سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

باشگاه خبرنگاران جوان خراسان رضوی گزارش می دهد؛

شاهنامه فردوسی؛ ارزنده‌ترین شاهکار اندیشه و فرهنگ ایرانی

حکیم توس سرودن شاهنامه را آغاز کرد تا در روزگاری که فرهنگ ایرانی به دست یورشگران به یغما می رفت حرکت تازه ای در جهت استقلال زبان پارسی بردارد.

به گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از مشهد،  شاهنامه فردوسی  پرآوازه ترین سروده هستی و یکی از بزرگ‌ترین نوشته‌های ادبیات کهن پارسی  است که به حق نام « شاهنامه» را بر خود برگزید یکی از بزرگترین اقداماتی که فردوسی در حق ایرانیان انجام داده، پیوند فرهنگ ایران پیش از اسلام با فرهنگ ایران پس از اسلام است.


بیشتربخوانید


زبان فارسی چه در آن روزگارانی که کورش و داریوش بدان سخن می‌گفتند و منشور‌ها و فرمان‌های خویش را بر پیشانی صخره‌ها و ستون‌ها حک می‌کردند، چه آن زمان که فردوسی بزرگ حماسه سترگ خود را با آن می‌سرود تا علایق ملی و فرهنگی را با آن نیرو بخشد و خودشناسی و خودباوری را به ایرانیان نشان دهد، چه هنگامی که مولوی آفریننده بزرگ ادبی عرفانی ایران و جهان آثار خود را با آن سرود تا اصالت دینی و عرفانی را به مردم بیاموزاند، چه هنگامی که حافظ و سعدی ماندگارترین آثار ادبی خود را با آن نوشتند، همواره نقش اصلی و ویژه‌ای در پایداری و حیات ایرانیان و وحدت ملی ایفا کرده و می‌کند.

در حقیقت زبان فارسی همیشه، چون حلقه‌ای مرئی و نامرئی، هویت فرهنگی و ملی مردم ایران و اقوام آن را به یکدیگر پیوند داده و همچنان عامل اصلی وحدت ملی ایرانیان است.


فردوسی با تیزفهمی و زیرکی و با تشویق سامانیان در این دوره سرودن شاهنامه را به زبان دری آغاز کرد تا در روزگاری که فرهنگ و هویت ایرانی، از سوی حکومت و خلافت عباسی سخت در معرض تهدید و تحقیر بود، مسیر حرکتی تازه را به سوی استقلال سیاسی و فرهنگی برای مردم هموار کند و بستر فرهنگی لازم را برای این استقلال فراهم آورد.

او هنگامی که سر برآوردن صفاریان و سامانیان را دید، با شور و شعفی وصف‌ناپدیر، شادمانه و مسرورانه، طعم شیرین استقلال ایران را حس کرد و برای پایداری و جاودانگی آن، با وجد و افتخار بسیار کوشید تا با نظم شاهنامه، ریشه‌ها و پیوند‌های ملی و فرهنگی و استقلال ایران را استحکام بخشد و وظیفه تاریخی خویش را به فرجام رساند.

شاهنامه به زبان پارسی دری سروده شد که همان دنباله زبان پهلوی است؛ زبانی که می‌توانست تمامی جلوه‌های فرهنگی و تاریخی ایران را در برابر چشمان مردم مشتاق ایران، زنده کند و با بیانی آتشین و نظمی دلنشین، دیگران را به سوی خود کشاند.

شاهنامه منبعی است بسیار غنی و ارجمند از میراث ماندگار ایران؛ منبعی که می‌توان در سراسر آن، استمرار هویت ایرانی و اقوام آن را، از دنیای اسطوره‌ها و حماسه‌ها، تا واپسین سال‌های حکومت شاهان و فرمانروایان ساسانی، به تماشا نشست و خودآگاهی جمعی ایرانیان را مشاهده کرد.

حکیم توس با سرودن شاهنامه و پشتیبانی از زبان پارسی دری، مسیر حرکت به سوی استقلال را هموارتر کرد, آن هم در دورانی که ایران پس از فروپاشیدن دولت ساسانی، هنوز دارای مرز‌های تعیین شده جغرافیایی و سیاسی نبود و اصلاً چیزی به نام ایران، که دربردارنده مرز‌های سیاسی مشخصی باشد، وجود نداشت، چون همه سرزمین‌هایی که توسط اعراب فتح شده بودند، ولایت‌هایی از امپراتوری بزرگ خلافت به شمار می‌آمدند.

در چنین دوره‌ای، فردوسی در «شاهنامه»‌ ، بیش از هزار و دویست بار از ایران و ایرانی نام می‌برد و شکوه کشور را در گوش‌جان آنان فرو می‌خواند، تا هویت ملی گذشته ایران را از پس قرن ها، دوباره فرایاد مردم آورد.


بیشتر بخوانید


سرزمینی که بیشترین دغدغه ایرانی ماندن را داشت و طالب احیای هویت ملی بود. این دغدغه مقدس، بیشتر در حوزه زبان و ادبیات خود را نمود پیدا می کرد؛ به عبارتی دیگر، نهال زبان پارسی ابتدا در خراسان و ماوراء النهر قد برافراشت و بسیار زودتر از آنچه انتظار می‌رفت، به بالندگی رسید.

تأثیر این زبان سحر آمیز تا بدان جا رسید که بیگانگانی که بنا به علل تاریخی در بخش‌هایی از ایران حاکمیت می‌یافتند، نا‌گزیر بودند از همین زبان به عنوان ابزار فرهنگی و عامل وحدت بخش استفاده کنند.


شگفت نیست اگر می‌بینیم بیشترین تلاش‌ها در حوزه زنده کردن زبان و فرهنگ ایران، در همین اقلیم و با سرودن اشعار فارسی دری چهره می‌بندد و شاعران زیادی از این ولایت می‌بالند؛ شاعرانی، چون مسعودی مروزی، شهید بلخی، ابو طیب مصعبی، بوشکور بلخی، رودکی، کسایی، دقیقی، خسروی سرخسی، بشار مرغزی، ابوالفتح بستی، ابوالمؤید بلخی، و دیگران، جملگی از همین قلمرو بر می‌خیزند و در این راه کمر همت بر می‌بندند.

از آن پس زبان پارسی ابزاری می‌شود، برای حفظ هویت و وحدت ایرانی در مقابل بیگانگان! تمام شاعرانی که از این زمان به بعد ظهور می‌کنند، گرچه ممکن است زبان مادری‌شان غیر دری باشد، اما آثار خویش را به زبان پارسی دری می‌سرایند و این اصل تقریباً استثنا ناپذیر است.

روی آوردن به زبان پارسی دری؛ یعنی این که ایرانی می‌خواهد تکیه‌گاه اندیشه و افکارش، ایرانی باشد و ملی.

اگر فردوسی و دیگر شاعران خراسان جملگی به دنبال چنین خواستی هستند، در همین راستا قابل ارزیابی است. آن‌ها می‌خواستند فرهنگ و تمدن ایران را از نو احیا کنند؛ البته، ایرانی که باید باشد و باید به وجود آید، نه ایرانی که قبلاً در زمان ساسانیان بوده است و قرن‌ها پیش از میان رفته است.


تأثیر این زبان سحر آمیز تا بدان جا می‌رسد که حتی تمامی شاعرانی که زبان مادری آنان پارسی نیست، در این نهضت ملی و همگانی مردم ایران شرکت می‌کنند و بهترین و ماندگارترین آثار خویش را به زبان پارسی دری می‌سرایند؛ تا آن جا که پادشاهانی بیگانه، چون محمود غزنوی که خود را در برابر خلیفه بی قدر و قیمت عباسی، مانند القادرباالله، متعهد می‌دیدند و برای به رسمیت شناختن حکومت خود و به دست آوردن لوا و منشوری از خلیفه و خوشامدگویی او، خود فروشی و در یوزگی می‌کردند، ناچار به تمکین در برابر خواست ملی مردم ایران می‌شوند.

گرچه در دوره همین پادشاه است که احمد حسن میمندی، دستور می‌دهد که دیوان رسائل را به زبان عربی برگردانند، با این همه از بیش از سیصد شاعری که، به روایت تذکره نویسان، در دربار شاهان غزنوی می‌زیستند، شاعری که به زبان عربی و جز آن شعر گفته باشد و محمود غزنوی ترک زبان را ستوده باشد، نمی‌توان یافت.

به عیان می‌توان دید که حتی در دوره حاکمیت بیگانة غزنوی نیز، پارسی نقشی اصلی و اساسی در هویت بخشیدن به اندیشه ایران و ایرانی عهده دار بوده است. نه تنها در دربار غزنوی، بلکه در دربار و حوزه فرمانروایی ملوک کرت، ایلک خانیان، غوریان، آل خجند، سلجوقیان، اتابکان وشروان شاهان که زبان و گویش عمومی حاکمانش جز پارسی است، نیز زبان رسمی، زبان پارسی دری است.

در ازای تقریباً ۹۰۰ ساله حکومت ترکان و ترکمانان بر ایران، مردم خصوصاً در سنگر زبان فارسی، تاریخ و آئین‌های ملی و مشترک، توانستند هویت تاریخی و ملی و قومی خویش را حفظ کنند و فارسی گویی و فارسی نویسی را واننهند

شاهنامه را معمولا به سه قسمت تقسیم می‌کنند؛ در قسمت اساطیری که از داستان خلقت اولین انسان تا جمشیدشاه را شامل می‌شود، همه‌ی قصه‌ها درباره‌  این است که اولین کار را کی کرد و اولین اختراع چطور شکل گرفت که طبیعتا همه‌اش ساختگی و داستانی است.

قسمت سوم شاهنامه، بخش تاریخی آن است که به روایت تاریخ ساسانیان اختصاص دارد،  اما جالب‌ترین بخش شاهنامه قسمت دوم آن، یعنی قسمت حماسی یا پهلوانی است که از پادشاهی جمشید شروع می‌شود و تا حمله‌ی اسکندر مقدونی به ایران و برانداختن دنیای حماسه‌ها ادامه دارد. این بخش، معروف‌ترین و شیرین‌ترین قسمت شاهنامه است. رستم و باقی پهلوان‌ها در همین دوره هستند.



انگیزه سرودن شاهنامه نیز از هر روزن و زاویه‌ای که بنگریم جز پاسداری از ایران و فرهنگ کهن ایرانی و زبان شیرین پارسی نبوده است. در روزگاری که ایرانیان قیام‌های مسلحانه بسیاری را در گوشه و کنار این سرزمین اهورایی در برابر ستم‌پیشگان مهاجم سامان داده بودند، فردوسی هوشمندانه و خردمندانه ابزار فرهنگ و هنر را برای مبارزه و غلبه بر قوم مهاجم و به ظاهر غالب برگزید.

 حکیم توس با آنکه فرزانه مردی آرمان‌گرا بود و آرمان‌گرایی نیز اغلب ملازم افراط و احساسات، هیچگاه از جاده خرد یکسو نشد و در سرتاسر شاهنامه گرانسنگ خویش بر مدار خرد و در دایره حکمت، آرمان خویش را پی گرفت؛ اما آرمان فردوسی چه بود که افزون بر همه ثروت و دارایی‌دهقان توس، سی‌سال از عمر با ارزش این ابر مرد فرهنگ ایران را هم مصروف خود داشت؟ شاید بتوان همه آرمان‌های فردوسی در واژه مقدس «ایران» خلاصه کرد.

ایرانی که میراث‌دار تمدنی چندین هزارساله، محمل زبان شیرین پارسی و ظرف هویت‌بخش مردمی مسلمان و آزاده است. مردمی که، چون خرد را و روشنی را و راستی و پاکی و مردمی را می‌ستودند، به دین محمد (ص) گرویدند؛ اما در مغاک ستم خودکامگان اموی و عباسی گرفتار آمدند و اینک فردوسی یک‌تنه می‌کوشید تا با فدیه عمر و مال و جان خویش، روحی تازه در کالبد فسرده ایران و آزاده‌زادگان سرکوب شده ایرانی بر دمد و ایشان را از بند بندگی جانشینان خود خوانده خدا و رسول برهاند.

وی نه تنها سبب احیا که زمینه‌  مراقبت هزارساله و همچنین حفظ پیوسته هویت و پیداکردن جایگاه خود حتی در میان شکست‌های ایرانیان را نیز تضمین کند و گامی مهمتر و ارزنده‌تر مبنی بر انتشار و جاری شدن زبان در مرز‌های متعدد سیاسی وزبان دیوانی کشور‌هایی که خود صاحب زبان‌ها و تمدن‌های کهنی هستند از جمله هند و عثمانی بردارد و بقول دکتر محمدحسنین هیکل روزنامه نگار پر آوزه مصری «ما ایرانی ماندیم، چون فردوسی داشتیم».

راز کودک همراه فردوسی چیست؟ 

فریدون صدیقی فرزند استاد صدیقی سازنده مجسمه می گوید: در قسمت پایین مجسمه شما، پیکر کودکی زال از شخصیت‌های شاهنامه  تصویر شده است و چون زال روی کوه قاف بزرگ شده، بنابراین پایه مجسمه به صورت یک تخته‌سنگ طبیعی طراحی شده که حکایت از داستان زندگی زال دارد.

روایت فرزند مجسمه‌ساز تا حدود زیادی به نظر  جعفر یاحقی، شاهنامه‌پژوه و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی نزدیک است. یاحقی هم معتقد است تصور ابتدایی از این کودک که در کنار شما قرار گرفته همان «زال» است؛ او درباره دلایلش هم این‌گونه توضیح می‌دهد: از نظر ظاهری مو‌های سفید آن کودک به زال شباهت دارد و از طرفی زال با کیفیت خاصی متولد و در دامان سیمرغ بزرگ شده است که همین نوعی مفهوم متافیزیکی را همراه دارد.

این شاهنامه‌پژوه ادامه می‌دهد: خانواده زال را فردوسی بزرگ کرده است؛ رستم، سهراب و... همه ریشه در زال دارند و به نوعی می‌توان گفت که زال نماد پهلوانی در شاهنامه است.

او تصریح می‌کند:  این کودک در واقع این مفهوم را می‌خواهد القا کند که حماسه‌ها و اسطوره‌ها پیش از فردوسی هم در منابع کهن وجود داشته است، اما این فردوسی بود که مانند طفلی دست آن‌ها را گرفت و به اوج رساند؛ همان‌طور که خودش می‌گوید: 

که رستم یلی بود در سیستان                              منم کردمش رستم داستان

اما  میرجلال الدین کزازی استاد پیشکسوت و یکی از شاهنامه‌پژوهان شناخته‌شده کشورمان نظر دیگری دارد؛ او که شاید سخن، کلام و گویشش بیشترین نزدیکی را به شما و روزگارتان در قرن ۴ هجری دارد، این‌گونه پاسخ می‌دهد: بر آن نیستم که آن کودک خُرد، زال باشد، زیرا پذیرفتنی نیست از میان چهره‌های پُرشمار شاهنامه، آن پیکرتراش یا تندیس‌ساز زال را برگزیده باشد.

او می افزاید: من می‌انگارم که شاید خواست او آن بوده است که به شیوه‌ای نمادین و بر پایه ساختار شاهنامه، زبان پارسی را در آن کودک به نمود بیاورد.

این شاهنامه پژوه ادامه می دهد: فردوسی این کودک را آنچنان پرورده و بالانده است که بُرنایی گردیده است جاودانه، برومند و شاداب! و به سخن دیگر فردوسی کاری را که پیشینیان او تا آن زمان انجام داده بودند به پایان برده است و از همین روی است که شاید آن کودک در دامان فردوسی دیده می‌شود.

یادگار ارزنده فردوسی بزرگ بی شک میراثی است گران بهاتر از بنای پارسه و زیگورات چغازنبیل چرا که آن گونه آثار فقط یادآور و راوی یک برهه از تلاش انسان ایرانی برای نامیرایی است اما زبان و هنر و اندیشه‌ای که در قالب آثاری مثل کتیبه‌های سنگی و شاهنامه  وجود دارند نه تنها تا به امروز قابل استفاده‌اند بلکه موجب تشریح و توضیح دیگر آثار و میراث تمدن و فرهنگ انسان ایرانی است و به گمانم این  سخن بیهوده نیست   اگر بگوییم نکوداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی و اثر مانا و ماندگارش به عنوان سندی ارزنده از نامیرایی یک هویت است.

گزارشگر: فاطمه غلامی 

انتها ی پیام// ف. غ

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۳
در انتظار بررسی: ۰
سارا
۰۹:۰۶ ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۰
گزارش بسیار جذابی بود سپاس و خدا قوت خانم غلامی
ناشناس
۰۷:۵۸ ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۰
باید نسل جوانمان بیشتر با این مفاخر ادبی آشنا شوند و فیلمها و انیمیشن ساخته شود
ناشناس
۰۷:۴۶ ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۰
زبان فارسی خیلی به فردوسی مدیونه و امیدوارم قدر این شاعر بزرگ بیشتر دونسته بشه