به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، اگر متولد دهه ۶۰ باشید، قطعا مجموعهها و فیلمهای موفق دهه ۷۰ و ۸۰ را به یاد دارید. یکی از سریالهای مشهور آن دوران، مجموعه «دنیای شیرین» به کارگردانی بهروز بقایی است.
در این سریال کودکان و نوجوانان برخلاف مجموعههای امروزی نقشی تزئینی نداشتند و قصه را پیش میبردند. علیرضا رییسی یکی از همین بازیگران بود؛ البته او در زمان خودش یک بازیگر مشهور به حساب میآمد.
پاتال و آرزوهای کوچک، مدرسه پیرمردها، اتلمتل توتوله، شهر در دست بچهها و... از جمله دیگر آثاری هستند که او در آنها نقشآفرینی کرده بود. پس از چند سال و در حالی که رییسی چهرهای کاملا شناختهشده بود، ناگهان چند سالی از او خبری نشد. رییسی برای تحصیل به خارج از کشور رفت و پس از بازگشت به وطن باز هم بازیگری را ادامه داد.
اینشبها سریال پرمخاطب «خانه امن» درحال پخش است که علیرضا رییسی در یکی از نقشهای منفی آن، یعنی «بغاض» بازی کرده است. بغاض یک تروریست داعشی آلمانی است که به ایران آمده تا عملیات خرابکارانه انجام دهد. به همین مناسبت با علیرضا رییسی گفتوگویی انجام دادهایم تا مسیر حرفهای و زندگی شخصی او را مرور کنیم.
با «دنیای شیرین» شناخته شدید؛ درست است؟
دنیای شیرین پس از خانه سبز ساخته شد. ما حتی در همان لوکیشن خانه سبز مشغول بودیم. در آن زمان سریالی با سبک و سیاق دنیای شیرین نداشتیم. خانوادهای ایرانی را داشتیم که تقریبا از تمام اقشار جامعه در آن پیدا میشد. بهروز بقایی، بیژن بیرنگ، مسعود رسام و علی خودسیانی اتاق فکری تشکیل داده بودند که سالها تحقیق و تفحص پشتش بود.
ما حتی یک دکتر روانشناس کودک و نوجوان به نام دکتر جلالی داشتیم که همیشه در صحنه حضور داشت و با نویسنده گفتگو میکرد. دنیای شیرین در زمان خودش موفق بود و امروز با گذشته بیش از دو دهه، هنوز هم برخی از مردم تکسکانس و تکپلانهایش را به یاد دارند. دنیای شیرین از آن دسته سریالهایی شد که دیگر مثلش ساخته نشد. خانه سبز، همسران، نوعی دیگر و... اینها مجموعههای موفقی بودند که از هر قشری از جامعه در آن نمایندگانی وجود داشت.
یکی از نکات مهم سریالهای آن دوره، حضور نوجوانان به عنوان شخصیتهای محوری قصه بود؛ موافقید؟
دقیقا! دهههای ۶۰ و ۷۰ قصهها قهرمانمحور بودند. در دنیای شیرین هربار یکی از بچهها قهرمان قصه بود. متاسفانه این روال بعدها تغییر کرد.
در آن دوره با توجه به گستردهنبودن رسانهها آیا به میزان شهرتی رسیده بودید که در کوچه و خیابان شما را بشناسند؟
بله، خیلی زیاد! یک دلیلش این بود که شهرت من خیلی قبلتر از دنیای شیرین شکل گرفته بود. پاتال، مدرسه پیرمردها و... قبلا مرا به مخاطب معرفی کرده بودند.
رفتاری شبیه سلبریتیهای امروزی هم داشتید؟!
مفهوم سلبریتی با فرهنگ ایرانی غریبه است. ما یک زمانی هنرپیشه داشتیم. ممکن بود به مرور مشهور شود، اما واقعا معنای سلبریتی را نمیفهمم. راستش وقتی در آن سن بودم، نه به شهرت فکر میکردم و نه دیده شدن؛ فقط فکر و ذکر من مدرسه رفتن و دیالوگ حفظ کردن بود. شهرت بیشتر روی کاغذ بود؛ مثلا وقتی بیرون میرفتم همیشه کسانی بودند که به همراهشان خودکار و کاغذ داشتند و میخواستند برایشان چیزی بنویسم! یادش بخیر، در آن زمان همیشه مردم خودکار و کاغذ به همراه داشتند.
بیشتر بخوانید
تقریبا در زمانی که به شهرت زیادی رسیده بودید، ترجیح دادید به خارج از کشور بروید و درس بخوانید؛ انتخاب درستی کردید؟
تا ۲۳ سالگی کارهای زیادی انجام دادم، اما چارچوبهای خانوادگی من در این تصمیم بیتاثیر نبود. تمام اعضای خانواده من تحصیلکرده بودند؛ ضمنا همیشه این موضوع مطرح بود که بازیگری برایم شغل نخواهد شد و من باید کنارش حرفه دیگری را هم دنبال کنم. شاید دیگران فکر کنند راهی که رفتهام نادرست باشد، اما به نظر خودم انتخاب درستی کردهام.
راستش به این فکر کردم که در سالهای جوانی ممکن است میزان شهرت زیادی را تجربه کنم و مطمئن نبودم طاقت تحملش را داشته باشم. کسانی که شهرت دارند، آرامش کاملی ندارند. همان موقع در زمان نوجوانی نمیتوانستم به همراه خانواده به رستوران بروم. من جزو اولین کودکانی بودم که طعم شهرت را چشید. اتفاقا دستمزد خوبی هم دریافت میکردم. برای دنیای شیرین حدودا ماهی ۷۰۰ هزار تومان دستمزد میگرفتم.
چرا دستمزد بالایی به شما پرداخت میشد؟!
چون یک بازیگر حرفهای و شناختهشده بودم. من در بهترین فیلمهای سینمای کودک و نوجوان بازی کرده بودم. واقعا به دنبال من بودند و من هم دستمزد خوبی میگرفتم. به یاد دارم که رضا عطاران از من دستمزد بیشتری میگرفت و من به بقیه غر میزدم چرا به اندازه او به من حقوق نمیدهند! به من میگفتند اگر تو هفت سال است کاری میکنی، عطاران ۱۵ سال است که بازیگری میکند؛ به هرحال در دنیای کودکی این تصورات را داشتم دیگر!
از دلایل مسافرت به خارج از کشور میگفتید.
تحصیلات برایم به یک خلأ تبدیل شده بود. دیپلمم را به سختی گرفته بودم؛ بهخاطر معدل پایین، هنرستان صداوسیما مرا قبول نکرد. امکان یکسال پشت کنکور ماندن را هم نداشتم. دوست داشتم تحصیلاتم را ادامه بدهم. به زبان انگلیسی علاقه داشتم، لیسانسم را گرفتم و سپس ارشد را خواندم.
وقتی به ایران برگشتید مدارک دانشگاهی به کارتان آمد؟
متاسفانه خیر! من ارشد مدیریت اجرایی دارم و تقریبا کشورهای مختلفی خواهان این رشتهاند، اما در ایران شغل خاصی نیافتم؛ البته دلیل اصلی برگشتنم به ایران این بود که دوباره کارم را ادامه دهم. من یک وقفهای داشتم و پربارتر برگشتم تا کارم را پی بگیرم. تجربیاتی را کسب کردم که در همین چندسال بسیاری از بازیگران در مقابلش دوام نیاوردند. خداراشکر میکنم که این مسائل را پشتسر گذاشتم و الان با یک دید بازتر بازیگری را ادامه میدهم.
چند سال است که به ایران بازگشتهاید و چرا با خانه امن دوباره دیده شدید؟
سوال خوبی است! من حدود ۱۰ سال است که به ایران برگشتهام. من یاد گرفتهام برای بازیگری باید دعوت شوم. طبیعتا پس از چندسال وقفه، فراموش شده بودم و از طرفی بازیگران جوان زیادی معرفی شده بودند. با این اوصاف حتی به یک نفر از دوستان قدیمی نگفتم که من برگشتهام و به من نقشی بدهید. همان موقع میدانستم باید برای دیده شدن دوباره، ۱۰ سال وقت بگذارم. امروز اولویت و هدف اصلیام بازیگری است.
چهره و فیزیک شما هم در نقشهایی مثل «بغاض» کمک میکند؛ چه کارهایی در این زمینه میکنید؟
چهره یک مساله خدادادی است. زیبایی برای هرکس مثل اثر انگشت متفاوت است. شاید باورتان نشود، ولی من نزدیک به ۱۲۰ کیلو بودم و الان ۷۷ کیلو هستم! گیاهخواری میکنم و از طرفی همیشه ورزش میکنم. رسالت بازیگر همین است. اصلا درس خواندم تا بازیگر بهتری شوم. به کسی جسارت نمیکنم و درباره خودم میگویم، ولی اگر قرار باشد روزی ستاره شوم آیا باید دو زبان بلد باشم یا نه؟ آیا باید سوارکاری بلد باشم یا نه؟ باید همه اینها را بلد باشیم، چون تکنیک همینهاست.
چطور شد که به «خانه امن» پیوستید؟
سالی یکی، دو فیلم و سریال بازی کردم. وقتی به ایران برگشتم، اولین تجربهام در بازیگری همکاری با احمد معظمی در سریال «شاید برای شما هم اتفاق بیفتد» بود. دیگر افتخار همکاری با او را نداشتم تا به صورت اتفاقی همدیگر را دیدیم. درباره نقش به من توضیحاتی داد که در ابتدا کمی شک داشتم! بغاض لحن و گویش خاصی دارد و این یک چالش بود. به خودم گفتم اگر نگران درآمدن این نقش هستم و از طرفی خودم را بازیگر میدانم، باید حتما قبولش کنم. دانسته ریسک این نقش را قبول کردم. مدام این را برای خودم تکرار کردم که اگر ادعای سابقه بازیگری دارم، الان وقت اثباتش است. باید خودم را به خودم نشان دهم.
سریال سختی بود؟
بله! تعدد لوکیشن و سکانس زیادی داشتیم. بیشتر قسمت بازی ما سکانسپلان است. هرکدام چندین صفحه دیالوگ است. علی جلالی پارتنر من بود و با بازی خوب و درخشانی که داشت کمک زیادی به من کرد. نمیشد جلویش خوب نباشم!
برای بعد از «خانه امن» چه برنامهای دارید؟
از اینجا به بعد حس میکنم باید خیلی احتیاط بیشتری بکنم. راستش موجی از نقشهای منفی به من پیشنهاد شده است! بیشتر از اینکه نقش مثبت یا منفی برایم مهم باشد، کلیدیبودن و تاثیرگذاریاش برایم اهمیت دارد. من یک بازیگرم و باید براساس فیلمنامه آن را انتخاب کنم. در خانه امن نقشی را بازی کردهام که حتی اگر مدتی بازی نکنم باز هم با آن به یاد خواهم آمد. نوع لهجه و تکرار «سعید» ابداعاتی بوده که خودم و احمد معظمی داشتهایم. امیدوارم در ادامه هم مردم این سریال را ببینند.
منبع: روزنامه صبح نو
انتهای پیام/
خونه پسرعمو دیگه امن نیست.