به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، کتاب «در همین حوالی» شامل مجموعهای از داستانهای کوتاه جذاب و خواندنی به قلم حمیده پورمتشکر است.
در بخشی از کتاب «در همین حوالی» میخوانیم:
هنوز هم بعداز گذشت این همه سال چشمم که به پیشخوان نانوایی میافتد حوادث شهریور سال بیست و همه گرسنگی و تلخیاش جلوی چشمم رژه میرود. آن سال من بزرگترین درس اخلاقی را از بابا گرفتم و فهمیدم واقعاً آدم بزرگیست. وقتی مادرم با همه خانمی و صبرش و اشرفسادات با همه ایمان و تقوایش چشمشان به صف نانوایی میافتاد و لب به گله و شکایت وا میکردند بابا بود که میگفت خدا خودش صاحب این خانهست. سفرهای انداخته و ما مهمانیم. حالا که کم شده نباید حرف بدی گفت. الان وقتی ست که باید شاکر بود.
بعد از آن چشم و گوشم همیشه و همه وقت به دهان بابا بود و حرفش برایم سند و حجت میشد. بجز یک بار که دلش را شکستم و بعد هم فهمیدم اشتباه کردم و حسابی پشیمان شدم. از همه بدتر اینکه چیزی به من نگفت...
آن سال دل تهران خون شد. چه چیزها که ندیدیم و نشنیدیم. هر کدام برای مردن یک مرد باغیرت بس بود، ولی باید سنگ میشدیم.
ما نوبتی میرفتیم صف نانوایی تا آرد برسد. یه بار که نوبت اشرف سادات بود خیلی دیر شد. مادرم دل نگران شد و من را دنبال مادربزرگم فرستاد. رسیدم سر کوچه و دیدم جماعتی کنار دیوار دور خانمی جمع شدند. یک نفر من را که دید گفت " ایناها این نوه شه. " پایم شل شد. چشمم افتاد به اشرف سادات که بیحال افتاده کنار کوچه و یکی به صورتش آب میپاشد.
به هر سختی بود داخل حیاط آوردمش. حالش که جا آمد گفت "دیدم بتول گدا که پیرزن کم عقلی بود و سر کوچه ما مینشست داره گریه میکنه و میگه گشنمه. دلم سوخت و یه تیکه ماماجیم جیم (کنجد عسلی در گویش تهرانی) از جیب پیرهنم دراوردم بهش دادم.
گفتنی است کتاب «در همین حوالی» نوشته حمیده پورمتشکر از سوی نشر گیوا راهی بازار شده است.
انتهای پیام /