به گزارش خبرنگار حوزه رفاه و تعاون گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان، چند ماه پیش بود که برای افتتاح یک مرکز کاهش آسیب مخصوص بانوان در شوش رفته بودیم، یک مرکز کوچک و جمع و جور که قرار بود سرپناهی شود برای زنان گرفتار در دام اعتیاد که سقفی بالای سرشان نداشتند.
بعد از ورود به این مرکز کاهش آسیب جایی را برای نشستن انتخاب کردم، در همین حین بود که خانمی با لباسهای سر تا پا سفید که لباس فرم کار در آن جا بود برای پذیرایی به سمت من آمد و چای تعارف کرد. خیره به او ماندم چهره عجیبی داشت، با یک نگاه به او سریع متوجه شدم بهبود یافته اعتیاد است، چراکه مصرف مواد مخدر حسابی چهره اش را از بین برده بود.
بعد از تمام شدن مراسم به سراغش رفتم تا اگر مایل است از اعتیادش و چگونگی بهبودی شدنش برایم بگوید، خودش را معرفی کرد، اسمش بهناز بود و ۲۵ سال سابقه مصرف مواد مخدر داشت. صدایش، چهرهاش و دستانش مردانه بود، از زنانگی فقط نام خوش ناز و ادایش باقی مانده بود. کم نیست ۲۵ سال مصرف مواد، وقتی مردانه پای سیخ، وافور، پایپ و زر ورق مینشینی معلوم است از زنانگی دیگر چیزی برایت باقی نمیماند. وقتی مردانه پایپ را به دست میگیری و فندک را میزنی معلوم است همه زیبایی ات را از دست میدهی.
اما حالا بهناز ترک کرده و زندگی تازهای آغاز کرده بود و مدتی هم میشد که در آن مرکز کاهش آسیب مشغول به کار شده بود در آن سالها که مصرف کننده پر و پا قرص مواد شده بود، همگی تنهایش گذاشته بودند و حالا باید خودش مرد زندگی اش میشد تا از پس هزینههای زندگیاش برآید.
وقتی به بهناز گفتم خبرنگار هستم و میخواهم با او صحبت کنم خیلی استقبال کرد، انگار دوست داشت از روزهای تلخ زندگیش برایم بگوید. مرور خاطرات تلخ برای هیچکس جذاب نیست، اما به گفته خودش خواست صحبت کند و از همان روزها برایم بگوید، تا من هم حرف هایش را بنویسم درسی شود برای بقیه...
نیم ساعتی که نه خیلی بیشتر با او گپ زدم آنقدر که یادم هست همه ناهارشان را خورده بودند و داشتند مرکز را ترک میکردند، من هم گرم صحبت با بهناز بودم و اصلا حواسم به سالنی که در حال خالی شدن بود، نشد. سئوالهای زیادی از او داشتم، به همین خاطر خیلی سریع شروع به سئوال پرسیدن از بهناز کردم.
بهناز خانم چند سال مصرف کننده بودی و اعتیاد داشتی؟
۲۵ سال. ۱۰ سال در خانه بودم ۱۵ سال کارتن خواب.
گفتنش اصلا راحت نیست. ۱۵ سال کارتن خوابی برای یک زن به همان اندازه واقعی بودن این اتفاق سخت به نظر میرسد. چه طور میشود یک زن ۱۵ سال بیرون از خانه و خانواده و بدون سقفی امن بالای سرش زندگی کند؟ برای منی که زن هستم و از جنس خودشان میدانم که سخت است، حتی یک شب بیرون از خانه ماندن هزار و یک مشکل ایجاد میکند چه برسد به ۱۵ سال!
الان شما چند سالتونه بهناز خانم؟
۴۸ سالمه.
اصلا بهش نمیآمد ۴۸ ساله باشد. اعتیاد حسابی داغونش کرده بود مانند زنان ۶۰ ساله، شاید هم بیشتر به نظر رسید. وقتی گفت ۴۸ سالمه تعجب کردم، اما چیزی نگفتم. هر واکنش من نسبت به سن و سالش ممکن بود او را نارحت کند، پس خیلی بی تفاوت به سنش سئوالهای بعدی ام را پرسیدم.
خب از چندسالگی مصرف مواد رو شروع کردید؟
از سن ۱۷-۱۸ سالگی.
خیلی زود بود. خیلی... از همان ابتدای جوانی از همان روزهایی که میتوانست قشنگترین لحظات زندگی اش را تجربه کند. از همان روزهایی که میتوانست به جای مصرف مواد از جوانی اش لذت ببرد، اما... خیلی زود گرفتار شده بود.
چی شد که گرفتار مواد شدید؟
همسرم معتاد بود، اما من دوستِش داشتم. خانههای مردم کار میکردم و پولی که در میآوردم برای همسر مواد میخریدم تا از خانه خارج نشود. بیش از اندازه به او علاقه داشتم با تمام شرایطی که داشت او را دوست داشتم و حاضر نبودم لحظهای از او جدا باشم.
بهناز خانم بین صحبت هاتون یک سئوال بپرسم، چطور با همسرت آشنا شدی؟
تو خیابون. برای کار در یک خانه میرفتم که با همسرم آشنا شدم، دو ماهی باهاش دوست بودم بعد هم ازدواج کردم، اما از اولش نمیدونستم معتاده و مواد مصرف میکنه. پدر همسرم بهم گفت خانم پرستار (چون خانههای مردم کار میکردم به این اسم صدام میزدند) پسر من به درد شما نمیخوره، این پسر منو به زانو درآورده و میدونم شمارو سینه خیز میبره، اما چون عاشقش شده بودم اصلا متوجه نبودم و شوهرم هم بهم میگفت، چون بابام میخواسته من با دختر عموم ازدواج کنم این حرف هارو بهت میزنه. منم حرفهای شوهرمو قبول کردم. بعد از آن رفتیم محضر عقد کردیم و هیچ مراسمی هم نگرفتیم، خانواده من هم مخالف ازدواجمان بودند، چون من اهل تسنن هستم و همسرم شیعه بود، به همین خاطر خانواده من هم مخالف این ازدواج بودند. با تمام این مشکلات در مقابل خانواده ایستادم و قید مادر و خواهر و برادرم را زدم. الان هم خانواده ام هیچ خبری از من ندارند؛ هر کدام از خواهر و برادرانم برای خودشان زندگی خوبی دارند، اما من به خاطر این ازدواج به درد نخوری که کردم گرفتار این مشکلات و زندگی شدم.
الان از خانوادهات خبر داری؟ کجان؟ چیکار میکنن؟
زمانی که مصرف میکردم چندباری به عنوان مهمان به خانه خواهرم میرفتم، اما جرأت رفتن پیش مادرم رو نداشتم، چون مادرم بهم گفت تو اونی که فرستادم رفتی نیستی، هروقت تونستی نصف اونی که بودی برگردی من قبولت میکنم. مادرم زن زحمتکش بود ۱۱ تا بچه رو بدون پدر بزرگ کرده بود.
بهناز شوهرت مجبورت کرد که باهاش مصرف کنی؟
نه. من مثل خانمهای دیگه که معتاد میشوند میگویند شوهرم مجبورم کرد که با او مصرف کنم، نبودم. من حسادت میکردم، من کار میکردم و با پولی که من درمیآوردم همسرم استفاده میکرد و حاصل دسترنج خودم را همسرم دود میکرد، به همین دلیل منم شروع کردم. فکر نمیکردم چیز بدی باشه هرچند که اوایلش هم خوب بود و حالم را خوب میکرد.
مصرفت را با چی شروع کردی؟ تریاک؟
نه. با کراک.
این آخریا قبل از ترک چی مصرف میکردی؟
شیشه و هروئین.
شوهرت چی مصرف میکرد؟
همه چی. براش فرقی نمیکرد همه چی میکشید. وقتی بهش گفتم اگر تو بکشی منم میکشم هیچ مخالفتی نکرد، نزد تو گوشم، نگفت تو غلط میکنی بالاخره عقل سالمی نداشت دیگه معتاد بود و جلوی منو نگرفت. ۱۰-۱۵ روز مخفیانه مصرف میکردم، بهم انرژی زیادی میداد، بیشتر میتونستم کار کنم که یهو به خودم اومدم دیدم که من اجبار به مصرف شدم.
اوایل چقدر پول میدادی مواد میخریدی و مصرف میکردی؟
یه ۵ تومنی. ۲۵ سال پیش پول زیادی بود.
چی شد راهت از همسرت جدا شد؟ چطوری از هم جدا شدید؟
وقتی من تو اوج مصرف بودم، از هم جدا شدیم. انگار نمیتونست من رو تو اون وضعیت ببینه. من به خاطر اون تمام زندگی ام را از دست دادم و حتی سعی کردم ترکش بدم تا یه جایی هم موفق بودم، اما نشد. اینم بگم که زمانی که شوهرم مصرف میکرد و من هنوز آلوده نشده بودم، وقتی کنار هم راه میرفتیم گریه اش میگرفت آخه حسابی مواد داغونش کرده بود، من هم زیبا و جوان بودم و برای خودم لعبتی بودم (باخنده) و این موضوع اونو ناراحت میکرد، اما برای من اصلا مهم نبود همه جوره دوستش داشتم.
بهناز خانم نگفتی دقیقا چی شد راهت از همسرت جدا شد؟
رفته بودیم ترکیه تا زندگی کنیم و در واقع زندگیمون رو از اول شروع کنیم، میخواستیم پناهنده بشیم. به همین خاطر اونجا جا اجاره کرده بودیم، شوهرم یکی از دوستاش را آورده بود خونه، منم تازه ۲۰ میلیون پولی که خواهرم برام فرستاده بود به دستم رسیده بود و داده بودم دست شوهرم باشه، بالاخره مرد خونه اون بود که این دوست شوهرم تمام پولها رو از جیب شلوار شوهرم برداشت و رفت. بدون پول موندیم و هرچی گشتیم طرف رو پیدا نکردیم و دوباره برگشتیم ایران شرایط مثل قبل شد. بعد از آن معتاد شدم و از ریخت و قیافه افتادم، راهم از همسرم جدا شد. اول کراک، بعد هروئین بعدم شیشه مصرف کردم. ۷ سال از زمان اعتیادم را همراه شوهرم بودم. کم کم وسایل زندگی را برای تهیه مواد خودم و شوهرم فروختیم. وقتی من به اوج مصرف رسیدم من را رها کرد و رفت اصلا هم نمیدونم چیشد، یه روز از خواب پاشدم و دیدم همسرم نیست.
دیگه از شوهرت خبر نداری الان کجاست و چیکار میکنه؟
حدود یک سال پیش که هنوز اعتیاد داشتم، یه نفر از بچههای قدیمی منو طرفای مولوی دید و شناخت، اومد جلو بهم گفت خاله سارا شمایی؟ (اسمم بهناز، اما زمان مصرف بهم خاله سارا میگفتن) سلام علیک کرد و گفت: میدونی مهرداد (شوهرم) چی شده؟ گفتم: نه! گفت: مهرداد ترک کرده و با دختر عموشم ازدواج کرد.
خب بهناز خانم از روزهایی که کارتن خواب شده بودید برام بگید. شرایطتون چطوری بود؟
وقتی کارتن خواب شدم، از هیچی ابایی نداشتم؛ هیچ چیز برام خجالت آور نبود مثلا در خونه یکی بخوابم بیاد بیرون با لگد بهم بزنه یا نه، چون جایی نداشتم بخوابم، لای بوتهها میخوابیدم، چون جایی برای ماندن نداشتم.
موادت را از کجا تهیه میکردی؟
من همون موقع که اعتیاد داشتم با یک خانواده مواد فروشی آشنا شدم، من کارهای خانهشان را میکردم و اونا هم مواد در اختیار من میذاشتن، از نظافت خانه بگیر تا خرید مایحتاج خانه. حدود ۱۰ سال من این طوری زندگی کردم تا این آخریا که برای خرید رفته بودم سمت میدون شوش که ماموران پلیس منو گرفتن و بردند، بعد از آن منتقل شدم به یک مرکز ترک اعتیاد و ۶ ماه اونجا بودم، اما بعد از ترخیص دوباره برگشتم به همان خانه، سخت بود برام که این همه مواد جلو دستم باشه و من مصرف نکنم. اما بعد از ۵ روز دیدم طاقت ندارم که مواد ببینم و مصرف نکنم از آن خانه زدم بیرون وارد این مرکز شدم و پذیرش شدم بعد از ۳-۴ روز به مرکز خانه خورشید منتقل شدم، خانم ارشد مدیر مرکز خانه خورشید دندونهام رو درست کرد. خانم ارشد خیلی بهم کمک کرد بعد از اون اومدم مرکز خانم علیزاده که ایشون هم من رو خیلی حمایت کرد. تو آشپرخونه بهم کار داده، مسئول خوابگاهم کرده، بهم اعتماد داره، ازش خیلی ممنونم نمیدونم چرا انقدر بهم اعتماد داره!
بهناز خانم یک سئوال ازت میپرسم، یک سری از خانمهایی که گرفتار اعتیاد میشوند برای تهیه موادشان مجبور به تن فروشی هستند، میدونم تو برای تهیه موادت کار کردی. این خانمها را تو دیدی در اطراف خودت یا نه؟!
بله. خیلی زیاد. وقتی شرایط برای خانمی مهیا نیست و راه درآمدزایی ندارد که موادش رو تهیه کنه دست به این کار میزنه. سلاح دفاعی خانمها همیشه اشک و گریه بوده، اما تو این موضوع با گریه و اشک نمیتونن مواد به دست بیارند پس تنها راه برای تهیه مواد، "خودشان" هستند و جز تن فروشی راه دیگهای ندارند. خیلیها رو هم میشناختم این کار رو کردند.
صحبت های من و بهناز به همینجا ختم شد، بعد از آن خداحافظی کردم و از آن مرکز خارج شدم.
سالهاست که دیگر مصرف موادمخدر زن و مرد نمیشناسد، سالهاست که از زنانه شدن اعتیاد میگذرد، دیگر در میدان شوش و خیابان هرندی فقط مردان در حال مصرف مواد را نمیبینیم، بلکه زنان پا به پای مردان در حال مصرف موادمخدر هستند که معلوم نیست این مواد چه دارد که اینطور همه را گرفتار و اسیر خود کرده است. زمانی مصرف سیگار برای یک زن قبح بود هنوز هم قبح است، اما در گوشه و کنار همین تهران خودمان زنانی را میبینیم که سیگار که هیچ پایپ به دست در حال مصرف شیشه در کنار مردان هستند و هیچ ابایی ندارند.
حمید جمعه پور مدیرکل درمان ستاد مبارزه با موادمخدر درباره اعتیاد زنان، بیان کرد: در گذشته بین الگوی مصرف زنان و مردان شکاف وجود داشت، اما اکنون این شکاف کمتر شده و این اتفاق برای نقش زن در جامعه خطرناک است.
همه ما خوب میدانیم که زنان نقش اساسی و ویژهای در استحکام بنیان خانواده دارند، همیشه حضور یک زن است که اعضای خانواده را در کنار هم نگه داشته، نقش زنان در خانواده آنقدر حائز اهمیت است که نبود و یا لغزیدنشان یک خانواده و زندگی را برهم میریزد، حال این اهمیت نقش مهم زنان برای حفظ بنیان خانواده و سلامت جامعه باید مسئولان را بیدار کند، تا در مقابل این معضل، یعنی اعتیاد زنان تمام قد بایستند و در روند کاهش آمار اعتیاد زنان و کارتن خوابی آنها قدمی بردارند.
بیشتر بخوانید
گزارش از فرناز عبدالمحمدزاده
انتهای پیام/
بیاورد تا بچه ها داستان تلخ زندگی این معتادان را بشنوند و
دیگه اینده خودشون را اگر به دنبال مواد مخدر بروند .با چشم
خود ببیندند
و همچین به زندان ببرند تا عاقبت خلاف را ببینند
واقعا فقط منتظر توکوشی زدن شوهرت بودی که معتاد نشی مگر کبود توگوشی خوردن داشتی.
پ. ن : ببینید نگاه به کسانی که ترک می کنن زیاد شبیه آدمای نرمال نیست مگر اینکه خیلی وقت ترک کرده باشند ، این مرگز و این خانمی که ایشون می گه یک فرشتست که به خودش اجازه قضاوت نمی ده و روشن دله ، خدا قوت به همشون