سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

یادداشت/ بابک نگاهداری

بررسی شرایط آمریکا در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۰

رئیس حوزه ریاست مجلس شورای اسلامی وضعیت آمریکا را در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۰ این کشور را در یادداشتی تحلیل کرد.

به گزارش حوزه  مجلس گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان، بابک نگاهداری مشاور و رئیس حوزه ریاست مجلس شورای اسلامی در رابطه با انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۰ آمریکا یادداشتی نوشت.

متن این یادداشت به شرح زیر است:

«بسمه تعالی

«آمریکا رو به افول است. این وضعیّتی که آمریکایی‌ها دچارش شدند، عامل بلندمدّت دارد؛ این‌ها در طول تاریخ وضعیّتی را به وجود آوردند که نتیجه‌اش همین است و به این آسانی‌ها علاج‌شدنی نیست. این سنّت الهی است، این‌ها محکومند به اینکه ساقط بشوند، محکومند به اینکه افول کنند، زایل بشوند از صحنه‌ی قدرت جهانی.». مقام معظم رهبری

آیا سقوط نزدیک است!

انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در شرایطی در ۳ نوامبر برگزار خواهد شد که به جرات می‌توان گفت یکی از حساس‌ترین و پر تبعات‌ترین انتخابات ریاست جمهوری در دهه‌های اخیر آمریکا را شاهد خواهیم بود. بسیاری از تحلیگران و استراتژیست‌های شناخته شده آمریکایی همچون چامسکی و توماس فریدمن، این انتخابات را آبستن وقوع اتفاقات کم نظیر و شاید بی نظیر در تاریخ سیاسی چند دهه گذشته آمریکا می‌دانند، اتفاقاتی که می‌تواند نقطه عطفی در تحولات سیاسی آمریکا و حتی جهان باشد و نه تنها بر سرعت افول قدرت آمریکا بیافزاید بلکه نقطه شروعی بر حوادثی باشد که منجر به سقوط نظام حاکمه آمریکا گردد. در چند ماه اخیر رسانه‌های آمریکایی و حتی دیگر رسانه‌های غربی این هشدار را از زبان کارشناسان متعدد تکرار کرده‌اند که انتخابات ریاست جمهوی ۲۰۲۰، جدای از آنکه چه کسی را نهایتا در فرآیند چند هفته‌ای انتخابات به کاخ سفید برساند، می‌تواند نتایج ناگواری را برای آمریکا و البته متحدانش به همراه داشته باشد.

مطابقت این تحلیل‌ها و هشدار‌ها با واقعیت‌های آمریکا و جهان، بالاخص زمانی که از زبان نخبگان شناخته شده و مطلع از سازوکار‌های حکمرانی آمریکا شنیده می‌شود، بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرد و این انگاره بیشتر از قبل در اذهان متبادر می‌گردد که نه تنها آمریکا در حال افول است، بلکه همچون سنگی بزرگ در دامنه کوه، می‌تواند با حادثه‌ای کوچک در سراشیبی سقوط قرار گیرد. در تبیین چرایی این تحلیل بایستی شرایط امروز آمریکا را در ابعاد مختلف اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، امنیتی و نظامی بررسی کرد.

۱. شرایط اجتماعی:

همبستگی اجتماعی و پیوستگی حاکمیت با جامعه مهم‌ترین مولفه در سنجش میزان قدرت یک کشور و حاکمیت آن است. اگر در جامعه‌ای بخش‌های مختلف یک جامعه دچار گسست و شکاف شوند، و به دلایل مختلف، اقشار جامعه با یکدیگر تضاد منافع و تضاد ارزش‌ها داشته باشند، و این تضاد‌ها به تقابل و نزاع بیانجامد، نه تنها قدرت کشور و حاکمیت به سبب عدم بهره‌بری از ظرفیت همبستگی اجتماعی به شدت کاهش خواهد یافت بلکه بخش زیادی از توان کشور در جهت کنترل شکاف‌های اجتماعی مستهلک خواهد شد.

نژادپرستی و تبعیض نژادی یکی از اصلی‌ترین عوامل در ایجادشکاف اجتماعی و از بین بردن همبستگی اجتماعی است. همواره بخش بزرگی از جامعه آمریکایی از ابتدای تشکیل این کشور تا به امروز، از تبعیض‌نژادی و نژاد‌پرستی رنج برده‌اند. خصوصا آنجا که تفکرات نژادپرستی در سیاست‌گذاری و قانون‌گذازی این کشور ساری و جاری بوده است و قوانینی همچون ممنوعیت برده‌داری و یا اتفاقاتی همچون انتخاب رئیس جمهوری سیاه پوست، مسکنی زود گذر بر آلام نژادپرستی بوده است.

در کنار نژادپرستی، فاصله و شکاف طبقاتی گسترده ناشی از اقتصاد سرمایه‌داری و فقر بخش بزرگی از مردم آمریکا و جمعیت میلیونی بی‌خانمان‌ها از دیگر علل ایجاد گسست اجتماعی در این کشور است که در سال ۲۰۱۱ خود را در جنبش اشغال وال استریت یا همان جنبش ۹۹ درصدی‌ها نشان داد و شکاف طبقاتی فزاینده در سال‌های آینده نیز می‌تواند به جنبش‌های مشابه بیانجامد.

گسست اجتماعی حاصل از تبعیض نژادی گسترده در آمریکا و شکاف طبقاتی، در دوران ترامپ افزایش شدیدی یافته است و پس از قتل متعدد سیاه‌پوستان به دست پلیس آمریکا در چند ماه اخیر و عدم برخورد جدی با ماموران خاطی و حمایت ترامپ از آنها، مقابله با نژادپرستی به یک جنبش گسترده اجتماعی مبدل گشته است و از طرف دیگر نژاد‌پرستان سفید پوست، که حامیان ترامپ و ترامپ نیز حامی آنان است را به میدان نزاع و درگیری که حاصل آن گسست اجتماعی بیشتر است، کشانده است. می‌توان مدعی شد این میزان از گسست اجتماعی در آمریکا در دهه‌های اخیر بی سابقه بوده است و حاکمیتی با این میزان گسست اجتماعی مستعد افول و نهایتا سقوط است.

۲. شرایط فرهنگی:

فرهنگ به عنوان مهم‌ترین عامل در رشد و تعالی یک جامعه، نقش اساسی در افزایش همبستگی اجتماعی و افزایش تاب‌آوری جامعه نسبت به تهدیدات و عوامل بیرونی دارد. مهم‌ترین رکن فرهنگ‌ساز در جامعه، خانواده است. خانواده است که می‌تواند ارزش‌های انسانی را در بستری توامان عاطفی و عقلانی در وجود انسان بارور نماید. دیگر نهاد‌های اجتماعی همچون مدرسه یا دانشگاه، به سبب فقدان مولفه‌های مهم خانواده، یعنی احساسات و عواطف میان اعضای خانواده و ارتباط، مسئولیت پذیری و نظارت مستمر اعضا بر یکدیگر، حتی در ایده‌آل‌ترین حالت ممکن نیز نمی‌تواند جایگزین خانواده شود.

جامعه آمریکا که تا دهه‌های میانی قرن بیستم از جمله جوامع مذهبی غرب شناخته می‌شد، تاجایی که فیلم‌های سینمایی آن زمان به سبب دیالوگی خلاف عرف مورد سانسور قرار می‌گرفت و با پوشش‌های نامناسب برخورد شدید صورت می‌گرفت، با گسترش آزادی‌های بی‌منطق و با ترویج روابط آزاد میان زن و مرد و حمایت دولت‌ها از روابط آزاد و تولید محتوا‌های رسانه‌ای مبتذل و سو استفاده جنسی و ابزاری از زنان در جهت تبلیغات و کسب سود بیشتر و به وجود آمدن صنعت هرزه‌نگاری و تولید محتوا‌های مستهجن، و با تصویب قوانینی مغایر با تولید نسل و استحکام خانواده، همچون قانون مجاز بودن سقط جنین، بشدت به سمت ترویج فرهنگ ابتذال و فروپاشی بنیان خانواده حرکت کرد. حدود ۴۱ درصد فرزند نامشروع، از هر شش زن یک زن تجربه تجاوز، از هر ۳۳ مرد یک مرد تجربه تجاوز، ۵۰ میلیون سقط جنین از زمان قانونی شدن آن در سال ۱۹۷۳، بالاترین میزان استفاده ازقرص‌های افسردگی در میان زنان جهان، تولید ۸۹ درصد از کل فیلم‌های مستهجن جهان، بالاترین نرخ طلاق و.. همه نتیجه این حرکت شتابان به سوی آزادی‌های نامشروع و خلاف عقل است که توسط مراکز معتبر آمریکایی گزارش شده است. این آمار منجر به فروپاشی خانواده در آمریکا شده است و در جامعه‌ای که خانواده فروپاشد، مهم‌ترین رکن فرهنگ‌ساز جامعه از بین خواهد رفت و جامعه به سمت فقر فرهنگی و ابتذال و گسست اجتماعی بیشتر سوق داده خواهد شد.

۳. شرایط اقتصادی:

هرچند ترامپ در سال‌های ابتدایی ریاست جمهوری خود توانست با اتخاذ برخی سیاست‌های اقتصادی همچون کاهش مالیات، وضع تعرفه‌های سنگین بر واردات و بستن قرارداد‌های بزرگ فروش اسلحه برخی مولفه‌های اقتصادی هچون نرخ بیکاری و رشد اقتصادی را بهبود دهد، اما در ماه‌های اخیر به سبب شیوع کرونا و اعمال محدودیت‌های ناشی از آن، شرایط اقتصادی آمریکا به نقطه بحرانی نزدیک شده است و نرخ بیکاری یه شدت افزایش یافته، تراز تجاری و کسری بودجه بشدت نامطلوب شده است به گونه‌ای که برخی کارشناسان شرایط موجود را با بحران اقتصادی دهه ۱۹۳۰ مقایسه می‌کنند.

با این حال وخامت و بحران اقتصادی و نشانه‌های افول اقتصاد آمریکا را نباید بر اساس شاخص‌های اقتصادی همچون نرخ بیکاری و رشد اقتصادی و کسری بودجه و. جستجو کرد، زیرا که در سال‌ها و دهه‌های گذشته نیز شرایط مشابه وجود داشته است. بلکه باید علل و مولفه‌هایی که منجر به کاهش شاخص‌های اقتصادی آمریکا در شرایط فعلی شده است را بررسی کرد. هر چفدر این علل و مولفه‌ها قوی‌تر و هم‌افزاتر باشند، بحران آفرینی آن‌ها برای اقتصاد آمریکا جدی‌تر و موثرتر خواهد بود و افول و نهایتا سقوط اقتصاد آمریکا را بیش از پیش دامن می‌زنند. نشانه‌های اصلی از بحران، افول و سقوط اقتصاد آمریکا را باید در مولفه مهم زیر دنبال کرد:

۱. -به بن بست رسیدن مدل‌های اقتصاد لیبرال و نئولیبرل

۲. جایگزین شدن فرهنگ مصرف‌گرایی به جای فرهنگ تولیدمحوری

۳. قدرت روزافزون رقبای بزرگ اقتصادی همچون چین

۴. کاهش ارزش دلار و احتمال خروج دلار از مبادلات جهانی

یقینا حاکمان و اندیشکده‌های آمریکایی از عوامل تهدیدزا برای اقتصاد این کشور آگاه هستند و سیاست‌هایی را برای مقابله با این عوامل دنبال خواهند کرد، اما آنچه مسلم است این است که اقدامات انجام شده در حداقل دو دهه اخیر نه تنها عوامل تهدیدزا را از بین نبرده است بلکه گا‌ها بر شدت آن نیز افزوده و روند آن را نیز سرعت بخشیده است. به عنوان نمونه یکی از اهداف اصلی آمریکا برای حمله به عراق و افغانستان تسلط بر منطقه غرب آسیا و منابع و ذخایر بزرگ نفت و انرژی بوده است، و در این مسیر و تاکنون بیش از ۷ تریلیون دلار هزینه شده است، اما امروز شاهد کاهش تسلط آمریکا بر منطقه و نهایتا اخراج قریب الوقوع آن هستیم. تحریم‌های اقتصادی بر علیه روسیه و جنگ تجاری با چین، ایجاد داعش و کودتا در کشور‌های آمریکای لاتین دیگر نمونه‌های اقدامات شکست خورده آمریکا در راستای افزایش قدرت اقتصادی و جلوگیری از افول و سقوط اقتصادی است. به روشنی می‌توان گفت اگر این سیاست‌ها و اقدامات غلط ادامه یابد و اگر درگیری‌های داخلی و منازعات قدرت در آمریکا بدان اضافه گردد، شاهد سرعت گرفتن افول اقتصاد آمریکا و نهایتا سقوط آن خواهیم بود.

۴. قدرت سیاسی:

قدرت و نفوذ سیاسی یک کشور به طور مستقیم از دیگر مولفه‌های قدرت نشات می‌گیرد. هر چقدر کشوری از نظر همبستگی اجتماعی، قدرت و نفوذ فرهنگی، قدرت اقتصادی و نظامی امنیتی مستحکم‌تر و قوی‌تر باشد، نفوذ سیاسی و اقتدار سیاسی آن نیز بالاتر خواهد بود و بر دیگر کشور‌ها و بر مجامع بین‌المللی تاثیر بیشتری خواهد گذاشت. همانگونه که اشاره شد، قدرت آمریکا در مولفه‌های اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی به شدت کاهش یافته است و می‌توان به روشنی نتیجه این افول را در کاهش نفوذ سیاسی آمریکا مشاهده کرد. کشوری که زمانی با پیامی کوتاه اکثریت کشور‌های دنیا را با خود همراه می‌ساخت امروز حتی در سازمان ملل و شورای امنیت نیز در مواردی همچون تمدید تحریم‌های تسلیحاتی ایران و یا فعال‌سازی مکانیسم ماشه تنها می‌ماند و قادر به اعمال نظر نیست. آمریکایی که زمانی در امور داخلی و انتخابات هر کشوری دخالت می‌کرد و هیچ کشوری جرات و جسارت دخالت در امور داخلی آنرا نداشت، امروز بحث و مناظره نامزد‌های ریاست جمهوری‌اش بر سر تاثیر چین، روسیه و ایران بر انتخابات و سرنوشت این کشور است. البته آمریکایی‌ها تلاش می‌کنند که با استفاده از امپراطوری رسانه‌ای خود، افول قدرت آمریکا را از چشم جهانیان پنهان نگه دارند تا همچنان نفوذ سیاسی خود را حفظ نمایند، اما امتداد ریاست جمهوری شخصی همچون ترامپ، که درجهت منافع شخصی، واقعیت‌های آمریکا را افشا می‌کند، این عملیات زسانه‌ای را بیش از پیش بی‌اثر کرده و خواهد کرد و چهره عریان آمریکا را به جهانیان نشان خواهد داد.

۵. قدرت نظامی:

حاکمان آمریکا همواره تلاش داشته‌اند با اختصاص بودجه‌های هنگفت، توان نظامی خود را در رتبه اول جهان حفظ نمایند. قدرت نظامی برای آمریکا و دیگر قدرت‌های جهانی به عنوان یک ابزار جدی به منظور اعمال قدرت و اعمال نفوذ در کشور‌های مختلف مورد توجه بوده است. در بهره‌گیری از قدرت نظامی آن چه از توانمندی نظامی مهم‌تر و اثرگذارتر است، هیمنه‌ای است که در پرتو توانمندی نظامی به آن کشور می‌بخشد. قدرت‌های جهانی بیش از آنکه توانمندی نظامی‌شان در اعمال قدرت و نفوذ موثر واقع افتد، هیمنه‌ای که در افکار عمومی جهان با عملیات روانی و از طریق ابزار رسانه ساخته می‌شود، اثربخش خواهد بود. پس از جنگ جهانی دوم آمریکا به عنوان یکی از قطب‌های قدرت و پس از فروپاشی شوری به عنوان یکه تاز سلطه برجهان، با عملیات گسترده رسانه‌ای و روانی، همواره سعی داشته است خود را شکست ناپذیر و دست نیافتنی جلوه دهد تا نه تنها افکار عمومی جهان را مقهور خود سازد بلکه افکار عمومی داخل آمریکا را نیز زیر سایه توانمندی نظامی متحد گرداند و حس برتری جویی ملی را برانگیزد.

اما در سالیان اخیر، این هیمنه به دلایل متعدد از بین رفته است و ابهت ابرقدرتی آمریکا مخدوش شده است. ناکامی‌های آمریکا در جنگ‌ها و عملیات‌های نظامی مختلف، گسترش رسانه‌های غیررسمی که واقعیت قدرت نظامی آمریکا را به گوش افکار عمومی می‌رسانند و ظهور قدرت‌های نظامی نوپدید، سه عامل اصلی در از بین رفتن هیمنه نظامی آمریکاست. پس از حمله آمریکا به افغانستان و عراق، و ارتکاب به جنایت‌های جنگی و استفاده از سلاح‌های ممنوعه همچون بمب‌های فسفری و رفتار وحشیانه نظامیان آمریکا در این دو کشور و تصاویر زندان‌های نظامی آمریکا و پوشش این اتفاقات به وسیله رسانه‌های آزاد و مستقل، یک انزجار و تنفر عمومی در افکار عمومی جهان و حتی بخشی از مردم آمریکا نسبت به توانمندی نظامی این کشور به وجود آمده است. انزجار و تنفری که از ابهت و هیمنه ارتش آمریکا کاست. از طرف دیگر زمانی که در جنگ ۳۳ روزه حزب الله لبنان تانک‌های آبرامز آمریکایی را یکی یکی شکار کرد، و زمانی که پهپاد پیشرفته RQ۱۷۰ توسط ایران سالم شکار شد و زمانی که تفنگداران آمریکایی در خلیج فارس بدون کوچکترین دفاعی از خود تسلیم شدند و تصاویر عجز و ناتوانی‌ها آن‌ها مخابره شد و زمانی که پهپاد فوق پیشرفته گلوبال هاوک در آسمان منهدم شد و زمانی که پایگاه نظامی عین الاسد با موشک‌های ایرانی مورد اصابت قرار گرفت، هیمنه و ابهت قدرت نظامی آمریکا نیز ذره ذره فروریخت. امروز حتی جنگ طلبانه‌ترین و نژادپرست‌ترین مردم آمریکا نیز از دیدن این ناتوانی نظامی آمریکا سرخورده هستند و دیگر آن غرور ملی که سال‌ها به سبب قدرت نظمی در مردم آمریکا وجود داشت، دیده نمی‌شود.

۶. بحران امنیتی:

یکی از نگرانی‌های جدی حاکمان آمریکا بحران امنیتی است که این کشور به سبب شکل گرفتن گروه‌های شبه نظامی احساس می‌کند. گروه‌هایی که در چند ماه اخیر و به سبب اعتراضات گسترده به نژادپرستی، هم توسط مخالفان نژادپرستی و هم توسط نژادپرستان افراطی شکل گرفته است و در هفته‌های اخیر با اوج گرفتن رقابت‌های انتخاباتی بالاخص از سوی حامیان ترامپ، گروه‌های مسلح افزایش یافته‌اند. سخنان ترامپ مبنی بر احتمال تقلب در انتخابات و نپذیرفتن نتایج انتخابات، این فرضیه را تقویت خواهد کرد که در صورت شکست ترامپ و نپذیرفتن نتایج از سوی او، آمریکا وارد یک جنگ داخلی خواهد شد. جنگی که می‌تواند چاشنی انفجار بمب بزرگی باشد که از ناعدالتی اجتماعی، فقر و ابتذال فرهنگی، فاصله طبقاتی و فشار اقتصادی، ضعف مدیریتی و فروریختن رویای آمریکایی، تولید شده است. بمبی که انفجار آن نه تنها حاکمیت آمریکا را به سقوط خواهد کشانید بلکه هم پیمانان آمریکا و اقتصاد جهانی را نیز دستخوش تحول خواهد کرد.

باید دید آیا حاکمیت آمریکا به ترامپ اجازه خواهد داد این چاشنی را روشن گرداند؟.»

انتهای پیام/

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.