سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

دلنوشته شهره پیرانی از روزهای سخت زندگی پس از شهادت همسرش

شهره پیرانی با انتشار پستی در فضای مجازی از اولین روزهای از دست دادن همسرش، شهید رضایی نژاد نوشت.

به گزارش خبرنگار حوزه اخبار داغ گروه فضای مجازی باشگاه خبرنگاران جوان، شهره پیرانی،  همسر شهید داریوش رضایی نژاد، دانشمند هسته‌ای کشور که هرازگاهی با انتشار تصاویر و دلنوشته‌هایی در فضای مجازی از همسر خود یاد می‎کنند، این بار نیز پستی را در صفحه شخصی خود به اشتراک گذاشت و نوشت:

"آرش (برادرم) بعد از چند روز از شهادت باید برمی‌گشت تهران سرکارش. قبل از برگشت آمده بود بپرسد اگر کاری دارم انجام بدهد. گفتم تمام عکس‌های خانوادگی‌ مان را از در و دیوار خانه بردار. با خودم فکر می‌کردم آرمیتا، فعلا یادش برود بعدا فکری به حالش می‌کنم. برای هفتم مراسم ختمی گرفته شد. ما آمدیم تهران. خانه خودمان نبودیم. بعد از مراسم که آمدیم خانه، آرمیتا شوکه شده بود.

گفت عکس‌ها کجا هستند؟ نمی‌دانستم چه پاسخی بدهم. به کاری مشغولش کردم. همانجا فهمیدم تنهایی از پس پاسخ برخی سوالات بر نمی‌آیم. باید فکری بکنم. فردای آن روز وزیر دفاع، دکتر عباسی رئیس سازمان انرژی اتمی و شهید فخری‌زاده آمدند منزل‌مان. بماند که چه صحبت‌هایی آنجا رد و بدل شد. به ویژه که من هنوز بابت محافظت نکردن از داریوش و اتفاقات بعد از شهادت داریوش بسیار عصبانی بودم. بیشتر از همه بابت اینکه داریوش را دانشجو معرفی کرده بودند.

وسط صحبت‌ها گفتم می‌خواهم با توجه به اتفاق و بودن ما در حادثه مدتی مشاوره‌های روان‌شناسی دریافت کنیم. با توجه به عصبانیت من و صحبت‌های آن روز من (اصلا شبیه کلیشه‌ای که از خانواده شهدا دارید نبودم)، شهید فخری‌زاده هم به نتیجه رسیده بودند که مشاور لازم هستم.

دو نفر همان شب آمدند منزل‌مان. خودشان را معرفی کردند. دکتر روانشناس بودند. تا سه ماه بعد وقت و بی وقت برای کوچکترین مسائل به آنها مراجعه می‌کردم. شاید اگر مشاوره‌های صبورانه آنها نبود، من نمی‌توانستم نگاه واقع‌بینانه‌ای به این حادثه و عوارض پس از آن داشته باشم. یکی از آنها در همین فضا صفحه دارند که البته شخصی است و کاری نیست.

دیگری که سالهای بعدی هم به ایشان مراجعه کردم خودشان صفحه ندارند یا شاید من صفحه‌شان را نمی‌شناسم. چون اجازه نگرفته‌ام طبیعتا از معرفی‌شان معذورم. اما تا همیشه قدردان صبوری‌شان، راهنمایی‌هایشان و محبتی که به من و آرمیتا داشته‌اند خواهم بود.

یکی از اولین توصیه‌هایشان این بود که عکس‌ها را برگردانم سر جایشان و آرمیتا را ببرم سر مزار پدرش در همان روزهای اول شهادت و ... . مشاوره‌هایی که درست برعکس نگاه و توصیه‌های سنتی بود. آن‌ها به ما کمک کردند زودتر با واقعیت مواجه شویم.
امروز از قرار روز مشاوره و روانشناسی است. از این دریچه قدردانی خود را از آنها ابراز می‌کن
م"


بیشتر بخوانید


انتهای پیام/

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
ناشناس
۱۵:۰۸ ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۰
حق داره این خانم محترم
آیا ما از خجالتشون دراومدیم
از خانواده شهدا میخواهیم که حقشان را بر ما حلال کنند...