئاتر بازی میکردم. اگر خاطرتان باشد درسی به نام حرفهوفن داشتیم. معلم ما خانمی بود به نام محمدرضایی و جالب بود که ایشان در کلاس حرفهوفن با ما تئاتر کار میکرد. من متولد دزفولم، اما دوران مدرسه را تا مقطع دبیرستان در میانکوه- امیدیه در استان خوزستان بودم.
سال ۶۸ در رشته علوم هنری فوقدیپلم گرفتم و دو سال معلم هنر بودم، اما معلمی نبودم که بتوانم واوبهواو از روی کتاب پیش بروم. مثلا برای انتخاب مدل نقاشی به آنچه در کتاب بود بسنده نمیکردم و از دانشآموزانم میخواستم از خودشان، از وسایل شخصیشان، از خانهیشان و... شروع کنند.
فروغ قُجابَگلی (اولین نفر از سمت راست)، ژاله صامتی، سیامک صفری و هوتن شکیبا در صحنهای از نمایش «جنگیر»
مخالفت من با جلو رفتن واوبهواو از روی کتاب که چیزی جز کپیکاری نبود و جز کورکردن خلاقیت بچهها ثمر دیگری نداشت، باعث شد یک روز گچ را بگذارم پای تخته، به دفتر مدیر بروم و بگویم تا این جای کار با یکدیگر همسفر بودیم و از بودنم در این مسافرت خوشحالم، اما نمیتوانم ۳۰ سال تمام خطبهخط از روی کتاب درسی جلو بروم و در ادامه این سفر همراهتان باشم.
فروغ قُجابَگلی (سمت راست) در نمایش «خاطرات و کابوسهای یک جامهدار.» - عکاس: سیدعلی صالح
به فاصله کوتاهی فراخوان جذب دانشجو در دانشکده غیرانتفاعی جهاد دانشگاهی تهران را در روزنامه دیدم. آن زمان اولین دورهای بود که دانشکدههای غیرانتفاعی شروع به کار کرده بودند و قبول شدنم در رشته بازیگری- کارگردانی سرآغاز فعالیت حرفهایام در تئاتر شد.
هنگامی که به تهران آمدم نیز به همان شیوه تدریس میکردم که باز هم به دلایلی که اشاره کردم ادامهدار نشد، اما شاگردان زیادی داشتم که بعضی از آنها اکنون به شکل حرفهای فعالیت هنری میکنند و بعضیهایشان بازیگرند و از دیدن کارشان لذت میبرم مثلا، سیما بابایی که در سریال «خوابزده» به کارگردانی سیروس مقدم نقش هما را بازی میکرد و سال ۲۰۱۹ برای بازی در فیلم کوتاه «نجاتم بده» به کارگردانی محسن نبوی جایزه بهترین بازیگر زن جشنواره GSF کن فرانسه را به دست آورد.
اولین کار حرفهایتان در تئاتر تهران با چه کسی بود؟
با خانم پری صابری. سال ۷۴ بود که نمایش «هفت شهر عشق» را در موزه فرش، بالاتر از موزه معاصر تمرین کردیم و بعد در ایوان عطار کاخ نیاوران اجرا شد.
قبل از آن در سال ۷۳ تلهتئاتر «دشمن مردم» را با دکتر رکنالدین خسروی کار کرده بودم. خاطرم هست کلاسهای بازیگری خانمها و آقایان جدا از هم برگزار میشد و دکتر خسروی اگرچه استاد بازیگری آقایان بود، اما به من و خانم زری طالبی اجازه داده بود در کلاسهایش شرکت کنیم.
این اولین کار حرفهای تئاتر من در تهران بود، اما پیش از آن عضو انجمن هنرهای نمایشی امیدیه بودم و خانوادگی تئاتر کار میکردیم، من، خواهرم، برادرهایم و گاهی پدرم. خودتان میدانید تئاتر کار کردن در آن سالها در شهری کوچک با چه برخوردهای منفیای همراه بود و خاطرم هست پدر و مادرهایی بودند که بچههایشان را با کتک از تئاتر بیرون میبردند و من این را به چشم دیدهام.
پدر من پیشینه و ذاتی هنرمندانه داشت. نقاشی میکرد، آواز میخواند و قبلترها با رادیو آبادان همکاری کرده بود؛ بنابراین ما را آزاد میگذاشت تا رشته هنریای را که دوست داریم انتخاب و دنبال کنیم. طوری که من از ۱۰، ۱۱ سالگی عضو کانون پرورش فکری کودکانونوجوانان تهران بودم و نوشتههایم را برایشان میفرستادم و هرچند بعدا تئاتر را انتخاب کردم، اما آن زمان به ادبیات و روانشناسی علاقه داشتم.
این مادرم بود که باعث شد من در رشته علوم هنری درس بخوانم. با این که آن زمان پدرها و مادرها نسبت به ورود فرزندانشان به رشتههای هنری واکنش مثبتی نداشتند، اما مادرم بود که به من گفت هنر بخوان.
در «هفت شهر عشق» پری صابری در گروه کارگردانی بودید؟
خانم زری طالبی به من خبر داد که خانم صابری در سالنی در ساختمان میراث فرهنگی در خیابان آزادی در حال انتخاب بازیگر برای نمایشش است. من رفتم و تست دادم و برای نقش گنجشک انتخاب شدم. تست گرفتنشان که تمام شد گفتم خانم صابری من از شهری دیگر آمدهام، دلم میخواهد کارگردانی یاد بگیرم و به بچههای شهر خودم کارگردانی یاد بدهم، اجازه میدهید من در گروه کارگردانی باشم؟ جواب مثبت خانم صابری لطف بسیار بزرگی در حق من بود که هیچوقت فراموشش نکردم، خاطره خوشش برای همیشه در ذهنم ماند و میتوانم بگویم یکی از کسانی که بر قلب من اثری فراموشنشدنی گذاشت او بود.
اینطور شد که وارد گروه کارگردانی شدم و مسئولیت صحنه بر عهدهام گذاشته شد.
به تاثیر پری صابری بر زندگی کاریام اشاره کردم و باید از استاد حمید سمندریان هم نام ببرم و نهم اردیبهشت، روز تولدشان را هم تبریک بگویم. استادی که بر پیشرفت خیل عظیمی از هنرمندان، چه اهالی تئاتر، چه اهالی سینما و چه اهالی تلویزیون موثر بود. از حمید سمندریان نام بردم و باید به زندهیاد پرویز پورحسینی هم اشاره کنم که اولین جایزهام را برای رتبه دوم کارگردانی با نمایش «آواز جان سوخته» در اولین جشنواره منطقهای بهبهان از دست ایشان گرفتم.
کارنامه کاری شما در حوزه تئاتر بسیار پربار است و اسامی کارگردانی، چون علی رفیعی، پری صابری، منیژه محامدی، قطبالدین صادقی، محمود عزیزی، حمیدرضا نعیمی، حسین کیانی، کوروش نریمانی، حمیدرضا آذرنگ، افشین هاشمی، افسانه ماهیان، محمد مساوات، بنفشه توانایی، ساناز بیان و... در آن به چشم میخورد. به شخصه گمان میکنم این که بازیگری با این حجم از سابقه فعالیت حرفهای در تئاتر، پس از بازی کردن در یک سریال یا حضور در شبکه نمایش خانگی به چشم بیاید و دیده شود اجحاف در حق اوست که متاسفانه برای بسیاری از اهالی تئاتر هم رخ میدهد. با این نظر موافقید؟
بله متاسفانه همینطور است و گمان میکنم یکی از دلایلش این است که تئاتر، تبلیغات ندارد و دیده نمیشود. من سالهای بسیاری به دنبال این بودم که در تئاتر شهر، در کنار واحد روابطعمومی، واحدی جداگانه برای تبلیغات راهاندازی شود.
خاطرم هست هنگامی که در اجراهای حسین کیانی یا کوروش نریمانی که کار کردن با هردویشان موجب افتخارم است روی صحنه میرفتم، گفتم من تبلیغات هم میکنم! و پوستر، بروشور و تراکتها را در همه کتابفروشیها، مغازهها و حتی زیر برفپاککن ماشینهای پارکشده در پارکینگها و... میگذاشتم. در واقع گروه کارگردانی، بازیگران و عوامل کار بودند که برای کارشان تبلیغ میکردند، نه به این دلیل که خودشان دیده شوند بلکه، چون دوست داشتند مردم بدانند تئاتری روی صحنه میرود که ارزش دیدهشدن دارد.
خاطره دردناکی برایتان بگویم از سال ۸۵، روزی که شنیدم «مگر تئاتر هم هنوز وجود دارد؟! ما فکر میکردیم تئاتر بعد از انقلاب تعطیل شده است!». آن سال همراه با فرحناز، خواهرم طرح «اتوبوس تئاتر، کودک، صلح و شادی» را ارائه دادیم. طرحی که هدفش بررسی عملی تاثیر هنر بر زندگی کودکانونوجوانان بود و، چون ما تئاتری بودیم، این کار را از طریق ابزارهایی که این هنر در اختیارمان میگذاشت از جمله تیپها و شخصیتهای تئاتری مانند سیاه، مبارک و اوستا، حاجیفیروز و... انجام میدادیم. گروه هدف ما نیز ساکنین مناطق مرزی و آسیبدیده بودند، چه آسیبدیدگان دوران جنگ و چه آسیبدیدگان بلایای طبیعی مثل زلزله و سیل. پیشینه کار هم به تحقیقات ۱۰، ۱۵ سال پیشمان در این زمینه میرسید که چگونه میتوانیم کودکان را شاد کنیم و لزوم تفریح و شادی برای آنها را در میان خانوادههای مناطق محروم از امکانات جا بیندازیم. تحقیقاتی که نتیجهاش مشاهده درصد بالایی از افسردگی و گوشهگیری در میان کودکان و نبود فرهنگ شادی و تفریح در میان خانوادههای آنها شد و قصد ما تغییردادن این الگوی رفتاری از طریق هنر و هنری که در آن تواناتریم یعنی تئاتر، بود.
ما میخواستیم اساسا آدمها را با این موضوع آشنا کنیم که تئاتر وجود دارد، برای خلق لحظاتی شاد برای کودکان میتوان به بهترین شکل از آن بهره برد و هنر و به شکل مشخص تئاتر میتواند در زندگی ما کاربرد داشته باشد. کاربردی که معتقدم آنقدر دیده نشده که میتوانم بگویم در حال حاضر گم شده است و دیگر وجود ندارد.
این طرح عملی شد و نخستین بار در بیستوپنجمین جشنواره تئاتر فجر با گذر از میادین شهر تهران به تئاتر شهر میرسید و در ایستگاههای شادمانی مانند ایستگاه قصهگویی، نقاشی، گریم و ... که آن زمان برای نخستین بار راهاندازی شده بود، توقف میکرد. باورتان میشود مردمی بودند که در طول مسیر از ما میپرسیدند مگر تئاتر هنوز وجود دارد؟! و این چه چیز دیگری را به ذهنتان میرساند جز این که مسئولین فرهنگی ما چنان کمکاری کردهاند که مردم عادی حتی نمیدانستند که تئاتر همچنان وجود دارد و اجرا میشود.
۱۶ مهر ۱۳۸۹ همزمان با روز جهانی کودک، «اتوبوس تئاتر، کودک، صلح و شادی» را همراه با فرحناز قُجابَگلی، خواهرتان به امیدیه برده بودید و همانجا گفتید «هنر یعنی روشنکردن چراغ کودکی در درون پدرومادرهایی که این چراغ را خاموش کردهاند.»
این آرزوی ما بود که کاری برای خوزستان انجام دهیم. استانی که در آن بزرگ شدیم و رشد کردیم. من ۱۲ سال در آنجا درس خواندم و این استان برای من هزینه کرده است و بردن «اتوبوس تئاتر، کودک، صلح و شادی» به امیدیه بخشی از ادای دین ما به استانمان بود.
ترویج فرهنگ کتابخوانی نیز بخش دیگری از کارتان بود. درست است؟
بله، این به حدود ۱۸، ۱۹ سال پیش برمیگردد، روزهایی که برای ساکنین روستاهای استان خوزستان کتاب میبردیم و بارها کتابخانههایمان را میبخشیدیم از جمله ۵ باری که خودم کتابخانههایم را با بالای هزار جلد کتاب بخشیدم. کتاب بردن برای نقاط محروم از امکانات همواره بخشی از کار «موسسه پژوهشی نمایشی خلاق (بازی و یادگیری)» و «اتوبوس تئاتر، کودک، صلح و شادی» بوده است و آخرین فعالیتمان به بودن در کنار مردم زلزلهزده شهر سیسخت برمیگردد.
در کارنامه کاریتان برگزاری «مراسم آیینی لطمزنی زنان عرب» در تالار سایه مجموعه تئاتر شهر دیده میشود. در واقع در مقام یک پژوهشگر و محقق چنین کاری کرده بودید؟
این اتفاق به زمانی برمیگردد که در فرهنگستان هنر نخست در بخش تحقیقات و پژوهش و سپس به عنوان کارشناس روابطعمومی کار میکردم.
مراسم لطمزنی زنان عرب مراسمی بسیار تاثیرگذار و زیباست و من در خوزستان دیده بودمش، اما بههیچعنوان گمان نمیکردم روزی دوباره در دل تهران ببینمش. سال ۱۳۸۰ در گروهی تحقیقاتی در حال تحقیق میدانی برای پروژهای بودم که در اطراف بازار تهران، با هموطنان عرب ساکن آنجا آشنا شدم و دیدم که این مراسم را در عاشورا و تاسوعا برگزار میکنند. مدتی در مراسمهایشان شرکت و بعد با برگزارکننده مراسم صحبت کردم و گفتم دوست دارم این مراسم را در جایی جز این جا هم برگزار کنید. با توجه به این که فقط خانمها هستند که میتوانند تماشاگر این مراسم باشند، ابتدا مخالفت کردند، اما آرامآرام اعتمادشان جلب شد و پذیرفتند.
آن زمان حسین پاکدل، مدیریت مجموعه تئاتر شهر را بر عهده داشتند و بعد از هماهنگی با ایشان، حدود ۴۰ نفر از زنان برگزارکننده این مراسم به تالار سایه آمدند و این مراسم برای یک شب برگزار شد.
اردیبهشت ۹۸ برای بازی در «تهران، شهر عشق» ساخته علی جابرانصاری عنوان بهترین بازیگر زن را از فستیوال بینالمللی فیلم پکن کسب کردید. اتفاقی که در زمان خود آنچنان که باید و شاید دیده نشد.
متاسفانه ظاهرا ما که خودمانیم و خودمان و با تلاش خودمان است که جایزهای به دست میآوریم چندان دیده نمیشویم. خاطرم هست در انتهای سال ۹۸ مراسمی سینمایی برگزار شد برای تقدیر از عزیزانی که در طول سال موفق به کسب جایزهای در سطح بینالمللی شدهاند و نامی از من نبود. نمیتوانم بگویم دلگیر نشدم، اما آنچه برایم مهم است این است که من و امثال من به مسیر خود ادامه میدهیم و تاثیرگذاریم. در واقع تاثیری که من با کارم به جا میگذارم برایم مهم است و این که فلان یا بهمان مدیر فرهنگی کاری را که کردهام دیده است یا نه، اهمیت چندانی برایم ندارد. من همین حرکت آهسته، همین حظکردن با هر کار، همین انتخاب کردن یک کار و نه تندادن به آن به اجبار را به هر چیز دیگری ترجیح میدهم.
«تهران، شهر عشق» که فروغ قُجابَگلی با آن موفق به کسب جایزه بهترین بازیگر زن از فستیوال بینالمللی فیلم پکن شد
متوجه هستم که شرایط هر کس با دیگری متفاوت است، اما دلخوشی من این است که کارهایم را انتخاب میکنم. البته که پیش آمده است، یک یا دو بار، که کاری را از سر ناچاری قبول کنم، اما باز هم به خودم گفتهام: «فروغ تن نده و انتخاب کن!».
این روزها مشغول بازی در «سریال زیرخاکی ۲» جلیل سامان هستید؟
ضبط سکانسهای من در نقش زنی جنوبی به نام طلا در این سریال تمام شده است.
فروغ قُجابَگلی در سریال «زیرخاکی ۲» (از سمت راست، نفر سوم)
منبع:خبرآنلاین
انتهای پیام/