سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

اظهارات مردی که در جریان سرقت از پیرمردی او را کشت؛ قضیه وسوسه ۱۰۰ میلیونی چه بود؟

تشریح جزئیات یک جنایت از زبان مجرم پرونده را از نظر می‌گذرانید.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، شش ماه از بازداشت فرشید گذشته و هنوز عمق جنایتی که مرتکب شده را باور ندارد. هنوزبه‌دنبال آن است که یکی از همدستانش را شریک جنایت خود کند که موفق نشده است. او  جزئیات این جنایت را تشریح کرد.


بیشتر بخوانید


مقتول را می‌شناختی؟
خیر. برای اولین‌بار او را دیدم و بعد از ربودنش مرگ او رقم خورد.

چه‌کاره بودی؟
بیکار. در دوران سربازی در پادگان با مهرداد دوست شدم و همین رفاقت باعث شد پایم به این پرونده باز شود. آنقدر زیر‌گوشم خواند اگر به او و همراهانش کمک کنم ۱۰۰ میلیون تومان نصیبم می‌شود که وسوسه شده و وارد باندشان شدم.

از طراح ماجرا بگو.
او مستاجر مغازه نانوایی پیرمرد بود. طلا‌های مادرش را فروخته و مغازه نانوایی اجاره کرده بود، اما با هم دچار اختلاف شدند و پیرمرد قرارداد را با او تمدید نکرد و باعث خسارت به وی شد. چند نفری را برای سرقت خانه او فرستاد که آن‌ها مدارک و کارت بانکی که ۷۶ میلیون تومان درآن بود را سرقت کرده و با پول‌ها متواری شدند. گروه دوم را تشکیل داد. با دستور او به پیرمرد زنگ زدیم و به بهانه واهی او را به دفتر اتحادیه کشاندیم، وقتی وی از آنجا بیرون آمد، به‌عنوان مسافر سوارش کردیم و با کتک زدن او با طناب دست وپاهایش را بستیم و به باغی در شهریار بردیم و ۱۲ ساعت گروگان ما بود. بعد با سرقت کلید خانه‌اش برای سرقت به آنجا رفتیم که با شنیدن صدای دخترش ناکام مانده و بعد از فرار به مخفیگاه گروگان بازگشتیم.

چرا گروگان را کشتید؟
موفق به اخاذی میلیاردی نشدیم، ازسویی پیرمرد چهره ما راشناخته بود و اگر شکایت می‌کرد، گرفتار می‌شدیم. او را سوار خودرو کرده و سمت کانال آب در مشیریه به راه افتادیم. من و دوستم، پیرمرد را داخل خودرو کتک زدیم که بد‌حال شد و دو نفری سیم شارژ تلفن همراه را دور گردنش انداختیم و خفه‌اش کردیم. برای این‌که ردی نماند، جسد او را در کانال آب انداختیم که بعد از دستگیری‌مان جسد کشف شد.

احساست بعد از جنایت چه بود؟
تا یک هفته خوابم نمی‌برد وکابوس آن شب مدام با من بود. در خانه کم‌حرف شده واسترسم صد‌چندان شده بود. اما خودم را دلداری می‌دادم که به‌زودی ازدواج می‌کنم و از این شهر می‌روم، اما با دستگیری همدستانم، من هم بازداشت شدم. اما عذاب وجدان مدام با آدم است.

از ورودت به زندان بگو.
خیلی سخت بود. دوری از خانواده، نداشتن آزادی و ترس از مرگ تدریجی. یاد حرف‌های دوستم که مدتی به خاطر دعوا در زندان بود، افتادم. او می‌گفت از ورودت زندانی‌ها آمار زندگی و جرمت را دارند و ممکن است هررفتاری با آدم داشته باشند. هنوز پایم به بند نرسیده بود که همه اسم، رسم و جرمم را می‌دانستند.

برخی از زندانیان قصاصی قدیمی می‌گفتند جوان هستی وخدا بهت رحم کند که زودتر رضایت بگیری. فکر نمی‌کنیم در زندان سال‌های زیاد بتوانی دوام بیاوری. برخی دنبالم بودند که بفهمند پولدارم که بادیگاردم شوند و در مقابل زندانیان دیگر از من محافظت کنند، ولی وقتی فهمیدند پول ندارم از من دور شدند. حتی در دو ماه اول مجبورم می‌کردند لباس‌هایشان را بشویم و داخل سلول‌مان را مدام نظافت کنم.

خانواده‌ات را ملاقات کردی؟
چند‌بار به دیدنم آمدند و مدام سرزنشم می‌کردند که چرا اینقدر رفیق‌بازی کردم که قاتل شدم، از طرفی بچه‌شان بودم و نمی‌توانستند نسبت به سرنوشتم بی‌تفاوت باشند. از وقتی کرونا آمد آن‌ها را ندیدم و بیشتر تلفنی حرف زدیم.

اهل فیلم، کتاب، ورزش و موسیقی هستی؟
زیاد علاقه‌ای به کتاب خواندن ندارم و عاشق فیلم‌های اکشن هستم و به موسیقی رپ علاقه دارم. کارهای حمید صفت را گوش می‌دادم. حتی زمانی که او متهم به قتل پدرخوانده‌اش شد خبرهایش را دنبال می‌کردم. مدام با خود می‌گفتم چرا درگیر آن ماجرا شد. فکر نمی‌کردم خودم هم گرفتار شوم.

حرف آخر؟
از مرگ می‌ترسم و دوست ندارم اعدام شوم.

مراقب اشتباه اول باشیم

مریم خلیفه / دادیار اجرای احکام دادسرای جنایی تهران
در این پرونده پسر جوانی که سرباز بوده برای یک‌شبه پولدارشدن و وسوسه دریافت پول زیاد با اعضای باندی همکاری کرده و پیرمردی را ربوده اند و در ادامه وقتی در اخاذی از خانواده‌اش ناکام ماند‌ند برای برملانشدن ماجرای گروگانگیری، پیرمرد را به قتل می‌رسانند؛ بنابراین باید گفت که گامی اولی که این متهم اشتباه برداشته باعث‌شده که بقیه گام‌های اشتباه را نیز بردارد و این‌چنین خود را گرفتار کند. متهم پرونده برای اینکه پولدار شود، گمان می‌کرده که باید ره صدساله را یک‌شبه بگذارند، اما غافل از این‌که چه سرنوشت تلخی برایش رقم خواهد خورد.

فریب دوستان خود در این باند را خورده و خود را گرفتار ماجرای آدم‌ربایی و جنایت کرده است. نبود آگاهی از قوانین باعث‌شده او غافل از مجازات گام به این بیراهه بگذارد و این‌چنین زندگی خود را به ورطه نابودی بکشاند. شاید اگر متهم می‌دانست چه عواقبی ناشی از بزهی که قرار است انجام دهد در انتظارش است شاید هیچ‌وقت دست به کار خلاف نمی‌زد. این پسر جوان اکنون علاوه بر همدستی در آدمربایی و اقدام برای اخاذی، مجازات سخت‌تری هم بابت قتل پیرمرد در انتظارش خواهد بود.

منبع: روزنامه جام جم 

انتهای پیام/

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
ناشناس
۰۸:۵۸ ۰۶ دی ۱۳۹۹
اگر پول را هم می گرفتند باز می کشتنش چون قیافه شان را دیده بود